10,362 واژه، 55 دقیقه زمان خواندن.
نویسنده: لهیب
حزب کمونیست ایران (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) در انتخابات سال 2020 با دنباله روی از حزب کمونیست انقلابی امریکا و باب آواکیان طرف بایدن ایستاد. این حزب مانند حزب کمونیست انقلابی امریکا تلاش نمود که با فاشیست خواندن ترامپ بایدن را برائت دهد، و به این طریق حرکت ارتجاعی خود را توجیه نماید. اما حرکت بایدن در ظرف چار سال به خوبی نشان داد که او هم مانند ترامپ نماینده این فاشیزم است.
حزب کمونیست ایران (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) برای اینکه از تجارب تاریخی درس بگیرد و نکات منفی و انحرافی عملکردهایش را انتقاد کند، بر عکس روی انحرافاتش پا فشاری مینماید. این حزب در انتخابات سال 2024 نیز در همان راهی روان شد که در سال 2020 بر گزیده بود. یا به عبارت دیگر این حزب در انتخابات 2024 در تب و تلاش است تا بایدن، هریس و دار دستۀشان برائت دهد. باز هم این حزب با فاشیست خواندن ترامپ، میخواهد طوری وانمود کند که هریس و دار و دسته اش فاشیست نیستند.
فاشیزم چیزی نیست جز یک نظام دیکتاتوری متکی به اعمال زور و ترور آشکار. ما نمی توانیم بگوئیم که حزب کمونیست ایران (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) این موضوع را درک نکرده است. زیرا این حزب این مسایل را به خوبی درک میکند، اما عمداً میخواهد حقیقت را پنهان نماید و برای ایجاد تشتت فکری فاشیزم را در نهاد این فرد و آن فرد بررسی میکند، نه در نهاد سیستم سرمایه داری انحصاری. به این بحث شان توجه کنید:
« ریاست جمهوری ترامپ، «یک برنامه راست افراطی میلیاردرها» نیست! این فاشیسم است در راس یک سیستم تماماً منسوخ و نامشروع»
این بحث حزب کمونیست ایران(مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) از هیچ پایه اصولی برخودار نیست، زیرا این حزب از یک سو “فاشیزم” را در سیستم «منسوخ و نامشروع» سرمایه داری انحصاری نمیبیند، بلکه آن را در وجود شخص ترامپ بررسی میکند، از سوی دیگر این صحبت در حقیقت به معنای دفاع از بایدن و دار و دسته اش میباشد. همان طوری که آواکیان در انتخابات ریاست جمهوری سال 2020 در کنار بایدن ایستاد و از تمامی طرفدارنش در امریکا خواست تا به بایدن رأی بدهند، و حزب کمونیست ایران (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) ایران نیز در انتخات امریکا در کنار آواکیان ایستاد و صحبت هایش را توجیه نمود، امروز هم به شکلی از اشکال میخواهد عملکرد گذشته خود را توجیه نمایند و بایدن و «سیستم تماماً منسوخ و نامشروع» تحت رهبری او را غیر فاشیست جا بزند.
آیا حزب کمونیست ایران (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) صحبت بایدن در روز اول تحلیفش را فراموش کرده است؟ بایدن در روز اول تحلیفش گفت: «همان طوری که امریکا نقش رهبری در جهان را برای خود در نظر گرفته بود به آن باز میگردد.» این صحبت بایدن به چه معنا است؟ آیا تأکید بر« رهبری در جهان» بیانگر یک نظام دیکتاتور متکی بر اعمال زور و ترور نیست؟ آیا اعمال زور و ترور آشکار فاشیزم نیست؟ اگر نیست، پس چیست؟
معنای علمی واژه فاشیزم عبارت از نظام دیکتاتوری متکی به اعمال زور و ترور آشکار که توسط بورژوازی امپریالیستی بر کشورهای تحت سلطه تحمیل میگردد، است. حمایت نظامی آشکار بایدن از صیهونیزم در قتل عام مردم فسطین و هم چنین حمایت از بنیاد گرایان «قرون وسطایی » در سوریه و افغانستان را چه میتوان نامید؟ در حقیقت فاشیسم محصول امپریالیسم و حربه انحصارهاست. در رأس دولت امریکا چه بایدن قرار داشته باشد، چه ترامپ و یا کدام کس دیگری، این سیستم یک سیستم فاشیستی است. این بورژوازی انحصاری (فاشیزم)امریکا است که هر چند سال یک مرتبه تصمیم میگیرد که چه نوع سیاستی(معتدلتر و یا خشنتر) اعمال گردد، نه این شخص و آن شخص. لنین سرمایه داری انحصاری یا امپریالیزم را از لحاظ سیاسی اینگونه بیان نموده است:
«امپریالیزم از نقطه نظر سیاسی به طور کلی عبارت است از تمایل به اعمال زور و ارتجاع.» (مجموعۀ آثار لنین ـ جلد دوم ـ صفحه 1190 ـ ترجمه: محمد پور هرمزان)
به هیچ وجه نمیتوان فاشیزم را جدا از امپرالیزم بررسی نمود، فاشيسم مولود امپرياليسم است وبه سود امپرياليسم در هر جا كه بتواند بر حقوق و آزادي هاي دموكراتيك يورش مي بُرد، نژاد پرستي را مي پروراند.
صفت مشخصه امپریالیزم یعنی سرمایه داری انحصاری بنا به قول لنین «حد اقل صلحدوستی وآزادیخواهی وحد اکثر تکامل همه جانبه دستگاه نظامی است. » ( لنین ـ مجموع آثار و مقالات ـ انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد ـ صفحه 632)
تکامل همه جانبه دستگاه نظامی و تجاوز و اشغالگری خصیصه ذاتی امپریالیزم است. این خصوصیت امپریالیزم ذاتاً فاشیستی است. فاشیسم زائیده بحران عمومی سرمایه داری است. امروز سرمایه داری انحصاری با یک بحران شدید دست و پنجه نرم میکند، به همین ملحوظ برای تقسیم مجدد جهان به اشغالگری و تجاوز میپردازد و با تئوری پردازی ژئوپولیتیک (فضای حیاتی) جنگ و اشغالگری خود را توجیه مینمایند.
حزب کمونیست ایران (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) با بیان این مطلب که « ریاست جمهوری ترامپ، «یک برنامه راست افراطی میلیاردرها» نیست! این فاشیسم است در راس یک سیستم تماماً منسوخ و نامشروع» قرار دارد، میخواهد از یک سو خط فاصل میان بایدن و ترامپ بکشد یا به عبارت دیگر میخواهد طوری وانمود سازد که «ریاست جمهوری بایدن،«یک برنامه راست افراطی میلیادرها» بوده و «ریاست جمهوری ترامپ«یک برنامه راست افراطی میلیادرهانیست» و فقط «فاشیستی» است، و از سوی دیگر طوری وانمود سازد که«راست افراطی میلیادرها» فاشیست نیست. بدین اساس سیستم سرمایه داری انحصاری را غیر فاشیستی جا بزند. یا به عبارت دیگر سرمایه داری انحصاری و فاشیزم را در مقابل یکدیگر قرار دهد. یعنی میخواهد بگوید که سیستم سرمایه داری انحصاری بهتر از فاشیزم است. اگر بخواهیم این مطلب را واضح تر بیان نمائیم، بحث حزب کمونیست ایران (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) به این معنا است که سیتم سرمایه داری انحصاری متکی به اعمال زور و ترورآشکار نیست، بلکه متکی به دموکراسی است و فقط فاشیزم متکی به اعمال زور و ترور آشکار است!
هر کس که الفبای مبارزه طبقاتی را بداند دقیقاً میداند که «ریاست جمهوری ترامپ» مانند ریاست جمهوری بایدن نه تنها فاشیستی است که «در رأس یک سیستم تمامً منسوخ و نامشروع» قرار دارد، بلکه نماینده بورژوازی انحصاری(«راست افراطی میلیادرها») نیز میباشد. زیرا این سیستم سرمایه داری انحصاری است که در هر چند سال یک بار تصمیم میگیرد که به چه شیوۀ تودههای ستم دیده را سرکوب نمایند و کشورهای تحت سلطه را غارت کنند. حال آواکیان و دنباله روانش میخواهد با جملات ظاهر فریب و ظاهراً انقلابی تودههای ستمدیده را فریب دهند و با اغوا گری طبقه ستمکش را با طبقه ستمگر آشتی دهد.
همان طوری که گفتیم که حزب کمونیست ایران (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) تلاش دارد تا بایدن و سیستم منحوس تحت رهبری او را در چار سال گذشته جدا از فاشیزم بررسی نماید و آن ها را از این واژه مستثنی کند، این موضوع را از این صحبت شان بهتر درک خواهید نمود.
« آیا زنستیزی زمخت و نژاد پرستی تهوع آور در حملات ترامپ به هریس را نادیده گرفتید؟» طرح مسأله به این شکل از طرف حزب
کمونیست ایران(مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) به معنای دفاع ار هریس است. آیا هریس و بایدن «زن ستیز و نژاد پرست» نیستند؟ و فقط ترامپ «زن ستیز و نژاد پرست» است؟ آیا حزب کمونیست ایران (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) نمیداند که «زن ستیزی زمخت و نژاد پرستی تهوع آور» مولود طبقات و سیستمهای طبقاتی است؟ اگر سیستم سرمایه داری انحصاری امریکا «زن ستیز زمخت و نژاد پرست تهوع آور » نمیبود، به ترامپ رأی نمیداد. بررسی «زن ستیزی زمخت و نژاد پرستی تهوع آور» جدا از سیستم حاکم امپریالیستی به این معنا است که ستم بر زن را نه در موجودیت طبقات، بلکه در نهاد این و آن مرد باید بر رسی نمود!!
موضوع مورد بحث در این جا مسألۀ “سیستم دولت” است. در واقع این موضوع فقط مربوط به مسألۀ موقعیت طبقات اجتماعی مختلف در دولت است که به شکل ساخت قدرت سیاسی تبارز میکند، همین قدرت سیاسی است که برای حفظ منافع خود هر گونه صدای آزادی خواهی را سرکوب مینماید. بورژوازی همیشه تلاش مینماید تا این حقیقت را پنهان نماید. امروز حزب کمونیست ایران (م ل م) علناً در خدمت بورژوازی انحصاری قرار گرفته و تلاش مینماید تا این حقیقت را پنهان نماید. آیا حزب کمونیست ایران (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) نمیداند که نمایندگان فاشیزم (طراحان نظامی ـ سیاسی)امریکا در تصامیم صاحب اختیار اند و تصامیم را در کل آنها طراحی میکنند.؟
طراحان نظامی ـ سیاسی سرمایه داری انحصاری امریکا است که در مورد سیاست امریکا در کل تصمیم میگیرند و نقشه میکشند، نه تنها این و یا آن فرد. میشل شوسو دوفسکی زیر عنوان ” طراحان نظامی صاحب اختیار اند؟” در مورد دولت امریکا چنین میگوید:
«بر اساس نظم نوین جهانی، طراحان نظامی در وزارت خارجه و پنتاگون و سیا صاحب اختیار سیاست خارجی اند. اینان نه تنها با ناتو ارتباط دارند، بلکه تماس شان را با کار گزاران صندوق بین المللی پول و بانگ جهانی و سازمان تجارت جهانی هم حفظ میکنند. پس از آن، دستگاه اداری مالی بین المللی مستقر در واشینگتن، یعنی مسئول تحمیل “محجون اقتصادی” مرگ بار به جهان سوم و بیشتر کشورهای بلوک شوروی پیشین، نیز به نوبه خود به روابط کاری نزدیک با تشکیلات مالی وال استریت ادامه میدهد.
قدرت های پشت این نظام عبارتند از : بانگ جهانی و نهادهای مالی، مجتمع های صنعتی ـ نظامی، غول های نفت و انرژی، مجتمع های فناوری زیستی و دارو سازی و غول های رسانهای و ارتباط پر نفوذ که خبرها را جعل میکند و با حذف بیشرمانۀ واقعیتها آشکارا بر سیر رخدادهای جهان اثر میگذارند.» (میشل شوسودوفسکی ـ جنگ و جهانی سازی ـ واقعیت های پشت پردۀ 11 سپتامبر ـ صفحات 19 و 20 ـ ترجمۀ جمشید نوایی)
سیستم نظامی ـ سیاسی امریکا یک سیستم منحط، تبهکار،« زن ستیز زمخت و نژاد پرست تهوع آور» است. این سیستم تبهکار ترین افراد را در دستگاه اداری و دولتی امریکا جا به جا نموده است. و همیشه در تلاش آن است که تبهکار ترین افراد را در امور دولتی ذیدخل سازند. همین افراد تبهکار نقش عمده درتعیین سیاست خارجه امریکا دارند. دولت امریکا به طور مرتب داد از “حقوق بشر” ،” حقوق زنان” و “مبارزه علیه تروریزم” می زند، اما سیاست خارجی آن نه متمایل به مبارزه علیه تروریزم، بلکه بر عکس حامی تروریزم میباشد و به همین ترتیب بزرگ ترین ناقض “حقوق بشر ” و “حقوق زنان ” در جهان امپریالیزم و در راس آن امپریالیزم امریکا است.
برخی از نویسندگان بورژوازی ـ که حزب کمونیست ایران (م ل م) بعد از سال 2006 و با دنباله روی از رویزیونیزم آواکیان که به مارکسیزم ـ لینیزم ـ مائوئیزم خیانت ورزید به آنان پیوسته است ـ بر این عقیده اند که « برنامه راست افراطی میلیادرها» جدا از فاشیزم است. یا به عبارت دیگر سرمایه داری انحصاری وجه مشترکی با فاشیزم ندارد. این نظریه از لحاظ نظری به کلی باطل و از لحاظ عملی چیزی نیست جز سفسطه جویی و وسیلهای برای دفاع بی شرمانه از بد ترین نوع سرمایه داری انحصاری. سرمایه داری انحصاری به خوبی نشان داده که برای رشد و گسترش سرمایه مالی در کشورهای تحت سلطه و استفاده رایگان از موقعیت ژئوپولیتیک این کشورها چه جنایاتی را مرتکب گردیده است. جدا نمودن فاشیزم از سرمایه داری انحصاری یا به عبارت دیگر جدا نمودن فاشیزم از «برنامه راست افراطی میلیادرها» خیانت به امر انقلاب و طبقه تحت ستم است.
بحث حزب کمونیست ایران (م ل م) نه تنها نادرست و غیر مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی است، بلکه علاوه بر آن بر پایۀ سیستم تام و تمامی از نظریاتی است که از هر جهت، هم با نظریه و هم با عملی مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی مغایرت دارد. جر و بحثی که حزب کمونیست ایران (م ل م) پیرامون «فاشیزم و بر نامه راست افراطی میلیادرها» به راه انداخته به کلی بی معنا است. حزب کمونیست ایران (م ل م) هر چه میخواهد بگوید، این موضوع علی السویه است. اصل مطلب در این است که حزب کمونیست ایران(م ل م) «برنامه راست افراطی میلیادرها » را از فاشیزم که زاده بحران امپریالیزم است، جدا میکند، و سیاست بورژوازی انحصاری را در مقابل فاشیزم قرار میدهد. گویی این دو هیچ وجه مشترکی با هم ندارند. نتیجه چنین میشود که «برنامه راست افراطی میلیادرها» از لحاظ اقتصادی با سیاسیت فاشیستی یعنی اعمال زور، ترور آشکار و اشغالگری هیچ وجه مشترکی نداشته، بلکه در مقابل آن قرار دارد! این صحبت بدان معنا است که سیاست امپریالیزم غیر فاشیستی است! بدین طریق به جای این که عمق اساسی ترین تضادهای سرمایه داری انحصاری آشکار شود این تضادها پرده پوشی میشود، و به جای مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم اصلاح طلبی بورژوازی جایگزین میگردد.
ما با صراحت میگوئیم که «برنامه راست افراطی میلیادرها» ذاتاً فاشیستی است و ترامپ نماینده این فاشیزم است، به همان شکلی که بایدن نماینده این فاشیزم بود. هر شخص دیگری هم در انتخابات بعدی برنده شود نماینده این فاشیزم خواهد بود. زیرا « روساخت سیاسیای که این اقتصاد جدید سرمایه داری انحصاری را در بر میگیرد، عبارتست از چرخش از دموکراسی به ارتجاع سیاسی، دموکراسی با رقابت آزاد مطابقت دارد. ارتجاع سیاسی با انحصار منطبق است . رهیلفردینگ در کتاب سرمایه مالی میگوید « سرمایه مالی به هژمونی گرایش دارد،نه به آزادی.» این کاملاً درست است.
جدا کردن “سیاست خارجی” از سیاست به طور کلی و یا از آن مهمتر، مخالف دانستن سیاست خارجی با سیاست داخلی، اندیشۀ از اساس غلط، غیر مارکسیستی و ضد علمی است، امپریالیزم در سیاست خارجی، هم چنان که در سیاست داخلی، گرایش به سلب آزادی و استقرار ارتجاع دارد، در این معنا مسلم است که امپریالیزم “نفی” به طور کلی نفی هر گونه دموکراسی است، و نه به هیچ وجه نفی یکی از خواسته های دموکراتیک، یعنی سلب آزادانۀ سر نوشت ملل.
بنابر این امپریالیزم که “نفی”دموکراسی است، نفی دموکراسی در مسألۀ ملی (یعنی تا آن جا که به تعیین آزادادۀ سرنوشت مربوط میشود)نیز میباشد: “نیز” یعنی این که امپریالیزم میکوشد دموکراسی را سلب کند.» ( لنین ـ کاریکاتوری از مارکسیزم و در باره اکونومیزم اقتصادی ـ صفحه 28 ـ تاکید از لنین است)
در دوران امپریالیزم تحقق بخشیدن به دموکراسی غیر ممکن است. چون امپریالیزم نافی هر گونه دموکراسی است. این نفی منطبق با ارتجاع سیاسی و فاشیزم است. جدا نمودن فاشیزم به طور کل از سیستم سرمایه انحصاری و جستجو نمودن فاشیزم در نهاد این شخص و آن شخص یک عوام فریبی است.
حزب کمونیست ایران(مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) علاوه بر این که فاشیزم را جدا از امپریالیزم بررسی میکند، میخواهد
که با فاشیزم مماشات نماید و او را نه از طریق زور و قهر انقلابی، بلکه از طریق مسالمت شکست دهد و بدین طریق جامعه تخیلی “عدالت اجتماعی” را بر قرار سازد! به این بحث شان توجه کنید:
« نیاز به ساختن جنبشی میلیونی است که بتواند این فاشیسم را شکست دهد و این کار را به مثابه بخشی از ساختن جنبشی برای یک انقلاب
واقعی — یعنی برای یک روش زندگی نوین، و یک سیستم بنیاداً متفاوت – انجام دهد. این وعده که « از طریق ساختن یک جنبش توده ای علیه طبقه حاکمه و سیستم سیاسی که همه چیز را به میلیاردرها می دهد و بخش بزرگتری از اهالی را فقیر می کند، می توانیم برنامه ترامپ را شکست دهیم» یکی دیگر از آن نسخه های «اکونومیسم پوپولیستی است» که فکر می کند با تمرکز بر نیازهای اقتصادی مردم می توان به شکل گیری یک «اکثریت ترقیخواه» دست یافت. این انگاره کاملاً بر ترور و دهشت واقعی که جاری است و در نکته اول و دوم خاطرنشان کردیم، چشم می بندد. خیر. آنچه هم اکنون نیاز داریم یک تدارک جدی است، از طریق ساختن نیروهای منضبط سازمان یافته برای انقلاب که در علم واستراتژی کمونیسم نوین تعلیم بیابند تا در عمل این سیستم را سرنگون کرده و با سیستم بسیار بهتری جایگزین کنند. اکنون و قبل از این که فاشیسم، خود را تحکیم کند نیاز به یک مبارزه جدی داریم. باید همه کسانی را که می توان متحد کرد متحد کنیم و یک مقاومت سیاسی توده ای و پایدار برانگیزیم و آن را به حدی گسترده کنیم که موجب یک بحران سیاسی شود و در نتیجۀ آن ترامپ در حکومت بر کشور و عملی کردن برنامه فاشیستی اش فلج شود. هر دوی این ها اهداف واقعی انضمامی هستند که باید برای شان کار کرد، آن را مرتباً طرازبندی کرد و به آن جامۀ عمل پوشاند.این برنامه ای است که باب آواکیان رهبری میکند. (رجوع کنید به «۲۰۲۵: سالی نو، چالش های نوین عمیق و یک راه عمیقا مثبت در مواجهه با وحشتی واقعی» و «لیست پادکست های باب آواکیان در مورد انتخابات: زمان خشم محقانه و عزم انقلابی است؛ باید علیه فاشیسم ترامپ/ماگا به موضع تعرض روی آورد … کل این سیستم لعنتی باید برود!) ما کمونیست های انقلابی دو شعار را پیش گذاشته ایم که فشرده راه پیشروی است و به طور جدی در حال ساختن جنبشی حول این دو شعار هستیم: به نام بشریت، تن به آمریکای فاشیست نمی دهیم! کل سیستم پوسیده و نامشروع است: ما نیاز به یک روش کاملاً نوین زندگی، یک سیستم اساسا متفاوت داریم و آن را می خواهیم! ما کمونیست های انقلابی دارای رهبری تعیین کننده ای هستیم که این جنبش را هدایت می کند. هرکسی با ذره ای درک از اتفاقی که در جریان است و هرکس که نمی داند چه دارد می شود اما آنقدر شرافت دارد که بخواهد بداند، لازم است به پیام اخیر باب آواکیان به مناسبت سال نوی [۳]۲۰۲۵ گوش دهند.» حزب کمونیست ایرام (مارکسیست ـ لنیست ـ مائوئیست) تاکیدات از من است
این بحث خیلی ظاهر حق به جانبی دارد ولی در عمل برابر است با موعظۀ آشتی با امپریالیزم، منتها به شکل ظریف تر و پوشیده تر و حتی می توان گفت خطر ناکتر، زیرا «جنبش میلیونی نفر» با سیاست سرمایه داری انحصاری که پایه اقتصادی شان دست نخورده باقی به ماند چیزی نیست جز اصلاح طلبی و به قول لنین « کنش پذیر گرایی بورژوازی و خیر خواهی های مشفقانه و معصومانه.» نادیده گرفتن حل تضاد اساسی از طریق انقلاب قهری و به فراموشی سپردن مسئولیت اساسی پرولتاریا برای خورد وخمیر کردن ماشین دولتی چنین است اصل نظریه حزب کمونیست ایران(مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) که هیچ وجه مشترکی با مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم ندارد. و بدیهی است که یک چنین «نظریه» فقط به کار دفاع از ایدۀ بورژوازی میخورد.
در این نقل و قول بلند و بالای حزب کمونیست ایران (م ل م) همه چیز وجود دارد، جز قهر انقلابی. مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیستها هميشه درمسايل اساسي انقلاب پرولتري وديكتاتوري پرولتاريا ثابت قدم بوده و تاكيد مي ورزند كه سرنگوني بورژوازي بدون انقلاب قهري امكان پذيرنيست، بدین طريق مداوماً بين خود واحزاب ريفرميستي مرزبندي دقيقي مي نمايند وهمواره كوشيده وميكوشند كه تاثيرات ايدئولوژي بورژوازي احزاب رفرمستي رادرجنبش بين المللي كارگري ودربين توده هاي كارگران كشورهاي مختلف ازبين به برند. اما آواکیان و دنباله روانانش تلاش دارند تا با «ساختن جنبش میلیونی» یک «انقلاب واقعی» راه اندازند و از این طریق «یک روش زندگی نوین، و یک سیستم بنیاداً متفاوت» بسازند.
«انقلاب واقعی» که حزب کمونیست ایران (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) از آن بحث میکند یک انقلاب غیر طبقاتی و سوسیالیزمی که آنها میخواهند یک سوسیالزم غیر طبقاتی خواهد بود. قبل از مارکس هم این تخیلات وجود داشت. اما با وجو آن که امروز ما از تجارب غنی (تجارب کمون پاریس، انقلاب 1917 اکتبر، انقلاب 1949 در چین و انقلاب فرهنگی چین) بر خوردار هستیم، با آن هم تخیل گرایانی یافت میشوند که جویدههای سن سیمون و فوریه را نشخوار میکنند. حزب کمونیست ایران با دنباله روی حزب کمونیست انقلابی امریکا تلاش مینماید تا مرز میان انقلاب قهری و انقلاب بدون سلاح را از بین ببرد، این مرزها را مغشوش نماید و چیزی را برگزینند که برای بورژوازی پذیرفتنی باشد. و آن چه که برای بورژوازی غیر قابل قبول ـ قهر انقلابی ـ است به دور اندازند.
حزب کمونیست ایران (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) در بحثش از «اکونومیزم پوپولیستی» حرف میزند، اما جالب این است که این حزب می گوید که مبارزات این گروه «کاملاً بر ترور و دهشت واقعی» استوار است. به این بحث شان توجه نمائید:
«یکی دیگر از آن نسخه های «اکونومیسم پوپولیستی است» که فکر می کند با تمرکز بر نیازهای اقتصادی مردم می توان به شکل گیری یک «اکثریت ترقیخواه» دست یافت. این انگاره کاملاً بر ترور و دهشت واقعی که جاری است و در نکته اول و دوم خاطرنشان کردیم، چشم می بندد. خیر. آنچه هم اکنون نیاز داریم یک تدارک جدی است،»
مبارزات اکونومیستی، هر گز بر اعمال «ترور و دهشت » استوار نبوده، بلکه بر جنبه مبارزات اقتصادی تاکید میورزد، اکونومیزم هر گز به مبارزات سیاسی اعتقادی ندارد چه رسد به «ترور و دهشت». هدف حزب کمونیست ایران (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) از این بحث آنست که انقلاب قهری علیه سیستم منحط و پوسیده را رد نماید. و انقلاب قهری پرولتاریا علیه بورژوازی را «ترور و دهشت واقعی» معرفی نماید و آن را «اکونومیزم پوپولیستی » بخواند. روی بر تافتن از انقلاب قهری و دیکتاتوری پرولتاریا این حزب رابه این نتیجه رسانده که«آنچه هم اکنون نیاز داریم یک تدارک جدی است.» تدارک بدون رهبری پرولتاریا و قهر انقلابی این طبقه علیه سرمایه داری صاف و پوست کنده بورژوازی است.
« واقعیت چهارم : هنگامیکه جنبش اقتصادی کارگران شعار های فراتر از رفرمیزم اتخاذ می کند، خشم و لعن و حملات انحلال طلبان را بر می انگیزد( و از آن بعنوان ” دیوانگی “، ” باد در هاون کوبیدن ” و غیره یاد می کنند. )
نتیجه چیست ؟
انحلال طلبان در حرف رفرمیزم را بعنوان یک اصل رد می کنند، اما در عمل همواره بدان می چسپند. آنان از یکسو به ما اطمینان می دهند که اصلاحات از دیدگاه آنها همه چیز و همه هف نیست، اما از سوی دیگر، هر زمان که مارکسیست ها از رفرمیزم فراتر می روند، رفرمیست ها به آنان حمله ور می شوند و یا فریاد نفرت و اعتراض سر می دهند. » (دو مقاله از لنین ” مارکسیزم و رفرمیزم و حزب غیر قانونی و فعالیت های قانونی ” صفحه 17 )
هر گاه جنبش اقتصادی کارگران پا فراتر از رفرمیزم نگذارد و شعار سرنگونی قهری بورژوازی و دیکتاتوری طبقاتی خود را مطرح نکند، مورد تأئید حزب کمونیست ایران(مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) قرار میگیرد. اما زمانی که «شعارهای فراتر از رفرمیزم اتخاذ» کرد، در آن صورت است که صدای فریاد رویزیونیستهای آواکیانی بلند میشود و آن را «ترور و دهشت واقعی» میخوانند.این مطلب در این بحث حزب کمونیست ایران (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) وضاحت بیشتری دارد. «باید همه کسانی را که می توان متحد کرد متحد کنیم و یک مقاومت سیاسی توده ای و پایدار برانگیزیم و آن را به حدی گسترده کنیم که موجب یک بحران سیاسی شود»
در بحث حزب کمونیست ایران (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست)به خوبی مشاهده میکنید که اعمال قهر انقلابی پرولتاریا علیه بورژوازی کاملاً مسکوت گذاشته شده است. وقتی که حزب کمونیست ایران(مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) بر « یک مقاومت سیاسی توده ای و پایدار برانگیزیم و آن را به حدی گسترده» تأکید میورزد، این موضوع برای بورژوازی پذیرفتنی است. چیزی که مورد پذیرش بورژوازی نیست قهر انقلابی پرولتاریا است که توسط این حزب به فراموشی سپرده شده است. این حزب عمداً از رهبری پرولتاریا و قهری انقلابی پرولتاریا چیزی نمیگوید و آن را مسکوت میگذارد. به این جهت این حزب « ناگزیر و به حکم وضع عینی خود، اعم از این که دارای هر نوع اعتقاد سوبژکتیف هم باشد، چاکر بورژوازی از آب در می آید.»
« کائوتسکی از مارکسیسم آن چیزی را بر میگزیند که برای لیبرالها، برای بورژوازی پذیرفتنی است (انتقاد از قرون وسطی، نقش مترقی سرمایه داری بطور اعم و دموکراسی سرمایه داری بطور اخص) ولی آنچه را که برای بورژوازی ناپذیرفتنی است (یعنی اعمال قهر انقلابی پرولتاریا علیه بورژوازی برای نابودی آن) بدور مياندازد، مسکوت میگذارد و روی آن سایه می زند، به این جهت است که کائوتسکی ناگزیر و به حکم وضع عینی خود، اعم از این که دارای هر نوع اعتقاد سوبژکتیف هم باشد، چاکر بورژوازی از آب در می آید.»( لنین ـ کلیات در یک جلد ـ انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد ـ صفحه 633 ـ تاکید از لنین است)
امروز حزب کمونیست ایران (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) نه تنها که از رهبری پرولتاریا و قهر انقلابی پرولتاریا علیه بورژوازی چیزی نمیگوید و آن را مسکوت میگذارد، بلکه بورژوازی انحصاری را در مقابل فاشیزم قرار میدهد. این چیزی است که برای بورژوازی کاملاً پذیرفتنی است. این حزب در حقیقت به بهترین ایدئولوگ بورژوا امپریالیستی بدل گشته است.
هر گاه به جنبش بین المللی کمونیستی نظر افکنیم، درطول تاريخ جنبش بين المللي كمونيستي خيانت تمام رويزيونيستها به مارکسیزم – لنینیزم – مائوئیزم و پرولتاريا بطورعمده درمخالفت باانقلاب قهرآميز و ديكتاتوري پرولتاريا بوده است، اما امروزبه شكل رویزیونیزم پساماركسيستي ـ لنینیستی ـ مائوئیستی بطورعريان توسط حزب کمونیست انقلابی امریکا تحت رهبری آواکیان و دنباله روانانش نمايان گرديده است.
بحث حزب کمونیست ایران(م ل م) ادامه بحث مانیفیت و اساسنامه جدید حزب کمونیست انقلابی امریکا است. در اساسنامه حزب کمونیست انقلابی امریکا این جمله بر جستگی خاص دارد:
« To seize power the revolutionary people must meet and defeat the enemy » (تاكيد ازمن است) ترجمه: « براي كسب قدرت، مردم انقلابي بايد بادشمن مواجه شده وشكستش دهند» دراين بحث هم قهر انقلابی پرولتاریا به چشم نمیخورد، نه تنها در این بحث، بلکه در سرتاسر مانیفیست و اساسنامه حزب کمونیست انقلابی امریکا، قهر انقلابی پرولتاریا علیه بورژوازی و ارتش خلق به فراموشی سپرده شده است. این رویزیونیزم نوخاسته، به جاي جنگ، زور واعمال قهرعليه دشمن سفاك كلمه از Meet استفاده میکند. در حالی که مارکسیزم – لنینیزم- مائوئیزم به مامي آموزد كه انقلاب قهرآميزيك قانون عام انقلاب پرولتري است. اين قانون جز مهمترين اصول اساسي مارکسیزم- لنینیزم- مائوئیزم ميباشد.خلاف آن عمل كردن خيانت به پرولتاريا است. رويزيونيستها به ماركسيزم و ماركسيزم – لينينزمی عاري ازجنبه انقلابي آن معتقد بودند وآنها انقلاب وتصرف قدرت را ازطريق زور غيرلازم و غيرضروري ميدانند. لنين بكرات اظهارنموده كه كائوتسكي درلفظ انقلاب راقبول دارد، اما عملاً بدان پشت كرده و اين نحوه برخورد به انقلاب وطبقه كارگر را «خالص ترين وپست ترين اپورتونيزم» ناميده است. حالا آواكيان و دنباله روانانش براي بدست گرفتن قدرت سياسي طبقه كارگرقهرانقلابي طبقه پرولتاریا را عليه طبقه بورژوازی حذف نموده و بدين طريق تحريف ليبرالي مارکسیستی – لینیستی – مائوئیستی را ارائه میکنند. چگونه ميتوان بدون انقلاب قهري، بدون ارتش یک سیستم ظالمانه فاشیستی را سرنگون نمود؟ سوال اساسي اين جاست،آيا ميتوان بدون ارتش وانقلاب قهري ازطريق مواجه شدن و يا رو برو شدن با طبقه حاكمه ارتجاعي، نظام ارتجاعي وفاسد را از پايه و اساس تغييرداد؟ جواب كاملا روشن است كه خير، زيرا «زورهمواره قابله جامعه كهن است» بكارگرفتن زور بدون ارتش هم غيرممكن است. مائو تسه دون دراثر” جنگ ومسائل استراتيژي گفته است: «وظيفه اساسي انقلاب وعالي ترين شكل آن دردست گرفتن قدرت دولتي براه هاي مسلحانه است يعني حل مسئله بوسيله جنگ. اين پرنسيب ماركسيستي – لينينستي يك اعتبارعمومي دارد. نه فقط درچين بلكه براي سايركشورهانيزمعتبراست » (تاكيد ازمن است) اوتاكيد ميكند كه «تجربيات مبارزات طبقاتي دردوران امپرياليزم به مامي آموزد كه طبقه كارگر و توده هاي زحمتكش فقط به وسيله تفنگ بربورژوازي ومالكين مسلح پيروزمیشوند. دراين مورد مجازيم بگوئيم كه تمام جهان رافقط باكمك اسلحه ميتوان تغييرداد.»
حال رویزیونیستها میخواهند بدون رهبری پرولتاریا و قهر انقلابی این طبقه و بدن ارتش انقلابی، فقط از طریق « یک مقاومت سیاسی توده ای و پایدار» که « موجب یک بحران سیاسی شود» بورژوازی را سرنگون نمایند و« یک روش زندگی نوین، و یک سیستم بنیاداً متفاوتی» را به وجو آورند!
علامت ضروری و شرط حتمی هر انقلاب برای سرنگونی بورژوازی رهبری پرولتاریا و قهر انقلابی این طبقه است. پرولتاریا فقط با داشتن سه سلاح انقلاب (حزب، ارتش و جبهه متحد ملی) و با کمک اسلحه میتواند بورژوازی را سرنگون نمود و «یک سیستم بنیاداً متفاوت» از سیستم بورژوازی را ایجاد نماید و تحت دیکتاتوری پرولتاریا به سمت جامعۀ بدون طبقه(جامعه کمونیستی) حرکت نماید. آواکیان و دنباله روانش «در مورد همه چیز سخن گفته اند به جز نکته عمده یعنی به جز این نکته که پرولتاریا به بدون درهم شکستن مقاومت بورژوازی ، بدون سرکوب قهری مخالفین خود نمیتواند پیروز گردد.» ( لنین – مجموع مقالات – انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد – صفحه 638 ـ تاکیدات از لنین است. ) حزب کمونیست ایران (م ل م ) این نکته را نفهمیده است.
مادامي كه طبقات حاكمه كهنه قدرت دولتي رابكف دارند، هيچ راه ديگري به جزسرنگون كردن قهري ويا بقول ماركس خورد وخميركردن دستگاه دولتي كهن وجايگزين نمودن يك قدرت دولتي نوين كاملا متفاوت وجود ندارد. انجام كاري غير از اين نتايج فاجعه آميزي به بارخواهد آورد.ا
مارکسیزم – لنینیزم – مائوئیزم بماآموخته است كه دولت خود شكلي ازقوه قهريه است. قسمت عمده ويا اساسي هردولت را ارتش وپليس تشكيل ميدهد، به همين طريق است كه رژيم هاي ارتجاعي سلطه خويش را براعمال قهر و زور حفظ نموده اند. زماني كه پرولتاريا بخواهد قدرت سياسي را به دست بگيرد و ديكتاتوري خويش را اعمال نمايد به سه سلاح نيازدارد كه قسمت اساسي آن را ارتش تشكيل ميدهد. پرولتاريا بدون ارتش هيچ چيزندارد. براي درهم شكستن ماشين كهنه دولتي انقلاب قهري اجتناب ناپذيراست. زيرا انقلاب قهرآميز قابلهاي براي توليد جامعه سوسياليستي است و يك قانون عمومي انقلاب پرولتري است. لنين براين اصل كه انقلاب قهري يك قانون عمومي پرولتاريا است درمقاله ” كساني كه ازسقوط كهنه ميترسند وكسانيكه براي پيدايش نومبارزه مي كنند” مي نويسد:« مابين سرمايه داري وسوسياليزم يك دوره طولاني ” درد زايمان” وجود دارد و زور همواره قابله جامعه كهن است.» به همين ترتيب دردولت و انقلاب خاطرنشان ساخته كه «دولت بورژوازي نمي تواند ازطريق ” زوال” جاي خود را به دولت پرولتري (ديكتاتوري پرولتاريا) بدهد واين عمل طبق قاعده عمومي فقط ازطريق انقلاب قهري ميتواند انجام پذيرد.»، « لزوم تربيت مداوم توده ها بطوري كه اين تربيت به خصوص با اين نظرنسبت به انقلاب قهرآميزمطابقت داشته باشد شالوده تمام آموزش ماركس وانگلس راتشكيل مي دهد.»
بحث حزب کمونیست انقلابی امریکا و دنباله روانش ادامه بحث برنشتاین این رویزیونیست کهنه کار است. او هم مدعی بود که مارکسیزم را تکامل داده و «تئوری نوینی» ارائه نموده است! او «تئوری نوین» خود را این گونه ارائه نمود:
« روزي فراخواهد رسيد كه طبقه كارگر چنان ازنظرتعداد نيرومند خواهد شد وچنان نقشي مهمي درتمام جامعه ايفا خواهد كرد كه تصورحكم روايان قادربه مقاومت دربرابرفشارآن نبوده وخود به خود متلاشي مي شود.» ( نقل از نه تفسیر، تفسيرهشتم )
هر گاه «تئوری نوین» برنشتاین را با بحث آواکیان و دنباله روانانش مقایسه نمائید، تفاوتی میان این دو بحث به چشم نمیخورد. هر قدر که در باره اعمال قهر انقلابی، ارتش خلق و دیکتاتوری پرولتاریا صحبت نمائیم کم گفته ایم. و هر اندازه که «سنتز نوین» آواکیان را با مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم مقایسه نمائید به همان اندازه رویزیونیزم را آشکارتر خواهید دید. ما مبارزه علیه این رویزیونیزم را در ارگان مرکزی حزب به صورت درست ادامه داده ایم و ادامه خواهیم داد. بگذار که حزب کمونیست ایران( م ل م) داد و فریاد راه اندازد که با« یک مقاومت سیاسی توده ای و پایدار» که « موجب یک بحران سیاسی شود» می توان بورژوازی را سرنگون نمود و« یک روش زندگی نوین، و یک سیستم بنیاداً متفاوتی» را به وجو آورد!
این استدلال فقط مختص رویزیونیستها و اپوتونیستها است که کوته بینی سرا پای وجودشان را فرا گرفته و در حقیقت امر هر گونه ایمانی را به انقلاب و خلاقیت انقلاب را از دست داده اند، و از انقلاب قهری هراسانند.
فقط ابلهان میتوانند تصور کنند که پرولتاریا «با یک مقاومت سیاسی پایدار» آن هم بدون رهبری پرولتاریا و بدون ارتش و انقلاب
قهری میتواند بورژوازی فاشیست را سرنگون نموده و «یک روش نوین، و سیستم بنیاداً متفاوتی» را به وجود آورد.
همین چند روز قبل تظاهرات ده هزار نفری در آلمان علیه جناح راست افراطی صورت گرفت، علاوه بر آن که تغییری در بنیاد سیاسی این رژیم «کاملاً منسوخ و نا مشروع» ایجاد نشد، حتی هیچ اثری روی رژیم آلمان به جا نگذاشت. تا حال هزاران تظاهرات دهها و حتی میلیون نفری علیه این نظام های «کاملاً منسوخ و نا مشروع» صورت گرفته اما هیچ گونه تغییری در این سیستم ها مشاهده نشده است، چرا؟ به علت این که این جنبش ها تحت رهبری پرولتاریا و حزب پیش آهنگ آن قرار نداشته و پرولتاریا از قوه قهریه برخوردار نبوده است، و این جنبشها تماماً به شکل قانونی و مسالمت آمیز سیاسی بوده است. با ید با صراحت گفت که هیچ «مقاومت سیاسی تودهای پایدار» و حتی «گسترده» و لو این که «موجب بحران سیاسی» هم گردد، نمیتواند از طریق مسالمت آمیز طبقه حاکمه را سرنگون نماید.حزب کمونیست انقلابی امریکا یک حزب کاملاً علنی است و مبارزاتش را به صورت کاملاً علنی و قانونی پیش میبرد این وضعیت حزب کمونیست انقلابی امریکا باعث گردیده که قیام سرتاسری در اساسنامه این حزب مشخص نگردد و عبارت مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم از اساسنامه حزب کمونیست انقلابی امریکا حذف گردد. یا به عبارت شالوده فکری مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم توسط این حزب به دور ریخته شود و خواهان «چار چوبه تئوریکی نوین» گردد، و بدین طریق گرایش به اومانیزم غیر طبقاتی پیدا کند. در این بحث حزب کمونیست ایران (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) اومانیزم غیر طبقاتی را به خوبی میتوان مشاهده نمود. به این بحث توجه کنید:
« به نام بشریت، تن به آمریکای فاشیست نمی دهیم! کل سیستم پوسیده و نامشروع است: ما نیاز به یک روش کاملاً نوین زندگی، یک سیستم اساسا متفاوت داریم و آن را می خواهیم! ما کمونیست های انقلابی دارای رهبری تعیین کننده ای هستیم که این جنبش را هدایت می کند.»
صحبت حزب کمونیست ایران(مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) رک و صریح اومانیزم غیر طبقاتی است. چرا این صحبت غیر طبقاتی است؟ به علت این که فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی از لحاظ طبقاتی جانبدار است و صریحاً اعلان مینماید که در خدمت پرولتاریا قرار دارد. بناءً در جامعه طبقاتی هیچ فکر و اندیشهای نیست که بر آن مهر طبقاتی نخورده باشد. لذا در جامعه طبقاتی اومانیزم غیر طبقاتی نداریم. ما نمیتوانیم در جامعه طبقاتی «به نام بشریت» بحث خود را آغاز کنیم و یا به عبارت دیگر از «آزادی بشریت » به طور عام صحبت نمائیم. بحث مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیستها در جامعه طبقاتی مشخص است. آن ها از رهایی بشریت نه بلکه از رهایی طبقه تحت ستم صحبت مینمایند. در جامعه طبقاتی اومانیزم پرولتاریا طبقاتی است، همانگونه که اومانیزم بورژوازی طبقاتی است. پس در جامعه طبقاتی اومانیزم فرا طبقاتی وجود ندارد. همان گونه که دموکراسی فرا طبقاتی وجود ندارد. در جامعه طبقاتی دموکراسی طبقاتی است. هر زمانی که بافت طبقاتی جامعه از بین رفت و کل جهان به جامعه بی طبقه کمونیستی رسید، دیگر مسایل طبقاتی، امتیازات طبقاتی، استثمار طبقاتی، کینه و نفرت طبقاتی و صفبندی های طبقاتی نمی تواند وجود داشته باشد و برین اساس اندیشه ها و تفکرات انسان ها نیز مهر طبقاتی نخواهند داشت.
همان طوری که فوقاً بیان گردید که مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم، ایدیولوژی علمی پرولتری است. فلسفه مارکسیزم ـ لنینیسزم ـ مائوئیزم داراری سه جز است که هر سه جز آن از لحاظ طبقاتی جانبدارانه است. در این زمینه هیچ شکی وجود ندارد. حتی تیوری های فلسفی جهانشمولش نیز در نهایت از لحاظ طبقاتی جانبدارانه و پرولتری است. مثلا بسیار روشن است که ماتریالیزم تاریخی جانبدارانه است. هم چنان ماتریالیزم دیالیکتیک بطور عام نیز نمی تواند مبرا از جانبداری طبقاتی باشد. طبعاً در جامعه بی طبقه کمونیستی اصلاً جانبداری طبقاتی، نه از لحاظ سیاسی، نه از لحاظ اقتصادی و نه هم از لحاظ فلسفی می تواند وجود داشته باشد، لذا وجود ایدیولوژی های طبقاتی، منجمله م ل م، زاید می گردد.
حزب کمونیست ایران با این اومانیزم غیر طبقاتی خود میخواهد «بشریت» را تحت «رهبری تعیین کننده» یعنی آواکیان به شکل یک قیام میلیونی و مسالمت آمیز از قید ستم برهاند!
در شرایط کنونی رویزیونیزم دو چهره روشن عمده به خود گرفته است.یکی رویزیونیزم آشکار، که نماینده این رویزیونیزم برنشتاین، کائوتسکی، تروتسکی، خروشچف و تین هسیاهوپینگ میباشند . و دیگری رویزیونیزم پنهان، که نماینده این رویزیونیزم آواکیان است . اولی کمتر خطر ناک است، زیرا این رویزیونیزم بیپرده با انقلابات قهری، جنبش ها و انفجارهای انقلابی آشکار و صریح مخالفت نموده و با بورژوازی و دولت های مختلف، از شرکت در کابینه گرفته تا پارلمان و بقیه چوکی های دولتی در اتحاد مستقیم قرار دارد. رویزیونیزم پنهان یعنی آواکیان و دنباله روانان ایرانی و افغانستانیاش بس مضرتر و خطر ناکترند، زیرا اینها دفاع خود را از اتحاد با اولی ها در زیر جملات ظاهر فریب و ظاهراً “انقلابی” اما انفعالی پنهان مینمایند. نیروهای مائوئیست باید مبا رزه علیه این دوشکل رویزیونیزم حکم فرمای کنونی را در کلیه عرصه ها به پیش برند. خصوصیت عمدای که این دو شکل رویزیونیزم حکم فرما را متمایز میسازد این است که در بحث انقلاب، قهر انقلابی و دیکتاتوری پرولتاریا را مسکوت میگذارند و آن را پرده پوشی میکنند، یا به عبارت دیگر هر دو شکل رویزیونیزم طرفدار یک نوع انقلاب جدید یعنی انقلاب بدون سلاح اند.
درشرايط كنوني مبارزه طبقاتي انقلابي موتورمحركه تكامل تاريخي جوامع است نه اومانيزم. در بیانیه و اساسنامه” حزب كمونيست انقلابي امريكا” اومانيزم به عنوان يك اصل برتر از مبارزه طبقاتي وكمرنگ ساختن مبارزه طبقاتي مطرح شده است. درحالي كه مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیستها سخت معتقد اند كه موتورمحركه درجوامع طبقاتي كنوني وحتي دردوره سوسياليزم پيشبرد قاطع مبارزات طبقاتي است. اومانيزم غليظ حزب کمونیست انقلابی امریکا سبب گرديده كه مبارزه طبقاتي واصل ديكتاتوري پرولتاريا كمرنگ جلوه گرشود وجاي” ادامه انقلاب تحت ديكتاتوري پرولتاريا” راصرفا ” ادامه انقلاب تحت سوسياليزم” بگيرد. وبه همين ترتيب ازاستراتيژي قيام مسلحانه به مثابه استراتيژي تصرف قدرت سياسي چشم پوشي گردد.
در اعلامیه حزب کمونیست ایران (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) نیز اومانیزم اصل برتر از مبارزه طبقاتی بشمار می رود. در این اعلامیه همه چیز وجود دارد به جز از استراتیژی قیام مسلحانه، قهر انقلابی پرولتاریا علیه بورژوازی. حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان درپولينوم چهارم موضع خويش را درقبال ” اومانيزم” حزب کمونیست انقلابی امریکا جمع بندي نموده وچنين بيان نمود:
« شكي نيست كه هدف غائي كمونيستها[مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیستها] يعني جهان كمونيستي فارغ ازهرگونه استثمار و ستم و روبناي سياسي فرهنگي چنين مناسباتي، نجات بشريت بطوركلي را دربردارد، اما تارسيدن به آن دوران غائي، درطول دوره هاي طولاني موجوديت جوامع طبقاتي، به شمول دوره طولاني سوسياليستي، اين مبارزه طبقاتي انقلابي است كه موتور محركه تكامل تاريخي جوامع مختلف و كل جامعه بشري محسوب ميگردد نه” اومانيزم” وفراتر ازآن. ماميتوانيم هم اكنون نيز از” اومانيزم” كمونيستي صحبت نمائيم وروي آن تكيه نمائيم، اما نه به مثابه اصل برتراز مبارزه طبقاتي و درنتيجه كمرنگ ساختن مبارزه طبقاتي. محرك عمده كنوني مبارزات ما كمونيست ها در جوامع طبقاتي كنوني و حتي در دوره سوسياليزم بايد- وحتي – پيشبرد قـاطـع مـبـارزات طـبـقـاتـي باشد. اين خطي است كه در” مانيفست حزب كمونيست” يعني مانيفست تدوين شده توسط ماركس و انگلس مطرح گرديده و ما كمونيست ها مكلف هستيم آن را قاطعانه بدست داشته باشيم.»
مارکسیزم ـ لینیزم ـ مائوئیزم به مامي آموزد كه حزب سياسي همانند دولت آلت مبارزه طبقاتي است، حزبيت نقطه متمركز و نمودارخصوصيت طبقاتي است. حزب پرولتري حزبي است كه برپايه ايدئولوژي مارکسیزم ـ لینیزم ـ مائوئیزم و اسلوب انقلابي آن بناشده باشد. اماحزبي كه” اومانيزمش” به مثابه اصل برتر از مبارزه طبقاتي مطرح شود و اين” اومانيزم” موتورمحرك تكامل تاريخي جامعه محسوب شود، استراتيژي قيام مسلحانه رابه مثابه استراتيژي تصرف قدرت سياسي قبول نداشته باشد، انقلابي نيست.نه تنها انقلابي نيست، بلکه یک حزب رویزیونیستی است.
تسلیح بورژوازی بر ضد پرولتاریا یکی از بزرگ ترین، اساسی ترین و مهم ترین واقعیات جامه معاصر سرمایه داری است. آن وقت در
مقابل یک چنین واقعیتی به سوسیال دموکراتهای انقلابی پیش نهاد میشود «خواست » «خلع سلاح» را مطرح نمایند! این کاملاً برابر است با عدول کامل از نقطه نظر مبارزه طبقاتی و دست کشیدن از هر اندیشه انقلابی. شعار ما باید: تسلیح پرولتاریا برای پیروزی بر بورژوازی ، سلب مالکیت از آن و خلع سلاح آن باشد. این یگانه تاکتیک ممکن طبقۀ انقلابیون، تاکتیکی است که از تکامل عینی نظامی گرایی سرمایه داری ناشی شده و معلول این تکامل است. پرولتاریا فقط پس از آن که بورژوازی را خلع سلاح نمود، میتواند بدون خیانت به وظیفۀ تاریخی ـ جهانی خود، اصولاً هر نوع سلاحی را دور اندازد و شکی نیست که پرولتاریا همین کار را هم خواهد کرد ولی فقط آن وقت و به هیچ وجه نه زودتر از آن.» (مجموعۀ آثار لنین ـ جلد دوم ـ امپریالیزم به مثابه بالاترین مرحله سرمایه داری ـ صفحات 1231 و 1232 ـ ترجمه: محمد پور هرمزان ـ تأکیدات از من است)
وقتی به اسناد حزب کمونیست انقلابی امریکا و دنباله روانان ایرانیاش مراجعه نمائید به خوبی خط رویزیونیستی پسا مارکسیستی ـ لینینستی ـ مائوئیستی آن هویداست.
همین وضعیت رویزیونیستی این احزاب باعث گردیده که فاشیزم را جدا از سرمایه داری انحصاری بررسی کنند، و برای “مبارزه علیه فاشیزم” در کنار “حزب دموکرات امریکا” قرار گیرند. و انقلاب قهری پرولتاریا علیه بورژوازی را مسکوت گذارند. همان طوری که در بالا متذکر گردیدم که این طراحان نظامی ـ سیاسی، بورژوازی امریکا است که سیاست امپریالیستی امریکا را طراحی میکنند، نه این فرد و آن فرد.
همان طوری که در فوق بیان گردید که حزب کمونیست ایران (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) فاشیزم را در مقابل سرمایه داری انحصاری امریکا قرار میدهد. و علناً در صف نمایندگان بورژوازی انحصاری (حزب جمهوری خواه) قرار میگیرد، این موضوع را میتوان دقیقاً در این بحث حزب کمونیست ایران (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) دید. این حزب در ادامه بحث خود از قول آواکیان چنین مینویسد:
« باب آواکیان در روز پس از پیروزی ترامپ در انتخابات بیان کرد: «این انتخابات هرچه تیزتر نشان داد که در این کشور در واقع “دو کشور” داریم. این “دو کشور” در یک کشور، به معنای واقعی، ادامۀ شکافِ بنیادینی است که از ابتدای تاسیس “ایالات متحده آمریکا” بر اساس برده داری و نسل کشی، وجود داشته است. در طول تاریخ این کشور، این شکاف نه از طریق جنگ داخلی در دهه ۱۸۶۰ و نه از تغییرات دهۀ ۱۹۶۰ و پس از آن، هرگز به طور واقعی التیام نیافت. همانطور که قبلاً گفتهام، یک خط مستقیم، کنفدراسیون بردهداری در زمان جنگ داخلی را به فاشیسم امروز متصل می کند. این فاشیسم، عزم راسخ دارد که به طور علنی و تهاجمی، یک بار دیگر، برتری طلبی سفید، برتریطلبی مردانه و ضدیت با مردم ال.ج.بی.تی را در آمریکا حاکم کند.» باب آواکیان در ادامه می گوید: «یکی از این دو “کشور”، یعنی آنها که از فاشیسم حمایت می کنند، خواهان این ستم و جنون هستند و آن را تحسین میکنند. “کشور” دیگر، خواهان پایان دادن به این ستم و جنون است. اما، تحت این ستم هیچ پایانی بر آن نمی توان تصور کرد. تا زمانی که امور بر حسب این سیستم و در حصارهای آن باقی بماند، این فاشیست ها هستند که می توانند ابتکار عمل داشته باشند و آدم های با شرف نمی توانند هیچ ابتکار عملی داشته باشند.»
در این هیچ شکی وجود ندارد « که از ابتدای تاسیس “ایالات متحده آمریکا” بر اساس برده داری و نسل کشی، وجود داشته است» این نسل کشی را امروز توسط امپریالیزم در سطح جهان و به خصوص فلسطین، لبنان، سوریه، عراق و افغانستان به خوبی میتوان مشاهده نمود. اما در مورد «دو کشو » باید گفت که هدف آواکیان از «دو کشور در داخل امریکا» چیزی نیست جز «دولت فاشیستی ترامپ» و «دولت سرمایه داری حزب دموکرات» و قرار دادن این دو در مقابل یکدیگر. آواکیان از بیان این مطلب می خواهد که «دولت میلیادرها» را مترقی تر از دولت «فاشیستی ترامپ» معرفی نماید. هر گاه بخواهیم این مطلب را به زبان ساده تر بیان کنیم، این نتیجه بدست میآید که «دولت میلیادرها» بر “دموکراسی” استوار است و دولت فاشیستی ترامپ” بر زور و ترور!
آواکیان به خوبی این را میداند که سرمایه داری انحصاری نفی هر نوع دموکراسی است. این سرمایه داری اصلاً به دموکراسی علاقهای ندارد بلکه سیاستش با ارتجاع سیاسی مطابقت دارد. ناگزیریم که یک بار دیگر نقل وقول لنین را نیز تذکر دهیم.
« روساخت سیاسیای که این اقتصاد جدید سرمایه داری انحصاری را در بر میگیرد، عبارتست از چرخش از دموکراسی به ارتجاع سیاسی، دموکراسی با رقابت آزاد مطابقت دارد. ارتجاع سیاسی با انحصار منطبق است . رهیلفردینگ در کتاب سرمایه مالی میگوید « سرمایه مالی به هژمونی گرایش دارد،نه به آزادی.» این کاملاً درست است.
جدا کردن “سیاست خارجی” از سیاست به طور کلی و یا از آن مهمتر، مخالف دانستن سیاست خارجی با سیاست داخلی، اندیشۀ از اساس غلط، غیر مارکسیستی و ضد علمی است، امپریالیزم در سیاست خارجی، هم چنان که در سیاست داخلی، گرایش به سلب آزادی و استقرار ارتجاع دارد، در این معنا مسلم است که امپریالیزم “نفی” به طور کلی نفی هر گونه دموکراسی است، و نه به هیچ وجه نفی یکی از خواسته های دموکراتیک، یعنی سلب آزادانۀ سر نوشت ملل.
بنابر این امپریالیزم که “نفی”دموکراسی است، نفی دموکراسی در مسألۀ ملی (یعنی تا آن جا که به تعیین آزادادۀ سرنوشت مربوط میشود)نیز میباشد: “نیز” یعنی این که امپریالیزم میکوشد دموکراسی را سلب کند.» ( لنین ـ کاریکاتوری از مارکسیزم و در باره اکونومیزم اقتصادی ـ صفحه 28 ـ تاکید از لنین است)
وقتی آواکیان میگوید که «در طول تاریخ این کشور، این شکاف نه از طریق جنگ داخلی در دهه ۱۸۶۰ و نه از تغییرات دهۀ ۱۹۶۰ و پس از آن، هرگز به طور واقعی التیام نیافت. همانطور که قبلاً گفتهام، یک خط مستقیم، کنفدراسیون بردهداری در زمان جنگ داخلی را به فاشیسم امروز متصل می کند. این فاشیسم، عزم راسخ دارد که به طور علنی و تهاجمی، یک بار دیگر، برتری طلبی سفید، برتریطلبی مردانه و ضدیت با مردم ال.ج.بی.تی را در آمریکا حاکم کند.» به این معنا است که آواکیان خواهان هیچ نوع جنگی در داخل امریکا نیست. زیرا به نظر او جنگ داخلی به فاشیزم منتهی میگردد. در حالی که آواکیان به خوبی میداند که «جنگ داخلی امریکا در دهه 1860 » بساط برده داری را از امریکا چید. این بحث آواکیان نتیجه گیری از اساسنامه این حزب است. در اساسنامه حزب کمونیست انقلابی امریکا به صورت عموم با جنگ مخالفت نشان داده شده است. این حزب در اساسنامه خود با هر نوع جنگی مخالفت ورزیده است. در حالی که مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیستها طرف دار جنگ انقلابی اند و با جنگ های ارتجاعی و امپریالیستی مخالفت میورزند. بدون جنگ داخلی پرولتاریا هر گز نمیتواند انقلاب را به پیروزی رساند. مخالفت با هر گونه جنگ ذاتاً رویزیونیستی است.
« بدون جنگ داخلي هيچ انقلاب بزرگي درتاريخ صورت نگرفته است وبدون آن هيچ ماركسيست واقعي گذارازسرمايه داري به سوسياليزم را نمي تواند تصورنمايد”. ( لنین ـ به نقل ازنه تفسير)
« مابين سرمايه داري وسوسياليزم يك دوره طولاني ” درد زايمان” وجود دارد وزور همواره قابله جامعه كهن است» به همين ترتيب لنین دردولت وانقلاب خاطرنشان ساخته كه «دولت بورژوازي نمي تواند ازطريق ” زوال” جاي خود را به دولت پرولتري(ديكتاتوري پرولتاريا) بدهد و اين عمل طبق قاعده عمومي فقط ازطريق انقلاب قهري ميتواند انجام پذيرد.»
« لزوم تربيت مداوم توده ها به طوري كه اين تربيت به خصوص بااين نظرنسبت به انقلاب قهرآميزمطابقت داشته باشد شالوده تمام
آموزش ماركس وانگلس راتشكيل مي دهد.» ( لنین )
« خانه جنگي انسانهاي بي طرف رانمي شناسد.كسي كه ازجنگ داخلي كناره جوئي مي كند توسط موقف پاسيف خود سياهكاران راخوشحال مي كند. » (جلد 12 ـ صفحه 49 ـ تأکید از من است)
در حقیقت صحبت آواکیان در مورد جنگ یک تقلب بیش از پیش ماهرانه در مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم، و تحریف بیش از پیش ظریفی است که بوسیله آئین ضد ماتریالیزم دیالکتیک توسط “سنتز نوین” صورت گرفته است. تحریف در شالودۀ اساسی مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم خصایل رویزیونیزم کنونی، هم در اقتصاد، هم در موارد قهر انقلابی ـ برخورد با ارتش و جنگ های انقلابی و هم در مسائل تاکتیک و بطور کل در فلسفه، میباشد.
مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیستها به شرطی که مرتد نشده باشد خلاف هر نوع جنگی نیستند. آن ها وقتی روی جنگ صحبت مینمایند، دقیقاً که میان جنگ های عادلانه و غیر عادلانه خط و مرز میکشند و از جنگ های عادلانه به دفاع بر میخیزند.
« سوسيالستها به شرطي كه سوسيالست بمانند خلاف هرنوع جنگي نميباشند.
اولا سوسيالستها هيچ گاه مخالف جنگهاي انقلابي نبوده وهرگز نميتوانند باشند… ثانيا خانه جنگي نيزجنگ محسوب ميشود. كسي كه مبارزه طبقاتي راقبول دارد نميتواند جنگهاي داخلي راقبول نكند كه درهرجامعه طبقاتي ادامه طبعي و در صورت عوامل معين ادامه ناگزير، تکامل وتشديد مبارزه طبقاتي ميباشد. نفي جنگهاي داخلي يافراموشي آن داراي معني اپورتونيزم نهائي و انكار از انقلاب سوسيالستي ميباشد… فراموش كردن آن كه جنگ ادامه سياست است باوسايل ديگر ازلحاظ تئوريك كاملا ًاشتباه است. شعارماچنين بايد باشد:پرولتاريا براي آن كه پيروز شود وبورژوازي راضبط وخلع سلاح نمايد بايد مسلح گردد. اين يگانه تاكتيك ممكنه طبقه انقلابي است كه ناشي ازتمام رشد عيني ميلتاريزم كاپيتالستي بوده و ذريعه اين رشد ديكته ميگردد. صرف پس ازآن كه پرولتاريا بورژوازي راخلع سلاح نمايد خواهد توانست بدون خيانت به وظيفه جهاني وتاريخي خود هرنوع اسلحه را دور بياندازد ومسلما پرولتاريا اين كار را خواهد كرد ولي فقط آن زمان وبه هيچ وجه پيش ازآن زمان آن را انجام نخواهد داد.» (جلد30 ـ صفحه 131 – 143 ـ تأکیدات از من است)
کسی که مبارزه طبقاتی را قبول نداشته باشد انقلابی نیست. اما کسی که مبارزه طبقاتی را قبول داشته باشد ضرورتاً جنگ داخلی را نیز میپذیرد، زیرا نیروهای انقلابی به خوبی درک میکنند که مبارزه طبقاتی موتور محرکه انقلاب بوده و جنگ داخلی «ناگزیر، تکامل و تشدید مبارزه طبقاتی» در درون جوامع است. قبول نداشتن جنگ داخلی به معنای عدم قبول مبارزه طبقاتی است. هر مائوئیست این را به خوبی درک میکند که جنگ از طرف طبقه حاکمه بر ملت های ستم و تودههای ستمدیده اجباراً تحمیل میگردد. زمانی که صحبت از جنگ مینمائیم، باید که دو مطلب را در نظر بگیریم»
1 ـ باید این مطلب را درک نمود که جنگ عبارت از جبر بر ملیتها است. این جنگ از طرف طبقه ستمگر بر طبقه تحت ستم تحمیل میگردد. برای رهایی طبقه تحت ستم فقط یک راه وجود دارد، و آن عبارت است از: با جنگ انقلابی علیه جنگ های ارتجاعی مبارزه نمودن. یا به عبارت دیگر جنگ را فقط با جنگ می توان از بین برد. نیروهای انقلابی مائوئیست در هر جنگ، روی جنبه طبقاتی جنگ تمرکز مینماید. اگر یک جنگ، از طرف طبقه ستمگر راه افتاده باشد و به خواهد خلقی را زیر ستم قرار دهد، با آن به مخالفت بر میخیزند، و اگر جنگ برای رهایی میلیت تحت ستم باشد از آن دفاع مینمایند.
عمده اي كه درمقابل سوسيالست(اگرمرتد نيست) قراردارد عبارت است ازجنبه طبقاتي جنگ. » ( لنین ـ جلد37 صفحه298)
2 ـ باید این نکته را پذیرفت که جنگ ادامه سیاست است. در این زمینه وظیفه نیروهای انقلابی است، زمانی که به بحث جنگ میپردازد، اول باید این موضوع را کاوش نماید که کدام سیاست منجر به جنگ گردیده است. آیا سیاستی که توسط این جنگ اعمال میگردد برای رهایی و آزادی ملت تحت ستم است یا خیر؟ بر مبنای این تجزیه و تحلیل نیروهای انقلابی موضع خود را در قبال جنگ تعیین میکنند. بر مبنای همین تجزیه و تحلیل علمی است که نیروهای مائوئیست از جنگ های انقلابی به دفاع بر میخیزند و علیه جنگ های ارتجاعی، غارتگرانه و امپریالیستی موضع خصم مانه میگیرند.
شخص عامي نمي فهمد كه ” جنگ ادامه سياست است “ از اينرو وي قناعت مي كند به اين كه بگويد” دشمن به من حمله كرده ” و ” دشمن كشور مرا اشغال كرده ” بي آنكه از خود بپرسد جنگ به چه منظور انجام مي شود كدام طبقات براي رسيدن به كدام هدف سياسي آن را انجام مي دهند … براي شخص عامي مهم اينست كه لشكر ها به كجا رسيده اند فعلا برد باكيست. اما براي ماركسيستها مهم اينست كه بدانند جنگ فعلي كه درجريان آن گاهي اين وگاهي آن ارتش مي تواند برنده باشد به چه منظوري به پيش برده مي شود. » ( لنين – كاريكاتوري از ماركسيزم ودرباره اكونوميزم امپرياليستي صفحه 12 – 13 )
این انحراف عمیق ایدئولوژیک ـ سیاسی بر حزب کمونیست انقلابی امریکا و شخص آواکیان از زمانی به وجود آمد که این حزب و آواکیان حالت قانونی به خود گرفتند. تا زمانی که آواکیان حالت غیر قانونی داشت موضع خودش و حزب کمونیست انقلابی امریکا کاملاً درست و اصولی بود، اما از زمان بر هم خوردن این وضعیت و حالت قانونی به خود گرفتن انحرافات بر حزب پدید آمد و تا آنجا پیش رفت که مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم از اسناد حزب حذف گردید و حتی شالوده آن انکار گردید و رویزیونیزم آشکارا خود را به نمایش گذاشت. همین وضعیت اسفبار رویزیونیستی است که باب آواکیان این گونه اراجیفی را سر هم بندی میکند:
« باب آواکیان در ادامه می گوید: «یکی از این دو “کشور”، یعنی آنها که از فاشیسم حمایت می کنند، خواهان این ستم و جنون هستند و آن را تحسین میکنند. “کشور” دیگر، خواهان پایان دادن به این ستم و جنون است. اما، تحت این ستم هیچ پایانی بر آن نمی توان تصور کرد. تا زمانی که امور بر حسب این سیستم و در حصارهای آن باقی بماند، این فاشیست ها هستند که می توانند ابتکار عمل داشته باشند و آدم های با شرف نمی توانند هیچ ابتکار عملی داشته باشند.»
هدف آواکیان از «آنهایی که از فاشیزم حمایت میکنند» دار و دستهای ترامپ است که« خواهان این ستم و جنون هستند»، یعنی ستم « برتری طلبی سفید، برتریطلبی مردانه و ضدیت با مردم ال.ج.بی.تی را در آمریکا حاکم کند.» و «کشور دیگر که خواهان پایان دادن به این ستم و جنون هستند» دولت بایدن و دار و دسته میلیادر ها است.
آواکیان و داردستهاش این را به خوبی درک میکنند که در جامعه طبقاتی بیش از دو ایدئولوژی وجود ندارد( ایدئولوژی سوسیالیستی و ایدئولوژی بورژوازی). نمی توان در جامعه طبقاتی، ایدئولوژی فراطبقاتی و یا ایدئولوژی غیر از این دو ایدئولوژی را انتخاب نمود. اگر شخصی به خواهد و یا تلاش نماید که بین ایدئولوژی سوسیالیستی و ایدئولوژی بورژوازی حد وسط انتخاب نماید، در حقیقت ایدئولوژی بورژوایی را تقویت مینماید. هیچ کس جرئت انکار این را ندارد که هر شخصی که در رأس دولت امریکا قرار گیرد، نماینده فاشیزم و میلیادرهاست. هیچ کس جرئت انکار نخواهد داشت که هر کسی که در رأس دولت امریکا قرار گیرد«برتری طلبی سفید، برتری طلبی مردانه و ضدیت با مردم ال. ج.بی.تی را در امریکا حاکم» میکند و « خواهان این ستم و جنون » است. درد سر این جا است که حزب کمونیست انقلابی امریکا تحت رهبری آواکیان با آنکه این موضوع را دقیقاً درک میکند، اما با سفسطه گویی میخواهد این حقیقت را انکار نماید. سوال این است که این سر درگمی از کجا ناشی میشود؟
این سر درگمی از آن جا ناشی میشود که حزب کمونیست انقلابی امریکا تحت رهبری آواکیان، مبارزت غیر قانونی خود را به مبارزات قانونی تطبیق داد.یا به عبارت دیگر مبارزاتش را بر مبنای کاملاً علنی، قانونی و مسالمت آمیز استوار ساخت و مبارزات غیر قانونی را کنار گذاشت. از آن زمان به بعد این حزب در مسیر غلطی افتاد و تلاش نمود تا حقیقت را کتمان نماید، و با کتمان حقیقت خواست بنا به قول لنین روی دو صندلی بنیشیند.
فرض بنیادی ای که بطور تلویحی در همه اسناد رسمی حزب کمونیست انقلابی امریکا و دنباله روانان ایرانی و افغانستانی شان خود را
نشان می دهد، اینست که به علت« فعالیت های قانونی» حزب کمونیست انقلابی امریکا که مهمترین، پایدارترین و اصلی ترین فعالیت این حزب بشمار میرود، به دنباله روی از تز سیاست بورژوازی لیبرال افتاده اند.
حزب کمونیست انقلابی امریکا که یک مشی اصلاح طلبانه را در پیش گرفته، اما جرئت ندارد که آشکارا این موضوع را مطرح نماید، و در کابینه بورژوازی داخل شود. اما با جملات و نطقهای حاکی از همکاری طبقاتی دنیای بورژوازی را فریفته ساخته است. هر گاه کسانی که عمداً چشمان خود را فرو نبندند نمیتواند نبیند که “سنتز نوین” آواکیان در فورم سوسیالیزم شکل جدیدی از اپورتونیزم است.
همین وضعیت رویزیونیستی این احزاب باعث گردیده که فاشیزم را جدا از سرمایه داری انحصاری بررسی کنند، و برای “مبارزه علیه فاشیزم” در کنار “حزب دموکرات امریکا” قرار گیرند. یکی را بنام کشور فاشیستی که « برتری طلبی سفید، برتریطلبی مردانه و ضدیت با مردم ال.ج.بی.تی را در آمریکا حاکم » میکند، و «“کشور” دیگر، خواهان پایان دادن به این ستم و جنون است. »، بخواند. همان طوری که در بالا متذکر گردیدم که این طراحان نظامی ـ سیاسی، بورژوازی امریکا است که سیاست امپریالیستی امریکا را طراحی میکنند، نه این فرد و آن فرد. هر «دو کشور» سر وته یک کرباس اند و هیچ فرقی از هم ندارند.
امروز در امریکای “متمدن” حق سقط جنین از زنان سلب گردیده حتی چهره حقیقی زنان مسخ گردیده است. امروز فحاشی یک در آمد پر سود برای سرمایه داران بزرگ است. آنها نام این فحاشی را صنعت سکس گذاشته اند. در مورد سلب «حقوق بشر و حقوق زنان » می توان نظری به غزه، لبنان و افغانستان انداخت، و عملکرد و جنایات این فاشیزم را در این کشورها به خوبی مشا هده نمود. سیستم نظام امپریالیستی یک سیستم کاملاً منحط و از تبهکارترین عناصر تشکیل گردیده است. این سیستم منحوس همه روزه به فکر تبهکار سازی دستگاه اداری خود است. میشل شوسو دوفسکی تحت عنوان «تبهکار سازی، دستگاه دولتی امریکا» چنین مینویسد:
«در دولت ریگن، رئیس جمهور پیشین، کار گزاران بلند مرتبه در وزارت خارجه از در آمد تجارت غیر قانونی مواد مخدر استفاده کرده بودند تا هزینه مالی جنگ افزارهای چریکهای کوترای نیکاراگوئه را تامین کنند. در تغییر ناخوشایند، همان کارگزاران وزارت خارجه که در رسوایی “کونتراگیت” در گیر بودند اکنون در کابینه شخصی بوش دارای سمتهای مهم اند.
همین “کارگزاران کونتراگیت” در برنامه ریزی هر روزۀ “جنگ علیه تروریسم” صاحب اختیار اند. ریچارد آرمیتاژ با آلیورنورث همکاری نزدیک داشت و در رسوایی قاچاق اسلحۀ کونترا در گیر بود.
بوش از مشکوک ترین بخش گروه جمهوری خواه سال 1980 اشخاصی را که در ماجرای ایران ـ کونترا دست داشتند انتخاب کرده
است. اولین گزینش او از این دست ریچارد آرمیتاژ، در سمت معاون وزیر خارجه، در ماه مارس با رأی نسبی در سنا پذیرفته شد.» (جنگ و جهانی سازی ـ واقعیتهای پشت پردۀ 11 سپتامبر ـ صفحه 20 ـ ترجمۀ جمشید نوایی)
ـ «بوش گزینش آرمیتاژ را با گزینش الیوت آبرامز، دستیار وزیر خارجه ریگن در سمت مدیر ارشد شورای امنیت ملی در امور دموکراسی و حقوق بشر و عملیات بین المللی پی گرفت. تائید این سمت در سنا ضروری نبود. آبرامز به دو فقره جرم دروغگوئی به کنگره در جریان دادرسیها کونتراگیت اعتراف کرد و بعداً مورد عفو جورج اچ . دبلیو بوش قرار گرفت.
ریچارد آرمیتاژ هم یکی ار معماران اصلی پشت پردۀ حمایت پنهان امریکا از مجاهدین افغان و “پایگاه اسلام مبارز” چه در دوره جنگ افغان ـ شوروی و چه پس از آن بود. این طرح که هزینه اش را تجارت مواد مخدر طلائی تامین میکرد اساساً تغییری نکرده است(ر. ک . به فصل 2) و کماکان جز مکمل سیاست خارجی امریکا است. به علاوه بنا بر مدارک فراوان، تجارت چند میلیارد دلاری مواد مخدر منبع غیر قانونی عمدۀ تامین بودجۀ مصرفی سیاست.» ( میشل شوسودوفسکی ـ جنگ و جهانی سازی ـ واقعیتهای پشت پردۀ 11 سپتامبر ـ صفحه 21 ـ ترجمۀ جمشید نوایی)
این تبهکاران تا همین اکنون در رأس دولت امریکا قرار دارند. تمامی تبهکاران توسط این سیستم منحوس مورد حمایت قرار دارند. بایدن در آخرین روزهای قدرتش در گام نخست فزندنش را که دوسیه کیفری داشت مورد عفو قرار داد. « پسر بایدن در ژوئن 2024 به دلیل ارائه اطلاعات نادرست در فرم های فدرال و حمل غیر قانونی سلاح گرم در حالی که به مواد مخدر معتاد بود مجرم شناخته شد.» (EURONEWS PARSI ) و به تعقیب آن پنج عضو فامیلش که دارای دوسیههای کیفری بودند مورد عفو قرار داد. به همین ترتیب شخص ترامپ دارای چار پرونده کیفری است، با آن هم سرمایه انحصاری تصمیم گرفت که از پرونده هایش چشم پوشی نموده و رهبری او را به مدت چار سال دیگر در رأس اداری دولتی به پذیرد. ترامپ نیز افراد مشکوک و تبه کاری را در کابینه خود در نظر گرفت. از آن جمله میتوان از پیت هِگست سرباز کهنه کار که در افغانستان، عراق و گوانتانامو ایفای وظیفه نموده و جنایات بی شماری را در این کشورها مرتکب گردیده و در بدل این جنایات «در عراق او مدال ستاره برنزی، نشان پیاده نظام رزمی و مدال تقدیر ارتش را دریافت کرد.» (ایران انترنشنل 12/21/24 2:38 PM) و دارای پرونده کیفری در دادگاه امریکا است به حیث وزیر دفاع امریکا نام برد.
هِگست از جمله کسانی است که از جنایت کاران ارتش امریکا در عراق و افغانستان مرتباً حمایت به عمل آورده است. « در نتیجه تلاشهای هِگست،ترامپ یک کماندوی پشین ارتش امریکا را که قرار بود به اتهام کشتن یک افغان مظنون به بمب گذاری محاکمه شود، عفو نمود.
پس از آن یک نیروی دیگر ارتش امریکاکه به جرم صدور دستور تیر اندازی به سه افغان و کشتن دونفر از آنها محکوم شده بود، مورد عفو قرار داد.» (ایران انترنشنل 12/21/24, 2;38 PM )
به همین ترتیب ترامپ در روز اول کاری خود تمامی کسانی که در روز 6 جنوری باعث هرج و مرج و سرقت اموال سنا گردیده بودند مورد عفو قرار دارد.
انتخاب یک نفر جنایت کار مانند هِگست تنها مربوط ترامپ نیست، بلکه در این زمینه نقش اساسی را برای این که چه کسی در کابینه مفید است یا خیر، سنای امریکا بازی میکند. کسانی که درسنای امریکا راه یافته اند در حقیقت نماینده بورژوازی انحصاری امریکا است. هگست و بسیاری از کاندیدای پیش نهادی ترامپ از سنا ی امریکا رأی اعتماد گرفته اند.
واقعيتها و حقايق مسلم نشان ميدهند كه بورژوازی امپریالیستی امریکا، یک بورژوازی فاشيست است که به خاطر تامین منافع خود بر عقب ماندهترین و زوال یابندهترین، ارتجاعیترین و جنایت کارترین نیروها متکی است. افغانستان، عراق و سوریه به خوبی بیانگر این حقایق است. گرچه ترامپ در اولین روز کاری خود با امضای یک فرمان تمام کمکهای امریکا به افغانستان را به مدت نود(90) روز قطع نمود. در این فرمان یاد آوری شده که دیده شود که کمک های امریکا به افغانستان چقدر مؤثر بوده و آیا مطابق پالیسی امریکا بوده است یا خیر! اما این به هیچ وجه واقعیت ندارد، زیرا تمام کمک های که در ظرف بیش از سه سال به امارت اسلامی افغانستان صورت گرفته طبق پالیسی سرمایه داری انحصاری امریکا است. سیگار مقدار کمک به افغانستان را در ظرف سه سال 6/21 میلیار دالر اعلان نمود، اما ایلان ماسک پرده را درید و گفت که پول کمکی که به افغانستان ارسال گردیده مبلغ 48 میلیار دلار میباشد.
20/11/1403 خورشیدی
8/2/2025 میلادی