زمانی که سوسیال امپریالیزم “شوروی” افغانستان را اشغال نمود، امپریالیستهای امریکایی و متحدینش برای وابسته ساختن مقاومت به خودشان میلیاردها دالر را به مصرف رساندند. سوسیال امپریالیزم اشغالگر برای پیاده نمودن اهداف شوم و اشغالگرانه خود، در ابتدا همراه با دست نشاندگان شان کوشیدند که شوونیزم و ناسیونالیزم پشتون را در مقابل “اسلامیزم ” احزاب جهادی قرار دهد، اما در این کار موفقیتی حاصل نکردند و این تلاش شان منجر به شکست گردید. سوسیال امپریالیزم اشغالگر برای این که بتواند حضور دراز مدتی در افغانستان داشته باشد دست به مانورهای دیگری زد. مهرههای را یکی پی دیگری تعویض نمود. در زمان شاه شجاع دوم (ببرک کارمل) به طراحی “جبهه ملی پدر وطن” پرداخت، زمانی که متوجه شد که این نیرنگ هم به شکست مواجه گردیده، نجیب مزدور را جایگزین ببرک کارمل نمود و “مشی مصالحۀ ملی” را روی دست گرفت. گرچه این نیرنگ تا حدودی اثر گذار گردید و تعدادی از فرماندهان جهادی به این طرح پیوستند، اما این نیرنگ هم نتوانست آنها را از شکست حتمی نجات دهد، و بالاخره تصمیم به خروج نیروهایشان از افغانستان گرفتند. پس از آنكه اشغالگران سوسیال امپریالیست “شوروی” از افغانستان بيرون رفتند و رژيم پوشالي نجيب با فروپاشي شوروي سوسيال امپرياليستي از هم پاشيد و قدرت به احزاب ارتجاعـي اسلامـي انتقال يافت، امپرياليستهاي امريكايي در ميان “جهاديها ” دست به انتخاب زدند و حزب اسلامي گلبدين حكمتيار و ” شوراي همآهنگي اسلامي ” تحت رهبري اش را برگزيدند. به این دلیل که جناح تحت رهبري “جمعيت اسلامي” و” شوراي نظار”، شدیداً تمایلات روسی پیدا نموده بودند.
مادامی که امریکاییها و متحدینش متوجه شدند که از گلبدین و “شورای همآهنگی” تحت رهبری اش کاری ساخته نیست، فوراً دست به مانور زده و نیروهای ارتجاعی تحریک طالبان را از حجره های مدارس دینی پاکستان بیرون کشیده و وارد عرصه سیاسی در افغانستان نمودند.
طالبان با حمايت هاي مستقيم و غير مستقيم جناح امپرياليستي و ارتجاعي تحت رهبري امپرياليستهاي امريكايي ، با تشدید جنگهاي خانمان سوز توانستند که قدرت سیاسی را در افغانستان قبضه نمایند و در مدت هفت سال قدرت طالبانی در افغانستان، بنيادگرايي اسلامي و سياستهاي ارتجاعي ددمنشانه و ظالمانۀ طالبان، منجمله شوونيزم غليظ مليتي و شوونيزم خشن جنسیتي آنها، کاملاً مورد حمايت امپرياليستهاي امريكايي و متحدين شان قرار داشت.
امپریالیزم امریکا بعد از فروپاشی امپراطوری “شوروی” سوسیال امپریالیستی و اعلان حکومت بلامنازع صد سالۀ خود به سازماندهی سیاست خارجی خود مبنی بر محور مداخلات مستقیم و تجاوزات نظامی اشغالگرانه پرداخت. ناتو تحت رهبری امپریالیزم امریکا نه تنها در شرق اروپا به مداخلات نظامی و اشغالگرانه پرداخت، بلکه گماشتگان محبوب دیروزی خود (طالبان) را مورد غضب قرار داده و به افغانستان تجاوز نموده و این کشور را به اشغال نظامی خود درآورد.
امپریالیستهای اشغالگر تحت رهبری امپریالیزم امریکا از همان زمان اشغال افغانستان به شکلدهی و پرورش یک رژیم دستنشانده بر آمدند. حامد کرزی این شاه شجاع سوم بهترین گزینه برای امپریالیزم امریکا برای تشکیل یک رژیم دستنشانده در افغانستان بود. امپریالیستهای اشغالگر او را به عنوان سرپرست دولت برای شش ماه تعیین نمودند. هدف اشغالگران این بود تا در ظرف شش ماه بتوانند “لویه جرگه ” را برای انتخاب یک دوره انتقالی تدویر نمایند. در ظرف شش ماه این کار صورت گرفت و “لویه جرگه اضطراری” تحت پوشش”سازمان ملل ” و بطور آشکار زیر سرپرستی اشغالگران امپریالیست دایر گردید. اشغالگران توانستند که یک هزار و پنجصد (۱۵۰۰) تن از خوانین و جنگ سالاران جهادی و غیر جهادی (تکنوکرات های غربی) را زیر خیمه اهداییشان جمع نمایند و هزینه این لویه جرگه را بپردازند. در همین “لویه جرگه اضطراری” مطابق دلخواه اشغالگران امپریالیست کرزی برای یک دوره دو ساله به صفت رئیس جمهور کشور انتخاب گردید.
اشغالگران امپریالیست برای این که بهتر و به نحو مطمئنتری بتوانند تهداب انقیاد ملی کشور و مردمان کشور را پی ریزی نمایند، توسط شاه شجاع سوم (حامد کرزی) تدویر “لویه جرگه قانون اساسی” را روی دست گرفتند و در ظرف دو سال دوره دستنشاندگی انتقالی کرزی موفق به تدویر “لویه جرگه قانون اساسی” گردیدند. تدوین مسوده قانون اساسی به مشوره خلیل زاد و متخصصین “سازمان ملل متحد” صورت گرفت. زیرا “یونما” رسماً در تدوین مسوده قانون اساسی “حق” مداخله را داشت. بر مبنای همین قانون اساسی ساخته شده اشغالگران بود که تهداب انقیاد ملی کشور و مردمان کشور به اصطلاح شکل قانونی به خود گرفت. از آن به بعد اشغالگران امپریالیست و رژیم دستنشانده به فکر پیدا نمودن راه به اصطلاح قانونی برای باقی ماندن دراز مدت پایگاه های نظامی امریکاییها در افغانستان گردیدند. رژیم پوشالی و اربابان امپریالیست شان به این نتیجه رسیدند که برای حضور دراز مدت پایگاههای نظامی در افغانستان یک “معاهده استراتیژیک” ضروری است. اشغالگران امپریالیست برای ظاهر سازی به اصطلاح دموکراتیک “معاهده استراتیژیک” باز هم دست به دامان”لویه جرکه عنعنوی مشورتی” انداختند.
“لویه جرگه عنعنوی مشورتی” به تاریخ ۲۵ عقرب سال ۱۳۹۰ خورشیدی در کابل دایر گردید، و تقریباً دو هزار تن از هواداران رژیم پوشالی را از نقاط مختلف کشور به این جرگه جمع نمودند.
حزب کمونیست ( مائوئیست ) افغانستان در همان زمان اعلام نمود که:
« معاهده استراتژیک میان دولت امپریالیستی اشغالگر امریکا و رژیم دست نشانده، هیچ معنی دیگری جز طولانی ساختن حالت اشغال کشور و نقض حاکمیت ملی و استقلال کشوری ما نداشته و ندارد. به همین سبب است که ” لویه جرگه عنعنوی مشورتی ” که اقدامی در راستای تصویب و امضای معاهده مذکور محسوب میگردد، هیچ معنی دیگری جز خیانت ملی و وطنفروشی ندارد. سازماندهندگان اصلی این “جرگه” اشغالگران امپریالیست هستند و تنظیم کنندگان داخلی آن و همچنان شرکت کنندگان در آن وطنفروشان و خاینین ملیای هستند که فقط و فقط به ساز اشغالگران میرقصند.»
به این ترتیب اشغالگران امپریالیست نه تنها معاهده استراتیژیک را با رژیم دست نشانده به امضاء رساندند، بلکه در روزهای اول ریاست جمهوری شاه شجاع چهارم (اشرف غنی) پیمان امنیتی را با رژیم پوشالی به امضاء رسانده و تا سال ۲۰۲۴ میلادی (۱۴۰۳ خورشیدی) سند انقیاد کشور و مردمان کشور را در دست گرفتند. با این همه بازیهای فریبنده و حیلهگریها، اشغالگران امپریالیست تحت رهبری امپریالیزم امریکا از لحاظ نظامی در افغانستان به بن بست رسیده و شکست خوردند. امپریالیزم اشغالگر امریکا برای اینکه بتواند افغانستان را در انقیاد خویش نگهدارد و نگذارد که افغانستان به دامن امپریالیزم روسیه و سوسیال امپریالیزم چین بیفتد، فوراً و بی درنگ بدون اینکه کدام ارزشی به رژیم پوشالی بدهد، با طالبان وارد مذاکره گردید و بعد از چندین دور مذاکرات، وقتی که مطمئن گردید که طالبان با “پیمان استراتیژیک” و ” پیمان امنیتی” میان امریکا و رژیم پوشالی کدام مشکلی ندارند، “معاهد صلح” با طالبان را امضاء نمود. ما همان زمان اعلام نمودیم که با امضاء “معاهده صلح” طالبان به اشغالگران امریکایی تسلیم شدند.
بعد از امضاء “معاهده صلح” طالبان از امریکاییها خواستند تا ۴۰۰ زندانی سیاسی شان را آزاد نماید. امپریالیزم امریکا به رژیم پوشالی دستور داد تا به رهایی ۴۰۰ زندانی طالب اقدام نماید. باز هم رژیم پوشالی خواست تا از یک طرف امر بادار را اجرا کند و از طرف دیگر ادعای استقلال طلبی را بنماید، فوراً اقدام به تدویر “لویه جرگه عنعنوی مشورتی” نمود. در این لویه جرگه ۳۲۰۰ تن از ۳۴ ولایات کشور را جمع نمود و ۳۳۰ میلیون افغانی را خرج و مصرف این “لویه جرگه مشورتی” نمایشی کرد.
اشغالگران امپریالیست بعد از این داد و ستد و روابط ممتد چند ساله با طالبان به این نتیجه رسیدند که از خیر دولت “پسا توافق اسلامی” بگذرند و دولت را به طالبان واگذار نمایند. همین بود که در ۱۵ آگست ۲۰۲۱ میلادی (۲۴ اسد ۱۴۰۰ خورشیدی)با حضور پنچ هزار و هشتصد (۵۸۰۰) نیروی نظامی امریکایی ( در این جا از حضور نظامی بقیه اعضای ناتو در افغانستان میگذریم) اشرف غنی را از ارگ ریاست جمهوری بیرون نموده و ارگ ریاست جمهوری را بطور مسالمت آمیز به طالبان تسلیم نمودند. شاید در این زمینه سوال خلق شود که امپریالیزم امریکا، به این خاطر رژیم طالبانی را سقوط داد که آنها را در لیست سیاه بین المللی به عنوان تروریستهای حرفهای گنجانیده بود و مدت بیست سال با شعار ” آزادی زنان” و “مبارزه علیه تروریزم” با طالبان جنگید، حال چگونه ممکن است که به سادگی قدرت را به تروریستها بسپارد؟ جواب آن خیلی واضح و روشن است:
تاریخ افغانستان به خوبی گواه آنست که در زمان اشغالگری سوسیال امپریالیستهای “شوروی” احزاب جهادی یا بهتر بگوئیم تمام تروریستهای داخلی و خارجی پان اسلامیستی گماشتگان محبوب امپریالیستها تحت رهبری امپریالیزم امریکا بودند. بعداً احزاب جهادی مورد غضب امپریالیزم امریکا قرار گرفتند و طالبان از جمله گماشتگان محبوب امپریالیزم امریکا واقع گردیدند. زمانی که منافع امپریالیزم امریکا تقاضا نمود تا مستقیماً افغانستان را اشغال نماید، طالبان مورد غضب قرار گرفتند و احزاب جهادی واپس از جمله گماشتگان محبوب واقع شدند. امروز نیز چنین است، طالبان برای بار ثانی از جمله گماشتگان محبوب قرار گرفته اند. برای امپریالیست ها نه شعار “آزادی زنان” معنا و مفهومی دارد و نه “مبارزه علیه تروریزم“. زیرا ستم جنسیتی با ستم طبقاتی و ستم امپریالیستی گره خورده است. تا زمانی که ستم امپریالیستی خاتمه نیابد، زنان به آزادی حقیقی نخواهند رسید. به همین ترتیب امپریالیزم بزرگترین تروریست در سطح جهان است. افغانستان، عراق، یمن، لیبی، اوکراین…. گواه بر این مدعاست. همهای تروریستها زیر دست امپریالیستها آموزش دیده و با تجربه گردیده اند.
طالبان امروز در افغانستان در جهت تامین منافع امپریالیزم امریکا گام بر میدارند. طالبان به خوبی میدانند که بدون حمایت امپریالیزم امریکا قدرت سیاسی شان در افغانستان دوام نمیآورد، بناءً تلاش دارند تا از یک سو ادعای استقلال طلبی کاذب نمایند و از سوی دیگر طبق دستور امپریالیزم امریکا حرکت کنند. این قایم موشک بازی امریکا با طالبان از یک سو برای دامن زدن بیشتر اختلافات قومی، منطقهیی، لسانی، مذهبی و جنسیتی است و از سوی دیگر ایجاد موانع در راه مبارزه نیروهای مائوئیست کشور میباشد.
طالبان به خوبی آگاهند که طبق “معاهد استراتیژیک” و “پیمان امنیتی” رژیم پوشالی، افغانستان تا سال ۲۰۲۴ میلادی(۱۴۰۳ خورشیدی) به طور “قانونی” در انقیاد امپریالیزم امریکا قرار دارد و طالبان با امضاء “معاهده صلح” با امریکاییها در قطر این مطلب را پذیرفته اند. لذا هیچ راه دیگری جز پیاده نمودن دستورات امریکا را ندارند. تدویر “لویه جرگه عنعنوی مشورتی” تحت نام «گردهمائی بزرگ علمای افغانستان» نیز طبق هدایت امپریالیزم امریکا صورت گرفته و مصارف آن مانند بقیه “لویه جرگه”های نمایشی توسط امپریالیزم امریکا پرداخت گردیده است.
“گردهمائی بزرگ علمای افغانستان” یعنی ” لویه جرگه عنعنوی مشورتی”، فرمایشی و نمایشی طالبانی مرکب از ۴۵۹۵ تن از ولایات مختلف کشور بود. این “گردهمائی” نمایشی هشت روز را در بر گرفت یعنی از روز یکشنبه مورخ ۵ سرطان ۱۴۰۱ خورشیدی مطابق ۲۶ جون ۲۰۲۲ میلادی شروع گردید. طالبان برای اینکه “گردهمائی” را “مستقل” وانمود نمایند و به آن شکل بیرونی بدهند، از رسانهای شدن اشتراک اعضای بلند پایه امارت اسلامی در آن جلوگیری به عمل آوردند. تمام حرکات “گردهمائی” زیر ذره بین امارت اسلامی طالبان قرار داشت. با ورود مولوی هبت الله در “گرد هم آیی بزرگ علمای افغانستان” تمام وزراء کابینه امارت اسلامی افغانستان، همراه اداره امور، به شمول رئیس الوزراء در آن اشتراک کرده بودند؛ اما طالبان از رسانه ای کردن آن جلوگیری نمودند.
طالبان برای گرفتن امنیت هر چه بیشتر “گردهمائی” فرمایشی و نمایشی، یک هفته قبل از تدویر آن تمامی خانههایی که در مربوطات تپههای کارته مامورین است نه تنها یک مرتبه، بلکه دو مرتبه تلاشی (بازرسی) نمودند و از تک تک خانهها قبل از تدویر ” گردهمائی ” که در نقاط بلند و مرتفع قرار داشت از آنها منحیث پوسته امنیتی کار گرفتند. اما گرفتن این امنیت توسط طالبان موثر واقع نشد و بالای خیمه اهدایی امپریالیستها تیر اندازی صورت گرفت و کار ” گردهمائی ” برای یک روز به تعویق افتاد.
طالبان تمامی افراد شامل در ” گردهمائی ” را به کمیته ها تقسیم کردند. که اگر تعداد هر کمیته را در حدود ۵۰ نفر در نظر بگیریم، تعداد کمیتهها بیش از ۹۱ کمیته میشود و اگر تعداد کمیتهها را صد نفر در نظر بگیریم تعداد کمیتهها بیشتر از ۴۵ کمیته میگردد. اما رئیس هر کمیته از قبل بصورت انتصابی تعیین شده بود و کسی حق اعتراض را نداشت.
به هر کمیته از طرف امارت اسلامی مطلب مشخص داده شده بود تا پیرامون آن بطور واضح و روشن طبق خواست امارت اسلامی صحبت نمایند. بطور مثال: هرگاه به کلیپ سخنرانی شیخ الحدیث مولوی عبدالقاهر نماینده ولایت بلخ گوش نمائید، او صریحاً میگوید: موضوعی که به من داده شده تا پیرامون آن صحبت نمایم، ” مکلفیت ملت در بقاء نظام و استحکام نظام امارت اسلامی چیست؟” میباشد. مولوی عبدالقاهر در صحبت هایش کاملاً پشت امارت اسلامی میایستد و به نفع امارت اسلامی موضعگیری میکند. به همین ترتیب به کمیته بدخشانیها موضوع ” بغاوت از دید اسلام ” در برابر امارت اسلامی داده شده تا پیرامون آن صحبت نمایند. اما مولوی های بدخشانی از دیدگاه امارت اسلامی موضعگیری نکرده، بلکه موضعگیری شان از دیدگاه شریعت اسلامی است. آنها به قضیه این طور برخورد نموده اند:
« اگر امارت اسلامی افغانستان مطابق شریعت قرای محمدی اصولیت را مراعات نماید، و کسی علیه آن سرکشی و بغاوت کند، مطابق شریعت اسلامی باید بدان برخورد صورت گیرد، اما در صورتیکه خود امارت اسلامی افغانستان دست به بغاوت بزند در برابر کسانی که علیه امارت اسلامی بغاوت نموه اند هیچگاه حق اعتراض را ندارد.»
اما نه به کمیته بدخشانیها حق سخنرانی داده شد و نه هم فیصله شان در قطعنامه گنجانیده شد.
سه روز اول ” گردهمائی” در خیمه “لویه جرگه” ظاهراً نظر خواهی از افرادی که درین “گردهمائی” شرکت نموده اند، میباشد، اما در حقیقت این سه روز فقط ترتیب کمیتهها و سپردن وظایف از طرف امارت اسلامی به کمیتههاست تا این کمیته ها در ظرف این سه روز آمادگی کامل برای دادن “مجوز شرعی” و داخلی برای امارت اسلامی داشته باشند و بطور مطلق مولویها در ” گرد همائی بزرگ علمای افغانستان” از امارت اسلامی افغانستان به دفاع برخیزند و به اتفاق آراء مولوی هبت الله را به عنوان امیرالمومنین بپذیرند. اما این کار هم طبق ذوق و علاقۀ طالبان پیش نرفت.
قرار بود که بعد از سه روز، در روز چهارشنبه مورخ ۸ سرطان ۱۴۰۱ خورشیدی مطابق ۲۹ جون ۲۰۲۲ میلادی” گرد همائی بزرگ علمای افغانستان” صورت گیرد، اما این کار بنا به هر دلیلی که بود یک روز به تعویق افتاد و به روز پنجشنبه مورخ ۹ سرطان ۱۴۰۱ خورشیدی مطابق ۳۰ جون ۲۰۲۲ میلادی “گرد همائی بزرگ علمای افغانستان”صورت گرفت. کمیتههای کاری بعد از تدویر “گرد همائی بزرگ علمای افغانستان” روی موضوعاتی که از طرف امارت اسلامی به ایشان داده شده بود کار شان را شروع نمودند. نتیجه کار این کمیتهها بعد از آمدن و سخنرانی مولوی هبت الله یعنی در روز پایانی جلسه اعلان گردید.
جالبتر از همه این است که روز آمدن مولوی هبت الله رهبر تحریک امارت اسلامی طالبان تمامی اشتراک کنندگان “گردهمائی“ یعنی همین ۴۵۹۵ تن از زمانی که وارد محوطه لویه جرگه شدند تا خیمه لویه جرگه پنج مرتبه مورد تلاشی(بازرسی) قرار گرفته اند و در حلقه آخری بازرسی تمامی وسایل شان از قبیل مبایل، قلم، دفترچه یادداشت و … از ایشان گرفته شده و برای شان کارت داده شده است. بعد از ختم جلسه کارت را تحویل دادند و اجناس خود را گرفته اند.
هرگاه کلیپ صوتی مولوی هبت الله را در “گرد همائی بزرگ علمای افغانستان” با دقت گوش دهید به خوبی خواهید فهمید که این صدا شباهتهای بسیاری با سخنرانی کرزی دارد، و سخنرانی یک ملا نیست. هر گاه این سخنرانی را با پیام تبریکه عید که از طرف مولوی هبت الله داده شده مقایسه کنید، این دو سخنرانی بی نهایت با هم متفاوت است و هیچگاه این دو صدا با هم قابل مقایسه نیست.
در پایان “گرد همائی” ملا محمد حسن آخند رئیس الوزرای طالبان سخنرانی کوتاهی نمود و در ختم جلسه متن فارسی قطعنامه این نشست در ۱۱ ماده توسط مولوی مجیب الرحمن انصاری قرائت گردید و انصاری با قرائت هر ماده از مولویها با بلند نمودن دست تائیدی گرفت.
چرا قطعنامه پایان نشست “گردهمائی” شامل ۱۱ ماده بود؟ طوری که در بالا متذکر شدیم که اگر هر کمیته ۵۰ نفر باشد تعداد کمیته ها در حدود ۹۲ کمیته میشود و اگر صد نفر به حساب بیاوریم تعداد کمیتهها بیش از ۴۵ کمیته میگردد. ما حالا همین ۴۵ کمیته را معیار قرار میدهیم. هرگاه هر کمیته به یک فیصله دست یافته باشد، در این صورت تعداد فیصلهها ۴۵ ماده میگردد. یقیناً که چنین شده است، اما تمام فیصلهها مطابق ذوق و علاقۀ طالبان صورت نگرفته است. بناءً آن موادی که مورد علاقۀ شان بوده در قطعنامه گنجانده اند. یعنی از تمامی موارد فیصله شده ۱۱ ماده طبق خواست طالبان بوده و ۳۴ ماده دیگر خلاف میل شان بوده است.
“لویه جرگه عنعنوی مشورتی” تحت عنوان “گردهمائی بزرگ علمای افغانستان” نه تنها با منافع ملی کشور در تناقض است، بلکه یک اقدام خائنانه و خیانت ملی محسوب میگردد. این “لویه جرگه” نه تنها از دید مخالفین امارت اسلامی قانونی و قابل تائید نیست، بلکه از دید شرکت کنندگان آن نیز قابل تائید نبوده است و حتی مشروعیت و قانونیت نیافته است.
یازده ماده قطعنامه که از طرف یازده کمیتۀ صد نفره، به تصویب رسیده با مولوی هبت الله بیعت نموده و آن را حاکم شرعی در افغانستان خوانده اند که تعدادشان یک هزار و صد نفر میگردد، اما ۳۴ کمیته که تعداد شان سه هزار و چهارصد نفر میشود با آن موافق نبوده اند. هرگاه این موضوع را از نظر فیصدی در نظر بگیریم تقریباً ۲۵ فیصد این حاکم شرعی را قبول دارند.
این مخالفت انعکاس دهنده تضاد منافع ارتجاعی خودشان و تضاد منافع باداران خارجی شان در افغانستان میباشد. اما هرچه باشد سازماندهندگان اصلی این “گرد همائی بزرگ علمای افغانستان” امپریالیزم اشغالگر امریکا است. تنظیم کنندگان داخلی آن و شرکت کنندگان این “گرد همائی …” خائنین ملی اند که منافع علیای کشور و مردمان کشور را فدای منافع ارتجاعی خودشان و امپریالیستهای اشغالگر تحت رهبری امپریالیزم امریکا میکنند.
امارت اسلامی افغانستان علاوه بر مصارف هشت روزه “لویه جرگه” و تکت طیاره مولویها مبلغ پنجاه هزار افغانی نقداً برای هر کدامشان پرداخت نموده است. مبلغ مجموعی پرداخت شده عبارت است از دو صد و بیست و نه میلیون و هشتصد هزار افغانی (229,800,000 افغانی). هرگاه مصارف هشت روزه همراه با تکت طیاره هر نفر را مبلغ بیست هزار افغانی در نظر بگیریم، حدوداً مبلغ نود و یک میلیون نه صد و بیست هزار افغانی (91,920,000 افغانی) میگردد. مجموع مبلغ مصرف شده عبارت است از سه صد و بیست و یک میلیون هفت و صد و بیست هزار افغانی (321,720,000 افغانی). هزینه این ” لویه جرگه”، مانند ” لویه جرگه”های ارتجاعی بیست سال گذشته توسط امپریالیستهای امریکایی پرداخت گردیده است. امپریالیستهای امریکایی در ظرف بیست سال گذشته با حیله و نیرنگ خواستند تا از طریق “لویه جرگه”های نمایشی و فرمایشی شکل به اصطلاح قانونی را به رژیم پوشالی شان بدهند به همین ترتیب با تدویر اینگونه “لویه جرگه”های نمایشی و فرمایشی نیز می خواهند تا مجوز رسمی و شرعی داخلی به امارت اسلامی طالبان بدهند و بعداً با ایجاد همکاریهای همه جانبه آن را به رسمیت بشناسند.
قرار بود که در “لویه جرگه عنعنوی مشورتی” و یا ” گرد همائی بزرگ علمای افغانستان” در مورد باز گشایی مکاتب دخترانه نیز صحبت شود و تصامیمی اتخاذ گردد، اما هیچ ارزشی به این مسأله داده نشد و همان طور لاینحل باقی ماند. “گرد همائی بزرگ علمای افغانستان” با صدور قطعنامه ۱۱ مادهای پایان یافت. هر گاه این قطعنامه را با قانون اساسی ساخته و پرداخته اشغالگران امپریالیزم و رژیم پوشالی شان مقایسه نمائیم، شباهتهایی میان هر دو وجود دارد. در ماده اول قطعنامه، رژیم طالبانی “نظام اسلامی” خوانده شده است. ماده دوم قانون اساسی بیان کننده همین مطلب است.
در ماده دوم قطعنامه “علمای” طرف دار طالبان، با مولوی هبت الله بیعت نمودند و اطاعت از او را وجیبه دینی دانسته و او را به عنوان حاکم شرعی و امیرالمومنین معرفی نموده اند.
ماده پنجاه و پنجم و پنجاه ششم قانون اساسی اطاعت از قانون و رعایت نظم و امن عامه را وجیبه تمام مردم افغانستان دانسته و در ماده پنجاه و نهم قانون اساسی حکم نموده که: « هیچ شخص نمیتواند با سوء استفاده از حقوق و آزادیهای مندرج این قانون اساسی، بر ضد استقلال، تمامیت ارضی، حاکمیت و وحدت ملی عمل کند.»
مولوی های طرفدار طالبان با صدور این حکم هر نوع نافرمانی و سرکشی از “حاکم شرع” را ناجایز و مفسد فی الارض و محارب با خدا قلمداد نموده اند.
ماده سوم قطعنامه طالبان بیان کننده آنست که طالبان یک نیروی مستقل است و بدون دخالت خارجی ها قدرت را تصرف نموده است. این ماده در حقیقت”مشروعیت داخلی” به طالبان داده است.
رژیم پوشالی افغانستان در ماده اول قانون اساسی نیز چنین ادعایی داشت. در ماده اول قانون اساسی آمده است که:
«افغانستان، دولت جمهوری اسلامی، مستقل و غیر قابل تجزیه است.»
بر همه گان واضح است که نه “جمهوری اسلامی افغانستان” استقلالیت داشت و نه هم افغانستان یک کشور مستقل بود. به همان گونه طالبان با یک سازش توسط امپریالیزم امریکا قدرت را به دست گرفتند، لذا افغانستان یک کشور مستقل نیست و رژیم طالبانی هیچ گونه مشروعیتی ندارد.
افغانستان کماکان یک کشور مستعمره – نیمه فیودالی است و هر نوع ادعای طالبان مبنی بر مستقل بودن آن، یک ادعای پوچ و میان تهی است و هر نوع جرگهها، گردهمائیها و ملاقاتهای بیرونی طالبان هرگز به معنی استقلالیت آنها نبوده و نمی باشد؛ زیرا:
- اقتصاد افغانستان در کنترول امریکاست و هیچ کشوری جرات ندارد تا حساب بانکی طالبان را تقویت کند.
- سیاست دولت بدست امریکاست و هیچ کشوری بدون اجازه امریکا جرات به رسمیت شناختن آنرا ندارند.
- حریم فضایی افغانستان در کنترول امریکاست و هیچ کشوری بدون اجازه امریکا از فضای کشور ما استفاده کرده نمیتواند.
- و بر علاوه مشروعیت بین المللی و حتی مشروعیت داخلی هم ندارند.
بناءً “گرد همائی بزرگ علمای افغانستان” زیر نام “لویه جرگه عنعنوی” از هیچ نوع مشروعیتی برخوردار نبوده و نیست. لویه جرگه عنعنوی در افغانستان از یک سابقه طولانی تاریخی برخوردار است. هر زمانی که کشورهای بیگانه به افغانستان لشکر کشی می نمود و این کشور را اشغال میکرد، فوراً سران قبایل، لویه جرگه را از تمامی اقوام و قبایل فرا میخواندند و درباره مقاومت علیه اشغالگران تبادل نظر مینمودند و فیصله قطعی لویه جرگه طرد و بیرون راندن اشغالگران از کشور بود. هیچکس نمی توانست با آن مخالفت کند، زیرا کسانی که مخالف مقاومت علیه اشغالگران بودند، از جمله خائنین ملی محسوب میگردیدند. اما حالا دیده میشود که “لویه جرگه های عنعنوی” در افغانستان آن ماهیت ضد تجاوز و اشغال را از دست داده و به یک جرگه خائنین ملی و وطن فروشانه مبدل شده است.
هم زمان با “گرد همائی بزرگ علمای افغانستان” امیر خان متقی وزیر خارجه طالبان به روز چهارشنبه ۸ سرطان ۱۴۰۱ خورشیدی مطابق ۲۹ جون ۲۰۲۲ میلادی در راس یک هیأت، راهی قطر گردید تا با “تام وست” نماینده خاص امریکا برای افغانستان و ” هوگو شورتر” شارژ دافیر سفارت بریتانیا برای افغانستان دیداری داشته باشد.
هیأت بلند پایه امارت اسلامی به سرپرستی امیرخان متقی نه تنها در دوحه با نماینده خاص امریکا برای افغانستان و کارگزار سفیر بریتانیا دیدار داشته، بلکه با مسئولان وزارت خزانهداری امریکا و اداره توسعه جهانی آن کشور نیز گفتوگوهایی انجام داده است.
در این نشست علاوه بر مسایل سیاسی، روی آزاد سازی ذخایر ارزی افغانستان، مسایل اقتصادی و بانکی نیز بحث و تبادل نظر صورت گرفته است. امیرخان متقی از ” تام وست ” نماینده خاص امریکا برای افغانستان خواست تا امریکا راه تعامل را با امارت اسلامی در پیش گیرد. او یک بار دیگر به نماینده خاص امریکا وعده سپرد که امارت اسلامی افغانستان به “توافقنامه دوحه” کاملاً پابند است و خواهان تعامل و معامله با امریکا هستند.
در این دیدار نماینده خاص امریکا علاوه بر کمک ۵۵ میلیون دالری از طریق اداره ایالات متحده برای انکشاف بین المللی (USAID) به “زلزله زدگان” وعده سپرد که امریکا با افغانستان راه تعامل را در پیش میگیرد و از هیچ نیروی مسلحانه مخالف طالبان در افغانستان حمایت نخواهد کرد.
قبل از نشست نماینده خاص امریکا با متقی، “تام وست” با تاجران افغانستان در دوحه دیدار نموده بود و به آنها وعده سپرده بود که امریکا مشکلات بانکی افغانستان را به زودی حل خواهد نمود. بنا به گزارش واشنگتن پست مقامات ارشد امریکا با طالبان روی سیستمی کار میکنند که دسترسی طالبان را به ذخایر پولی بانک مرکزی ممکن میسازد و در ضمن امریکا طالبان را در مورد چگونگی استفاده از ذخایر ارزی بانک مرکزی آموزش میدهد.
این “تعامل” امریکا با طالبان به معنای حمایت قطعی امپریالیزم اشغالگر امریکا از طالبان و به معنای به رسمیت شناختن طالبان است. به همین ترتیب شارژ دافیر سفیر بریتانیا در دیدار با امیر خان متقی وزیر خارجه طالبان نه تنها وعده همکاری با امارت اسلامی افغانستان را داد، بلکه وعده سپرد که بریتانیا سه و نیم میلیون پوند “کمک بشر دوستانه” به افغانستان مینماید و در آینده نزدیک “کمک های بشر دوستانه” دیگری نیز به افغانستان خواهد نمود. این تلاش های امریکا و بریتانیا به معنی حمایت قطعی از امارت اسلامی افغانستان است.
زمانی که “جبهه مقاومت” از پیروزیهایش در بغلان و پنجشیر خبر داد، این خبر اصلاً برای امریکاییها خوشایند نبود و بی درنگ آن را محکوم نمود. وزارت خارجه امریکا در این زمینه یک اطلاعیۀ صادر نمود که در آن تذکار رفته بود:
« ما یک نظام سیاسی با ثبات و پایدار (در افغانستان) با ابزارهای مسالمت آمیز خواهانیم و از مخالفان خشونت آمیز سازمان یافته با طالبان حمایت نمیکنیم و ما از انجام این کار توسط دیگر نیروها جلوگیری خواهیم نمود و قطعاً برای امریکا درک استراتیژی واشنگتن مهم است.»
امپریالیزم امریکا از ماهها به این طرف است که در جستجوی راههایی “با ابزارهای مسالمت آمیز” در افغانستان است. در این زمینه مرتباً با نمایندگان طالبان در دوحه و افغانستان در تماس است و به همین ترتیب در ترکیه با ” جبهه شورای مقاومت” یعنی میهن فروشان دیروزی نیز تماس دارد. امریکاییها خواهان آنند تا یک کنفرانسی همانند کنفرانس بن، زیر نام “کنفرانس بزرگ بین الافغانی” در امریکا یا دوحه متشکل از میهن فروشان دیروزی و امروزی (طالبان) دایر نمایند و به این ترتیب توافق تازهای بین امریکا و اعضای شرکت کننده صورت گیرد. در همین “کنفرانس ” خواهد بود که کابینۀ “همه شمول” تثبیت خواهد شد و امارت اسلامی بطور مطلق مورد حمایت امپریالیزم امریکا و متحدینش قرار خواهد گرفت.
زمانی که وزارت خارجه امریکا در اطلاعیهاش میگوید که:
« از مخالفان خشونت آمیز سازمان یافته با طالبان حمایت نمیکنیم و ما از انجام این کار توسط دیگر نیروها جلوگیری خواهیم نمود و قطعاً برای امریکا درک استراتیژی واشنگتن مهم است.»
به این معناست که سیاست مداران امریکایی قبل از تسلیم دهی افغانستان به طالبان، با بازیهای پشت پردۀ که با طالبان داشتند استراتیژی خود را مشخص نموده بودند، بر مبنای همین استراتیژی بود که افغانستان را “با ابزارهای مسالمت آمیز” به طالبان تسلیم نمودند و امروز منافعش تقاضا مینمایند تا از آن در برابر مخالفان مسلح طالبان بطور قطع حمایت نماید.
هم زمان با سفر امیرخان متقی به دوحه، ملا محمد یعقوب مجاهد وزیر دفاع طالبان نیز به دوحه سفر می نماید، هدف از سفر وزیر دفاع طالبان به دوحه عبارت از بستن قرارداد امنیتی میان دو طرف است. طوری که محمد نعیم وردک سخنگوی دفتر سیاسی امارت اسلامی افغانستان در سخنانش به رسانه ها یادآوری نمود که :
« فراهم ساختن یونیفورم نیروهای امنیتی، پرداخت تنخواه نیروهای وزارت دفاع و برخی از ساز و برگهای نظامی، از بخشهای این قرارداد اند که میان دو طرف امضا خواهد شد.»
بستن قرار داد امنیتی طالبان با قطر در حقیقت ادامه همان قرارداد امنیتی رژیم پوشالی با اشغالگران امریکایی است که افغانستان را تا سال ۲۰۲۴ میلادی (۱۴۰۳ خورشیدی) بطور “قانونی” به امریکاییها فروخت. این قرارداد بدون شک که تا سال ۲۰۳۴ میلادی یعنی همان چیزی که در قرار داد امنیتی رژیم پوشالی و امریکاییها برای تمدید آن پیش بینی گردیده بود، منعقد خواهد شد. در حقیقت این قرارداد بین طالبان و امریکایی هاست و دولت قطر به نمایندگی از امریکایی ها این قرارداد را امضاء خواهد نمود.
طوری که در بالا یادآور گردیدیم که از زمان اشغال کشور توسط امپریالیستها به رهبری امپریالیزم اشغالگر امریکا تا کنون، امپریالیزم امریکا با حیله و نیرنگ های مختلف از قبیل “توافقنامه های استراتیژیک ” و ” توافقنامههای امنیتی” و هم چنین برگزاری “لویه جرگههای عنعنوی” و حتی جرگه های قومی دو طرف خط دیورند و “مصوبههای شورای علمای افغانستان” خواسته تا افغانستان را در انقیاد خود نگه دارد. تشکیل این “لویه جرگه عنعنوی” و یا ” گرد همائی بزرگ علمای افغانستان” و بستن “قرارداد امنیتی ” میان طالبان و قطر نیز یکی دیگر از نیرنگ های امپریالیزم امریکا برای به انقیاد کشاندن افغانستان و سلب آزادی مردمان این سرزمین است.
” لویه جرگه عنعنوی مشورتی ” کنونی زیر چتر طالبان نمی تواند از این خصیصه برخوردار نباشد. همان طوری که ملاهای خائن و تسلیم طلب در زمان رژیم پوشالی فتوا پشت فتوا صادر میکردند تا صواب دنیوی و اخروی را در خدمت به اشغالگران امپریالیست و رژیم پوشالی بدست آورند. به همین ترتیب صدها حزب سیاسی تسلیم طلب و وطنفروش تلاش ورزیدند که اشغال کشور را یک “ضرورت تاریخی” قلمداد نمایند و به این طریق از مزایای “دموکراسی” اهدایی اشغالگران بهره مند شوند و در دسترخوان پرخون یغمای کشور شریک گردند، به همین طریق امروز هم میدان تاخت و تاز ملاهای خائن و میهن فروش ده برابر گردیده و تلاش مینمایند تا با فتواهای شان کشور مستعمره ـ نیمه فیودال افغانستان را یک کشور ” آزاد” و “مستقل” جا بزنند و به این ترتیب مجوز رسمی”شرعی و قانونی” به رژیم دستنشانده طالبانی بدهند.
طوری که در بالا متذکر گردیدیم که اساسات این “لویه جرگه عنعنوی مشورتی” زیر چتر طالبانی بنا به خواست امپریالیزم امریکا و متحدینش بنیان گذاری گردیده است و مصارف گزاف آن نیز بر دوش امپریالیزم امریکا است. بناءً این “لویه جرگه عنعنوی مشورتی” که متشکل از خائنین ملی است نیز مورد تائید امپریالیزم امریکا قرار دارد.
امپریالیزم امریکا از این طریق خواست تا ابتدا یک مجوز رسمی “شرعی و قانونی” به طالبان اهدا نماید و بعداً وارد تعاملات بیشتر و بیشتری با طالبان گردیده و زمینۀ به رسمیت شناختن شان را آماده سازد.
نقش شورای علما در خدمت طبقه حاکمه بسیار برجسته می باشد. بطور نمونه در اواخر زمستان سال ۱۳۹۰ خورشیدی نیروهای اشغالگر امریکایی در پایگاه بگرام کتب دینی اسلامی بشمول قرآن را به آتش کشیدند. این حرکت اشغالگران امریکایی خشم و نفرت مردم را چند برابر ساخت و در ولایات مختلف کشور دست به تظاهرات زدند که به شکل خونینی سرکوب گردید. در چنین حالتی “شورای علمای” که مورد تائید حامد کرزی نیز قرار داشت، دست به مانور زده و از مردم خواستند تا از صبر و حوصله کار بگیرند و فقط در مصوبه شان این عملکرد نیروهای اشغالگر را “شدیداً تقبیح ” نمودند و از امریکایی ها خواستند تا برای شان تضمین بدهند که « در آینده کسی جرأت توهین به مقدسات مسلمین را کرده نتواند»!!!
“شورای علمای افغانستان” در طول تاریخ این کشور تعدادی از عالم نمایان را در بر میگیرد که در خدمت طبقه حاکمه در آمده و دین و دنیای شان را به طبقات حاکمه فروخته اند. حتی نقش شورای علما در سرکوب جنبش های توده ایی نیز ملموس بوده است و هر زمانی که جنبش های توده یی علیه این طبقات تنظیم گردیده، از معتقدات دینی به عنوان حربه علیه جنبشها استفاده نموده اند.
تاریخ ثابت ساخته که ملاها بهترین نیروی حاضر و آمادۀ خدمت به امپریالیزم می باشند، هر زمانی که امپریالیزم لازم ببیند آنها را وارد کارزار میدان میکند و هر زمانی که لازم نداند آنها را خانه نشین می نماید.
“لویه جرگه عنعنوی مشورتی ” و “جلسه عمومی علمای افغانستان” و “گردهمائی“ بزرگ یا کوچک در زیر چتر طالبان نیز دارای همین خصیصه است (آرام ساختن و سرجای نشاندن مردم) و نمیتواند مجزا از آن باشد.
“لویه جرگه عنعنوی مشورتی” و “گردهمائی بزرگ علمای افغانستان” هیچ ارزشی ندارد، جز منحرف نمودن ذهنیت تودهها از دستنشاندگی طالبان و اشغال کشور. به این اساس آنها میخواهند که با دادن فتوای” شرعی” مجوز “قانونی” به طالبان بدهند و به تودهها این نکته را دیکته کنند که افغانستان به استقلال و مردمان کشور به آزادی خود رسیده اند و طالبان”سایه خدا” در روی زمین اند و اطاعت از ایشان بر تمامی مردم افغانستان واجب است و هر کسی که از اوامر طالبان اطاعت نکند، یاغی و باقی است و گردن زدن او واجب است.
ممکن است طالبان با این طرح بتوانند تا حد معینی تعدادی از سران میلیت پشتون را به سمت خود بکشانند و به این طریق نیروهای مقاومت کننده علیه خودشان را تضعیف نمایند، اما قادر نخواهند شد که پایه مقاومت علیه خودشان را حتی در میان پشتونها از بین ببرند چه رسد به از بین بردن مقاومت غیر پشتونها. مقاومت در میان تودههای غیر پشتون دامن خواهد خورد و روز به روز افزایش خواهد یافت. نمونه بارز آن در عملکرد طالبان از همین حالا مشخص است.
حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان برین باور است که طالبان نه تنها با شوونیزم غلیظ میلیتی و جنسیتی خویش، بیشتر از پیش نزاعهای میلیتی و جنسیتی را در افغانستان دامن میزنند، بلکه حتی نمیتوانند تمامی شوونیستهای پشتون را دور خود جمع نمایند. امروز در افغانستان به زحمت متنفذ قومی را میتوان یافت که به یکی از جناحهای سیاسی ارتباط نداشته باشد. زیرا در کشور مستعمره ـ نیمه فیودال افغانستان و حتی در کشورهای نیمه مستعمره ـ نیمه فیودال، فیودالیزم وابسته به امپریالیزم و قدرتهای ارتجاعی خارجی و قدرتهای ارتجاعی داخلی است. از سال ۱۳۵۷ خورشیدی (۱۹۷۸ میلادی) به این سو تمامی متنفذین قومی منافع شان را در وابستگی به احزاب ارتجاعی سیاسی و در پیوند با اشغالگران یافته اند.
گرچه در “گردهمائی بزرگ علمای افغانستان” تصمیم در مورد عدم کشت مواد مخدر و مبارزه علیه آن گرفته شده است، اما طالبان نه میخواهند و نه میتوانند با این بلای خانمانسوز مبارزه کنند و آن را از بین ببرند. در افغانستان کنونی ممکن برای مدتی کشت خاش خاش کاهش پیدا نماید، اما نه تنها تولید و قاچاق مواد مخدر افزایش خواهد یافت، بلکه دسته بندیهای لومپینیزم نظامی را بیشتر از پیش گسترش داده و طالبان را به سمت فساد گستردهتری سوق خواهد داد.
همان طوری که طرح تشکیل “لویه جرگه”ها در زمان رژیم پوشالی بر مبنای نیازمندیهای اساسی تودهها نبوده، بلکه بر اساس نیازمندیهای اشغالگران امپریالیست و رژیم پوشالی صورت گرفته است بر همین مبنا “لویه جرگه عنعنوی مشورتی” یا “گردهمائی بزرگ علمای افغانستان” در زیر چتر طالبان نیز هیچ گاه بر مبنای خواست و نیاز تودهها نبوده و نیست، بلکه بیشتر جنبه فرمایشی و نمایشی داشته و بر اساس نیازمندی امپریالیزم امریکا و امارات اسلامی طالبان طرح ریزی گردیده است.
حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان برین باور است که تبدیل ذهنیت تودهها به یک عمل مبارزاتی فعال در جهت برپایی جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی، خود به خود حاصل نمیگردد، بلکه طبق گفته مائوتسه دون فلسفه را باید بین تودهها برد. برای پیش برد این کار به کادرهای ورزیده و فعال نیاز است. برای برپایی و پیشبرد جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی پیشآهنگ انقلابی تودههای پیشرو، باید تدارک چیده شود.
واقعیت این است که برای انجام هرچه سریعتر و اصولی تر چنین تدارکی باید با تمام قوت و توان در ابعاد مختلف آن کار و پیکار صورت گیرد، در غیر آن صورت، پتانسیل مقاومت جویانه یا زایل میگردد و یا اینکه مانند گذشته نیروهای ارتجاعی وابسته به کشورهای امپریالیستی از آن استفاده خواهند نمود.
یگانه راه رهایی تودهها از قید هرگونه ستم فقط با برپایی و پیشبرد موفقیت آمیز جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی و پیروزی انقلاب دموکراتیک نوین و پیش روی سریع به طرف سوسیالیزم میباشد. پس با جدیت تمام در این مسیر به پیش!
به پیش در راه برپایی و پیشبرد جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی!
مرگ بر امارت اسلامی افغانستان و حامیان بین المللی اشغالگرشان!
حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان
۲۹ سرطان ۱۴۰۱ خورشیدی
۲۰ جولای ۲۰۲۲ میلادی