پنج سال پس از تجاوزگری و اشغال امپریالیستی
باگذشت پنجسال از آغاز تجاوز امپرياليست هاي امريکايي ومتحدين شان بر افغانستان و اشغا ل اين کشور توسط آنها ، جامعه افغانستان کماکان بحراني و درحال جنگ باقي مانده است . امپرياليست هاي متجاوزواشغالگرودست نشاندگان شان ، نه تنها قادرنشده اندکه درطي پنج سال گذشته به بحران و جنگ به نفع خودشان خاتمه داده وسلطه اشغالگرانه ، خائنانه وارتجاعي شان راکاملا برجامعه برقرار نمايند ، بلکه درين اواخر حالت بحراني بيشتر از پيش به ضرر شان تشديد گرديده و آنها را در وضعيت نا مساعد تر ي نسبت به سال هاي قبل قرار داده است .اين تشديد بحران نتيجه تشديد تمامي تضاد هاي بزرگ و مهم جامعه است.
تضادملي خلقهاومليتهاي افغانستا ن بااشغالگرا ن امپرياليست وخائنين ملي دستنشانده شان،تشديد گرديده وبطرف تشديد بيشترپيش ميرود وداراي جوانب گوناگون وسطوح مختلف است . درسطح عام ، نا رضايتي ازامپرياليست هاي اشغالگر ورژيم دستنشانده ومخالفت عليه آنها وسيعا درحال گسترش است وتمامي اقشاروطبقات جامعه ،به استثناي مشت ناچيزي از خائنين ملي ، را در بر مي گيرد. عالي ترين سطح اين نارضايتي ومخالفت در مبارزات مسلحانه تبارزمي يابد . از آنجا ئيکه متاسفانه تا حال صرفا طالبان، ودرحد معيني حزب اسلامي ،دراين عرصه حضورفعال دارند،عموماآمادگي هاي اهالي براي پيشبرد مبارزات مسلحانه عليه اشغالگران و رژيم پوشالي زير درفش آنان قرار مي گيرد و به بخشي از جنگ هاي آنان مبدل مي گردد . نيرومند شدن سريع طالبان از لحاظ نظامي و گسترش مناطق تحت کنترل شان در طي چند ماه گذشته بطور عمده محصول استفاده فعال آنان از همين وضعيت است . طالبان تا همين زمستان گذشته صرفا در حد گروپ هاي چريکي پراگنده درولايات جنوبي وجنوب شرقي و تا حدي ولايات شرقي فعاليت هاي نظامي دا شتند . اما اينک آنها در ولايات پکتيکا ، زابل ، قندهار ، ارزگان ، هلمند و فراه مناطق وسيعي را تحت کنترل دارند و فعاليت هاي نظامي شان را در حد جنگ هاي جبهه يي ارتقا داده اند.
اينک ديگرافسانه شکست نا پذيري امپرياليست هاي امريکايي و متحدين شان در ناتو به طلسم شکسته شده اي ميماند که خودنيز به آن اعتراف دارند. وقتي فرماندهي جنگ از ” قواي ائتلاف ” به ” قواي ناتو ” انتقال يافت ، هم امپرياليست هاي اشغالگر و هم رژيم دست نشانده اعلام کردند که اين قوا در ظرف شش ماه” وضعيت امنيتي ” را از طريق اقدامات نرم تر نسبت به قواي ائتلاف ، بهبود خواهند بخشيد . اما در عمل نه تنها قواي ناتو جنايات جنگي قواي ائتلاف را ادامه داده و وسيعا گسترش بخشيد ، بلکه در عمل متزلزل تر و سست اراده تر از آن ثابت گرديد . تا حال موعد شش ماهه تعيين شده بسر نرسيده است ولي فرماندهي قواي ناتو رسما اعلام کرده است که :
ناتو به تنهايي نمي تواند جنگ در افغانستان را پيش ببرد و بايد „ اردوي ملي „ افغانستان فعالانه در جنگ هاشرکت نمايد . براي اجراي اين کار ضروري و حتمي است که اين اردو به اندازه کافي تقويت گردد. برمبناي همين وضعيت است که اينک امپرياليست هاي اشغالگر امريکايي و متحدين شان در ناتو فيصله کرده اند که براي رژيم پوشالي ، نه يک اردوي هفتاد هزار نفري بلکه يک اردوي يکصد و پنجاه هزار نفري ايجاد کنند . تا جائيکه مقامات رژيم پوشالي اعلام کرده اند قرار است اين اردو تا آخر سال ۲۰۰۸ از طريق کمکهاي آموزشي و تسليحاتي وپولي امپرياليست هاي امريکايي و سائر اعضاي ناتو تکميل گردد.
بنابرين تلاش امپرياليست ها براي حل معضله افغانستان به نفع خود شان کماکان عمدتا بر محور جنگ تجاوزکارانه و اشغالگرانه متمرکز باقي مي ماند، اما نه از طريق وارد ساختن تعداد بسيار بيشتري از نيروهاي اشغالگر خارجي به افغانستان ، بلکه از طريق نيرومند ساختن هرچه بيشتراردوي رژيم دست نشانده شان . قدرمسلم است که اقدامات محيلانه سياسي آنها از قبيل دامن زدن به دعواي خط ديورند و يا تدوير جرگه قومي دو سوي ديورند نيز ادامه خواهد يافت. ولي اين اقدامات „ سياسي „ بر محوريت جنگ متکي است و با تکيه بر آن پيش برده مي شود. قدرمسلم است که هرقدر امپرياليست هاي اشغالگر و دست نشاندگان شان براقدامات خشن و سرکوبگرانه نظامي و اقدامات سياسي محيلانه شان بيفزايند ، قادر نخواهند بودازجوشش روزافزون کينه و نفرت
افغانستاني ها عليه خود شان جلوگيري نمايند . اينها ديگرازلحاظ سياسي درذهنيت افغانستاني هاشکست خورده اندوهرقدرتلاش کنند که اين شکست شان را بپوشانند،بيشتراز پيش آنراعمق وگسترش ميدهند.
ترانه هاي بازسازي ، در هياهوي مشمئز کننده فساد همه گير مستولي بر رژيم پوشالي و منابع کمک رساني خارجي ، ديگر به ناله هاي گوشخراشي مبدل گرديده است که نه تنها سامعه شنوندگان بلکه اعصاب خود ترانه خوانان را نيز مي آزارد . اينک خود ميگويند که در ظرف چند سال گذشته هفده ميليارد دالر ( هشتصد و پنجاه ميليارد افغاني يا بيشتر از چهار صد برابر تمام پول افغاني در حال گردش در بازار افغانستان ) کمک خارجي به افغانستان سرازير گرديده و وسيعا حيف و ميل گرديده است . فساد چه بصورت چورو چپاول اموال دولتي و چه بصورت رشوه ستانيها از مراجعين به ادارات دولتي ديگر آنچنان رسوا و بر ملا گرديده است که ر ئيس جمهور فعلي وروساي دولتي قبلي نيز ديگر آشکارا در مسائل مربوط به آن دخيل مي گردند. نتيجه اين چور و چپاول وسيع ، چاق و فربه شدن هر چه بيشتر يک مشت کمپرادور – فئودال از يکطرف و بي چيز شدن روز افزون توده هاي مردم از سوي ديگر است . به عبارت روشن تر تضاد ميان توده ها و فئودال – کمپرادور ها در حال تشديد است.
سطح زندگي زحمتکشان از دو سال به اينطرف پيوسته در حال سقوط بوده است . نيروي کار بار ديگر و سيعا آواره و بي اشتغال است و اگر اشتغالي هم وجود داشته باشد ، مزد پرداختي نصف مزد دو سال قبل است در حاليکه سطح تورم نسبت به آن زمان پنجاه فيصد بالا رفته است . کارگران آواره و بي اشتغال اگر موفق شوند به بيرون از مرز ها بروند ميتوانند اميد وار باشند که کاري خواهند يافت ، اما سطح در آمد آنها نيز شديدا سقوط کرده است . يک کارگر آواره افغانستاني که براي يافتن کاري به ايران ميرود مجبور است حد اقل پنجاه فيصد مجموع مزد خود را براي خريد پاسپورت افغانستاني وخريد ويزاي ايراني ، که هر چند وقت يکبار بايد تجديدش نمايد ، به مصرف برساند.
خانه خرابي دهقانان هر روز بيشتر از پيش و عميق تر و گسترده تر مي گردد . آنها پيوسته در زير بمباران ها، راکت زني ها و توپ پراني هاي اشغالگران و دست نشاندگان شان قرار مي گيرند ، به قتل ميرسند ، دار و ندارشان را از دست مي دهند و به آوارگي کشانده مي شوند . در جاهايي که بمب وراکت و توپ اشغالگران و نيروهاي رژيم پوشالي نمي غرند ، چنگ و دندان جنگ سالاران جهادي و غير جهادي وابسته به رژيم پوشالي ، که ديگر وسيعا موقعيت هاي فئودالي يافته اند ، دست در دست صاحبمنصبان و مامورين فاسد دولتي گوشت و
استخوان آنها را مي جوند وشيره جان شان را ميمکند.
در مقايسه با چنين وضعيتي تامين حاکميت فئودالي و ارتجاعي طالبا ن بر منطقه که کم از کم کشت بي درد سر کوکنار و توليد ترياک را به همراه دارد ، فرصت يک „ دم دراز کردن „ ولو موقتي را به دهقانان ميدهد . اما تحت حاکميت طالبان نيز، گرچه از چور وچپاول بي حساب و کتاب جنگ سالاران حکومتي خبري نيست و صاحبمنصبان و مامورين رشوتخوردولتي گم و گور ميشوند ، ولي حاکميت فئودالي خشن طالبان نيز چيزي نيست که منافع اساسي دهقانان طالب آن باشد . حاکميت طالبان عشر شرعي ترياک و سائر „ وجوهات شرعي „ را بدون کم وکاست از تمام اهالي ، منجمله دهقانان ، ميگيرند و تامين مصارف لوجيستيکي خود را بر آ نها تحميل ميکنند . نميتوان گفت که دهقانان اين ماليات شرعي را با „ طيب خاطر „ ميپردازند ، گرچه در مقايسه با چور و چپاول و اخاذي هاي دولتي ها با ناراحتي کمتري به آن تن در مي دهند. اقشار وسيع خرده بورژوازي هر روز بيشتر از پيش به فقر و فلاکت مي افتند . پيش ه وران تقريبا در مجموع در تقابل با کالاي وارداتي خارجي شغل شان را از دست داده اند و پيشه وري در حال نابودي است. قشر وسيع مامورين پائين رتبه دولتي ، به شمول معلمين مکاتب ، به گفته يک معلم پر درد ، آنچنان حالت زاري دارند که به گدا ها مي مانند . سائر اقشار خرده بورژوازي نيز پيوسته به اعماق جامعه رانده ميشوند. و تجارت کوچک در مسير قهقرايي افتاده است.
اينچنين وضعيتي در حالي عمق و گسترش مي يابد که ظرفيت اشتغال روز بروز کمتر ميگردد.به عبارت ديگر اين سقوط به پائين نه به گسترش صفوف طبقه کارگر بلکه به گسترش صفوف بيکاران منتهي مي گردد. همين قشر رو به افزايش بيکاران است که نيروي مهم شورشگر عليه اشغالگران و رژيم دست نشانده را تشکيل مي دهند و آنچنان عاصي اند که در شرايط نبود حضور فعال نيروي ملي مردمي و انقلابي در صحنه نبرد ، حتي وسيعا به سوي يک نيروي ارتجاعي امتحان داده مثل طالبان کشانده ميشوند. طبيعي است که امپرياليست هاي اشغالگر و رژيم پوشالي بنا به ماهيت استثمارگرانه و ارتجاعي نظام شان نمي توانند اين همه معضلات را در جهت تامين منافع زحمتکشان و توده هاي مردم حل و فصل نمايند. اين است که راهي ندارند جز اينکه محور سرکوب قهري تجاوزکارانه و اشغالگرانه را کماکان ادامه دهند و هر روز بيشتر از پيش تشديد نمايند . اما در اين ميان با سه عامل بازدارنده رو برويند و نمي توانند صفوف قواي اشغالگر را در حد دلخواه گسترش دهند.
عامل اول ادامه جنگ در افغانستان و گسترش روزافزون آ ن است که تلفات نيروي انساني آنها را بيشتر ميسازد . اين در حالي است که نه تنها خود قوت هاي اشغالگر ، به شمول سربازان و افسران، آمادگي کافي براي „ قرباني دادن „ ندارند ، بلکه سردمداران کشور هاي امپرياليستي نيز از آن مي ترسند . آنها مي ترسند که اين امر به برو ز نا رضايتي هاي توده يي در خود کشور هاي شان منجر گردد. تجربه عراق نشان داده است که قوت هاي نظامي کشور هاي امپرياليستي معيني ظرفيت تحمل تلفات وسيع را ندارند و در صورت روبرو شدن با چنين تلفاتي از معرکه پا بيرون مي کشند .
از اينجا مي توان به عامل دوم بازدارن دگي امپرياليست ها در گسترش وسيع نيروهاي اشغالگر و افزايش زياد تعداد آنها يعني عامل داخلي کشور هاي امپرياليستي پي برد. اما عامل سوم عبارت است از مخالفت امپرياليست هاي روسي و همچنان مخالفت قدرت هايي مثل چين و حتي تا حدي هند به حضور دايمي و سنگين نظامي امپرياليست هاي امريکايي و قدرت هاي ديگر عضو ناتو در افغانستان . در اين محدوده ، گذشته از مخالفت ايران ، حتي حساس شدن بيشتر پاکستان و همسايه هاي شمالي افغانستان نيز ديگر قابل رويت و لمس است . در واقع پس از آنکه رژيم دست نشانده با امپرياليست هاي امريکايي و ار وپايي پيمان هاي استراتژيک به امضا رساند ، حساسيت هاي روسيه و چين و سائر همسايه هاي دور و نزديک کشور در مورد حضور قواي امريکا و ناتو در افغانستان بيشتر گرديد . گرچه هنوز اين حساسيت ها ائتلاف وسيع بين المللي امپرياليستي و ارتجاعي در مورد افغانستان را از بين نبرده است ، ولي وحدت اوليه عمومي در ميان اين ائتلاف ديگر وجود ندارد . در چنين حالتي
چنانچه امپرياليست هاي امريکايي و متحدين شان نيروهاي تازه نفس زيادي به افغانستان وا رد نمايند ، با مخالفت هاي بيشترقدرت هاي امپرياليستي و ارتجاعي اطراف افغانستان رو برو خوا هند شد و خطرات بيشتري ائتلاف بين المللي را تهديد خواهد کرد.
قدر مسلم است که تشديد تضاد ميان امپرياليست هاي امريکايي و متحدين شان در ناتو از يکجانب و قدرت هاي امپرياليستي و ارتجاعي منطقه اطراف افغانستان و مهم تر از همه روسيه و چين از طرف ديگر ، انعکاس خو د را بصورت تشديد تضاد ميان استثمارگران فئودال – کمپرادور و جناح هاي گوناگون مرتجعين نيز نشان مي دهد . سطحي از تشديد اين تضاد بصورت افزايش کشمکش ميان جناح هاي مختلف رژيم دست نشانده خود را نشان مي دهد ، در حاليکه سطح ديگري از آن بصورت تشديد تضاد ميان طالبان و نيروهاي ارتجاعي ديگري مثل حزب اسلامي منعکس مي گردد. علاوه از تضاد هاي بزرگ سه گانه جامعه ، موضوع مليت ها و موضوع زنان يعني دو تضاد مهم اجتماعي در جامعه افغانستان نيز از جهات گوناگون در حال تشديد هستند.
هم اکنون مليت هاي تحت ستم در افغانستان با سه چالش دررابطه باموضوع مليت ها مواجه اند. شوونيزم حيله گرانه و خزنده باند حاکم دررژيم دست نشانده .شوونيزم در حال قوت يابي مجدد طالبان .معامله گري هاي مرتجعين مربوط به مليت هاي تحت ستم بر سر مسئله مليت ها با باند حاکم شوونيست در رژيم دست نشانده و حتي با د لهره و ترس ولرزچراغ سبز نشاندادن به طالبان. اخيرا باند حاکم در رژيم دست نشانده بر تلاش هاي شوونيستي اش بيشتر از پيش افزوده است و از طريق اين تلاش ها مي خواهد جلو گسترش و قوت يابي بيشترطالبان در مناطق پشتون نشين را گرفته و پان اسلاميزم ضد امريکايي آنان و متحدان خارجي شان را به چالش بطلبد . يکي از موارد حيله گرانه و رذيلانه اين تلاش وجه المصالحه قرار دادن سرنوشت پشتون هاي آن طرف ديورند در مسير خيانت ملي وطنفروشي هايش است . در اين مسير است که دعواي خط ديورند تازه مي گردد و جرگه قومي دو سوي اين خط رويدست گرفته مي شود.
از جانب ديگر به نظر نميرسد که شوونيزم طالبان همان غلظت شديد دوران حاکميت شان را حفظ کرده باشد و خواهي نخواهي تحت فشار حملات و يورش هاي شديد قوت هاي اشغالگر کم و بيش تعديل شده است . اما اين تعديل صرفا در حدي است که ملا عمررا وادارد تا از اشتباهات دوره حاکميت طالبان بطور عام تذکر انتقاد گونه اي به عمل آورد و بصورت کلي از همزيستي ميان پيروان مذاهب مختلف حرفي به ميان آورد که آنهم بطور قطع روشن نيست که منظورش همزيستي ميان پيروان مذاهب مختلف در افغانستان است يا ميان طالبان حنفي مذهب و پيروان سائر مذاهب در درون صفوف القاعده ( در پيام ملا عمر بمناسبت عيد رمضان ) . در هر حال اين شوونيزم نيز همسو با تقويت نيروهاي طالبان و گسترش مناطق تحت کنترل شان حالت تهديد آميز خود را ، سر از نو ، باز مي يابد.
اما مرتجعين مربوط به مليت هاي تحت ستم کشور، تعلقات مليتي شان به مليت هاي تحت ستم را در مسير معامله گري ها و خود فروشي ها و „ قوم فروشي „ هاي شان ، مدام وجه المصالحه با شوونيست ها قرار مي دهند و بر سر „ نرخ خوب „ چانه مي زنند . معيار تعيين نرخ خوب يا نرخ بد در اين چانه زني ها منافع آزمندانه استثمارگرانه و ارتجاعي خود شان است و درين راستا مداوما عريضه به بارگاه امپرياليست هاي اشغالگر و غير اشغالگر تقديم مي کنند . آنها در اين چانه زني ها سعي مي کنند که به چوکي هاي کليدي در حکومت دست يابند . ولي اگر به آنها دست نيافتند ، به چوکي هاي غير کليدي در حکومت نيز قناع ت مي ورزند . درين راستا است که
با کساني مثل سياف معامله و داد و گرفت مي کنند و همانند کساني که آئينه شان را گم کرده و چهره شان را از ياد برده باشند ، ادا و اطوار هاي شبه شوونيستي در مي آورند و رهبري آرکستر بازي شوونيستي جرگه قومي دو سوي ديورند „ را بر عهده مي گيرند وزنان از يکطرف با ستم شوونيستي مرد سالار سنتي دير پا مواجه اند ؛ از جانب ديگر با حيله گري هاي امپرياليست ها ي اشغالگر و رژيم دست نشانده ، به شمول بخش زنان اين رژيم ؛ و در پهلوي آنها با خطرفزاينده شوونيزم غليظ و کور طالبي . در گير و دار اين حالت پريشان کننده است که وسيعا تحت ستم قرارمي گيرند ، بي حقوقي وسيعي بر آنها اعمال مي گردد و بطور وسيعي قرباني خشونت هاي خانوادگي و غيرخانوادگي ميگردند . اما سوگمندانه توام با اين اشکال گوناگون ستم ، مشت کوچکي از زنان وابسته به رژيم دست نشانده ، نظام مستعم راتي – نيمه فئودالي حاکم را آرايش مي دهند و سر و صورتش را مي آرايند تا زشتي ها و بد نمودي هاي دروني و ظاهري اش از انظار پوشيده بماند . از جانب ديگر شوونيزم کورطالبي نيز هر روز بيشتر از پيش مجددا حالت تهديد آميز بخود مي گيرد ، تا جائيکه مکاتب دخترانه يکيپس از ديگري به آتش کشيده مي شوند و يا تعطيل مي گردند . حتي استادان و شاگردان اين مکاتب دروضعيت هاي بسيار فجيعي به قتل مي رسند ، آنچنان فجيع که حتي در چوکات غيرت و افغانيت شوونيستي و ارتجاعي نيز نمي تواند گنجايش داشته باشد . درچنين شرايطي است که زنان آرايش گر رژيم دست نشانده بيشتر از پيش فرصت مي يابند که بازي هاي نمايشي شان را هر چه بيشتر برجسته سازند و حيله گرانه از آن استفاده سوء نمايند.
اينچنين است که شرايط عيني و ذهني ناشي از تشديد تضاد ها در جامعه فرصت هاي عظيم و چالش هاي بزرگ بر سر راه مبارزه براي برپايي و پيشبرد مقاومت ملي مردمي و انقلابي به مثابه شکل مشخص کنوني مبارزات ضد امپرياليستي و ضد ارتجاعي در افغانستان به وجود مي آورد . اگر از فرصت ها استفاده اعظمي به عمل نيايد طبيعي است که چالش ها به خطرات بالفعل تبديل خواهند شد . پس با توجه به رسالت تاريخي نيروي انقلابي آگاه و با توجه به تعهد خارائين به منافع علياي توده ها و کشور با تمام قوت و تو ان به پيش!