مواضع ما در قبالخط اساسنامه جديد و مانيفيست حزب كمونيست انقلابي امريكا
مواضع ما در قبال
خط اساسنامه جديد و مانيفيست حزب كمونيست انقلابي امريكا
يكي از موارد مهم بحثي در پولينوم چهارم كميته مركزي حزب، بحث روي خط اساسنامه جديد و مانيفيست حزب كمونيست انقلابي امريكا در متن بحث عمومي روي وضعيت كنوني جنبش انقلابي انترناسيوناليستي، بود.
پولينوم به ادامه گفتگو ها و بحث هاي دروني قبلي در مورد خط اساسنامه جديد و مانيفيست حزب كمونيست انقلابي امريكا، يكبار ديگر روي اين خط به عنوان يكي از مهم ترين موضوعات مربوط به جنبش انقلابي انترناسيوناليستي و كل جنبش بين المللي كمونيستي بطور جدي مكث نموده و به نتيجه گيري هاي زيرين دست يافت:
1 – هم در اساسنامه جديد حزب كمونيست انقلابي امريكا و هم در مانيفيست آن حزب، در حالي از ” سنتز هاي نوين اواكيان ” بار بار صحبت به عمل مي آيد كه ” ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم ” در متن اين اسناد اصلا وجود ندارد. در متن اساسنامه جديد حزب كمونيست انقلابي امريكا، حتي براي يكبار هم از لنين و مائوتسه دون نام برده نشده و صرفا در يكجا از ماركس و انگلس در حالي نام برده شده است كه نام اواكيان بار بار به چشم مي خورد. تنها در ضميمه اساسنامه راجع به لنين و مائوتسه دون بطور روشن صحبت مي گردد. در متن هر دو سند حتي براي يكبار هم كوشش به عمل نيامده است كه دلايل اين چشم پوشي ها توضيح داده شوند. يگانه دليلي كه براي اين چشم پوشي ها مي توان از لابلاي عنوان بندي ها و متون اسناد متذكره يافت اين است كه هم ماركس و انگلس، هم لنين و مائوتسه دون و هم ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم متعلق به گذشته غير قابل بازگشت دانسته مي شوند.
در چنين حالتي، عليرغم توضيحاتي كه در متون اسناد متذكره مبني بر ادامه و تكامل م ل م به مرحله عاليتر وجود دارد، سنتز هاي نوين باب اواكيان، نمي تواند مفهوم روشن ادامه و تكامل ماركسيزم – لنينزم – مائوئيزم به مرحله عالي تر را بيان نمايد، بلكه گسست از كليت آن را به ميان مي كشد.
2 – اساسنامه جديد حزب كمونيست انقلابي امريكا و همچنان مانيفيست آن حزب، كل تاريخ جنبش بين المللي كمونيستي، انقلاب پرولتري و كمونيزم علمي و علم و ايدئولوژي انقلابي پرولتري را به دو مرحله تقسيم مي نمايد. مطابق به اين تقسيم بندي، مرحله اول از زمان انتشار ” مانيفيست حزب كمونيست ” درسال 1848 شروع مي گردد و تا زمان سرنگوني انقلاب چين درسال 1976 ادامه مييابد و مرحله دوم كه با ” سنتز هاي نوين اواكيان ” شروع شده وهمچنان ادامه دارد. صراحتا بيان مي گردد كه مرحله اول ديگر پايان يافته و به گذشته تعلق دارد.
اين تقسيم بندي دو مرحله يي، نه منطبق به مراحل مختلف تكامل سرمايه داري يعني دو مرحله سرمايه داري رقابت آزاد زمان ماركس و انگلس و سرمايه داري امپرياليستي از زمان لنين تا حال كه همچنان ادامه دارد، مي باشد و نه منطبق به مراحل مختلف تكامل علم و ايدئولوژي انقلابي پرولتري يعني مراحل ماركسيزم، ماركسيزم – لنينيزم و ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم و همچنان ضرورت مرحله چهارم تكامل آن و احيانا اعلام آغاز اين مرحله. يگانه معياري كه براي اين تقسيم بندي مطرح مي گردد، سنتزهاي نوين باب اواكيان و در پيامد آن، انتشار ” مانيفيست حزب كمونيست انقلابي امريكا ” به مثابه دومين مانيفيست پس از مانيفيست تدوين شده توسط ماركس و انگلس در سال 1948 است.
3 – در اساسنامه جديد حزب كمونيست انقلابي امريكا، قيام عمومي نهايي كه بايد باعث سرنگوني قدرت حاكمه امپرياليستي و استقرار حاكميت انقلابي نوين پرولتري گردد، بطور واضح و روشن به مثابه قيام عمومي مسلحانه تعريف و بيان نمي گردد. عنواني كه براي اين موضوع در اساسنامه جديد در نظر گرفته شده است، يك عنوان گنگ و يك كلي گوئي ناروشن است: ” براي تصرف قدرت، مردم انقلابي بايد با دشمن مقابله كنند و دشمن را شكست دهند.” در متني كه تحت اين عنوان مي آيد صرفا و باز هم بطور كلي از ‹‹ ضرورت مقابله با قواي قهريه سركوبگر و شكست آن درخدمت به مبارزه انقلابي براي پيروزي ›› صحبت به عمل مي آيد، بدون اينكه مشخصا و بطور روشن ضرورت برپايي و پيشبرد قيام عمومي مسلحانه مطرح گردد. بر علاوه در حالي جبهه متحد تحت رهبري پرولتاريا تحت عنوان جداگانه اي به مثابه استراتژي براي برپايي و ادامه انقلاب مطرح مي گردد كه هيچ صحبتي از يك سلاح ديگر انقلاب از جمله سه سلاح آن، يعني اردوي مسلح انقلابي، درميان نيست. تحت همين عنوان بيان مي گردد كه: ‹‹ طبقه حاكمه و نيروهاي مسلح ارتجاعي ( و سائر مرتجعين ) از يكطرف وجنبش انقلابي ميليوني و ده ها ميليوني ازطرف ديگر، به مثابه دونيروي عمده با هم مقابل خواهند شد و كل جامعه به دور اين دوقطب فشرده خواهد شد. ›› مفهوم قيام مسلحانه و نقش نيروهاي مسلح انقلابي تحت رهبري حزب انقلابي پرولتري درينجا نيز روشن و واضح نيست.
4 – حزب كمونيست انقلابي امريكا، هم دراساسنامه جديد و هم در مانيفيست خود، موجوديت جنبش انقلابي انترناسيوناليستي و طبعا تجارب مبارزاتي مثبت و منفي آن، به شمول تجارب جنگ خلق در پيرو و نيپال، را بطور كلي ناديده مي گيرد. در رابطه با كليت دوره مبارزاتي 25 ساله جنبش انقلابي انترناسيوناليستي، صرفا در يكجا و آنهم بصورت گذرا از ” گروپ بندي مجدد جنبش كمونيستي بعد از شكست انقلاب چين ” تذكري به عمل مي آيد، كه آنهم نافرجام و بصورت نهايي شكست خورده ارزيابي مي گردد. با توجه به اينكه حزب كمونيست انقلابي امريكا موثرترين حزب در تشكيل جنبش انقلابي انترناسيوناليستي و رهبري مبارزات آن از طريق ايفاي موثرترين نقش در كميته ” جاا ” بوده است، اينگونه برخورد غير اصولي و به شدت غير مسئولانه در قبال آن، ميتواند – و تا حد زيادي توانسته است – به مراتب نقش منفي زيان آور تري نسبت به بروز انحرافات در انقلابات پيرو و نيپال، براي موجوديت و ادامه و تكامل مبارزات جنبش انقلابي انترناسيوناليستي در بر داشته باشد.
زيان اين برخورد غير اصولي و به شدت غير مسئولانه در قبال جنبش انقلابي انترناسيوناليستي، قبل از همه دامن خود حزب كمونيست انقلابي امريكا را مي گيرد و در واقع هم اكنون نيز تا حد زيادي گرفته است. جنبش انقلابي انترناسيوناليستي مبارزه براي تشكيل انترناسيونال نوين كمونيستي را در سرلوحه وظايف مبارزاتي خود قرار داده بود. هم اكنون چشم پوشي كامل حزب كمونيست انقلابي امريكا از موجوديت و مبارزات جنبش انقلابي انترناسيوناليستي در مانيفيست و اساسنامه جديدش باعث شده است كه اين دو سند، مبارزه براي تشكيل انترناسيونال نوين كمونيستي را از وظايف عاجل و حتي وظايف قابل ديد خود حذف نمايد. در چنين وضعيتي مبارزه براي فرا گير ساختن جهاني خط مانيفيست و اساسنامه جديد حزب كمونيست انقلابي امريكا و بطورخاص ” سنتز هاي اواكيان “، صرفا مي تواند نمايانگر يك ديد ناسيوناليستي تنگ نظرانه و برتري طلبانه اي باشد كه تحت نام انترناسيوناليزم پرولتري و ضروت جنبش كمونيستي بين المللي پيش برده مي شود.
5 – شكي نيست كه هدف غايي كمونيست ها يعني جهان كمونيستي فارغ از هر گونه استثمار و ستم و روبناي سياسي و فرهنگي چنين مناسباتي، نجات بشريت بطور كلي را در بر دارد. اما تا رسيدن به آن دوران غايي، در طول دوره هاي طولاني موجوديت جوامع طبقاتي، به شمول دوره طولاني سوسياليستي، اين مبارزه طبقاتي انقلابي است كه موتور محركه تكامل تاريخي جوامع مختلف و كل جامعه بشري محسوب مي گردد و نه ” اومانيزم ” فرا تر از آن. ما مي توانيم هم اكنون نيز از ” اومانيزم ” كمونيستي صحبت نمائيم و روي آن تكيه نمائيم، اما نه به مثابه اصل برتر از مبارزه طبقاتي و در نتيجه كمرنگ ساختن مبارزه طبقاتي. محرك عمده كنوني مبارزاتي ما كمونيست ها در جوامع طبقاتي كنوني و حتي در دوره سوسياليزم بايد – و حتما – پيشبرد قاطع مبارزات طبقاتي باشد. اين خطي است كه در ” مانيفيست حزب كمونيست ” يعني مانيفيست تدوين شده توسط ماركس و انگلس مطرح گرديده و ما كمونيست ها مكلف هستيم آن را قاطعانه بدست داشته باشيم. ” اومانيزم غليظ ” مطرح شده در اساسنامه جديد حزب كمونيست انقلابي امريكا و مانيفيست آن حزب، مادامي كه در پهلوي جنبه هاي ديگري از خط مطروحه اين اسناد، مثلا كمرنگ بودن اصل ديكتاتوري پرولتاريا، كمرنگ بودن اصل ” ادامه انقلاب تحت ديكتاتوري پرولتاريا و طرح آن تحت نام ” ادامه انقلاب تحت سوسياليزم “، نبود استراتژي قيام مسلحانه به مثابه استراتژي تصرف قدرت سياسي در اساسنامه، چشم پوشي از جنبش انقلابي انترناسيوناليستي وناديده گرفتن وظيفه عاجل مبارزه براي تشكيل انترناسيونال نوين كمونيستي و …، در نظر گرفته شود، بخوبي مشخص و روشن ميگردد كه اين ” اومانيزم ” تا چه حدي توانسته است باعث كمرنگ شدن مبارزه طبقاتي در خط جديد اين حزب گردد.
اينها مهم ترين نكاتي اند كه استقامت استراتژيك كلي نادرست خط مطرح شده در اساسنامه جديد حزب كمونيست انقلابي امريكا و مانيفيست ان حزب را تشكيل مي دهند. اما در عين حال جهتگيري هاي تاكتيكي زيادي نيز در لابلاي متون اين اسناد وجود دارند كه در جهت مخالف با اين نتيجه گيري قرار مي گيرند، كما اينكه جهتگيري هاي تاكتيكي نادرست زيادي نيز در لابلاي متون متذكره به چشم مي خورند. به نظر ما متاسفانه جهتگيري هاي تاكتيكي درست دو سند مورد بحث، فعلا در خدمت قابل قبول ساختن استقامت استراتژيك شديدا غير قابل قبول و حساسيت بر انگيز آنها قرار مي گيرند و چنانچه اين استقامت استراتژيك دير دوام نمايد، جهتگيري هاي تاكتيكي درست موجود بايد حذف گردند.
طرح مسئله به اين صورت به هيچوجهي نميتواند به مفهوم ناديده گرفتن خدمات قابل قدر گذشته حزب كمونيست انقلابي امريكا به انقلاب در امريكا و جنبش كمونيستي بين المللي و موارد مثبت موجود در ” سنتز هاي نوين اواكيان ” و كلا موارد مثبت در متون هر دوسند جديد حزب مذكور تلقي گردد. اما متاسفانه راهي را كه حزب كمونيست انقلابي امريكا در مسير رسيدن به خط موجود فعلي پيموده است، شبيه به همان طرقي است كه قبلا حزب كمونيست پيرو در راه رسيدن به ” انديشه گونزالو ” و حزب كمونيست نيپال ( مائوئيست ) در مسير رسيدن به ” راه پاراچاندا ” پيموده بودند. هر دوحزب مذكور با تكيه بر خدمات تئوريكي و پراتيكي معين و قابل قدر و مخلوط كردن آنها با فرمولبندي هاي نادرست، ادعاي غير اصولي و ميان تهي تكامل كيفي ايدئولوژيك به مرحله بالاتر را مطرح كردند و انقلابات و جنگ خلق هاي هر دو كشور را به طرف انحراف و شكست سوق دادند.
حزب كمونيست انقلابي امريكا نيز از يكجانب در ارزش گزاري هاي خدمات شايسته و قابل قدرش خيلي بيش از حد غلو مي نمايد و از جانب ديگر فرمولبندي هاي اساسا غلط ونادرستي را با آنها مخلوط كرده و بنام خط تكامل يافته نوين مطرح مي نمايد. اما متاسفانه پيشروي حزب كمونيست انقلابي امريكا در اين مسير انحرافي خيلي عميق تر و گسترده تر از موارد حزب كمونيست پيرو و حزب كمونيست نيپال ( مائوئيست ) است. اين حزب اساسا در يك مسير انحرافي پسا ماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي قرار گرفته است و در اين مسير نه به تكامل ماركسيزم – لنينيزم – مائوئيزم به مرحله بالا تر بلكه به حذف كلي آن كمر بسته است.
بنابرين، وظيفه اساسي مبارزاتي فعلي حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان در رابطه با خط مطرح شده مورد بحث، مبارزه عليه استقامت استراتژيك پسا ماركسيستي – لنينيستي – مائوئيستي، پاسيفيستي – ” اومانيستي ” و برتري طلبانه غير انترناسيوناليستي آن است.
پيشبرد اين مبارزه مستلزم طرح مباحث تفصيلي زيادي است كه بايد در آينده توسط حزب پيش برده شود. ما بايد درين مبارزه، درسگيري از تجارب موارد مربوط به حزب كمونيست پيرو و حزب كمونيست نيپال ( مائوئيست ) را عميقا و دايما بخاطر داشته باشيم. بي اهميت انگاشتن نظري و عملي اين مبارزه، سهل انگاري در مورد آن و يا برخورد خوشبينانه مبتني بر ساده لوحي در پوشش رفاقت انترناسيوناليستي كمونيستي نسبت به آن، نه اصولي است و نه هم مفيديت دراز مدت در بر خواهد داشت.
كميته مركزي حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان
اول سنبله 1388