نگاهی به طرح پیشنهادی مرامنامه سازمان روشنگران افغانستان
طرح پیشنهادی مرامنامه سازمان روشنگران افغانستان یک نوشته 26 صفحه یی است که تاریخ انتشار آن 1384 و محل انتشار آن کابل وانمود گردیده است . این نوشته شامل مباحث ذیل است : مقدمه ، اوضاع جهانی و موقعیت کشور ما ، افغانستان در اوضاع کنونی ، نگاهی به گذشته جنبش مردمی افغانستان ، سازمان روشنگران افغانستان و برنامه کوتاه مدت و برنامه دراز مدت آن .
ما این طرح پیشنهادی را برای اولین بار چند ماه قبل از طریق آدرس الکترونیکی شعله جاوید بدست آوردیم . ارسال کننده ، آن را ” برنامه جدید ساما ” خوانده بود . پس از آن در چندین مورد ، کانال های مرتبط با بقایای ساما نیز این طرح پیشنهادی را در اختیار منسوبین حزب قرار داده اند .
طرح پیشنهادی مرامنامه سازمان روشنگران افغانستان ، ادامه و تکمیل کننده طرحی است که سه سال قبل بنام ” انجمن کاکه های افغانستان ” بمیان آمده بود . آن طرح که در واقع توسط ” کاکه های ” قبلا سامائی رویدست گرفته شده بود ، برگشتی بود به همان ” عیار بازی ” های سابق . مسوده برنامه انجمن کاکه ها در سطح یک نوشته قلمی و در محدوده ” کاکه های ” قبلا سامائی باقی ماند و نتوانست در سطح یک طرح پیشنهادی
رسمی مطرح گردد .
طرح پیشنهادی برنامه انجمن کاکه های
افغانستان ، ازلحاظ ایدئولوژیک سردرگم ، ازلحاظ سیاسی تسلیم طلبانه و از لحاظ تشکیلاتی مبتنی بر معیار های اخلاقی عیاری و کاکه گی بود .
آن طرح انعکاس نارضایتی بخشی از صفوف بقایای ساما ( کاکه های قبلا سامایی ) از پراگندگی و بی برنامگی و عدم فعالیت مشخص سیاسی بود و از لحاظ عملی به نوعی سلب اعتماد از کسانی که علیرغم بی برنامگی و فروپاشی کامل تشکیلاتی هنوز ادعای رهبری داشتند .
طرح پیشنهادی مرامنامه سازمان روشنگران افغانستان بر پایه مسوده قلمی برنامه انجمن کاکه های افغانستان ترتیب و تدوین گردیده و حتی جملات و پروگراف های مکمل آن مسوده را در خود جای داده است . منظور از تدوین و انتشار این طرح در قدم اول جلوگیری از شکل گیری انجمن کاکه ها بود که به نظر می رسد ازینجهت یک گام موفقیت آمیز بوده است . هدف دیگر این طرح گرد آوری مجدد بقایای ” کاکه ” و ” غیر کاکه ” ساما در یک تشکیلات به اصطلاح جدا از احزاب تسلیم طلب پارلمانتاریست است تا گویا نشان دهند که آنها در پهلوی فعالیت های علنی و قانونی پارلمانی وغیر پارلمانی ، فعالیت های ” مبارزاتی مردمی ” غیر قانونی و مخفی نیز دارند . اما در اصل منظور شان تعمیق تسلیم طلبی های ملی و طبقاتی تا سطح فعالیت های به اصطلاح مخفی است . آنها از این طریق می خواهند در میان عناصر ناراض از وضعیت موجود نیز زمینه مانور داشته و با جلب و جذب آنها در یک تشکیلات به اصطلاح مخفی مردمی ، گرایشات تسلیم طلبانه در میان آنها را دامن زده و عملا برای احزاب تسلیم طلب پارلمانتاریست و سائر فعالیت های تسلیم طلبانه سرباز گیری نمایند .
اما درینمورد به نظر نمی رسد که بتوانند موفقیتی بدست آورند . این طرح نشاندهنده سقوط سیاسی و ادبی شدید نویسندگان آن ، در مقایسه با برنامه ساما است و در واقع توسط افرادی از رهبری قبلی سازمان منحله مذکور تدوین و منتشر گردیده است که بعد از انشعاب سال 1364 در آن سازمان ، طی یک جلسه سرهمبندی شده به کمیته مرکزی راه یافتند . آنها نه تنها از لحاظ ایدئولوژیک – سیاسی و عملی سال های سال تسلیم طلبانه حرکت کرده و به جناح های گوناگون ارتجاعی خدمت کرده اند و هنوز هم مصروف چنین خدمتی اند ، بلکه ازلحاظ توانمندی های سیاسی و ادبی نیز در سطح نازلی قرار دارند و به همین جهت فقط و فقط می توانستند طرح انحرافی تسلیم طلبانه نازلی مثل طرح پیشنهادی مرامنامه سازمان روشنگران افغانستان را بیرون دهند . اما تدوین و انتشار این طرح به نوعی عناصر اصلی بقایای رهبری ساما را که در غرب زندگی می کنند ، در گوشه قرار داده است . آنها با وجودی که بصورت مداوم و مستقیم به بقایای صفوف ساما در داخل کشور دسترسی ندارند ، ولی هنوز روابطی از بقایای ساما در کشور های غربی را با خود دارند و در میان بقایای روابط داخل کشوری ساما نیز صاحب نفوذ هستند . طرح پیشنهادی آنها ، یا لا اقل بخشی از آنها ، که در سمینار روابط اروپائی شان به میان کشیده شده بود و در شماره نهم شعله جاوید مورد بحث قرار گرفت ، با طرح پیشنهادی مرامنامه سازمان روشنگران افغانستان اختلافات اساسی دارد . مثلا در آن طرح جامعه افغانستان یک جامعه نیمه فئودالی خوانده شده است ، در حالیکه درطرح پیشنهادی مرامنامه سازمان روشنگران ، مناسبات تولیدی مسلط در افغانستان سرمایه داری اعلام گردیده است . حل و فصل این اختلافات آسان نیست زیرا که این موضوع با کشمکش بر سر رهبری و اینکه عناصر ” پخته و سابقه دار ” مقیم در غرب رهبری اصلی را بر عهده داشته باشند یا بقول قیوم رهبر ” مراهقین ” تازه به میدان آمده و ” بی صلاحیت ” ، گره خورده است . تنها همین یک مشکل نیز کافی است که این طرح را با ناکامی مواجه سازد .
ما همان موقعی که برای اولین بار به این طرح پیشنهادی دسترسی پیدا کردیم گفتیم که انتشار این سند از یک لحاظ اعلام انحلال رسمی ساما می باشد .
به همین جهت اولین موضوعی که می تواند توجه ما را در این نوشته جلب نماید ، چگونگی برخورد آن در رابطه با تجارب ساما از لحاظ ایدئولوژیک – سیاسی و تشکیلاتی است . مبحث ” نگاهی به گذشته جنبش مردمی افغانستان ” چیز هائی درینمورد بیان کرده است ، اما نه بصورت مشخص و معین در مورد ساما . درینجا بخاطر گریز از برخورد مشخص با گذشته ساما ، چند تشکیلات جداگانه ( سرخا ، سازمان رهائی ، ساما ، اخگر ، ساوو و پیکار ) یک کاسه شده و نواقص و کمبوداتی از آنها نشانی گردیده اند ، بدون اینکه نواقص و کمبودات و به بیان روشن تر انحرافات اساسی و بزرگ مورد توجه قرار بگیرند . در جایش به این موضوع نگاهی خواهیم انداخت .
به این ترتیب در این مبحث ، و در نتیجه در کل نوشته ، برخورد مشخص روشن و صریح با ساما را نمی توان یافت .
در نوشته اجمالا گفته شده است که بعضی از سازمان های متذکره فوق هنوز هم فعالیت دارند ، اما بصورت مشخص گفته نمی شود که کدام ها ؟ ولی در هر حال معنی ضمنی گفته نوشته این است که بعضی از آنها دیگر موجودیت و فعالیت ندارند و به این ترتیب بصورت سر بسته موضوع انحلال ساما ، اعلام می گردد .
اما چرا تدوین کنندگان و انتشار دهندگان طرح پیشنهادی مرامنامه سازمان روشنگران افغانستان ، در صدد احیای ساما بر نیامده اند و طرح جدیدی به میان کشیده اند ؟ این حرکت دلایل مشخص ایدئولوژیک – سیاسی و تشکیلاتی دارد و خلاصه اش این است که آنها از لحاظ ایدئولوژیک – سیاسی و تشکیلاتی دیگر در مسیر کلی برنامه ساما قرار ندارند . البته این مسئله را صریحا بیان نمی کنند .
اما این قرار نداشتن در مسیر کلی برنامه ساما ، به مفهوم سطح بالا ترایدئولوژیک – سیاسی و تشکیلاتی نسبت به آن برنامه نیست . تدوین و انتشار طرح پیشنهادی مرامنامه سازمان روشنگران افغانستان در واقع نمودی از عقب نشینی های ایدئولوژیک – سیاسی و تشکیلاتی بقایای ساما حتی از برنامه ساما و بیان کننده افق دید محدود تر و انحرافی تر است . سعی خواهیم کرد این موضوع را در مباحث مختلف طرح پیشنهادی نشان دهیم .
گر چه در نوشته حاضر نمی توان یک برخورد همه جانبه مفصل در مورد طرح پیشنهادی برنامه سازمان روشنگران افغانستان داشت ، ولی در هر حال سعی خواهیم کرد روی نکات مهم این طرح مکث نمائیم .
تبارزی از ادعای دروغین مبارزه مخفی کمونیستی
کسانی که ساما را در سال 1358 ایجاد نمودند در ابتدا برای تشکیل سازمان دو طرح داشتند : طرح اول ایجاد تشکیلات کمونیستی با بر آمد دموکراتیک بود و طرح دوم ایجاد تشکیلات کمونیستی با بر آمد دموکراتیک و اسلامی . برنامه ساما مبتنی بر طرح اول بود و اعلام مواضع مبتنی بر طرح دوم . وقتی در کنگره ساما دو طرح مذکور در هم ادغام شدند ساما به سازمانی دارای برنامه دموکراتیک ، بمثابه درفش درونی ، واعلام مواضع اسلامی ، بمثابه درفش بیرونی ، مبدل گردید ؛ یعنی یک سازمان دموکراتیک با بر آمد اسلامی . البته ادعای کمونیست بودن و پیشبرد مبارزات کمونیستی نیز کماکان دوام کرد ، اما در سطح ادعاهای شفاهی و غیر مستند .
حالا نیز بقایای ساما بصورت شفاهی مطرح می نمایند که آنها طرفدار مبارزات مخفی کمونیستی و طرفدار بر آمد دموکراتیک اند . اما آنچه را که آنها بر آمد دموکراتیک می نامند ، یک بر آمد دموکراتیک نیست ، بلکه یک بر آمد اسلامی است ؛ یعنی بر آمد یا بر آمد هایی در قالب احزاب قانونی اسلامی در جمهوری اسلامی افغانستان و مطابق به قانون اساسی آن . این بر آمد های اسلامی با بر آمد اسلامی سابقه ساما یک تفاوت کیفی دارد . بر آمد اسلامی سابقه ساما یک بر امد ضد اشغالگران سوسیال امپریالیست و مزدوران بومی شان بود ؛ اما بر آمد یا بر آمد های اسلامی کنونی بصورت روشن و صریح غیر از حرکت های تسلیم طلبانه در قبال اشغالگران امپریالیست و رژیم مزدور آنها چیز دیگری نیست .
اما در سطح کار کمونیستی و دموکراتیک نیز پس از انتشار طرح پیشنهادی برنامه سازمان روشنگران افغانستان ، دیگر صریحا معلوم گردیده است که قضیه از چه قرار است . زبان این طرح پیشنهادی برنامه ، اصولا همان زبان برنامه ساما است و البته خیلی خام تر و دارای سطح پائین تر نسبت به آن . این زبان گویا اصطلاحات معمول در ادبیات کمونیستی را بکار نمی برد و به جای آن اصطلاحات ، از لغات و اصطلاحات ” معمولی و متعارف ” استفاده می نماید . چنین حرکتی ، در بهترین صورتش ، عملا برنامه را به یک برنامه دموکراتیک مبدل می نماید . به عبارت روشنتر ، انتشار طرح پیشنهادی برنامه سازمان روشنگران افغانستان نشان می دهد که تدوین کنندگان و انتشار دهندگان آن ، کماکان طرفدار ایجاد یک سازمان دموکراتیک با بر آمد اسلامی ، و البته صریحا تسلیم طلبانه ، هستند که در عین حال ادعاهای کمونیستی بصورت شفاهی و غیر مستند را نیز در پهلوی خود خواهد داشت .
اکنون نیز دقیقا مثل دوران ساما ، مرامنامه به اصطلاح دموکراتیک سازمان روشنگران افغانستان یک برنامه و درفش درونی و مخفی باقی می ماند و برنامه های احزاب اسلامی پارلمانتاریست و تسلیم طلب بمثابه برنامه و درفش بیرونی عمل می نمایند . یعنی یک سازمان به اصطلاح دموکراتیک با بر آمد های اسلامی بد تر از بر آمد اعلام مواضع اسلامی ساما .
اولویت های ” طرح ” چه چیز هایی اند ؟
طرح پیشنهادی مرامنامه سازمان روشنگران افغانستان در مقدمه دو صفحه ای اش ، اولویت های خود را مشخص ساخته است . اولین موضوع دارای اهمیت برای ” طرح ” این است که :
” افغانستان یک سرزمین محاط به خشکه بوده ” و ” ملیت ها و اقوام گوناگون ، با زبان های متفاوت در آن زندگی دارند . ” حالت مستعمراتی – نیمه فئودالی کشور و به بیان کلی تر مناسبات تولیدی حاکم بر آن در صدر اولویت ها قرارندارد .
پس از آن موضوع توزیع و باز توزیع نفوس در روستاها ، در حالت کوچیگری و در شهر ها و در مهاجرت می آید ، بدون اینکه این موضوع به مثابه مسئله ای در خدمت توضیح مناسبات تولیدی حاکم و بافت طبقاتی جامعه قرار بگیرد .
سومین مسئله دارای اهمیت برای ” طرح ” ، سطح سواد در جامعه و موضوع روشنفکران است . در موضوع روشنفکران نیز مسئله اصلی برای ” طرح ” ، چگونگی وضعیت و کمیت روشنفکران دارای ” فکر فرا قومی ” است و نه مواضع طبقاتی آنها و مواضع شان در قبال امپریالیزم بخصوص امپریالیست های اشغالگر .
پس از این مسائل دارای اهمیت درجه اول و دوم و سوم ، تازه در مرتبت چهارم ، برای ” طرح ” ، نوبت به زیر ساخت اقتصادی میرسد . ” طرح …” افغانستان را فاقد یک زیر ساخت اقتصادی اعلام کرده و ادعا می کند که زیر ساخت اقتصادی افغانستان ، از طرف شوروی وقت ، امپریالیزم امریکا ، تنظیم های اسلامی ، ایران و پاکستان ، تقریبا بصورت کامل از بین رفته است . مطابق به این حکم ، افغانستان باید فاقد مناسبات تولیدی حاکم باشد ! ! اما در جای دیگری از ” طرح ” ، مناسبات سرمایه دارانه مناسبات تولیدی حاکم انگاشته می شود .
پنجمین موضوع دارای اهمیت برای ” طرح ” ، مسئله وحدت ملی است . نویسندگان طرح از ناحیه ” مردم زحمتکش و ستمدیده تمام اقوام ” وحدت ملی را در خطر جدی نمی بینند ، اما تخریب در این زمینه را ” از طرف شیادان و ورشکستگان سیاسی ، دشمنان ملت ، مافیای جنگ و بنگ ( بخصوص تنظیم های اسلامی و طالبان ) ، عمال بیگانه ، و یکعده قلم بدستان مزدور و یا نادان بر پایه ناسیونالیزم قومی و محلی … ” هوشدار می دهند . درینجا وحدت ملی به مثابه چیزی در نظر گرفته می شود که اصلا ربطی به موضوع اشغال کشور توسط امپریالیست های امریکائی و متحدین شان ندارد .
بر پایه این اولویت های پنجگانه اعلام می گردد که : تدوین کنندگان و انتشار دهندگان طرح پیشنهادی مرامنامه سازمان روشنگران افغانستان ، بخاطر حرکت در راستای تامین سه هدف : ” استقلال ، دموکراسی و عدالت اجتماعی ” ، گرد هم آمده و طرح شان را در گام نخست برای ” روشنفکران آزاده ” پیشکش می نمایند . برای انتشار دهندگان ” طرح ” مبارزه برای استقلال نه تنها بصورت عمده بر محور مقاومت علیه اشغالگران امپریالیست پیش نمی رود ، بلکه درینجا اصلا به این موضوع ربط داده نمی شود ، چنانچه موضوع اشغال کشور و حالت مستعمراتی آن ، اصلا در اولویت های انتشار دهندگان ” طرح ” جای ندارد . دموکراسی هم در ” طرح ” بصورت عام مطرح می گردد و نه بصورت دموکراسی نوین ، امری که بدون آن ، رسیدن به عدالت اجتماعی ، به مفهوم تامین عدالت برای زحمتکشان ، اصلا ممکن و میسر نمی گردد . ازینجا است که شعار ” عدالت اجتماعی ” نیز صرفا یک شعار عام و در بهترین صورت یک شعار بورژوائی باقی می ماند .
این اولویت ها و ترتیب فرمولبندی آنها ، انحلال طلبی ایدئولوژیک ، تسلیم طلبی سیاسی و انحراف روشنفکرانه تشکیلاتی عام و تام تدوین کنندگان و انتشار دهندگان ” طرح ” را بصورت صریح و روشن نشان میدهد .
وظیفه عمده مبارزاتی در شرایط امروزی افغانستان مبارزه و مقاومت علیه اشغالگران امپریالیست و رژِیم دست نشانده است . پس از آن مبارزه علیه کلیت طبقات استثمارگر فئودال و بورژواکمپرادور و همچنان مبارزه علیه کشمکش های ذات البینی و خانمان بر انداز دسته بندی های ارتجاعی ، دارای اهمیت بزرگی هستند . مبارزه علیه شوونیزم مرد سالار و همچنان مبارزه علیه شوونیزم ملی طبقات حاکمه ملیت پشتون نیز دارای اهمیت ویژه ای هستند .
مسائلی از قبیل محاط به خشکه بودن افغانستان و موضوع فیصدی با سوادان و وضعیت روشنفکران که در ” طرح ” به عنوان اولویت ها مطرح گردیده اند و همچنان مسائل دیگری از این قبیل ، همه موضوعاتی اند که در واقع مرتبط به مسئله عمده و سائر مسائل بزرگ و مهم جامعه هستند و باید در جایش مطرح شوند و نه به عنوان اولویت ها و اساسات یک طرح برناموی سیاسی . طرح پیشنهادی مرامنامه سازمان روشنگران افغانستان درینمورد نیز عقب نشینی سیاسی نسبت به برنامه ساما را نشان می دهد .
برداشت های نادرست وغلط در مورد جنبش کمونیستی بین المللی
” طرح … ” با زبان شکسته ای که دارد در مورد تاریخ جنبش کمونیستی بین المللی بصورت گنگ حرف می زند . چنین زبانی با محدودیت ذاتی خود در مورد بیان مفاهیم علمی کمونیستی مواجه است و نمی تواند مسائل را به روشنی مطرح نماید . با آنهم آنچه در زیر عنوان ” اوضاع جهانی وموقعیت کشور ما ” در رابطه با این موضوع مطرح گردیده است ، تا حد زیادی موضعگیری های انتشار دهندگان ” طرح … ” را روشن می سازد .
اولین چیزی که در این مورد توجه را بخود جلب می نماید ، چگونگی موضعگیری در قبال سوسیال امپریالیزم شوروی است . مبحث ” اوضاع جهانی و موقعیت کشور ما ” با یک موضعگیری دو سطری در مورد ” شوروی ” و بلاک تحت رهبری اش آغاز می گردد :
” با پدیدار شدن تزلزل در امپراطوری بلاک شرق به رهبری اتحاد شوروی که به رکود اقتصادی ، بیروکراسی حزبی و دولتی و نظامیگری روی آورده بود … ” ( صفحه 3 طرح … )
چنانچه ملاحظه می گردد ، مفهوم سوسیال امپریالیزم درینجا نا پیدا است . ” طرح … ” نه تنها درینجا ، بلکه در سراسر متنش از بکار برد اصطلاح ” سوسیال امپریالیزم ” برای ” شوروی ” بعد از استالین اجتناب می ورزد و از اتحاد شوروی و یا شوروی حرف می زند . چنین حرکتی کاملا آگاهانه است ، چنانچه ” طرح … ” در صحبت از امریکا هیچگاه فراموش نمی نماید که امپریالیزم امریکا بگوید و این البته در حد خود خوب است . چنین انصراف آگاهانه از بکار برد اصطلاح سوسیال امپریالیزم ، می تواند دلایل گوناگون داشته باشد ، ولی در هر حال نشاندهنده آن است که نویسندگان و انتشار دهندگان ” طرح … ” درینمورد موضعگیری غلط و نا درست دارند . برای ما مائوئیست های افغانستان که تاریخا جنبش مان با موضعگیری علیه رویزیونیزم و سوسیال امپریالیزم شوروی متولد گردیده است و دوره تجاوز سوسیال امپریالیست ها و مقاومت در مقابل آنرا در کشور خود شاهد بوده ایم ، چنین موضعگیری ای فقط می تواند یک انصراف روشن از مسیر تاریخی جنبش ما تلقی گردد .
برداشت ” طرح … ” از وضعیت جنبش بین المللی در قرن نزدهم و اوائل قرن بیستم به نحو عجیبی انحرافی وسر در گم است . در صفحه 4 ” طرح … ” درینمورد بصورت خلاصه گفته می شود :
” جوش و خروش و مبارزه عظیم برای نوسازی فکری را که در قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم در جنبش کارگری وجود داشت … “
موضوع نو سازی فکری جنبش در قرن نزدهم و اوائل قرن بیستم ، یک موضوع مربوط به مبارزات انقلابی پرولتری و بصورت مشخص موضوع مربوط به پیروزی دو انقلاب ، یعنی انقلاب کمون پاریس و انقلاب اکتوبر روسیه بود . شکل گیری مارکسیزم به عنوان یک ایدئولوژی منسجم بصورت نهائی در واقع با انقلاب کمون پاریس و جمعبندی از آن رقم خورد . همچنان تکامل مارکسیزم به مارکسیزم – لنینیزم نیز با پیروزی انقلاب اکتوبر بصورت نهائی رقم خورد . ” جنش های کارگری ” قرن نزدهم و اوائل قرن بیستم صرفا جنبش های فکری – فرهنگی نبوده اند تا صرفا جنبه نو سازی فکری در آن مورد توجه قرار بگیرد . این جنبش ها جنبش طبقه کارگر برای سرنگونی سرمایه داری ، تصرف قدرت سیاسی و پیشبرد انقلاب بوده اند و بر تارک آنها قبل از هر چیزی پیروزی کوتاه مدت و یا نسبتا طولانی دو انقلاب می درخشد .
اما پیشروی جنبش های پرولتری در جهان صرفا تا اوائل قرن بیستم ادامه نیافت . اواسط قرن بیستم نیز شاهد دو پیروزی عظیم مبارزات انقلابی پرولتری بود :
یکم : پیروزی اتحاد شوروی در جنگ علیه فاشیزم که علیرغم تمامی نواقص و کمبودات خود ، باعث خارج شدن کل اروپای شرقی و اکثریت مناطق بالکان از ساحه نفوذ قدرت های امپریالیستی گردید . دوم : پیروزی انقلاب چین که یک پنجم نفوس جهان را از صف ارتجاع و امپریالیزم در صف انقلاب جهانی قرار داد . ” طرح … ” به درستی بر نبود اردوگاه سوسیالیستی در شرایط فعلی انگشت گذارده است . اما فراموش می کند که پیدایش اردوگاه سوسیالیستی حاصل مستقیم پیروزی اتحاد شوروی در جنگ ضد فاشیزم و پیروزی انقلاب چین در سال 1949 بود . متاسفانه این دولت عمر مستعجل داشت ، اما این موضوع ، اهمیت آن دو پیروزی مبارزات انقلابی پرولتری و نقش جهانی شان را زیر سوال نمی برد .
پس از آن ، بروز رویزیونیزم و سوسیال امپریالیزم شوروی و برگشت کل شوروی و کشور های اروپای شرقی و بالکان ، به استثنای البانیه ، به سرمایه داری ، ضربه سختی بر پیکر جنبش بین المللی کمونیستی و مبارزات انقلابی پرولتاریای جهانی وارد آورد . اما در مقابل مبارزات ضد رویزیونیستی و ضد سوسیال امپریالیستی حزب کمونیست چین و به پیروی از آن تعداد زیادی از احزاب و سازمان های کمونیستی در جهان ، به شمول حزب کار البانیه ، امواج خروشان مبارزات انقلابی پرولتری را در جهان دامن زد . این مبارزات نه تنها ده ها سازمان و حزب کمونیست ، به شمول سازمان جوانان مترقی در افغانستان ، را با مواضع نوین ضد رویزیونیستی و ضد سوسیال امپریالیستی در جهان پرورش داد ، بلکه مقدمه ای شد برای راه اندازی انقلاب کبیر فرهنگی پرولتاریایی در چین و پیشرفت های عظیم تئوریک و عملی آن . انقلاب فرهنگی که در نیمه دوم دهه شصت و نیمه اول دهه هفتاد یعنی در نیمه دوم قرن بیست جریان یافت ، مرحله سوم تکامل ایدئولوژی پرولتری یعنی مرحله مارکسیزم – لنینیزم – مائوئیزم را بصورت نهائی رقم زد .
” طرح … ” ، نه پیروزی اتحاد شوروی در جنگ ضد فاشیزم را می بیند و نه هم پیروزی انقلاب چین در سال 1949 را و نه هم انقلاب عظیم فرهنگی پرولتاریایی چین در دهه های شصت و هفتاد را . طبعا مبارزات عظیم و پر جوش و خروش برای نو سازی فکری و به بیان مشخص تر مبارزات برای تکامل ایدئولوژی پرولتری مرتبط با این پیروزی های مبارزاتی را نیز نمی تواند ببیند . به همین جهت است که جریان نوسازی فکری جنبش های کارگری را به قرن نزدهم و اوائل قرن بیستم محدود می گرداند .
برای ما مائوئیست های افغانستان که پیدایش جنبش ما با موضعگیری و مبارزه حزب کمونیست چین علیه رویزیونیزم و سوسیال امپریالیزم شوروی ، تائید ” اندیشه مائوتسه دون ” ( بعدا مائوئیزم ) و تائید انقلاب 1949 چین و انقلاب فرهنگی چین گره خورده است ، اینگونه نادیده گرفتن اهمیت عظیم تکامل دهنده انقلاب چین و انقلاب فرهنگی چین و در یک کلام نا دیده گرفتن اهمیت ” اندیشه مائوتسه دون ” و بصورت روشن تر ” مائوئیزم ” در تکامل علم انقلاب پرولتری ، و نسبت دادن نا زائی فکری به کل دوره های اواسط قرن بیست و دهه های شصت و هفتاد آن ، فقط و فقط یک معنی می تواند داشته باشد و آن گسست از پایه های فکری و سیاسی ایجاد کننده جنبش ما است .
تحلیل ” طرح … ” از وضعیت کنونی جنبش بین المللی کمونیستی نیز حاوی انحرافات بسیاری است . در صفحه 4 در مورد کشور هائی که ادعای سوسیالیستی دارند چنین گفته می شود :
” کشور هائی که خود را سوسیالیستی می نامند ، یا مثل چین به غیر ازاسم عملا سرمایداری شده اند و یا دیگران که زیر نام سوسیالیزم بجای تقسیم رفاء به تقسیم فقر در بین توده ها بسنده کرده ، نوع دیگری از نظام طبقاتی را بر قرار نموده اند . “
درک ماهیت سرمایه دارانه چین کنونی از سوی ” طرح … ” امر نیکی است ، ولو اینکه پس از سه دهه تاخیر صورت گرفته باشد . اما این ماهیت ، از لحاظ فکری مستقیما مرتبط به رویزیونیزم چینی است که نباید آن را مسکوت گذاشت . همچنان در نظر داشت جدی این نکته نیز کاملا ضروری است که دنباله روان و به بیان روشن تر مزدوران چین سرمایه داری و رویزیونیستی کنونی ، به قطب ضد انقلاب جهانی و ضد انقلاب در افغانستان تعلق دارند و نه به قطب انقلاب جهانی و انقلاب افغانستان .
البته مسلم است که در سائر کشور های
رویزیونیست مثل ویتنام ، کوریای شمالی و کیوبا نیز سوسیالیزم حاکم نیست ، بلکه نظام های ارتجاعی وابسته به امپریالیزم حاکم است . اما دراین کشورها نیز، همانند کشور های دیگر ، مشکل اساسی جامعه ، تقسیم فقر بجای تقسیم رفاء در بین توده ها نیست ، بلکه تقسیم رفاء و فقر در میان طبقه حاکمه و توده ها است و تفاوت و به بیان روشن تر تضاد میان اغنیای حاکم و استثمارگر و فقرای محکوم و تحت استثمار به شدت وجود دارد .
” طرح … ” ، مشکل اساسی این کشور ها را در مناسبات تولیدی استثمارگرانه حاکم بر آنها نمی داند ، بلکه آن را در عدم رشد و عقب ماندگی شان می بیند و طبعا راه چاره را نیز نه در سرنگونی مناسبات تولیدی حاکم و انقلاب بلکه در رشد و پیشرفت آن کشور ها در چوکات نظام حاکم موجود باید جستجو نماید . در واقع همین طرز دید است که این کشور ها را بطور روز افزون در مسیر ” ریفورم ” های بی پرده تر سرمایه دارانه می اندازد و ماسک دروغین سوسیالیستی آنها را بیشتر و بیشتر پاره می کند .
این گفته که در این کشورها ” نوع دیگری از نظام طبقاتی ” بر قرار است ، نشاندهنده عدم درک مارکسیستی – لنینیستی – مائوئیستی تدوین کنندگان و انتشار دهندگان ” طرح … ” از ماهیت یک جامعه سوسیالیستی است .
کاملا درست است که بگوئیم در این کشور ها نظام طبقاتی تحت حاکمیت طبقه یا طبقات استثمارگر حاکم است . اما اگر از این جمله ، کلماتی که مورد تاکید قرار گرفته اند ، حذف گردد و حکم عام در مورد طبقاتی بودن نظام حاکم بر این کشور ها به عمل آید و برین مبنا نتیجه گیری عدم موجودیت نظام سوسیالیستی در آنها صادر گردد ، در واقع جامعه سوسیالیستی یک جامعه غیر طبقاتی اعلام می گردد . در حالیکه جامعه سوسیالیستی نیز یک جامعه طبقاتی است ، منتها جامعه ای که تحت حاکمیت پرولتاریا قرار دارد . در جامعه سوسیالیستی ، جوانبی از مناسبات سرمایه دارانه برای مدت های مدیدی به موجودیت شان ادامه می دهند . این جوانب سرمایه دارانه مناسبات تولیدی فقط می توانند – و باید – در جریان یک مبارزه طولانی تحت رهبری پرولتاریای بر سر قدرت ، محدود تر و محدود تر شده و به نابودی سوق داده شوند . مبارزه برای نابودی کامل روبنای ارتجاعی نیز از یک مسیر طولانی می گذرد و حتی به بیان روشن تر باید گفت که مبارزه در این عرصه طولانی مدت تر از مبارزه در عرصه مناسبات تولیدی است .
ازینجا است که تئوری ادامه انقلاب تحت دیکتاتوری پرولتاریا و ضرورت بر پایی انقلابات فرهنگی متعدد در جامعه سوسیالیستی مطرح می گردد . به این ترتیب است که مرحله گذار از سرمایه داری به کمونیزم ، که همان مرحله سوسیالیزم است ، یک پروسه انقلابی طولانی مدت است .
در جامعه سوسیالیستی ، طبقات استثمارگر سرنگون شده برای مدت های مدید کماکان برای احیای مجدد سلطه وحاکمیت شان تلاش می کنند و هنوز در طول این مدت سرنوشت نهائی پیروزی کی بر کی کاملا تعیین شده نمی باشد . خصلت جامعه سوسیالیستی به مثابه یک جامعه در حال گذار از سرمایه داری به کمونیزم قسمی است که ستاد فرماندهی بورژوایی می تواند در درون رهبری دولت و حزب بر سر اقتدار ( حزب پرولتاریا ) شکل بگیرد و با مسلط ساختن رویزیونیزم بجای ایدئولوژی انقلابی پرولتری بر حزب و تغییر دادن ماهیت دولت ، سوسیالیزم را سر نگون نموده و به احیاگری سرمایه داری و ارتجاع بپردازد . در مقابله علیه این خطر ، مائوتسه دون به تئوری ادامه انقلاب تحت دیکتاتوری پرولتاریا در چوکات برپایی انقلابات فرهنگی متعدد رسید . تئوری ادامه انقلاب تحت دیکتاوری پرولتاریا از آن چنان اهمیتی برخوردار است که در شرایط امروزی بدون پذیرش آن نمی توان کسی را مارکسیست حقیقی به حساب آورد . بیانیه جنبش انقلابی انترناسیونالیستی درینمورد می گوید :
” لنین گفت تنها کسی را می توان مارکسیست خواند که نه تنها مبارزه طبقاتی بلکه ادامه آنرا تا سرحد دیکتاتوری پرولتاریا قبول داشته باشد . در شرایط امروزی و در پناه خدمات مائوتسه دون برای ایدئولوژی انقلابی پرولتاریا باید گفت که : امروز کسی را می توان مارکسیست حقیقی به حساب اورد که نه تنها تئوری مبارزه طبقاتی و ادامه آن تا دیکتاتوری پرولتاریا بلکه ادامه انقلاب تحت دیکتاتوری پرولتاریا را نیز قبول داشته باشد . به قول مائوتسه دون ، در نظر نگرفتن این موضوع به رویزیونیزم می انجامد . “
از جانب دیگر گذار از جامعه طبقاتی به جامعه بی طبقه کمونیستی فقط در بعد جهانی می تواند امکان پذیر باشد . به قول مائوتسه دو ن ” یا همه به کمونیزم می رسیم یا هیچ کس ” . به عبارت دیگر بی طبقه شدن جامعه انسانی فقط با پیروزی کامل انقلاب جهانی و ریشه کن شدن مناسبات طبقاتی در بین کل نسل بشر ممکن و میسر است و این پروسه ای است که مسیر طولانی و پر پیچ و خمی را از سر می گذراند .
” طرح … ” ، وضعیت کنونی جنبش بین المللی کمونیستی را از لحاظ فکری کاملا تاریک به تصویر می کشد که بسیار غلط است :
” جوش و خروش و مبارزه عظیم برای نوسازی فکری … جای خود را به انجماد فکری و یا بر عکس آن به گسستن کامل از ایده های عدالتخواهانه سپرده است .”
یعنی آنچه وجود دارد یا انجماد و رکود ایدئولوژیک است و یا گسست کامل از ایده های کمونیستی . اگر چنین باشد ، کار جنبش بین المللی کمونیستی تمام است . اما چنین نیست و نمی تواند چنین باشد .
تسلط رویزیونیزم بر حزب کمونیست شوروی و سرنگونی سوسیالیزم در آن کشور ، ضربه سخت و شدیدی را بر پیکر جنبش کمونیستی بین المللی وارد اورد . اما مبارزه علیه رویزیونیزم مدرن و سوسیال امپریالیزم شوروی و به تعاقب آن بر پائی و پیشبرد انقلاب فرهنگی عظیم پرولتاریایی در چین ، امواج مبارزاتی نیرومندی را در جهان ایجاد کرد که ده ها حزب و سازمان کمونیستی در اطراف و اکناف جهان را در بر گرفت . در بطن این امواج مبارزاتی ، مرحله سوم تکامل مارکسیزم یعنی مائوئیزم به قوام رسید و مارکسیزم – لنینیزم به مارکسیزم – لنینیزم – مائوئیزم جهش نمود .
اما مدت زمان اندکی پس از درگذشت مائوتسه دون ، برتری شکننده جناح انقلابی پرولتری در حزب کمونیست چین به پایان رسید کودتای ضد انقلابی رویزیونیست های چینی پیروز گردید . آنها با تبدیل کردن حزب کمونیست چین به یک حزب رویزیونیست و تغییر ماهیت دولت چین ، سوسیالیزم را در آن کشور سرنگون کردند . این شکست هولناک وبه مدت کوتاهی پس از آن ، شکست در البانیه ، ضربات عمیق و کاری دیگری را بر پیکر جنبش بین المللی کمونیستی وارد آورد . احزاب و سازمان های کمونیستی زیادی در سطح جهان به دنباله روی از حزب رویزیونیست حاکم بر چین و البانیه به مغاک رویزیونیزم غلطیدند و جنبش کمونیستی بین المللی اصیل صرفا در وجود اقلیت کوچکی از سازمان ها و احزاب کمونیست باقی ماند .
اما این اقلیت کوچک مبارزه را ادامه دادند . آنها در یک گرد همائی بین المللی در سال 1980 بیانیه ای را تحت عنوان ” خطاب به کارگران و خلق های ستم دیده جهان ” صادر کرده و با ایستادگی روی خدمات مائوتسه دون در تکامل مارکسیزم – لنینیزم ، علیه رویزیونیزم چینی و البانیایی موضعگیری روشن اتخاذ کردند . این گرد همآیی زمینه ای شد برای تشکیل کنفرانس بین المللی سازمان ها و احزاب مارکسیست – لنینیست – مائوتسه دون اندیشه و تشکیل” جنبش انقلابی انترناسیونالیستی” .
” جنبش انقلابی انترناسیونالیستی ” در طول حیات بیست و چند ساله خود بمثابه یک کل و یکایک اعضا و مشمولین آن ، مبارزات انقلابی پرولتری در کشور های مختلف را پیش برده ، به تشکیل احزاب کمونیست نوین یاری رسانده ، رهبری جنگ خلق ها و تدارک برای برپایی و پیشبرد جنگ خلق های دیگر را بر عهده داشته و بر پایه چنین پراتیک مبارزاتی ای به جمعبندی های نوینی از تاریخ گذشته جنبش بین المللی کمونیستی رسیده اند . تثبیت بین المللی مارکسیزم – لنینیزم – مائوئیزم به عنوان سومین مرحله تکامل ایدئولوژی پرولتری در راس این جمعبندی ها قرار دارد . این جمعبندی ها با پیشرفت های پراتیکی و تئوریکی کل جنبش و یکایک اعضای ان بیشتر و بیشتر منسجم تر و متکامل تر خواهد شد و بمثابه سنگ و خاک قله تکاملی بعدی ایدئولوژی پرولتاریا ، مواد و مصالح آن مرحله را بیشتر و بیشتر فراهم خواهد ساخت . درینجا نه گسست از ایده های کمونیستی وجود دارد و نه هم انجماد و نا زائی ایدئولوژیک ، بلکه آنچه وجود دارد تکیه روی اصولیت های تجارب گذشته و بر این پایه تلاش و کوشش پراتیکی و تئوریکی برای تکامل بیشتر ایدئولوژیک است .
گمان نمی رود که تدوین کنندگان و انتشار دهندگان ” طرح … ” ، بطور کامل از مبارزات عملی و تئوریک جنبش انقلابی انترناسیونالیستی بطور کلی و احزاب بر جسته آن ، مثل حزب کمونیست پیرو ، حزب کمونیست نیپال ( مائوئیست ) و حزب کمونیست انقلابی امریکا ؛ کاملا بی خبر ونا آگاه باشند . بطور خاص ، به دلیل داشتن زبان مشترک با ایرانی ها ، حتما باید اسنادی از حزب کمونیست ایران ( م ل م ) را مطالعه کرده باشند . اما گذشته از تمام اینها ، کم از کم باید اسناد حزب کمونیست ( مائوئیست ) افغانستان را دیده باشند . در چنین صورتی چرا غیر از انجماد فکری و یا گسست از ایده های کمونیستی در سطح کل جنبش بین المللی چیز دیگری را نمی بینند ؟
مشکل نویسندگان و انتشار دهندگان ” طرح … ” این است که کمونیست نیستند . آنها حتی در سطح مرامنامه سازمانی حاضر به پذیرش صریح و روشن کمونیزم نمی باشند و مثلا ” ایده های کمونیستی ” را ” ایده های عدالتخواهانه ” می گویند . ولی در عین حال بخود حق می دهند که با همین زبان شکسته و غیر کمونیستی شان در مورد کل جنبش بین المللی کمونیستی ، و آنهم بنا به ادعاهای کاذب شفاهی شان بمثابه کمونیست ها ، به قضاوت بنشینند و آسمان و ریسمان ببافند .
مشکل دیگر این ” طراحان ” این است که تا حد ممکن سانسور در مورد اسناد جنبش انقلابی انترناسیونالیستی و بخصوص اسناد حزب کمونیست ( مائوئیست ) افغانستان را در میان روابط شان اعمال می کنند . این سانسور آنها را مجبور می سازد که در مورد مواضع ” جاا ” و حزب کمونیست ( مائوئیست ) افغانستان سیاست سکوت توطئه آمیز را در پیش بگیرند و با بیخبر نگاه داشتن روابط شان ، آنها را کماکان به دنبال خود بکشانند .
به ادامه بحث توجه کنیم :
” یک گرایش ، هر گونه نقد را در برابر شکست های سوسیالیزم در جهان و پاسخ طلبی در برابر اینکه چرا جنبش های انقلابی و پیشرفت همگانی کشور های سوسیالیستی به رکود و حتی سقوط مواجه گردیده اند ، ” رویزیونیزم ” می پندارد . گرایش دیگر ، این ایده را که شکست های انقلاب های کارگری و نظام های سوسیالیستی علیرغم مدهش بودن آن ، شکست هایی اند که در هر میدان نبرد اجتناب نا پذیر می باشند و به هیچوجه معنی آن را ندارند که آرمان بزرگ سوسیالیزم و عدالت که مبتنی بر علم میباشند ، از اعتبار افتاده اند ، به جزم گرائی متهم می کند . اما واقعیت این است که تا ستم هست ، مبارزه نیز هست . … ” ( صفحات 4 و 5 ” طرح … ” )
در قدم اول لازم است مکثی روی فرمول
” اجتناب ناپذیر بودن شکست در هر میدان نبرد ” به عمل آوریم .
طرح این فرمولبندی یک یاوه گوئی محض است و به نظر نمی رسد که غیر از تدوین کنندگان و انتشار دهندگان ” طرح پیشنهادی مرامنامه سازمان روشنگران افغانستان ” کس دیگری آنرا قبول داشته باشد . ما تا حال چنین فرمولبندی ای را اصلا نشنیده بودیم و موقعیکه آنرا دیدیم به عقل و فراست نویسندگان آن ” آفرین ” گفتیم ! ؟
” امکان شکست در هر میدان نبرد ” ، این است فرمولبندی ای که عقل سلیم بطور کلی آنرا می پذیرد . در میدان نبرد برای سوسیالیزم نیز مثل هر میدان نبرد دیگری ، امکان شکست وجود دارد . چنین امکانی نه تنها دیروز وجود داشت ، بلکه امروز نیز وجود دارد و فردا نیز وجود خواهد داشت . ” امکان ” به مفهوم ” اجتناب ناپذیر بودن ” نیست . یک امر ” اجتناب ناپذیر ” در واقع یک ” ضرورت ” است . اگر در مبارزه بخاطر سوسیالیزم ، شکست اجتناب ناپذیر باشد ، چنین مبارزه ای پیشاپیش محکوم به شکست بوده و یک مبارزه عبث خواهد بود .
اما صحبت کردن از دو گرایش به چه معنی است ؟ اینچنین صحبتی به همان ” انجماد فکری ” و ” گسستن از ایده های کمونیستی ” که فوقا در مورد شان صحبت کردیم ، مربوط است . گویا ، از یکطرف ، سنگک شده ها هیچ انتقادی از گذشته را نمی پذیرند و آنرا رویزیونیزم می خوانند ، ولی از طرف دیگر، بریده شدگان از ایده های کمونیستی هر نوع دفاعی از گذشته را جزم گرائی و دگماتیزم اعلام می نمایند .
اولا درینجا صحبت از دو ” گرایش ” نادرست و غلط است . گرایش در ادبیات جنبش ما همیشه به معنی ” تمایل ” بکار برده شده است . اما چیز هائی که مطرح گردیده اند ، تمایلات نیستند بلکه دو مشی کاملا منسجم و ساخته و پرداخته ای اند که دو راه کاملا متفاوت و جداگانه ای را در پیش گرفته اند . گرایش اعلام کردن این دو مشی غیر از اینکه امید واری برای سرهمبندی کردن وحدت حاملین و عاملین آنها در داخل یک چوکات واحد را نشان دهد ، معنی دیگری نمی تواند داشته باشد . ثانیا کسانی که دیگر از ایده های کمونیستی گسسته اند و نیولیبرالیست و یا مثلا به قول بعضی ها پسا مارکسیست شده اند ، دیگر اصلا به جنبش کمونیستی بین المللی تعلق ندارند . چرا ما مشکل آنها را به مثابه مشکل جنبش بین المللی کمونیستی تلقی نمائیم ؟
طراحان مرامنامه سازمان روشنگران به روشنی نمی گویند که آنها کدام طرف ایستاده اند ؟ اما با اعلام اینکه تا ستم هست مبارزه نیز وجود دارد ، هم خود را از ” دگماتیست ها ” سوا می کنند و هم از ” بریده شدگان ” و به این ترتیب حد اقل در سطح موجودیت خود شان ، وجود یک جناح اصولی در سطح ملی و بین المللی را قبول دارند ! ؟ باز هم ” غنیمت ” است که حقیقت کاملا معدوم شده اعلام نمی گردد ؟ !
شکی نیست که آنها در زمره دگماتیست ها قرار ندارند . اما بطور قطع در زمره ” بریده شدگان ” قرار دارند . در سطور قبلی دیدیم که آنها بطور کلی از مائوتسه دون ، انقلاب چین و انقلاب فرهنگی چین بریده اند و سیر و تفحص فکری شان صرفا در قلمرو های فکری قرن نزده و اوائل قرن بیست در جریان است . این برش و گسست به معنی برش و گسست از پایه های ایدئولوژیک – سیاسی ایجاد کننده جنبش کمونیستی مارکسیستی – لنینیستی – مائوئیستی و در سطح دیگری برش و گسست از ریشه های فکری و سیاسی جریان دموکراتیک نوین ( جریان شعله جاوید ) است . چنانچه در مباحث بعدی خواهیم دید ، این برش و گسست ، جنبه های تئوریکی و پراتیکی معین و مشخص دیگری نیز پیدا می نماید . مثلا نزدیکی تئوریک و عملی با نیو تروتسکیست های موسوم به ” چپ رادیکال ” و یا تلاش برای یک کاسه ساختن جریان شعله جاوید با بخشی از ستمی ها و بخشی از صفوف خلقی ها و پرچمی ها ، که در جای خود شان مورد دقت قرار خواهند گرفت .