گزیده ها

نیاز مبارزاتی جدی، قاطع و غیر قابل اجتناب برای تعیین تاکتیک های مبارزاتی اصولی و مناسب با اوضاع در حال تغییر

روز جمعه 24 سرطان سال جاری، یک کندک 650 نفری نیروهای اشغالگر امریکایی ، از افغانستان خارج شد. طبق برنامه اعلام شده از سوی دولت امریکا، قرار است تا اواخر تابستان سال آینده، مجموعا 33000 نفر از قوای اشغالگر امریکایی، یعنی تقریبا یک سوم مجموع قوای امریکایی موجود در افغانستان، از کشور خارج شوند. کندک 650 نفری امریکایی خارج شده از افغانستان، اولین دسته از این مجموعه 33000 نفری است. کل این برنامه خروج قسمی قوای اشغالگر امریکایی، بخشی از برنامه عمومی ” انتقال تدریجی مسئولیت های امنیتی در سراسر افغانستان ” از قوای اشغالگر به نیروهای رژِیم پوشالی تا اواخر سال 2014 است، برنامه ای که بر محور ایجاد پایگاه های دایمی برای نیروهای اشغالگر امریکایی در افغانستان پیش برده می شود و سازش و تبانی با اسلامیست های مخالف مسلح کنونی ( طالبان، حزب اسلامی گلبدین، گروه حقانی و بقایای حزب اسلامی مولوی خالص ) بخش بسیار مهمی از آن خواهد بود.
همزمان با این حرکت امریکایی ها، خروج نیروهای اشغالگر سائر قدرت های امپریالیستی نیز از افغانستان شروع شده است و یا به زودی شروع خواهد شد. اما تقریبا مسلم گردیده است که خروج این نیروها از افغانستان، مثل خروج نیروهای امریکایی از کشور، قسمی نخواهد بود. تا حال روشن شده است که نیروهای اشغالگر کانادایی، فرانسوی، آلمانی و سائر کشور های اروپایی بطور کامل از افغانستان خارج خواهند شد. حتی انگلیس ها، مطابق به برنامه ای که اعلام کرده اند، از سال 2014 ببعد، نیروی نظامی جنگی در افغانستان نخواهند داشت. صدر اعظم برتانیه و حامد کرزی یک توافقنامه دراز مدت نظامی به امضا رسانده اند که مطابق به آن انگلیس ها از امتیاز داشتن یک اکادمی نظامی برای تعلیم و تربیه ” نیروهای امنیتی ” دولتی در افغانستان برخوردار خواهند بود، ولی گفته میشود که در این توافقنامه ذکری در مورد موجودیت قوای جنگی انگلیسی در افغانستان وجود ندارد.
حتی چنانچه همه 33000 نفر از قوای اشغالگر امریکایی مستقر در افغانستان، تا آخر تابستان سال آینده از کشور خارج شوند، باز هم امریکایی ها یک نیروی نظامی 68000 نفره در افغانستان خواهند داشت. در واقع قوای 33000 نفری تحت برنامه خروج، مجموعا همان قوایی اند که در سال 2009 به افغانستان آورده شده بودند. در حقیقت امریکایی ها قصد ندارند نیروهای جنگی شان را کاملا از افغانستان بیرون بکشند. مناسبات استراتژیک میان دولت امریکا و رژیم دست نشانده در افغانستان، بطور قطع باید متضمن امتیاز موجودیت چند پایگاه نظامی استراتژیک برای امریکایی ها در نقاط حساس سوق الجیشی افغانستان باشد در غیر آن بی معنی خواهد بود. امپریالیست های امریکایی واضحا در پی حضور دراز مدت نظامی در افغانستان هستند و می خواهند چندین پایگاه استراتژیک نظامی در نقاط حساس کشور داشته باشند. آنها می خواهند از طریق این پایگاه ها در قدم اول افغانستان را همچنان تحت کنترل نگه دارند و در قدم دوم نقش مسلط شان را در منطقه و در قبال قدرت های منطقه یی همچنان حفظ نمایند و تحولات بعدی منطقه و قدرت های منطقه یی را از نزدیک زیر نظر داشته باشند و به این ترتیب سلطه جهانی شان را به مثابه یگانه ابر قدرت امپریالیستی موجود در جهان حفظ کنند.
جوانب مختلف این استراتژِی امپریالیستی دولت امریکا در رابطه با کشور و مردمان کشور و همچنان نیروهای سیاسی گوناگون عبارت اند از:
1 – حالت اشغال و تحت سلطه بودن مستقیم افغانستان اساسا به حال خود باقی می ماند، اما شکل آن خفیف تر و نرم تر می شود. بدین معنی که جنگ عمدتا شکل افغانستانی بخود می گیرد و نیروهای مستقر در پایگاه های امریکایی در عین حالیکه از لحاظ استراتژیک نقش عمومی حافظ و ابقا کننده رژیم پوشالی را بر عهده خواهند داشت، نیروهای همیشه حاضر در میدان ها و سنگر های نبرد های تاکتیکی روزمره نخواهند بود. در انطباق با این جنبه از استراتژی امپریالیستی دولت امریکا، قرار است رژیم پوشالی تا آخر سال 2014 دارای نیروی نظامی 400000 نفری ای باشد که مسئولیت ” تامین امنیت ” روزمره یا پیشبرد نبرد های تاکتیکی روزمره را در سراسر افغانستان بر عهده داشته باشد.
2 –  تخمین زده می شود که در صورت مستقر شدن پایگاه های نظامی دراز مدت امریکایی در افغانستان، مجموع نیروهای موجود در آن پایگاه ها، در حدود 40000 نفر خواهند بود. حتی اگر این نیروها در میدان ها و سنگر های درگیری های تاکتیکی روزمره کماکان به عنوان نیروهای درگیر جنگ حاضر باشند، مصارف جنگی کنونی امریکایی ها ( مجموعا صد میلیارد دالر در سال یا یک میلیون دالر در سال به حساب هر سرباز و افسر امریکایی ) و تلفات قوای امریکایی ( طور اوسط 1000 نفر کشته و زخمی و روانی در سال یا تقریبا 3 نفر کشته و زخمی و روانی در هر روز ) در حدود 60% تقلیل خواهد یافت. اما در حالتی که نیروهای امریکایی در پایگاه های شان مستقر باشند و نقش قوای احتیاط حافظ و نگهبان رژیم را بر عهده داشته باشند، مصارف نظامی امریکایی ها به شدت تخفیف خواهد یافت و همچنان تلفات نیروهای شان در مقایسه با تلفات کنونی فوق العاده ناچیز خواهد بود.
البته با افغانستانی شدن جنگ و بالا رفتن تعداد قوای نظامی رژیم دست نشانده تا 400000 نفر، مصارف نظامی رژیم در مقایسه با مصارف فعلی آنها، دو برابر خواهد شد. اما این مصارف، در مقایسه با مجموع مصارف نظامی فعلی اشغالگران امریکایی در افغانستان فوق العاده ناچیز خواهد بود. طبق بر آورد های تخمینی مقامات وزارت دفاع رژیم، مصارف نظامی یک گروپ 40 نفری اردوی پوشالی برابر است با مصارف جنگی یک سرباز امریکایی. به عبارت دیگر مجموع مصارف قوای 400000 نفری رژیم با مصارف جنگی 10000 نفر از نیروهای امریکایی برابر خواهد بود.
3 – سازش و تبانی با اسلامیست های مخالف مسلح بر اساس سیاست سرکوب و تطمیع پیش برده می شود و هدف آن نابودی و یا حد اقل تضعیف شدید مخالفت های مسلحانه اسلامی و گسترش پایه های اجتماعی ارتجاعی رژیم پوشالی است. جایگزین شدن نیروهای داخلی بجای نیروهای خارجی در میدان های نبرد های تاکتیکی روزمره، شکل این سرکوب را عمدتا از سرکوب توسط قوای اشغالگر خارجی به سرکوب توسط قوای پوشالی داخلی تغییر خواهد داد، کما اینکه نیروهای ویژه ای از قوای اشغالگر نیز نقش سرکوبگرانه مستقیم شان را حفظ خواهند کرد. حد اقل تطمیع، برای صفوف مخالفین مسلح اسلامیست، اعطای ” امان نامه ” و برای رهبران شان ” بیرون شدن از لیست سیاه تروریست ها ” است و در هر دو مورد مشروط به تسلیمی قبلی آنها به رژیم. حد اکثر تطمیع را وضعیت حزب اسلامی ارغندیوال به نمایش می گذارد. این حزب که یک حزب قانونی و راجستر شده است، اکثریت بیش از 75 % مجموع روابط قبلی حزب اسلامی گلبدین را در بر می گیرد و دارای ده ها چوکی در پارلمان رژیم و چند وزارتخانه در کابینه کنونی رژیم است و همچنان موقعیت های متعدد حکومتی پائین تر در مرکز و ولایات را اشغال کرده است. اما طالبان تسلیم شده که ظاهرا در کدام حزب و تشکل سیاسی راجستر شده و ” قانونی “، متشکل نیستند، صرفا به قسم افراد در پارلمان، ” شورای عالی صلح “، ” جمعیت العلماء ” و موقعیت های پائین تر دولتی حضور دارند.
4 – پیشرفت پروسه سازش و تبانی با اسلامیست های مخالف مسلح و پر رنگ شدن هر چه بیشتر حضور اسلامیست های گوناگون در موقعیت های مختلف دولتی، در عین جلوگیری از احیاء مجدد ” امارت اسلامی طالبان “، به مفهوم اسلامیست شدن بیشتر، شوونیست شدن بیشتر و استبدادی شدن علنی تر و بیشتر رژِیم است. اینچنین وضعیتی نه تنها باعث تشدید فشار، استثمار و ستم بر زحمتکشان، ملیت های تحت ستم و زنان در کشور می شود، بلکه باعث تنگ شدن هرچه بیشتر عرصه بر نیروهای ارتجاعی غیر پشتون، لیبرال ها و ” چپ ” های تسلیم شده در درون رژیم و همچنان نهاد های سرهمبندی شده نمایشی توسط اشغالگران و رژِیم پوشالی، مثل  ” کمسیون حقوق بشر “، ” نهاد های جامعه مدنی ” و ” سازمان های مدافع حقوق زنان ”   نیز خواهد شد.          
به این ترتیب اشغالگران امریکایی با تقلیل قوای شان در افغانستان و با عقب بردن قوای موجود شان در کشور از میدان های نبرد تاکتیکی روزمره و مستقر ساختن آنها در استحکامات پایگاهی، چند هدف مشخص را دنبال می کنند:
آنها میخواهند دیگر در افغانستان تلفات نداشته باشند و یا تلفات شان فوق العاده اندک باشد.
آنها میخواهند مصارف نظامی هنگفت و غیر قابل تحمل فعلی شان شدیدا و تا حد قابل تحملی تخفیف یابد.
آنها میخواهند حساسیت های ملی و همچنان دینی علیه خود و رژیم دست نشانده را شدیدا تضعیف نمایند.
آنها میخواهند که رژیم پوشالی فرصت ها و زمینه های بیشتری برای نمایشات ملیگرایانه دروغین، استقلال بازی های کاذبانه و اسلام بازی های تسلیم طلبانه بدست آورد.
قدر مسلم است که بعد از آغاز پروسه خروج قسمی تدریجی قوای اشغالگر از کشور و حتی بعد از تکمیل شدن این پروسه در اواخر سال 2014، کماکان باید اشغالگران امپریالیست امریکایی و رژیم دست نشانده شان به عنوان آماج عمده مبارزات نیروها و توده های انقلابی در نظر گرفته شود. اما باید توجه داشت که وضعیت از جهات معین و مشخصی در حال تغییر است. بطور خلاصه می توان گفت که از خزان سال 2001  تا تابستان سال 2011، اشغالگران امپریالیست و رژیم دست نشانده شان آماج عمده مبارزات ملی و انقلابی بوده است؛ اما بعد از سال 2014، رژِیم دست نشانده و اشغالگران امپریالیست حامی و پشتیبانش آماج عمده مبارزات ملی و انقلابی خواهد بود. در چنان حالتی ترکیب مجموعی دشمنان عمده انقلاب و خلق های کشور تفاوت نخواهد کرد، اما آماج مستقیم تاکتیکی روزمره در مبارزات انقلابی در درجه اول رژِیم دست نشانده خواهد بود.
خروج کندک 650 نفری امریکایی از افغانستان در 24 سرطان، آغاز پروسه گذار از حالت اول به حالت دوم است. توجه دقیق به آغاز، پیشرفت و چگونگی به سر انجام رسیدن این پروسه و تعیین تاکتیک های مبارزاتی اصولی و مناسب با اوضاع در حال تغییر در طی سه و نیم سال آینده و همچنان سال های بعدی، برای پیشبرد اصولی و قاطع استراتژی انقلابی، یک نیاز مبارزاتی جدی، قاطع و غیر قابل اجتناب است.    قاطعیت و استواری در استراتژِی و انعطاف در تاگتیک ها لازم و ملزوم همدیگر اند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *