شعری از رفیق فرهاد در وصف رفیق زنده یاد ضیاء

خانه شعر و ادب

بیاد رفیق ضیاء

امروز اولین یاد بود از سال‌گرد فقدان رفیق ضیاء صدر حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان، رهبر بزرگ، مدیر و مدبر توان‌مند، سیاست مدار چیره دست و آگاه و قلم بر کف بستر علمی و عملی مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم که عمر گران‌بارش را صرف تمامی عرصه های تطبیق علمی و عملی مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم نمود و در تمام ابعاد سیاسی، نظامی و فرهنگی میدان دار بی مثال دوران بود.

این شعر گونه را به خاطر یاد بود آن بزرگ مرد، تقدیم جمع دوستان و دوست داران آن نامدار میدارم:

تورفتی و چمن از عرصۀ بهاران رفت.

فضای خرمی و بوی ابر و باران رفت.

صدای بلبل دل خسته را کسی نشنید.

صفای هم‌دلی و جمع و جوش یاران رفت.

درین حدیقه کسی راز دار غنچه نشد.

نماد رشد زانبوه شاخساران رفت.

طلسم تیرۀ تفریق در چمن پیچید.

فضای جمع زدیباچۀ بهاران رفت.

جنون تاخت، سوران عرصه را مجذوب.

عنان خوش سفری از کف سواران رفت.

بیا که دست محبت به هم دراز کنیم.

وگر نه هم‌چو ضیاء یک نه در هزاران رفت.

فرهاد

28/3/1400 خورشیدی