دنبال ستاره می گردند
در بستر بیکران آسمان
شاید این حجم سیاهی همچو کوهی سنگی
گوهر در خود فشرده است
و در گوشهی ازین اقیانوس ناآرام
مرواریدی یافت شود
تا ماهیهای این آبزار
آنرا به جای چشمهای شان بگذارند
و شاید در خیل پرندههای کوچک
بالهایی به اندازه همت آسمان
پر بگشاید
تا سکوت درهها را به دار بکشد
و شاید شناوری
موج های سرگردان این رود را
رام کند
هیبت طوفان مگر
سنگینتر از همت تو بود؟
و خروش آتشفشان مگر
سوزندهتر از شعله ایست
که در سینهی تو میخروشید؟
و تو گفتی فراموش نکنم
که قفسهای فولادین
شکنندهتر از پرندگانی است
که به آزادی ایمان آورده اند
و غرور پرندهها
رزمندهتر از تلاطم طوفانی است
که پرواز را باور نکرده است
و تو گفتی فراموش نکنم
که وجودم
محکمترین سنگر جهان است
و سینه ام
سخت ترین سنگ این کوه
و تو گفتی فراموش نکنم
که ستاره های سرخ
درخشنده تر از چشم آسمان است
و روشنی قصه ایست
که بگوش جهان نگفته اند
تا باور کنند
که جهان خود
کوچکتر از همت مردیست
که چشم به آنسوی آسمان دوخته
واژهای کوچک و مسخره ایست
مرگ برای ستاره ای به این ماندگاری
و آسمان از یاد نخواهد برد
که ستارههای سرخ
جاودانه اند.
***
******
**********