سروده ی از هواداران حزب کمونیست مائوئیست افغانستان، از اتریش، در سوگ رفیق ضیاء

شعر و ادب

چراغ خانۀ ما گشت خاموش
ضیاء با خاک شد آخر هم آغوش


رفیق جان برابر، فرد دلسوز
عجل بر جان عاشق شد پیروز


او شمع حزب ما بود، مرد دانا
خردمند و مبارز، پیر برنا


غم و اندوه گرفت روح روانم
بسوزاند تمام استخوانم


رفیقان عزیز و یاورانش
پریشان اند تمام رهروانش


گران است مرگ وی، آوخ دردا !
چو سنگین هندوکش و کوه بابا !


روانش شعله ور بر کاروان بادا !
چراغ راهنمای رهروان باد!


همیشه خاطراتش زنده بادا !
نیکونام و بلند، فرخنده بادا !


گرامی باد یادش ای رفیقان !
تلاش و کار و افکارش درخشان


بیا با هم شویم ما از دل و جان
به دور حزب آن سرو خرامان


قوی و متحد باشیم خروشان
به مانند ضیاء دائم فروزان


برای تک تک اعضای فامیل
غمتان کم و دردها باد زایل !


همه با هم شریک درد و رنجیم
سوار کشتی بر امواج سردیم


همین است راه و رسم و آب و دانه
ضیاء شد در دل خاک جاویدانه


ره سرخش خروشان باد دائم !
روانش شاد و حزبش باد قائم !