بیانیۀ حـزب کمونیسـت (مائوئیسـت) افغانسـتان در مورد “اوضاع کنونی منطقه و جهان” و وظایف عاجلی که در شرایط کنونی فرا روی ما قرار دارد

اطلاعیه اعلامیه ها خانه

یکی از خصوصیات امپریالیزم در سطح جهان این است که بنیادگرائی دینی را به طور وسیع رشد دهد و برای رسیدن به قدرت سیاسی حمایت شان نماید. زیرا سیاست خارجی امپریالیزم و به خصوص امپریالیزم امریکا مبارزه علیه بنیادگرایی و تروریزم نیست، بلکه رشد بنیادگرایی و تروریزم در سطح جهان است.

برای تحلیل اوضاع کنونی، بهتر است کمی به عقب برگردیم تا ماهیت نیروهای پان اسلامیزم و تئوکراتیک و نحوه به قدرت رسیدن‌شان در کشورهایی همانند افغانستان (آگوست ۲۰۲۱) و اخیرا فروپاشی دولت بشار اسد (دسامبر ۲۰۲۴) در سوریه و رشد و تقویت روزافزون بنیادگرائی در کشورهایی مثل ایران، کویت، قطر، اسرائیل، عراق، لبنان، عربستان سعودی، فلسطین، ترکیه، عمان، بحرین، یمن، اردن، امارات متحده عربی، مصر (کشورهای خاورمیانه)، هند، پاکستان، بنگلادش، بوتان، مالدیو، نپال و سری‌لانکا (کشورهای آسیای جنوبی)، ازبکستان، تاجیکستان، ترکمنستان، قزاقستان، قرقیزستان، مغولستان، کشمیر، سین‌کیانگ (ترکستان شرقی قدیم) در غرب چین و جنوب سایبری در روسیه (کشورهای آسیای مرکزی) و تشدید تضاد و صف بندی‌های امپریالیستی ـ ارتجاعی در شرایط کنونی را  به تصویر بکشیم.

از انقلاب کبیر فرانسه آغاز می‌کنیم:-

انقلاب کبیر فرانسه ( ۱۷۸۹ ۱۷۹۹ ) یکی از مهم‌ترین رویدادهای تاریخ جهان بود، که توانست کلیساها را سرکوب نموده، سلطنت کاتولیک را لغو، اموال کلیسا را ملی و حدود ۳۰ هزار کشیش را تبعید نماید. در اکتوبر ۱۷۹۳ تقویم مسیحی را با تقویم تاریخ انقلابی جایگزین و جشنواره های آزادی، عقل و خردورزی جایگزین انگیزسیون (دستگاه تفتیش عقاید) گردید و قوانین حکومت انقلابی به طور مطلق در اپریل ۱۷۹۴ اجباری و  قوانین ضد کلیسا توسط مجلس قانون‌گذاری و جانشین آن، کنوانسیون ملی، و همچنین توسط شوراهای دپارتمنت در سراسر کشور تصویب شد. کنکوردات فرانسه که در سال ۱۸۰۱ میلادی میان ناپلئون بناپارت و پاپ پیوس هفتم به امضا رسید، توافقنامه‌ای بود که پس از انقلاب کبیر فرانسه برای حل اختلافات بین دولت فرانسه و کلیسای کاتولیک تنظیم گردید و بیش از یک قرن دوام آورد تا اینکه توسط دولت جمهوری سوم که سیاست لائیسیته را در ۱۱ دسامبر ۱۹۰۵ ایجاد کرد، لغو شد.

انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب تاریخی بود که کلیساها را به توپ بست اما پس از سال ۱۹۰۵،  دیگر این واقعه تا اکنون تکرار نگردید، زیرا پس از آن و در دوران امپریالیزم، بورژوازی انحصاری هرگز به فکر سرنگونی فئودالیزم نپرداخت، بلکه کوشش به عمل آمد تا بورژوازی و فئودالیزم را با هم آشتی دهد، چون امپریالیزم از فئودالیزم بعنوان ستون فقرات خود در کشورهای تحت سلطه، کشورهای مستعمره  – نیمه مستعمره فئودالی – نیمه فئودالی بخوبی می‌توانست استفاده کند و این استفاده را از طریق رشد بنیادگرائی دینی به نفع خود می دید. به همین خاطر بود که در انقلاب کبیر فرهنگی در چین صدر مائوتسه دون به صراحت بیان نمود که از این به بعد بورژوازی دیگر قادر به انقلاب نیست و مسئولیت این انقلاب نیز به دوش پرولتاریا افتاده است.

تمامی تحولات اخیر در خاورمیانه، آسیای مرکزی و آسیای جنوبی، بیانگر همین ادعاست که رشد بنیادگرائی دینی درین کشورها در حال افزایش است. دست پروردگان امپریالیزم با کمک بلامنازع شان توانستند در آگست ۲۰۲۱ در افغانستان و در دسامبر ۲۰۲۴ به کمک صهیونیزم و حکومت ارتجاعی ترکیه و با حمایت بی دریغ امپریالیزم امریکا در سوریه به قدرت برسند.

جنگ داخلی سوریه که از سال ۲۰۱۱ و پس از بهار عربی دامن خورد، در نهایت منجر به فروپاشی دولت بشار اسد گردید. دولت بشار اسد سقوط داده شد ولی نه توسط توده ها و یا نیروهای انقلابی، بلکه توسط بنیادگرایان اسلامی که در راس آن “ابومحمد جولانی” قرار دارد. وی عضو پیشین القاعده عراق و از دوستان بسیار نزدیک زرقاوی به شمار میرود که در سال‌های اولیه جنگ سوریه دخیل گردید و سپس «جبهه النصر» بعنوان شاخه القاعده در سوریه را بنیان گذاشت؛ اما دیری نپایید که در سال ۲۰۱۶ آنرا به نام « هیات تحریر شام » تغییر نام داد و آن‌را از القاعده جدا نمود. از سال ۲۰۱۶ تقابل تضادهای ذات البینی امپریالیستی میان روسیه و امریکا باعث تشنج منطقوی و حاد شدن درگیری‌ها و جنگ‌های داخلی سوریه بعد از بهار عربی گردید. هرچند روسیه به دلیل داشتن پایگاه نظامی هوایی حمیمیم (به عربی: قاعدة حميميم الجوية ) در جنوب شرق لاذقیه در سوریه، طرف بشار اسد را داشت، اما درین میان امپریالیست‌های آمریکایی در همدستی با اسرائیل و ترکیه به حمایت از ابومحمد جولانی پرداختند و طالبان سوریه در نهایت امر به کمک امپریالیزم، صهیونیزم و حکومت ارتجاعی منطقه (ترکیه)، همانند طالبان افغانستانی (نوکران دیرپای امپریالیزم) به قدرت رسیدند. این فتح قدرت در سوریه یک بازی امپریالیستی است و به روشنی از طرح و سازش پشت پرده ای حکایت می‌کند که میان امپریالیست‌های غربی و امپریالیزم روسیه شکل گرفته و منجر به فروپاشی دولت بشار اسد گردید. بشار اسد نیز در آخرین تحلیل میدانست که از دست خودش دیگر کاری ساخته نیست به همین خاطر در انفعال کامل قرار داشت. از هم اکنون میتوان حدس زد که امپریالیست‌های غربی با امپریالیزم روسیه به معاملاتی در مورد اوکراین و سوریه دست یافته اند و درین میان داد و گرفتی میان آنان صورت گرفته است. اینکه امپریالیست های غربی در اوکراین برای امپریالیزم روسیه چه داده و در سوریه چه چیزی را برایش باقی خواهد گذاشت به مرور معلوم خواهد شد.  

کارل مارکس در مانیفست حزب کمونیست، استدلال می‌کند که قدرت‌های سرمایه‌داری، برای کنترل منابع و بازارها، به تقسیم سرزمین‌ها و مستعمرات می‌پردازند. این روند بخشی از گسترش سرمایه‌داری جهانی است که موجب تعمیق تضادهای طبقاتی و نزاع‌های بین‌المللی می‌شود.

لنین در کتاب “امپریالیزم به‌عنوان بالاترین مرحله سرمایه‌داری” نیز توضیح می‌دهد که امپریالیزم نتیجه‌ی تمرکز سرمایه و سلطه انحصارها است. او تأکید می‌کند که قدرت‌های امپریالیستی برای دستیابی به منابع، بازارها و نیروی کار ارزان، سرزمین‌ها را به اشکال مختلف میان خود تقسیم می‌کنند. این تقسیم مجدد معمولاً از طریق جنگ‌ها یا توافق‌های استعماری انجام می‌شود و هدف آن تأمین منافع اقتصادی انحصارها و سرمایه‌داران بزرگ است. لنین معتقد بود که این فرآیند به افزایش تضادهای ملی و طبقاتی منجر می‌شود و زمینه‌ساز انقلاب‌های ضدسرمایه‌داری در کشورهای مستعمره خواهد بود.

به عین ترتیب مائوتسه دون در نوشته‌هایش به تأثیرات منفی امپریالیزم و تقسیم سرزمین‌ها توسط قدرت‌های بزرگ اشاره می‌کند. او معتقد بود که امپریالیزم برای بهره‌برداری از منابع و نیروی کار ارزان، به تقسیم جهان میان قدرت‌های استعماری پرداخته و این فرآیند عامل اصلی ستم بر ملت‌های تحت استعمار است. مائوتسه دون تأکید داشت که مقاومت در برابر امپریالیزم و اتحاد ملت‌های مستضعف، کلید رهایی از این سلطه است. او تقسیم سرزمین‌ها را بخشی از تضادهای بنیادی میان امپریالیست‌ها می‌دانست که به انقلاب‌های ضد استعماری منجر می‌شود.

اگر روند ماتریالیزم تاریخی را پس از انقلاب فرانسه و حمایت بی دریغانه امپریالیزم از پان اسلامیزم و همچنان جنبش های تئوکراتیک را از نظر عبور دهیم به همین نتیجه دست خواهیم یافت که  « امپریالیزم به تقسیم مجدد سرزمین ها و مستعمرات می پردازد ».

شیمون پرز (رئیس جمهور اسرائیل ۲۰۰۷۲۰۱۴) طرح تجزیه کشورهای خاورمیانه را در سال ۱۹۹۳ ارائه داد، در سال ۲۰۰۶ میلادی جنرال بازنشسته امریکا بنام ” رالف پیترز” طرح متذکره را تحت عنوان « خاورمیانه جدید یا بزرگ » به کاخ سفید در میان گذاشت که منجر به سر و صدای جهانی گردید و سپس در جملۀ اسناد طبقه بندی شده امریکا قرار داده شد. وی درین طرح خواهان ايجاد يك سلسله تغييرات در نقشه منطقه‌اي كه از پاكستان تا تركيه و از آذربايجان تا يمن را در بر مي‌گيرد، گرديده بود و نقشه جديد مورد خواستش را به کاخ سفید ارائه داشت. در اين نقشه شش كشور جديد در تقسيمات سياسي منطقه ظاهر شده بود:

  1. بلوچستان كه مناطق بلوچ نشين در پاكستان و ايران را در بر مي‌گيرد را تحت نام بلوچستان آزاد جدا كرده و درنقشه خود نشان داده است.
  2. کردستان كه مناطق كرد نشين ايران ، عراق ، تركيه و سوريه را شامل مي‌شود.
  3. كشور عرب‌هاي شيعه شامل منطقه عرب‌هاي شيعه در عراق، بخشي از خاك كويت، مناطق ساحلي جنوبي خليج فارس تا نزديكي‌هاي قطر به شمول بحرين، قسمتي از مناطق ساحلي عربستان سعودي و بخشي از امارات متحده عربي.
  4. كشور عرب‌هاي سني عراق كه منطقه سني نشين غرب عراق را در برمي‌گيرد.
  5. دولت شهر بغداد به عنوان كشور مستقل لوگزامبورگ گونه در وسط كشور سني‌هاي عرب عراق و كشور عربي شيعه.
  6. دولت مقدس اسلامي در منطقه حجاز عربستان سعودي، در برگيرنده دو شهر مذهبي مكه و مدينه، به مثابه “واتيكان اسلامي”.

 اگر ابعاد قضیه را مطالعه نماییم، دیده میشود که طرح جنرال بازنشسته امریکائی”رالف پيترز”، در حال انجام است و این سناریو همچنان ادامه دارد طوری که در عراق پس از روی کار آمدن دولت “حیدرالعبادی” در ۱۸ عقرب ۱۳۹۳ (۲۰۱۴)  به بعد درگیری‌های متناوب بین گروه‌های سنی، شیعه و کرد و بحث‌ها پیرامون تقسیم عراق به سه منطقه خودمختار افزایش یافته است، ضمن تقویت بنیادگرائی تئوکراتیک مذهبی توسط امپریالیزم و متحدین منطقوی‌اش، تضادهای فرقه‌ئی مذهبی نیز همچنان دامن می‌خورد.

در طرح « خاورمیانه جدید یا بزرگ» ، تغييرات مهم ديگري نيز در سرحدات كشورهاي موجود فعلي ترسيم شده است. تمام مناطق پشتون نشين پاكستان يعني ” صوبه سرحد” و بخش پشتون نشين شمال بلوچستان پاكستان همراه با گيلگيت و بيلتستان ( دو بخش از بخش هاي پنج گانه كشمير سابق ) به افغانستان ضميمه شده است . از طرف ديگر سه ولايت غربي افغانستان ( هرات، فراه و بادغيس ) جزء قلمرو ايران محسوب شده است! آذربايجان ايران از قلمرو ايران جدا ساخته شده  و به جمهوري آذربايجان فعلي وصل شده است . مناطق ساحلی شمال غربی سوریه با مدیترانه از این کشور جدا شده و جزء خاك لبنان به حساب آمده و به اين ترتيب سوريه به يك كشور محاط به خشكه مبدل شده است. تمام مناطق ساحلي شمال غربي عربستان سعودي با بحيره سرخ به اردن تحويل داده شده و اردن با دولت مقدس اسلامي حجاز ” واتيكان اسلامي” در دو شهر مكه و مدينه هم سرحد ساخته شده است. قسمت هايي از مناطق جنوبي عربستان سعودي به يمن ملحق شده و قلمرو اين كشور به طرف شمال وسعت يافته است. درسراسر منطقه ، صرفا سرحدات دو كشوريعني اسرائيل و كشور پادشاهي عمان در منتها اليه جنوب خليج فارس بلا تغيير باقي مانده است. منطقه ساحلي غرب رود اردن به عنوان يك منطقه غير متعين نشاني شده و نوار غزه اصلا از نقشه محو شده است و منطقه كشميركه فعلا ميان پاكستان و هند تقسيم است، به سه منطقه تحت تصرف هند ، پاكستان و افغانستان منقسم گرديده است.

به اين ترتيب ، چهار نكته اصلي استراتيژي كنوني امپرياليست‌هاي امريكايي در منطقه عبارت خواهند بود از :

  1. لشكركشي و تجاوز نظامي و اشغال مستقيم كشورها كه در مورد افغانستان (۲۰۰۱) و عراق (۲۰۰۳) مورد اجراء قرارگرفت، و در آگست ۲۰۲۱ طبق تفاهم نامه دوحه (قطر) امارت اسلامی افغانستان با پشتیبانی امپریالیست‌های اشغالگر امریکائی دوباره روی کار آمد و ايران در شماره بعدي فهرست قراردارد و ممكن است كشورهاي ديگري نيز دراين فهرست جاي بگيرند.
  2. سرنگوني رژيم هاي بر سرقدرت فعلي همانند بشار اسد در سوریه ( دسامبر ۲۰۲۴) و رويكار آوردن رژيم‌هاي دست نشانده و پوشالي دركشورهاي تحت اشغال و تطبيق اين پروژه در سايركشورهاي منطقوی.
  3. ايجاد تغييرات دل‌خواه در تقسيم بندي سرحدات ميان كشورهاي موجود و دست درازي به حق تعيين سرنوشت ملت‌ها.
  4. ايجاد كشورهاي جديد در منطقه از طريق تحت كنترول درآوردن جنبش‌هاي ملي‌گرايانه در ميان مليت‌هاي تحت ستمي كه عليه شوونيزم مليت‌هاي حاكم مبارزه مي‌كنند و همچنان از طريق دامن زدن بيشتر به تنازعات مليتي و به استخدام گرفتن آنها.

بدین ترتیب، به خوبی دیده میشود که جنگ های غارتگرانه، چپاول‌گرانه و اشغال‌گرانه که توسط امپریالیست‌ها و صهیونیست‌ها و حامیان منطقوی شان پشتیبانی می‌شود در جهت تامین منافع شان مسیر یافته اند.

ادعای مالکیت امارت متحده عربی بعنوان متحد امپریالیست‌های غربی بر سر جزایر سه‌گانه بوموسو (ابوموسی)، تنب بزرگ و تنب کوچک در خلیج فارس ایران، حملات گسترده هوائی و زمینی اشغالگران صهیونیستی (اسرائیل) بعنوان سگ هار منطقه بالای لبنان و نوار غزه، جنگ اوکراین و روسیه، تنش بر سر مسئله کشمیر میان پاکستان و هند، تنش بر سر مسئله تایوان میان چین و تایوان، حضور بیش از ده هزار سرباز کره شمالی به حمایت از روسیه در جنگ اوکراین، فروپاشی دولت اسد در سوریه و روی کار امدن جنبش های پان اسلامیستی، بمباران مناطق کردنشین سوریه توسط دولت ترکیه بخاطر جلوگیری از رشد “نیروهای دموکراتیک سوریه” و تقویت روزافزون پان اسلامیزم درین منطقه،  مناقشات سیاسی تشدید شده میان ایران و اسرائیل، تنش های سیاسی و دیپلماتیک میان پاکستان و افغانستان، مانورهای کشورهای شمال افغانستان (تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان) بخاطر جلوگیری از رشد داعش در آن کشور، حضور بالفعل و بالقوه بیش از ۲۵ جنبش پان اسلامیستی در افغانستان، حضور نیروها و سربازان چین در مرز مشترک میان افغانستان و چین ( راه های صعب العبور) ، تنش های دیپلماتیک میان کره شمالی و کره جنوبی و در یک کلام تنش های حاد سیاسی دیپلماتیک نظامی در سطح منطقه و روی کار آمدن و تقویت روز افزون بنیادگرائی درین کشورها به وضوح بیان کننده تطبیق نقشه های هدفمند غارتگرانه و چپاولگرانه امپریالیست ها در منطقه و جهان و پارچه پارچه شدن کشورها، نابودی، کشتار، آوارگی، تاراج و مورد چپاول قرار گرفتن توده های ستمدیده بر مبنی “تقسیم مجدد سرزمین ها و مستعمرات” می‌باشد.

درین میان عدم آگاهی توده های ستمدیده و ضعف مفرط جنبش های انقلابی کمونیستی ( مارکسیستی لنینیستی مائوئیستی) در سطح جهان باعث می گردد که مردم و توده های ستمدیده در نا آگاهی کامل با شعارهای کریه، مشمئز کننده و خون ریز بنیادگرایان بربادی خود را با هلهله رقص و پایکوبی زایدالوصفی جشن بگیرند و اینکه چه آینده ای در انتظارشان هست همچنان بی خبر بمانند.

فرار خفت بار دیکتاتورهایی همچون بشار اسد، می تواند شادی بخش باشد، همانطوری که فرار شاه ایران در زمان خمینی برای مردم شادی بخش بود، اما بیش از ۴۷ سال حاکمیت خون آشام غلیظ مذهبی در ایران دمار از روزگار توده های ستمدیده و خلق ایران در آورده است. همچنان در افغانستان کنونی با روی کار آمدن مجدد امارت اسلامی افغانستان توسط امپریالیست‌های اشغالگر، کشور همچنان مستعمره نیمه فئودال در چنگال خونین دولتی کاملاً زن ستیز، متحجر، قرون وسطایی قرار دارد. یا به عبارت دیگر حاکمیت شدید غلیظ تئوکراتیک نیز طی سه سال و اندی با حمایت همه جانبه امپریالیست های اشغالگر فضای کاملاً احتناق آوری بر خلق ستم دیده افغانستان و به خصوص زنان این کشور ایجاد نموده است. طالبان در ظرف این سه سال با وحشیانه ترین اعمال ستم گرانه شیره جان کارگران و بقیه زحمت‌کشان و به خصوص زنان ستم‌دیده را کشیده اند.

تشدید تضاد

و صف بندی‌های امپریالیستی ـ ارتجاعی در شرایط کنونی

تاریخ شاهد و گواه آنست که از اواخر دهه شصت الی اوایل دهه نود قرن گذشته، رقابت میان بلوک سوسیال امپریالیستی و بلوک امپریالیستی (وارسا و ناتو) به شدت وجود داشت، این رقابت به روند “جنگ سرد” میان دو بلوک معروف گردیده بود.

جنگ سرد شامل جبهه گیری نظامی متقابل امپریالیستی و سوسیال امپریالیسـتی در اروپا و پیشـبرد جنگ حقیقی در آسـیا، افریقا و امریکای لاتین علیه خلق ها و ملل تحت ستم جهان و در عین حال پیشبرد رقابت درین مناطق در میان شان بود.

به قدرت رسیدن “حزب دموکراتیک خلق افغانستان” در هفتم ثور ۱۳۵۷ خورشیدی توسط کودتای روسی در افغانستان و به قدرت رسیدن خمینی در بهمن سال ۱۳۵۸ خورشیدی در ایران نتیجه همین رقابت و تقسیم مناطق میان امریکا و روسیه بود.

با فروپاشی امپراطوری سوسیال امپریالیزم، روسیه امپریالیستی در دو دهۀ آخر قرن بیست و دهۀ اول قرن بیست و یک در موقعیتی قرار نداشت که به رقابت شدید با قدرت های امپریالیستی غربی بپردازد.

در سال های ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ (۱۳۸۷ و ۱۳۸۸ خورشیدی) ایالات متحده امریکا و کشورهای شامل در اروپا را بحران عمیق اقتصادی فرا گرفت و برای چندین سال دوام نمود و تا هنوز هم این بحران کاملاً رفع نگردیده است.

 در چنین شرایط روسیه امپریالیستی فرصت یافت که به دورۀ بازسازی امپریالیستی اقتصادی‌اش بپردازد. هم در خاور میانه و هم در اروپا نشان دهدکه دیگر توان رقابت با امپریالیزم امریکا را دارد. ایستادن روسیه در کنار بشار اسد در مقابل امپریالیزم امریکا و جدا نمودن کریمیه از اوکراین  و بالاخره حمله نظامی به اوکراین به خوبی بیان گر این رقابت و صف بندی جدیدی میان امپریالیست ها را نشان داده و می دهد.

سال هاست که موازنه تجارتی میان امریکا و چین به هم خورده و به نفع چین سیر می کند و امکان دارد که در آینده نزدیک چین سوسیال امپریالیستی به مثابه دومین قدرت امپریالیستی در جهان مبدل گردد.

تحرکات نظامی چین در بحیره جنوبی و ایستادن چین در کنار امپریالیزم روس و اجرای پروژه های تولیدات نظامی مشترک با پاکستان و تجهیز و تمویل اردوی پاکستان به بهانۀ پیش برد جنگ علیه طالبان پاکستانی، بیاگر آنست که سوسیال امپریالیزم چین تلاش دارد تا موقعیت رقیب جدی امپریالیزم امریکا را کسب نماید. 

بدین ترتیب تضاد میان امپریالیزم امریکا و متحدینش از یک سو و امپریالیزم روسیه و متحدینش از سوی دیگر به عنوان یکی از تضادهای بزرگ جهانی در شرایط کنونی نسبت به چند دهه قبل تشدید گردیده است. تشدید این تضادها بر روی افسانه جهان یک قطبی تحت رهبری امپریالیست های امریکایی خط بطلان کشید. روند کنونی جهانی در مسیر روند چین از یک قدرت توسعه طلبانۀ مربوط به کشورهای تحت سلطه، به یک قدرت غالب امپریالیستی و تشدید تضاد میان قدرت های مختلف امپریالیستی را در آینده ابعاد عظیم و خطرناکی خواهد بخشید.

فعلاً چهار نقطۀ متشنج درجه اول در جهان وجود دارد:

  1. شرق اوکراین و کریمیه در اروپای شرقی، که کریمیه در سال ۲۰۱۴ و چهار منطقه دونتسک، لوهانسک، زاپوریژیا و خرسون در سال ۲۰۲۲ جزء قلمرو امپریالیزم روسیه شد.
  2. عراق و سوریه در شرق میانه که سوریه در دسامبر ۲۰۲۴ با فرار بشار اسد مواجه شد و عراق دستخوش تغییرات می باشد.
  3. افغانستان در وسط آسیای میانه، جنوب آسیا و شرق میانه که با روی کار آمدن دوباره امارت اسلامی افغانستان همچنان دستخوش تغییرات و تحولات به نفع امپریالیست‌های امریکایی است.
  4. کوریای جنوبی و کوریای شمالی در شرق دور.

در اروپای شرقی، امپریالیست‌های روسی از “زیادت‌خواهی‌ها” و پیش‌روی‌های وسیع امپریالیست‌های امریکایی و متحدین اروپایی‌اش در ناتو به طرف مرزهای غربی روسیه به تنگ آمده و به جنگ متوسل شدند که این جنگ همچنان ادامه دارد. در نتیجۀ پیش‌روی‌های مذکور حتی یک کشور از کشورهای اروپای شرقی در پهلوی روسیه باقی نمانده و همه به متحدین امریکا در ناتو مبدل شدند. بالمقابل امپریالیست‌های روسی در تلاش برای ملحق ساختن بخش‌های روسی زبان اوکراین به جنگ متوسل شده و کریمیه را رسماً و بخش شرقی روسی زبان اوکراین را عملاً از اوکراین جدا ساخته و به روسیه ملحق ساختند. عکس‌العمل متقابل امپریالیست‌های امریکایی و متحدین اروپایی اش در ناتو آن بود که سیستم دفاع موشکی امریکا را در  جمهوری چک و پولند و قطعات نظامی امریکایی، انگلیسی و آلمانی ناتو را در چند نقطۀ دیگر از کشورهای اروپای شرقی مستقر سازند. عکس‌العمل متقابل امپریالیست‌های روسی آن بوده است که بخش مهمی از سیستم موشکی خود را، به شمول سیستم موشکی اتمی، در نزدیکی مرزهای غربی روسیه مستقر نموده و به‌طرف سیستم‌های دفاع موشکی امریکا مستقر در پولند و جمهوری چک و سایر اهداف نظامی در اروپای شرقی، اروپای مرکزی و اروپای غربی توجیه نمودند. این صف‌بندی متقابل نظامی کماکان ادامه دارد و شکل یک تشنج دیپلماسی – سیاسی- نظامی مزمن را اختیار کرده است.   

در شرق میانه جنگ‌های امپریالیستی- ارتجاعی، متحدین امپریالیست اروپایی امریکا و قدرت‌های ارتجاعی عربی وابستۀ شان از یک‌طرف و امپریالیست‌های روسی و وابستگان ایرانی و عربی شان از طرف دیگر، علیه خلق‌های کشورهای شرق میانه و هم‌دیگرشان، به ویژه در عراق و سوریه، در زیر پوشش جنگ علیه دهشت و وحشت ارتجاعی القاعده، داعشی و به شکل مخلوطی از تبانی و تقابل امپریالیستی- ارتجاعی پیش برده می‌شود. موضوع کردها در ترکیه، سوریه، عراق و ایران که از ده‌ها سال به این‌طرف حاد بوده و با فراز و نشیب پیش می‌رود.

حملات و تهاجمات عربستان سعودی و متحدین عربی اش بر یمن در سال ۲۰۱۵، به منظور حفظ سلطۀ سلاطین و شاهزادگان سعودی بر مردمان آن کشور در زیر پوشش مقابله با توسعه طلبی‌های جمهوری اسلامی ایران در “جهان عرب”، که از ریشه‌ها و سوابق تاریخی برخوردار است؛ نیز بر محور کنونی جنگ امپریالیستی- ارتجاعی در عراق و سوریه، در منطقۀ حساس شرق میانه بوجود آمد و این تنش منطقوی همچنان حفظ مانده است که به نوبۀ خود روی اوضاع منطقه تأثیر گذار می‌باشد. حمله عربستان سعودی به یمن، که تحت عنوان عملیات «طوفان قاطعیت» (Operation Decisive Storm) شناخته می‌شود، در ۲۶ مارچ ۲۰۱۵ آغاز شد و توسط ائتلافی از کشورهای عربی به رهبری عربستان سعودی با هدف بازگرداندن دولت عبدالرب منصور هادی، رئیس‌جمهور یمن، به قدرت و مقابله با گروه انصارالله (حوثی‌ها) سازماندهی گردید.

تمامی این پیچیدگی‌های سیاسی و نظامی در منطقه باعث حاشیوی شدن مشکل خلق فلسطین شده و به نفع صهیونیزم و مدافعین امپریالیستی آن، مشخصاً امپریالیزم امریکا، تمام شده است.

تمامی این جنگ‌ها شکل یک تشنج سیاسی- نظامی مزمن را اختیار کرده و به مثابۀ اژدهای هزار سر تمامی امکانات و منابع منطقه را می بلعد. حرکت‌های استقلال‌طلبانۀ “اقلیم کردستان” عراق از شمال شرق سوریه نیز درین میان افزوده شده است و پس از فروپاشی دولت بشار اسد، کردهای منطقه “روژآوا ” (“روژآوا” به معنی غرب است و به کردستان سوریه اشاره می‌شود) که یک چهارم سوریه را در دست دارند نیز توسط ارتجاع منطقوی (دولت ترکیه) به شکل بیرحمانه بمباران می‌شوند، زیرا دولت ترکیه به ترس اینکه مبادا “اقلیم کردستان” کشورش که از جنوب هم مرز با سوریه هستند، همانند “اقلیم کردستان عراق” ادعای استقلال طلبانه داشته باشند،«نیروهای دموکراتیک سوریه» را مورد هدف قرار میدهد. این نیروها در سال ۲۰۱۵ ائتلافی از چهار گروپ: واحدهای مدافع خلق (PYG) واحدهای مدافع زنان (YPJ) گروه های عرب ( سنادید) و اقلیت های مسیحی، آشوری، ارمنی، ترکمن و چچنی ، به مسئولیت فردی بنام « فرهاد عبدی شاهین معروف به مظلوم کوبانی » بوجود آوردند که در تقابل با دولت اسد و همچنان نیروهای داعشی در سوریه قرار گرفتند.

در کنار آن، اسرائیل نیز پس از فروپاشی دولت اسد، به بیش از ۳۰۰ هدف سوریه حمله نمود و بهانه اش برای این هدف گیری جلوگیری از رسیدن تسلیحات به دست گروه های افراطی بوده است، اما عملکرد دولت اسرائیل با حمایت رسمی امریکا برخوردار بوده است. این حمایت تمامی کشورهای عراق، ایران، سوریه و ترکیه را بیش تر از پیش دچار تشنج خواهد ساخت و این تشنج دامن کل کشورهای شرق میانه را خواهد گرفت، و  حرکت استقلال طلبانه “اقلیم کردستان” عراق اولین گام در تطبیق نقشه « خاورمیانه جدید» خواهد بود. به تعقیب باید شاهد تطبیق نقشه مذکور مبنی بر تجزیه های بیشتر در تمامی کشورهای شرق میانه و افغانستان و پاکستان باشیم.

در منطقه جنوب آسیا نیز به عین منوال می‌توان شاهد اتحاد هند با امریکا و دور شدن آن از روسیه از یک طرف، و دور شدن پاکستان از امریکا و شکل گرفتن اتحاد بیشترش با چین ، روسیه و ایران در رابطه به افغانستان، از طرف دیگر بود. با روی کار آمدن دوباره امارت اسلامی افغانستان در آگست ۲۰۲۱ توسط امپریالیست‌های امریکایی، به نظر می‌رسد که امپریالیزم امریکا قادر به رقابت اقتصادی با نقشه اقتصادی سوسیال امپریالیستی چین نیست، نقشه‌ای که تحت نام “راه ابریشم” چین را از طریق افغانستان، پاکستان، کشورهای آسیای میانه، ایران و ترکیه به اروپا وصل می نماید. به همین خاطر امپریالیزم امریکا بیشتر از طریق اقدامات نظامی خود کوشش دارد جلوی آن را بگیرد و یا تحت کنترولش در آورد.

اتحاد هند و امریکا در منطقه جنوب آسیا می‌تواند به ضربه زدن مجموع مبارزات مسلحانه از قبیل مبارزات مسلحانه در مناطق مختلف هند که مهم‌ترین آن‌ها جنگ خلق تحت رهبری حزب کمونیست هند (مائوئیست) در اکثر ایالات آن کشور و هم‌چنان مبارزات مسلحانه در کشمیر، نیز در چهارچوب این اتحاد، مطرح باشد. حتی ممکن است در مورد تشکیل حزب کمونیست انقلابی نیپال (می ۲۰۲۴) و جنگ خلق در آن کشور با عواقب سیاسی نظامی آن نیز در چارچوب این اتحاد و بینش توسعه طلبانه هند مطرح باشد. بناء واضح است که از یک طرف روی کار آمدن امارت اسلامی افغانستان با حمایت بی دریغ امپریالیزم غرب و از طرف دیگر اتحاد هند و امریکا بر سر منافع منطقوی دیر یا زود به مقاومت ملی مردمی و انقلابی افغانستان، ولو این که فعلا در فضای اختناق سیاسی قرار گرفته و شکل سیاسی ضعیف دارد، نیز تاثیر گذار گردد. 

بحران کوریا بحران مزمنی است که بیش‌تر از شش دهه دوام نموده است. در طول این سال‌ها در کوریا رسماً حالت جنگ از بین نرفته و هم‌چنان ادامه دارد. علت تشدید بیش‌تر از پیش کنونی بحران مزمن طولانی مدت کوریا، دست‌یافتن کوریای شمالی به سلاح اتمی و عکس‌العمل‌های شدید امریکا و متحدین جاپانی اش و هم‌چنان کوریای جنوبی در مقابل آن است. اما علیرغم تهدیدات نظامی امریکا و متحدینش و هم‌چنان اجرای تحریمات اقتصادی وسیع امریکا و متحدینش علیه کوریای شمالی و تشدید فشارهای سیاسی بر کوریای شمالی از طرف آن‌ها، کوریای شمالی مقاومت کرده و به این تهدیدات امپریالیستی تسلیم نشده است، از همین رو حدود ده هزار سرباز را به کمک روسیه در جنگ اوکراین فرستاد که این اقدام موجب نگرانی‌های جدی در سطح بین‌المللی شده است، زیرا می‌تواند باعث تشدید تنش‌های ژئوپلیتیکی در مناطق مختلف از جمله شبه‌جزیره کوریا و اروپا شود. سازمان ملل، ایالات متحده و ناتو نیز این اقدام را محکوم کرده و آن را تهدیدی برای امنیت جهانی دانسته‌اند​.

از طرف دیگر، در شرق دور علاوه بر تشدید بحران کوریا، توسعه طلبی‌های سوسیال امپریالیستی چین در منطقۀ بحیرۀ جنوبی چین نیز مزید بر علت شده است. این توسعه طلبی‌های سوسیال امپریالیستی نه تنها مورد اعتراض کشورهای منطقه مثل فلیپین و ویتنام قرار گرفت، بلکه تضاد سوسیال امپریالیست‌های چینی با امپریالیست‌های امریکایی و جاپانی را  نیز تشدید کرد. در واقع پس از تصرف جزیره‌ای به نام جانسون ساوت ریف” ( Johnson South Reef ) در مجمع‌الجزایر اسپراتلی چین که از سال ۲۰۱۳ بدینسو پایگاه نظامی و زیر ساخت های پیشرفته ای را درین منطقه احداث کرده است، موجب بروز تنش های گسترده با کشورهای منطقه و ایالات متحده امریکا گردید. از همین رو، دولت هند توسط امریکایی ها به صف‌بندی نظامی امپریالیستی امریکا، جاپان و استرالیا در منطقه آسیا- پاسیفیک پیوست و آن صف‌بندی را هم‌چون یک صف‌بندی نظامی امپریالیستی- ارتجاعی ضد سوسیال امپریالیزم چین تا منطقۀ بحر هند و جنوب آسیا گسترش داد.

وظایف عاجلی که در شرایط کنونی فرا روی ما قرار دارد

روند اوضاع کنونی منطقه و جهان و هم چنان تشدید صف‌بندی‌های امپریالیستی- ارتجاعی، برای خاتمه بخشیدن به جنگ‌های غارتگرانه و چپاول‌گرانه امپریالیستی در منطقه و جهان نیست، بلکه برای «کشتن بیش‌تر…» یعنی تشدید جنگ است.

سیمای کنونی افغانستان نیز نشان می‌دهد که کشور ما کماکان یک کشور مستعمره نیمه فئودال در چنگال سیاست های غارتگرانه امپریالیزم امریکا و تقویت و رشد روز افزون بنیادگرائی تئوکراتیک غلیظ مذهبی با روی کار آمدن دوباره امارت اسلامی می‌تواند و باید به نفع امپریالیزم غرب ختم گردد.

روند اوضاع کنونی منطقه و جهان به تقویت و گسترش بیش‌تر صف‌بندی‌های سیاسی- نظامی امپریالیستی- ارتجاعی در جنوب آسیا، آسیا پاسیفیک و سراسر جهان و اعلام جنگ سرتاسری “تمدن” غرب علیه “بربریت” کشورهای تحت سلطۀ امپریالیزم، که شعار همیشگی استعمار غرب علیه خلق‌های آسیا، افریقا و امریکای لاتین بوده است، پیام‌آور صلح در جهان، منطقه و افغانستان نیست، بلکه پیام‌آور تشدید جنگ امپریالیستی است. این جنگ در شرایط کنونی جهان فقط جنگ علیه خلق‌های تحت ستم آسیا، افریقا و امریکای لاتین در کشورهای خودشان نیست، بلکه جنگ علیه کارگران پناهندۀ سه قاره به کشورهای امپریالیستی در داخل خود کشورهای امپریالیستی نیز هست. راه یافتن مجدد فاشیزم نوین ترامپ به قصر سفید در جنوری ۲۰۲۵ میلادی (چند روز آینده) در ایالات متحدۀ امریکا، ثمرۀ اعلام این جنگ امپریالیستی در جهان و در خود ایالات متحدۀ امریکا توسط ترامپ، در جریان کارزار انتخاباتی ریاست جمهوری امریکا بوده و هست.

روند تشدید تضادها در سطح منطقه و جهان نشان می‌دهد که برای چنین جنگی باید آمادگی گرفت. زیرا به قول صدر مائوتسه دون «جنگ توسط خود جنگ از بین می‌رود» زیرا که انقلاب‌های اجتماعی و سیاسی باید با استفاده از جنگ‌های توده‌ای طولانی و درگیری‌های مسلحانه خلق به وقوع بپیوندند. بنابرین ما باید با تمام قوت و توان در مسیر تدارک برای برپایی هرچه اصولی‌تر و زودتر جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی و پیش‌برد قاطع، اصولی و پیروزمندانۀ آن در آینده، به پیش رویم.

وظایف عاجلی که در مقابل ما قرار دارد عبارت‌اند از:

  1. مبارزه برای استحکام و گسترش حزب به‌خاطر جواب‌دهی اصولی و به‌موقع به نیازمندی‌های مبارزاتی   
  2. به وحدت رساندن تمامی شخصیت‌ها و نیروهای مارکسیست- لنینیست- مائوئیست افغانستان در حزب کمونیست (مائوئیست) واحد کشور.
  3. آغاز هم‌کاری‌های عملی مبارزاتی با تمام شخصیت‌ها و نیروهای ملی- دموکراتیک نوین در مبارزه و مقاومت علیه امارت اسلامی افغانستان و حامیان بین المللی شان
  4. توسعه و گسترش کار توده‌یی، سازمان‌دهی توده‌یی و بسیج توده‌ها در فعالیت‌های مبارزاتی توده یی با تکیه بر کار توده یی، سازمان‌دهی توده یی و بسیج توده‌یی در میان کارگران و دهقانان، اعم از زنان و مردان.

مرگ بر امارت اسلامی افغانستان و حامیان بین المللی‌شان !

به‌پیش در مسیر تدارک برپایی و پیش‌برد جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی!

حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان

۲۴ قوس ۱۴۰۳ خورشیدی

۱۴ دسامبر ۲۰۲۴ میلادی

www.cmpa.io

Sholajawid@cmpa.io || sholajawid2@hotmail.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *