باز هم اغواگری و فریب‌کاری زیر نام حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان

اطلاعیه خانه ﻣﻘﺎﻻﺕ ﺗﺎﺯﻩ

لینک مستقیم Word PDF

اعلامیه‌های در ویب‌سایت فاقد اعتبار شعله جاوید به مناسبت اولین سال‌گرد در گذشت رفیق ضیاء بنام حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان، واحد حزبی، و واحد هواداران حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان نشر گردیده است.

یک بار در این ویب‌سایت فاقد اعتبار در مورد خروج نیروهای اشغال‌گر امریکایی از افغانستان نیز اعلامیه‌ای تسلیم طلبانۀ پخش گردید که ما آن‌را به تاریخ 27/2/1400خورشیدی (17/5/2021 میلادی) تحت عنوان « نقد اعلامیۀ فاقد اعتبار شعله جاوید زیر نام فریبنده حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان و مقاله “مذاکرات صلح دوحه» نقد نموده و در ویب‌سایت حزب کمونیست (مائوئیست)افغانستان نشر نمودیم. خوانندگان می‌توانند به این نوشته در ویب‌سایت حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان مراجعه نمایند.

این بار هم اعلامیه‌های فاقد اعتبار دست به اغراق گویی و جعل تاریخ زده و همان طوری که در پیام تسلیت به مناسبت در گذشت رفیق ضیاء از طرف واحد شماره ششم و واحد روستایی شماره چهارم بطور خود سر اعلامیه شان در ویب سایت افتاد و بطور خود سر ترجمه گردید و به راه مائوئیزم انتشار یافت، یک تقلب باطنی به منظور مخدوش نمودن چهره رفیق ضیاء بطور آگاهانه صورت گرفته بود، باز هم برای بار ثانی نیز این کار صورت گرفته است.

در مورد انتشار چنین اعلامیه‌های همان طوری که بارها گفتیم باز هم می‌گوئیم که این اعلامیه هیچ ربطی به حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان ندارد. زیرا حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان به تاریخ 18 حوت 1399 خورشیدی(8 مارچ 2021) اعلامیۀ به این مضمون انتشار داد:

«حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان با صراحت اعلام می‌دارد که نشرات ویب‌سایت شعله جاوید با آدرس:

 www.sholawid.org

و صفحۀ فیسبوک با آدرس:

 http//:www.facebook.com/shola_ Jawid896077590481875_

و تمام صفحات اجتماعی مربوط به آن، هیچ ربطی به حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان ندارد، نمایندگی از حزب نمی‌کند و فاقد اعتبار است.»

همان طوری که اعلامیه‌ای که در مورد خروج نیروهای اشغال‌گر امریکایی در ویب سایت فاقد اعتبار شعله جاوید نشر شده بود مطابق به خط حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان نبود و یک اعلامیه تسلیم طلبانه بود، اعلامیه‌های کنونی نیز مطابق به خط حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان نمی‌باشد.

حال به بر رسی اعلامیۀ زیرنام فریبنده”حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان”و بعضی اعلامیه‌های دیگرمی‌پردازیم. تا فریب، اغواگری و جعل تاریخی شان را بر ملا سازیم. دو اعلامیه یکی زیر نام فریبنده “حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان” و دیگری به امضای به اصطلاح واحد شماره ششم، علناً به جعل تاریخی  و به اغراق گویی پرداخته اند.

به یقین کامل می‌توان گفت که هر دو اعلامیه توسط یک نفر نوشته شده است. این فرد همان کسی است که از سال 2016 میلادی به این طرف گاهی به چپ و گاهی به راست غلطیده و بالاخره به انحلال طلبی روی آورده است. همین حرکات انحلال طلبانه باعث گردید که رفیق ضیاء در نامه‌های جدی انتقادی خواهان حضور وی به پولینوم پنجم به منظور پاسخ‌گویی به خودسری‌های وی گردید. گرچه  او به وقت معینه داخل کشور آمد، اما نه به منظور شرکت در پولینوم پنجم، بل‌که بخاطر دید و بازدید با (ز) و طرح توطئه علیه حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان. عدم شرکت وی در پولینوم باعث اخراج وی از کمیته مرکزی حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان گردید.

اینک جعل تاریخی اعلامیه نویس را هویدا می‌کنیم. اعلامیه نویس چنین به جعل تاریخ و اغراق گویی در مورد رفیق ضیاء پرداخته است:

«در دهه پنجاه خورشیدی هم زمان با شکست انقلاب در چین، جنبش کمونیستی در جهان و افغانستان به سراشیب پراکندگی، انحراف، ارتداد و بی باوری افتاد و بسیاری از انقلابیون، صف مبارزه را ترک کردند. اما رفیق ضیاء و همرزمانش در این شرایط دشوار، در صف مبارزه انقلابی و کمونیستی باقی ماند و برای احیای جنبش کمونیستی و ترسیم خط مشی سیاسی و استراتیژی مبارزاتی تلاش نمود.»(اعلامیه فاقد اعتبار زیر نام فریبنده حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان ـ 28 جوزا ـ صفحه اول)

در اعلامیه واحد شماره ششم این موضوع تکرار گردیده است. به این بحث  به اصطلاح واحد شماره ششم توجه کنید:

«پس از فروپاشی «سازمان جوانان مترقی» در افغانستان، مبارزه کمونیستی اصولی عمدتا توسط حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان تحت رهبری رفیق ضیا پیش برده شده است. در دهه ی هفتاد میلادی، زمانی که خطوط انحرافی بر جنبش چپ کشور غلبه کرده بود، رفیق ضیاء برای احیای مجدد این جنبش بر خط اصولی کمونیستی (مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی (مبارزه کرد. تشکیل حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان و دستیابی به برنامه سیاسی انقلاب افغانستان عمدتا از دستاوردهای تیوریک و عملی رفیق ضیاء است که در نتیجه ی مبارزه علیه سردرگمی های ایدیولوژیک- سیاسی و انواع خطوط انحرافی حاصل گردیده است. در زمانی که انحرافات و بی باوری گسترده بر کل جنبش چپ کشور و جهان سایه انداخته بود، رفیق ضیاء درفش مبارزه اصولی کمونیستی (مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی) را در افغانستان برافراشت و مبارزه ایدولوژیک- سیاسی علیه تسلیم طلبی ملی، طبقاتی و خطوط انحرافی در درون سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما) را آغاز نمود. در این مبارزه رفیق ضیاء یک جمعبندی انتقادی از گذشته جنبش کمونیستی کشور و به خصوص از تجارب مبارزاتی چپ افغانستان در جنگ مقاومت علیه اشغال سوسیال امپریالیزم شوروی ارایه داد.»  اعلامیه واحد شماره ششم ـ صفحه اول ـ تاکیدات همه جا از ماست.

این بحث اصلاً صحت ندارد. اعلامیه نویس یا اعلامیه نویسان می‌خواهند که با چشم پوشی از حقایق و اغراق گویی و جعل نمودن تاریخ  در حقیقت چهره انقلابی و کمونیستی(مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی) رفیق ضیاء را مخدوش نماید. و روی پیش گامی اش در مبارزات کمونیستی نیمه دهه شصت خورشیدی یعنی ایجاد “هسته انقلابی کمونیست‌های افغانستان” ، “سازمان کمونیست‌های انقلابی افغانستان” و پیوندش با جنبش انقلابی انترناسیونالیستی و ایجاد “حزب کمونیست افغانستان” در سال 1371 خورشیدی خط بطلان بکشند. همان طوری که در پیام تسلیت چهره رفیق ضیاء را مخدوش نموده بودند.(1) حال می پردازم به بررسی موضوع مطروحه:

در « دهه پنجاه خورشیدی» و « پس از فروپاشی “سازمان جوانان مترقی”» اصلاً رفیق ضیاء در صف مبارزین کمونیست قرار نداشت و رفیق ضیاء هیچ‌وقت چنین ادعای نکرد. هیچ‌گاه در این شرایط «مبارزه کمونیستی اصولی عمدتاً توسط حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان تحت رهبری رفیق ضیاء پیش برده » نشد. زیرا حزب کمونیست (مائوئیست افغانستان نه در دهه پنجاه خورشیدی بل‌که در دهه هشتاد خورشیدی یعنی سال 1383 ایجاد گردید.

 رفیق ضیاء هیچ‌گونه پیوند و ارتباطی به “سازمان جوانان مترقی ” و جریان دموکراتیک نوین” نداشت، بل‌که در این زمان رفیق ضیاء در صف اسلامیست‌ها قرار داشت ومبارزه ملی اسلامی را پیش می‌برد. معلوم نیست که نویسنده و یا نویسندگان اعلامیه‌ها با این اغراق گویی می‌خواهد چه چیزی را اثبات نماید. در جنبش کمونیستی افغانستان هیچ‌گونه سند و مدرکی که دلالت بر این ادعا نماید وجود ندارد که در دهه هفتاد میلادی یعنی بعد از فروپاشی “سازمان جوانان مترقی” ، «مبارزه کمونیستی اصولی عمدتا توسط حزب کمونیست (مائوئیست( افغانستان تحت رهبری رفیق ضیا پیش برده شده » باشد. این استدلال اصلاً هیچ‌گونه پایه علمی نداشته و ندارد.

کنگره وحدت حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان در اول می 2004 میلادی (1383 خورشیدی) تدویر و موفقانه اختتام یافت. حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان با تدویر این کنگره ایجاد گردید.

نویسنده و یا نویسندگان اعلامیه‌ها می‌خواهند که تقریباً تاریخچه 30 ساله (از فروپاشی سازمان جوانان مترقی تا ایجاد حزب کمونیست (مائوئیست)افغانستان یعنی سال 1383 خورشیدی) جعلی به حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان بتراشد. واقعیت چیست؟

واقعیت این است که « بعد از فروپاشی سازمان جوانان مترقی »  یعنی سالی که ادعا می شود « مبارزه کمونیستی اصولی عمدتا توسط حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان تحت رهبری رفیق ضیا پیش برده شده است.» تا سال 1383 خورشیدی هیچ نشانه ای مبنی بر موجودیت حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان وجود ندارد.

مبارزات کمونیستی رفیق ضیاء علیه « خطوط انحرافی بر جنبش چپ» کشور نه در دهه « هفتاد میلادی» بل‌که از اواسط دهه هشتاد میلادی شروع گردید، یا به عبارت دیگر «رفیق ضیاء برای احیای مجدد این جنبش بر خط اصولی کمونیستی (مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی (» در نیمه دهه هشتاد میلادی مبارزه را آغاز کرد. به همین ترتیب رفیق ضیاء« مبارزه ایدولوژیک- سیاسی علیه تسلیم طلبی ملی، طبقاتی و خطوط انحرافی در درون سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما)» را در اوایل دهه شصت خورشیدی شروع نمود. « در این مبارزه رفیق ضیاء یک جمعبندی انتقادی از گذشته جنبش کمونیستی کشور و به خصوص از تجارب مبارزاتی چپ افغانستان در جنگ مقاومت علیه اشغال سوسیال امپریالیزم شوروی ارایه.» نکرد، بل‌که در نیمه دهه شصت خورشیدی بود که رفیق ضیاء به جمع‌بندی خط “سازمان جوانان مترقی” تحت رهبری رفیق اکرم یاری پرداخت و از جنبه‌های منفی آن گسست نموده و جنبه مثبت آن را تکامل داد و به تشکیل “هسته انقلابی کمونیست‌های افغانستان” پرداخت.      

در اواخر سال 1392 و اوایل سال 1393 خورشیدی یعنی چند ماه قبل از تدویر دومین کنگره سراسری حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان، دفتر سیاسی تحت رهبری رفیق ضیاء « یک جمع‌بندی انتقادی از گذشته جنبش کمونیستی کشور » ارائه نمود که بخش چهارم گزارش سیاسی به دومین کنگره سراسری حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان را تشکیل می‌داد. اما بنا به پیش‌نهاد “کمیسون تدارک و بر گزاری دومین کنگره سراسری حزب” این قسمت از گزارش سیاسی حذف گردید و در شماره چهارم دور چهارم شعله جاوید نشر گردید. در سر برگ شماره چهارم دور چهارم شعله جاوید چنین می‌خوانیم:

همانطوری که قبلاً یادآور شدیم، مبحث “جنبش کمونیستی افغانستان” قسمت چهارم مسودۀ گزارش سیاسی به دومین کنگرۀ سراسری حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان را تشکیل می داد. اما “کمسیون تدارک و برگزاری … کنگره …” یکی دو روز قبل از برگزاری کنگره به این نتیجه رسید که بخاطر جلوگیری از طولانی شدن بیش از حد وقت کنگره لازم است این قسمت از مسودۀ گزارش سیاسی را به کنگره ارائه نکند و از کنگره بخواهد که نهایی سازی و تصویب مبحث مذکور را بر عهدۀ کمیتۀ مرکزی بعدی حزب بگذارد. به پیروی از فیصلۀ کنگره درینمورد، دفتر سیاسی کمیتۀ مرکزی حزب بعد از کنگره یکبار دیگر روی مسودۀ قبلی مبحث “جنبش کمونیستی افغانستان” کار نموده و اصلاحات معینی را در آن به عمل آورد و سپس آن را در معرض نظرخواهی عمومی کمیتۀ مرکزی حزب قرار داد. متنی را که در زیر می خوانید در پولینوم اضطراری کمیتۀ مرکزی حزب به تصویب رسیده است. علاوه از متن زیر، مبحث ” حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان بخاطر تامین وحدت با مائوئیست های افغانستانی بیرون از حزب مبارزه می کند” نیز به ادامۀ مبحث “حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان” توسط دفتر سیاسی و کمیتۀ مرکزی حزب تنظیم و تصویب خواهد شد و انتشار خواهد یافت.

با آن‌که دفتر سیاسی و کمیته مرکزی حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان در بررسی جنبش کمونیستی افغانستان نقش به سزایی داشتند، اما حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان افتخار بر رسی جنبش کمونیستی افغانستان را متعلق به رفیق ضیاء می‌داند. ما گذشته رفیق ضیاء را همان طوری که حقیقت دارد بیان می‌کنیم، زیرا با اغراق گویی هویت رفیق ضیاء بعنوان یک رهبر فرزانه و یک تیوریسن بزرگ مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی محو خواهد شد و از وی یک جفاتورای ساخته خواهد شد که در طول زندگی اشتباه نکرده و از جمله “14 معصوم” به شمار خواهد رفت. رفیق ضیاء با اغراق گویی مخالف بود، او حزب کمونیست چین را به همین علت هم مورد انتقاد قرار داد. چنان‌چه خود اعلامیه نویس به این بحث با ما موافق است:

«او حتی منتقد برخی از برخوردهای اغراق آمیز حزب کمونیست چین با مائو بوده و میگفت که حزب ما این جنبه از عملکرد حزب کمونیست چین را بخشی از مائوئیزم نمیداند.» (اعلامیه به اصطلاح واحد شماره ششم ـ ص 2)

بهترین معلم رفیق ضیاء زندان بود. او در زندان(سال های 1356 ـ 1357 خورشیدی) در یافت که مبارزه اسلامی راه نجات توده‌های ستم‌دیده افغانستان نیست. از این زمان به بعد در جستجوی راه‌های دیگر به مبارزه بر آمد. او بعد از رهایی از زندان به گروپ مجید پیوست و تحقیقاتش را ادامه داد.

رفیق ضیاء با مطالعه آثار رهبران برزگ پرولتاریای جهان دانست که بدون محو طبقات رهایی بشریت از قید ستم کاری نا ممکن است. در اویل دهه شصت خورشیدی(اوایل دهه هشتاد میلادی) رفیق ضیاء علیه تسلیم طلبی ملی و طبقاتی “ساما” موضع گرفت.

بعد از ایجاد حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان رفیق ضیاء در دفتر سیاسی بارها این مطلب را یاد آوری نموده که بسیاری از موضع‌گیری‌هایم در زمان مبارزات درون “ساما ” صحیح نیست و نیاز به باز بینی دارد. متاسفانه که بعد از ایجاد حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان، تسلیمی و تسلیم طلبی در مقابل اشغال‌گران امپریالیست و رژیم دست‌نشانده در داخل کشور و هم چنین غلطیدن آواکیان و حزب کمونیست انقلابی امریکا و دنباله روانان ایرانی شان به رویزیونیزم، و هم چنین رویزیونیزم “راه پاراچندا” و انحراف عمیق “اندیشه گونزالو” در سطح بین المللی، رفیق ضیاء را بیش‌تر متوجه این مساله نمود تا مبارزات را در سطح داخلی و بین المللی در این مسیر پیش ببرد. مبارزات حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان تحت رهبری رفیق ضیاء در این مسیر راه اندازی شد. باید با تاسف گفت که مرگ به رفیق ضیاء امان نداد تا در مورد موضع‌گیری‌های درون “ساما” باز بینی نماید. 

زمانی که رفیق ضیاء علیه تسلیم طلبان در درون ” ساما ” موضع‌گیری نمود، معتقد بود که ” ساما ” یک سازمان پرولتری است نه یک سازمان ملی و به همین ترتیب رفیق ضیاء به ” مشی مستقل ملی ” اعتقاد داشت و هم به جنگ مقاوت افغانستان از دید یک جنگ آزادی‌بخش ملی می‌نگریست، چیزی که حتی در نیمه دهه شصت خورشیدی به آن اعتقاد نداشت. برای تثبیت این مدعا ضروری است که به چند نقل و قول رفیق ضیاء در سال‌های 1361 و 1362 خورشیدی مراجعه نمائیم:

« بنا به پیشنهاد رهبری سازمان نمایندۀ بخش با دو نفر از رفقای کمسیون تدارک داخل تماس شد تا نظرات و پیشنهادات خود را با آنها در میان بگذارد. ولی در اولین جلسه در چند مورد از متن مقدمۀ آئین نامه برای کنگره،  تصویب شده از طرف کمسیون تدارک برای کنگره، بین نمایندۀ بخش و دو رفیق دیگر اختلاف بروز نمود.

مقدمۀ آئین نامۀ کنگره در یک مورد طرح می کند که:

«سازمان آزادیبخش مردم افغانستان به پاسخ ضرورت مبارزه علیه متجاوزین روسی اعلام موجودیت کرد.»

نمایندۀ بخش غرجستان این طرح را رد کرده و تذکر می دهد که سازمان ما یک سازمان پرولتری است و نه یک سازمان ملی. » بخش غرجستان سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما) سنبله سال 1362

« سازمان آزادیبخش مردم افغانستان، بمثابۀ یک سازمان انقلابی که به‌پاسخ خواست مبرم طبقۀ کارگر کشور پی‌ریزی شده است، به منظور تمهید و تثبیت نقش پیشآهنگی طبقۀ کارگر کشور در انقلاب ملی و دموکراتیک، در چنین شرایطی وظایف سخت و دشواری را بر عهده دارد و متناسب با این وظایف قاطعیت سیاسی و ابزار سازمانی مستحکمی را نیازمند است. انحرافات ایدیولوژیک که در واقع بیان کنندۀ تسلیم طلبی طبقاتی است، قاطعیت سیاسی سازمان را از بین برده و استحکام تشکیلاتی آن را به فراموشی می سپارد و در نتیجه زمینه را برای ضربه پذیری تشکیلاتی و گرایشات تسلیم طلبانۀ ملی در اشکال گوناگون آن مساعد میسازد.» قطعـنامۀ اولین کـنفرانس فعـالین بخش غرجســتان

« در کنفرانس فعالین منطقۀ غرجستان که بمنظور بررسی پاره ای از مسایل و نیز به خاطر جوابگویی به این نیاز مبرم دائر گردید تصامیم ذیل اتخاذ شد:

1-….

2- …..

3–  تا زمانی که استحکام تشکیلاتی مطلوب حاصل نشده باشد و نیروهای توده یی مطمئنی گرد آوری نشده و جبهۀ متحد ملی رسمیت بین المللی نیافته باشد، از برآمدهای علنی بنام “سازمان ازادیبخش مردم افغانستان” و “جبهۀ متحد ملی” در غرجستان خودداری می گردد.

4–  کنفرانس هرگونه انحرافات فکری، ایدئولوژی زدایی و تلاش هاییکه اصالت کارگری “سازمان آزادیبخش مردم افغانستان” را خدشه دار سازد قاطعانه محکوم کرده و تمامی بخش های سازمان را در جهت هرچه بیشتر فعال ساختن مبارزۀ ایدئولوژیک (درون سازمانی) دعوت می نماید.

5–  کنفرانس گرایشات تسلیم طلبانۀ ملی را تحت هر اسم و عنوانی خیانت آشکار به آرمان های مقدس ملی و انقلابی مردم ما دانسته و از تمامی بخش های سازمان طلب دارد که درینمورد از روش های غیر فعال و لیبرال منشانه جداً بپرهیزند و با تمام قوا در دفاع استوار از “مشی مستقل ملی و انقلابی” سازمان آزادیبخش مردم افغانستان استادگی نمایند، عناصر تسلیم طلب را افشا کرده و وجود سازمان را از لوث وجودشان پاک سازند. » (قطعنامه اولین کنفرانس بخش غرجستان ـ بهار 1361)

«سازمان آزادیبخش مردم افغانستان که به پاسخ خواست مبرم طبقۀ کارگر پیریزی شده است، در شرایط مشخص کنونی که سوسیال امپریالیزم و دارودستۀ وطنفروش وابسته به آن آماج جنگ آزادیبخش ملی است، با شعار آزادی میهن در اتحاد با تمام نیروهایی که علیه سوسیال امپریالیزم و رژیم مزدور آن میرزمند در مبارزۀ آزادیبخش ملی سهم میگیرد، بدون آنکه اصالت کارگری و دورنمای غایی خود را برای یک لحظه فراموش کند.» کنفرانس دوم مسئولین بخش غرجستان 23/2/ 1362 ـ تاکیدات همه جا روی نقل و قول‌ها از ماست)

من نمی خواهم روی مطالب فوق الذکر بحث راه بیندازم. در نقل و قول ها بخوبی مشخص است که در سال های 1361 و 1362 خورشیدی یعنی زمانی که رفیق ضیاء با جدیت علیه تسلیم طلبی “ساما “به مبارزه بر خاسته بود هنوز به “مبارزه درونی  در ” ساما ” پافشاری داشت. او در همان زمان “ساما” را بعنوان یک سازمان پرولتری می‌شناسد، نه یک سازمان ملی. و هم چنین جنگ مقاومت را بعنوان یک جنگ آزادیبخش ملی قبول دارد و علیه “مشی مستقل ملی و انقلابی” نیز قرار ندارد و این مشی مورد قبول وی است. تمام این‌ها را رفیق ضیاء حتی بعد از ایجاد “هسته کمونیست‌های انقلابی افغانستان” در سال 1365 خورشیدی  قبول نداشت و به دیدۀ انتقادی به آ‌ن‌ها می‌نگریست.

شعله جاوید ارگان مرکزی حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان در این رابطه موضع مشخص دارد. از خوانندگان تقاضامندم تا مواردی که در نقل و قول‌های فوق الذکر زیرش خط کشیده شده دقت نمایند، در آن صورت تقلب کاری و جعل تاریخی نویسنده و یا نویسندگان اعلامیه را دقیقاً متوجه می‌شوند. در این قسمت الزامی است که بصورت مختصر در مورد “مشی مستقل ملی و انقلابی” روشنی بیندازم.

” مشی مستقل ملی و انقلابی” عبارت از مشی است که خواهان ادغام اندیشه پرولتاریا با بر آمد دموکراتیک در پوشش اسلامی است.

“مشی مستقل ملی و انقلابی” در حقیقت یک مشی ارتجاعی اسلامی بوده و کاملاً ضد مارکسیستی ـ لنینستی ـ  مائوئیستی است که در خدمت ارتجاع و سوسیال امپریالیزم اشغال‌گر قرار گرفت و مسیر مبارزاتی توده‌ها را سمت و سوی ارتجاعی داد.

رفیق ضیاء در سال 1364 خورشیدی یعنی بعد از بر گشت سفر اروپا به نقش حزب کمونیست تحت رهبری پرولتاریا دقیقاً پی برد و پافشاری نمود. به این بحث رفیق ضیاء علیه رهبریت “ساما” توجه نمائید:

« طبقۀ كارگر كشور در پيكار نجاتبخش ملي – دموكراتيك جاري فقط آن وقتي قادر است نقش مستقل و در تكامل آن نقش رهبري كنندۀ خود را ايفا نموده و رسالت آزادي ملي، دموكراسي نوين و سوسياليسم را به سر انجام رساند كه پيشاهنگ سياسي اش (حزب كمونيست) در تمامي عرصه هاي ايدئولوژيك سياسي و تشكيلاتي مبارزۀ سياسي مستقلش را رهبري و هدايت نمايد.

سازمان آزاديبخش مردم افغانستان (ساما) فقط آنوقتي ميتوانست اين خواست مبرم طبقۀ كارگر كشور را لبيك گقته و بطرف تثبيت نقش پيشاهنگي طبقه كارگر در انقلاب ملي – دموكراتيك حركت نمايد كه اولاً اصول اساسي ايدئولوژيك – سياسي و تشكيلاتي مبارزۀ مستقل طبقۀ كارگر (اصول اساسي ايدئولوژيك – سياسي و تشكيلاتي كمونيستي) در ايجاد تشكيلات آن كاملاً در نظر گرفته ميشد و ثانياً اساسات متذكره در مراحل بعدي مبارزات به نحو پيگيري تعقيب گرديده و بخاطر حركت به سوي ايجاد حزب كمونيست كشور بيشتر از پيش تثبيت مي گرديد. » ( پاسخ ما به دشنامنامه رهبر و شرکاء ـ تاکیدات از ماست)

وقتی خواننده به این بحث‌ها توجه نماید بخوبی درک می‌کند که در این بحث رفیق ضیاء از دید یک مائوئیست علیه “مشی مستقل ملی و انقلابی” ساما موضع گرفته و از «اصول اساسی ایدئولوژژیک ـ سیاسی و تشکیلاتی کمونیستی» به دفاع بر خاسته است. این دیده گاه روز بروز مراحل تکاملی خود را پیموده است.

 بعد از انشعاب از “ساما” و ایجاد “هسته کمونیست‌های انقلابی افغانستان” بطور جدی علیه “مشی مستقل ملی و انقلابی” ساما ایستاد و آن را از ریشه و اساس رد نمود. از این زمان رفیق ضیاء کاملاً روی این نکته پافشاری داشت که برای رهبری انقلاب به یک حزب انقلابی که مجهز به مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم باشد احتیاج است. روی این دلیل بود که رفیق ضیاء برای ایجاد حزب کمونیست افغانستان مبارزه نمود تا این که در سال 1371 خورشیدی حزب پیش‌آهنگ پرولتاریا(حزب کمونیست) را بنیان گذاری نمود و مبارزاتش را بطور جدی در این مسیر پیش برد.

اعتقاد ما اینست که رفیق ضیاء بزرگ ترین مارکسیسیت ـ لنینیست ـ مائوئیست افغانستان بود و حتی می توان گفت که رفیق ضیاء از جمله بزرگ ترین تیوریسن‌های سوسیالیزم علمی بشمار می رفت. مبارزات رفیق ضیاء علیه “سنتز نوین ” آواکیان به عنوان سنتز رویزیونیستی و هم چنین مبارزاتش علیه رویزیونیزم ” راه پاراچندا ” و انحرافات عمیق “اندیشه گونزالو” و جمع بندی از تاریخ حزب کمونیست چین بدون تردید نقش وی را بعنوان یک تیوریسن بزرگ تثبیت نموده است.

ما معتقدیم که: اعتقاد مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی رفیق ضیاء یک شبه بوجود نیامده، بل‌که از زمان موضع‌گیرش‌اش علیه تسلیم طلبی و تمایلات رویزیونیزم سه جهانی “ساما” روز بروز به پختگی رسیده است. سفر اروپا و تماس رفیق ضیاء با مائوئیست‌های ایرانی، پیروئی و بخصوص مائوئیست‌های ترکی ایدئولوژی مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی رفیق ضیاء را بیش‌تر از پیش صیقل داد. این مطلب را بعداً خواهیم شگافت.

ما عینی گرا هستیم، هر مسئله را با روش دیالکتیک ماتریالیستی تجزیه و تحلیل می‌نمائیم، نه به شکل تخیلی. در جهان هیچ کس از مادر کمونیست به دنیا نمی‌آید و در جهان نمی‌توان فردی را پیدا کرد که اشتباه نکرده باشد. زندگی مارکس ـ لنین و مائو این پیچ و خم ها را گذشتانده است. 

«لنين زماني گفت که حتي يک نفر در کل جهان نمي‌توان پيدا کرد که هيج اشتباهي نکـرده باشد. من اشتباهات زيادي مرتکب شده ام .اين اشتباهات به حال من سودمند بود و مرا آمـوزش داد.» نمونه هائی از دیالکتیک (تفسیرهای مجرد) 1959

سیر حرکی زندگی رفیق ضیاء و دست و پنجه نرم نمودن او با تسلیم طلبی “ساما” و بعد تمایلات “ساما” به رویزیونیزم سه جهانی، رفیق ضیاء را آموزش داد و تحقیقاتش در مورد اصول اساسی کمونیزم، او را به یک رهبر خردمند مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست تبدیل نمود. بناءً تحلیل در مورد شخص رفیق ضیاء بصورت درست و اصولی علمی و دیالکتیکی است. بنا به قول مائوتسه دون:   

« وقتي که جهان پر از تضاد است. جائي نيست که تضاد موجود نباشد. هيچ شخصي نيست که نتوان او را مورد تحليل قرار داد. اين تفکر کـه شخصـي مـي‌تواند تحليل ناپذير باشد، متافيزيکي است.» نمونه هائی از دیالکتیک(تفسیرهای مجرد) 1959  

دست یازی به کار بی پایه اغراق گویی و جعل تاریخ واقعا کار همان کسانی است که قبلاً از حزب و کمیته مرکزی حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان اخراج گردیدند. اینک آن‌ها با سوء استفاده از نام رفیق ضیاء از یک طرف می‌خواهند تا سکوی پرش برای خود درست نمایند و از سوی دیگر ماهرانه و با اغراق گویی می‌خواهند تا شخصیت رفیق ضیاء را به صفر ضرب نمایند، و انتقام اخراج شان را از رفیق ضیاء بگیرند. با این‌چنین شناخت روشن از ایشان می توانیم – و باید – یک مبارزه اصولی سازنده را علیه این منحرفین که با جعل‌کاری تاریخی برای رفیق ضیاء و حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان می‌خواهند گذشته انحرافی و انحلال طلبانه تا کنونی شان را ماستمالی نمایند، پیش ببریم.

اینک که آقایون تاریخ نویس حاضر شده اند تازه رفیق ضیاء را این‌چنین معرفی نمایند که گویا «پس از فروپاشی «سازمان جوانان مترقی» در افغانستان، مبارزه کمونیستی اصولی عمدتا توسط حزب کمونیست (مائوئیست)افغانستان تحت رهبری رفیق ضیا پیش برده شده است. در دهه ی هفتاد میلادی، زمانی که خطوط انحرافی بر جنبش چپ کشور غلبه کرده بود، رفیق ضیاء برای احیای مجدد این جنبش بر خط اصولی کمونیستی (مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی (مبارزه کرد. تشکیل حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان و دستیابی به برنامه سیاسی انقلاب افغانستان عمدتا از دستاوردهای تیوریک و عملی رفیق ضیاء است…»، به این معناست که رفیق ضیاء غیر از «مبارزه کمونیستی اصولی عمدتاً توسط حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان» هیچ راه دیگر مبارزاتی را نه پیموده است!؟  (تاکیدات روی نقل و قول از ماست)

تاریخ افغانستان به خوبی و روشنی گویای این مطلب است که تا حال هیچ کسی غیر از نویسنده یا نویسندگان اعلامیه از « احیای مجدد این جنبش » توسط رفیق ضیاء در دهه هفتاد میلادی اطلاعی نداشته اند. واقعیت این است که این موضوع در آن زمان، حتی در سطح یک ادعای صرف نیز وجود نداشته است. طوری که بیان نمودیم هیچ مدرکی وجود ندارد که این ادعا را ثابت نماید که در آن زمان در سطح جامعه چنین بر آمدی وجود داشته است.

رفیق ضیاء نه تنها در دهه هفتاد میلادی(«بعد از فروپاشی سازمان جوانان مترقی») دارای ایدئولوژِی کمونیستی نبود، بل‌که در اویل دهه هشتاد میلادی(اوایل دهه شصت خورشیدی) نیز ایدئولوژی کمونیستی وی به پختگی نرسیده بود. نقل قول های فوق الذکر از رفیق ضیاء تثبیت کننده این مدعاست. طوری که قبلاً هم بیان نمودم که بعد از سفر اروپا ایدئولوژی کمونیستی رفیق ضیاء صیقل ‌خورد و در سال 1365 خورشیدی با بنیان گذاری “هسته کمونیست‌های انقلابی افغانستان” بیش‌تر از پیش به صیقل این ایدئولوژی پرداخت و با بر رسی مشی “سازمان جوانان مترقی” و گسست از جنبه های منفی و تکاملات جنبه‌های مثبت آن روز بروز تکامل نمود تا این‌که او را بعنوان یک رهبری بلامنازع مائوئیست در افغانستان تثبیت نمود.

رفیق ضیاء جداً با جعل تاریخ مخالف بود. زمانی عقاب نشریه “سازمان مارکسیست ـ لنینیست‌ افغانستان” در نشریه سوم خود، تاریخچه جعلی از سال 1357 به این سوء برای سازمانش انتشار داد رفیق ضیاء فوراً این جعل کاری و دغل بازی را بر ملا نمود و در مقالۀ « مکثی بر یک ادعای بی پایه در تاریخ جنبش چپ افغانستان» این جعل کاری را این گونه به باد انتقاد گرفت:

«یک سازمان سیاسی را بطور کل چگونه می توان تعریف نمود؟ یک سازمان سیاسی عبارت است از یک تشکیلات سیاسی منظم. منظم بودن یک تشکیلات سیاسی از یکجانب مشروط به داشتن یک ایدئولوژی منسجم و بر اساس آن مشروط به داشتن یک برنامه سیاسی و یک آئین نامه تشکیلاتی منسجم و برین مبنا داشتن یک تشکیلات منظم، ولو معدود و محدود، و از جانب دیگر مشروط به پیش‌برد فعالیت و مبارزه سیاسی منظم در انطباق با ایدیولوژی و برنامه سیاسی و آئین نامه تشکیلاتی متذکره در جامعه است.

تاریخ جنبش چپ ضد سوسیال امپریالیستی افغانستان حد اقل تا آن حدی گویا و روشن است که جایی برای علم کردن سازمان های نام‌نهاد در آن وجود نداشته باشد. همین تاریخ می‌گوید که در سال 1358، جدیدا فقط دو سازمان چپ ضد سوسیال امپریالیزم شوروی در افغانستان اعلام موجودیت کردند: یکی ” سازمان آزادیبخش مردم افغانستان ( ساما ) ” در اوایل آن سال و دیگری ” سازمان پیکار برای نجات افغانستان ” در اواخر آن سال و دقیقا چند روز قبل از تجاوز سوسیال امپریالیست‌ها به افغانستان. گروه‌ها و سازمان‌های دیگری مثل ” سازمان رهائیبخش خلق های افغانستان ( سرخا )، ” گروه انقلابی خلق‌های افغانستان “، ” سازمان اخگر” و ” سازمان کارگران و دهقانان خراسان ” قبل از سال 1358 در افغانستان موجودیت داشتند. البته ” سازمان انقلابی وطنپرستان واقعی ( ساوو ) ” و ” سازمان رهایی افغانستان ” در جریان جنگ مقاومت ضد ” شوروی ” به وجود آمدند، اما نه در سال 1358. “ساوو” در اوایل سال 1359 بعد از انشعاب یکی از جناح‌های سه گانه متشکله اولیه ” ساما ” از آن سازمان به وجود آمد، در حالی‌که ” گروه انقلابی خلق‌های افغانستان ” در اواسط سال 1359 با انتشار ” مشعل رهایی ” خود را ” سازمان رهایی افغانستان ” خواند.

در هر حال موجودیت تمامی سازمان‌های متذکره، مستند بوده و همه دارای برنامه سیاسی، آئین نامه تشکیلاتی، اعلامیه‌ها و شبنامه‌ها، جریده منظم یا غیر موقوته و مهم تر از آن فعالیت و مبارزه سیاسی در سطح جامعه بوده اند. نه تنها هر فرد منسوب به جنبش چپ ضد سوسیال امپریالیستی در افغانستان تا حدی از موجودیت این سازمان‌ها مطلع بودند بلکه سوسیال امپریالیست های اشغال‌گر و مزدوران شان نیز از موجودیت سازمان‌های متذکره اطلاع داشتند. هزاران نفر از اعضای این سازمان‌ها به زندان افتاده و اکثرا اعدام گردیدند و صد ها نفر شان هم در نبردهای رویاروی علیه سوسال امپریالیست‌ها و مزدوران شان جان باختند. بر علاوه جنبش چپ ضد سوسیال امپریالیستی کشور، در زمان مبارزه علیه رژیم کودتایی هفت ثور و سپس در زمان جنگ مقاومت ضد ” شوروی “، از سوی مرتجعین درون جنگ مقاومت ضد ” شوروی ” نیز مداوما مورد حملات سبعانه قرار گرفته و تلفات سنگینی را متقبل گردیدند.

در آن سال‌های توفانی حتی یک نفر هم در ارتباط با سازمانی بنام ” سازمان مارکسیست – لنینیست افغانستان ” به زندان رژیم دست نشانده و مزدور سوسیال امپریالیست‌ها نیفتاده، چه رسد به این‌که اعدام شده باشد و هیچ کسی هم درین رابطه در نبرد رویاروی علیه دشمنان اشغال‌گر و رژِیم مزدور جان نباخته است. بر علاوه حتی یک نفر از میان صدها جان‌باخته ای که در اثر حملات سبعانه مرتجعین درون جنگ مقاومت ضد ” شوروی ” قربانی شدند نیز به سازمانی بنام ” سازمان مارکسیست – لنینیست افغانستان” نسبت و پیوندی نداشته است. در چنین صورتی چگونه چند بوالهوس پر مدعا از شرکت ” سازمان مارکسیست – لنینیست افغانستان ” در جنگ مقاومت ضد ” شوروی ” و « رفقای جانباخته » و « شهدای بخون خفته ما » صحبت می‌نمایند.

حتی در سطح بسیار بسیار پائین تر، در آن سال‌های توفانی، حتی یک شبنامه و یا اعلامیه مختصر یک صفحه ای نیز بنام ” سازمان مارکسیست – لنینیست ” افغانستان منتشر و پخش نگردیده است تا دلیل حد اقلی بر موجودیت چنین سازمانی در کشور باشد. پس سازمان متذکره، چگونه و در کجا و به چه صورتی وجود داشته است؟

طبعا وقتی یک شبنامه و اعلامیه مختصر یک صفحه ای موجود نباشد، مسلما جریده و نشریه ای نیز در میان نخواهد بود، و این البته چیزی است که جریده ” عقاب ” صریحا به آن اعتراف می نماید. چنین اسنادی حتی بعد از آن‌که نام ” سازمان مارکسیست – لنینیست افغانستان ” در پای قطعنامه های کنفرانس‌های بین المللی احزاب و سازمان های مارکسیست – لنینیست درج گردیده است نیز در میان نبوده است.» (شعله جاوید ـ شماره 26 ـ دور سوم)

ما در «دهه هفتاد میلادی» (دهه پنجاه خورشیدی) هیچ « فعالیت و مبارزه سیاسی منظم در انطباق با ایدیولوژی و برنامه سیاسی و آئین نامه تشکیلاتی » مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی زیر نام حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان سراغ نداریم. و هیچ مدرکی وجود ندارد که رفیق ضیاء در دهه پنجاه خورشیدی «مبارزه کمونیستی اصولی عمدتاً توسط حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان» را پیش برده و رهبری کرده باشد. بعد از فروپاشی “سازمان جوانان مترقی ” در دهه پنجاه خورشیدی هیچ سازمان مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی حتی در سطح معدود و محدود که داری یک بر نامه سیاسی و آئین‌نامه تشکیلاتی مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی منسجم بوده باشد، تبارز ننمود چه رسد به حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان. ما در این زمینه حتی یک اعلامیه و یا شب نامۀ در دست نداریم که تثبیت کننده مبارزات مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی بعد از فروپاشی “سازمان جوانان مترقی” در افغانستان بوده باشد.

رفیق ضیاء هیچ وقت ادعا نکرد که « بعد از فروپاشی سازمان جوانان مترقی در افغاستان، مبارزه کمونیستی اصولی» را پیش برده است چه رسد به پیش برد این مبارزه اصولی کمونیستی«توسط حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان تحت رهبری» رفیق ضیاء. رفیق ضیاء بر آمد مستقلانه کمونیستی در افغانستان را این گونه بیان می‌دارد:

« در اواسط دهه شصت خورشیدی، ” هسته انقلابی کمونیست‌های افغانستان ” و ” کمیته تبلیغ و ترویج مارکسیزم – لنینیزم – اندیشه مائوتسه دون ” علیه خط و مشی و برآمد و پوشش اسلامی ایستادند و به برآمد مستقلانه کمونیستی پرداختند. این برآمد توسط بر آمد‌های کمونیستی جدید ” سازمان پیکار برای نجات افغانستان ” و ” املا – بخش مائوتسه دون اندیشه ” تعقیب گردید.» (شعله جاوید ـ شماره 26 ـ دور سوم ـ مکثی بر یک ادعای بی‌پایه در تاریخ جنبش چپ افغانستان ـ تاکید از ماست)  

به هر حال سازمان‌های که بعد از کودتای هفت ثور ایجاد گردیده تمامی مستند بوده و دارای برنامه سیاسی و آئین نامه تشکیلاتی بودند، اما در مورد حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان تحت رهبری رفیق ضیاء در این دهه چنین سندی موجود نیست.

تاریخچه جنبش کمونیستی افغانستان بی پایه بودن ادعای نویسنده و یا نویسندگان اعلامیه‌ را به روشنی تثبیت می‌نماید. از خوانندگان تقاضا مندم تا به شماره چهارم شعله جاوید دور چهارم مراجعه نمایند تا بی پایه بودن این ادعاها را بوضوح ببینند.

نویسنده یا نویسندگان اعلامیه به اصطلاح واحد شماره ششم مدعی اند که:

«رفیق ضیاء زمانی پیشگام مبارزه کمونیستی در افغانستان شد که در سطح جهانی ضد انقلاب «مرگ کمونیزم» را اعلام کرده و در افغانستان دولت مجاهدین پیروزی اش بر رژیم دست نشانده سوسیال امپریالیزم شوروی را زیر نام «مرگ کمونیزم» تجلیل میکرد؛ در چنین شرایطی رفیق ضیاء و باقی یارانش سازمان های پیشا حزبی را بنیان نهادند و برای تشکیل حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان مبارزه را آغاز نمودند.» همان جا

باز هم دروغ و باز هم  جعل و فریب‌کاری!

اولاً بحث فوق الذکر نویسنده و یا نویسندگان اعلامیه تناقض‌گویی آشکار شان را نشان می‌دهد. از یک‌سو مدعی اند که :

 « بعد از فروپاشی “سازمان جوانان مترقی” مبارزه کمونیستی اصولی عمدتاً توسط حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان تحت رهبری رفیق ضیاء پیش برده شد.» و از سوی دیگر می‌گوید که :

«رفیق ضیاء زمانی پیش‌گام مبارزه کمونیستی در افغانستان شد که در سطح جهانی ضد انقلاب «مرگ کمونیزم» را اعلام کرده و در افغانستان دولت مجاهدین پیروزی اش بر رژیم دست نشانده سوسیال امپریالیزم شوروی زیر نام «مرگ کمونیزم» تجلیل میکرد؛ در چنین شرایطی رفیق ضیاء و باقی یارانش سازمان های پیشا حزبی را بنیان نهادند و برای تشکیل حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان مبارزه را آغاز نمودند.»

حال نمی توان از نویسنده و یا نویسندگان اعلامیه سوال نمود که کدام یک از دو بحث تان صحت دارد، زیرا هر دو بحث غلط است. در یک بحث اغراق گویی بیش از حد و در این بحث چشم پوشی از پیش‌گامی مبارزات کمونیستی رفیق ضیاء در دهه شصت خورشید صورت گرفته است.

رفیق ضیاء «سازمان های پیشا حزبی را» نه در زمان «دولت مجاهدین»، بل‌که در زمان جنگ مقاومت علیه سوسیال امپریالیزم “شوروی” بنیان‌گذاری نمود. رفیق ضیاء بعد از انشعاب از “ساما” در سال 1365 خورشیدی “هسته انقلابی کمونیست‌های افغانستان” و در سال 1368 خورشیدی ” سازمان کمونیست‌های انقلابی” را بنیان گذاری نمود. بعد از بنیان گذاری «سازمان‌های پیشا حزبی» برای تشکیل ” حزب کمونیست افغانستان “، «مبارزه را آغاز » نمود. بعد از ایجاد “سازمان کمونیست‌های انقلابی” برای متحد نمودن بقیه مائوئیست‌های کشور مبارزه را آغاز کرد و “کمیته وحدت و انسجام ” را با “سازمان پیکار برای نجات افغانستان” و “املا” تشکیل نمود. در جریان این مبارزه با “املا بخش مائوتسه دون اندیشه” به توافق رسید و حزب کمونیست افغانستان را در سال 1371 یعنی زمانی که « دولت مجاهدین پیروزی اش بر رژیم دست نشانده سوسیال امپریالیزم شوروی را زیر نام «مرگ کمونیزم» تجلیل میکرد؛ » بنیان گذاری نمود.

فکر می‌کنم برای اثبات این گفته‌ها ضرورت به دلایل و اسناد نباشد، زیرا دلایل و اسناد زیادی برای اثبات این گفته‌ها وجود دارد، دلایلی که جای هیچ شک و شبهه‌ای در مورد درستی آن‌ها نمی‌تواند وجود داشته باشد. دیده شود که نویسنده و یا نویسندگان اعلامیه چه قصد و نیتی از این تناقض گویی در مورد مبارزات کمونیستی رفیق ضیاء دارند. برای آشنایی بهتر چهره نویسنده و یا نویسندگان اعلامیه  بعداً صحبت خواهیم نمود که اصل هدف شان از این کار چه خواهد بود.

نادیده گرفتن نقش مبارزات رفیق ضیاء

علیه تیوری سه جهان در درون “ساما”

نویسنده و یا نویسندگان اعلامیه در مورد قطع رابطه رفیق ضیاء با “ساما” چنین می‌گویند:

«رفیق ضیا، با امپریالیزم و ارتجاع روحیه ی سازش ناپذیری داشت. تسلیم طلبی ملی «ساما» یکی از عوامل مهم، بریدن رفیق ضیا از این سازمان شد. به همان ترتیب احزاب و نیروهای مدعی چپ که تضاد عمده را مطلق میکردند و برای مقابله با قوای متجاوز شوروی، زیر پرچم احزاب ارتجاعی اسلامی خزیدند، نیز مورد انتقاد او قرار گرفتند. بعد از تجاوز امپریالیزم امریکا به افغانستان، سازمانهای چپِ که زیر لوای اسلام میجنگیدند و صدها توجیه و دلیل برای اسلامی نمایی شان میتراشیدند، به یکبارگی مخالف سرسخت بینادگرایی اسلامی از آب درآمدند و این بار زیر پرچم امپریالیزم پناه گرفتند و به دموکراسی امپریالیستی دل بستند. آنهای که در نهادهای رژیم شرکت کردند و احزاب قانونی ساختند. اما حزب ما تحت رهبری رفیق ضیا، علیه تسلیم طلبی طبقاتی و ملی مبارزه نمود و ماهیت اپورتونیستی این احزاب وسازمانها را افشا کرد.» (اعلامیه فاقد اعتبار زیر نام فریبنده حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان ـ صفحه 2)

نویسنده و یا نویسندگان اعلامیه عمداً خواستند تا نقش مبارزات رفیق ضیاء علیه تیوری سه جهان بعنوان یک تیوری رویزیونیستی در درون “ساما” را نادیده انگارند. رفیق ضیاء نه تنها در مبارزاتش علیه تسلیم طلبی “ساما” نقش برازندۀ داشت، بل‌که در مبارزه علیه رویزیونیزم سه جهانی در درون “ساما” نیز نقش به سزایی بازی نمود. 

بدون شک که رفیق ضیاء با روحیه سازش ناپذیر علیه اشغال‌گران سوسیال امپریالیزم و رژیم پوشالی به عنوان دشمنان عمده کشور و مردمان کشور به مبارزه بر خاست و به همان ترتیب علیه مقاومت ارتجاعی مجاهدین به عنوان دشمنان غیر عمده و تسلیمی و تسلیم طلبی بطور همه جانبه مبارزه نموده و چهره ارتجاعی و خائنانه شان را افشاء نمود.

بعد از جانباختن مجید و نشر ” اعلام مواضع ساما ” رفیق ضیاء علیه ” اعلام مواضع ساما ” به مبارزه بر خاست و بعد از تسلیم شدن غند سنگین در کوهدامن مبارزات رفیق ضیاء علیه تسلیم طلبی شدت گرفت. اما تسلیم طلبی  “ساما”، «یکی از عوامل مهم، بریدن رفیق ضیاء از» ” ساما ” نبود. طوری که قبلاً بیان گردید، در آن زمان  رفیق ضیاء هنوز به مبارزات درونی و استحکام “ساما” معتقد بود و مبارزاتش را در این مسیر پیش می‌برد.

« یکی از عوامل مهم » و اساسی بریدن رفیق ضیاء از”ساما ” نزدیکی ساما به رویزیونیست‌های چین و پذیرش تیوری سه جهان بود. رفیق ضیاء نه تنها علیه تسلیم طلبی ” ساما ” بل‌که علیه تیوری سه جهان به عنوان یک تیوری رویزیونیستی به مبارزه بر خاست و این مبارزه جایگاهش را در مقابل “ساما” تثبیت نمود و منجر به انشعاب بخش غرجستان ” ساما ” از ” ساما ” گردید.

نویسنده و یا نویسندگان اعلامیه می‌خواهند مبارزات ایدئولوژیک ـ سیاسی رفیق ضیاء را در مقابل رویزیونیزم سه جهانی نا دیده گرفته و آن را تا سرحد مبارزه علیه تسلیم طلبی پائین آورند.

رفیق ضیاء بعد از تسلیمی غند سنگین به رژیم دست نشانده و اشغال‌گران سوسیال امپریالیزم “شوروی” علیه تسلیم طلبان مبارزه را آغاز نمود. رفیق ضیاء معتقد بود که در درون ساما نیروهای انقلابی وجود دارد که علیه تسلیم طلبی مبارزه ‌می‌کند. او در مبارزاتش خواهان متحد نمودن ” ساما ” علیه تسلیم طلبی و تصفیه تسلیم طلبان از ” ساما ” بود. او به این طریق خواهان احیاء و استحکام تشکیلات ” ساما ” بود. به این بحث رفیق ضیاء توجه کنید:

« متأسفانه رهبری و مرکزیت سازمان حاضر نیستند پرابلم ها و مشکلات سازمان را در یک فضای دموکراتیک و در جریان یک مبارزۀ سالم ایدیولوژیک- سیاسی و تشکیلاتی در سطح سازمان حل نمایند و صرفاً میخواهند که همه مسایل را از بالا بصورت بروکراتیک به رفقای سازمان دیکته نمایند. این روش که در عمل باعث جلوگیری از یک مبارزۀ اصولی و فعال ایدیولوژیک- سیاسی و تشکیلاتی در تمام سطوح سازمان میگردد تا حال نتایج زیان آوری داشته و ادامۀ آن عواقب خطرناکی را در پی خواهد داشت. بدین علت است که رفقای بخش غرجستان خود را مکلف میدانند غرض روشن شدن هرچه بیشتر مسایل مورد اختلاف- و یا بهتر بگوییم مسئلۀ مورد اختلاف بین بخش غرجستان و رهبری و مرکزیت، نامۀ سرگشاده ای به رفقای سازمان تقدیم نمایند. به این امید که بتوانیم همه با هم غرض مبارزۀ قاطع علیه خیانت تسلیم طلبی و گرایشات ناسالم دیگر و احیاء و استحکام تشکیلات سازمان راهی بیابیم.» (بخش غرجستان سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما) ـ سنبله سال 1362 ـ تاکیدات از ماست)

حتی زمانی که رفقای بخش غرجستان به این نتیجه می‌رسند که اصلاح مرکز ممکن نیست بهتر است که از مرکزیت صلب اعتماد نمود، رفیق ضیاء در ژنیو است. او از ژنیو برای رفقایش به این مضمون نامه‌ای می‌فرستد:

«…. و اما در مورد سلب اعتماد از مرکزیت:

من فکر میکنم که اگر برادران به این نتیجه رسیده اند که اصلاح مرکزیت ممکن نیست بهتر است مبارزات سالم ایدیولوژیک علیه این مرکزیت ناسالم در صفوف گسترش داده شود. به نظر من سلب اعتماد صرف نمیتواند دردی را دوا کند و بر مشکلات بیشتر می افزاید و رابطۀ ما را با صفوف دیگر بخشها قطع میکند. ثانیاً من نمی دانم این سلب اعتماد چگونه است؟ و ثالثاً آیا این سلب اعتماد صرفاً از طرف رفیق … اعلام شده است و یا اینکه با دیگر برادران هم مشوره صورت گرفته است؟ و در صورت اول آیا… و … میتوانسته بنا به فیصله های کنفرانس تنها خودشان سلب اعتماد بخش را از مرکزیت اعلام نمایند؟ به نظر من در مورد اعلام رسمی سلب اعتماد فقط و فقط کنفرانس آیندۀ بخش میتواند تصمیم بگیرد و بس. گذشته از آن چه الترناتیوی بعد از این اعلام سلب اعتماد از جانب برادران ارائه شده است؟»(بخشی از نامۀ مؤرخ دلو سال 1361 مسئول عمومی بخش غرجستان از ژنیو- سویس ـ تاکیدات از ماست)

به هر صورت رفیق ضیاء در سال های 1361 و 1362 به هیچ‌وجه خواهان صلب اعتماد از “ساما ” نیست، بل‌که متعقد به مبارزه درونی به خاطر «استحکام ساما» است. گر چه بحث رفیق ضیاء علیه تسلیم طلبی “ساما” جدی است، اما این بحث با تمایل “ساما” به رویزیونیست‌های چین جدی‌تر از قبل می‌گردد. 

هنوز بحث‌ تسلیم طلبی به نتیجۀ قطعی نرسیده بود که در ” ساما” طرحی برای تحکیم روابط با چین  و فرستادن کادرها برای آموزش توسط رویزیونیست‌های چینی ریخته شد. اما رفیق ضیاء با این طرح “ساما” کاملاً مخالف بود. این موضوع را بهتر است از زبان خود رفیق ضیاء بشنویم.

« من قبلاً با طرح تربیت کادرها برای “ساما” توسط چینی‌ها مخالفت کرده بودم ولی “رهبر و شرکاء” علی رغم مخالفت قبلی من برنامۀ گروپ اعزامی را به صورت مدرسۀ سازمانی تنظیم کردند (یکی از پیش‌نهادات “رهبر” در مورد کار آموزشی در سازمان عبارت بود از ایجاد مدرسۀ سازمانی و تربیت حداقل ده کادر درجه اول برای رهبری آیندۀ سازمان که مورد تصویب کنفرانس سرتاسری قرار گرفت.) قبل از حرکت گروپ اعزامی “رهبر و شرکاء” در غیاب من به یک فیصله رسیده بودند و آن این بود که:

«تحکیم ارتباط دوامدار با حزب کمونیست چین برای “ساما” اهمیت استراتژیک دارد.» در جلسۀ مختصری که کمیتۀ مرکزی قبل از حرکت گروپ اعزامی داشت من با این فیصله مخالفت کردم و متذکر گردیدم که:

«اساساً شناخت ما ازین “دوستان تازه” بیش‌تر از تحکیم ارتباط اهمیت استراتژیک دارد، زیرا این جـنـبـه مربوط به موضع‌گیری ایدئولوژیک بر می‌گردد. ما باید بر اساس شناختی که رفقای ما حاصل می‌کنند و بی‌گمان شـناخت قبلی ما را عمیق‌تر خواهد سـاخت ببینیم که چگـونه می‌توانیـم روابط مان را با ایشـان تنظیـم نماییم. رفـقـا باید بخاطر داشته باشند که روابط صرف سیاسی است (بازهم “حماقت روستایی”). همگی سکوت کردند و چیزی نگفتند.» (تیوری سـه جهان اسـتراتژی بین المـللی رویزیونیســت‌های چـینی)

رهبری “ساما ” به مخالفت رفیق ضیاء هیچ وقعی نگذاشت و کار خود را پیش برد. مبارزات رفیق ضیاء در درون “ساما” علیه تیوری سه جهان نیز شروع گردید. اما این مبارزات هنوز به پختگی نرسیده است.

شناخت رفیق ضیاء از تیوری سه جهان در سفر اروپا با ارتباط ‌گیری با مائوئیست‌های ایرانی، پیروئی و به خصوص مارکسیست‌ ـ لنینیست‌های ترکیه عمیق‌تر از قبل گردید. رفیق ضیاء با حزب مارکسیست ـ لنینیست ترکیه وارد بحث می‌گردد. در خواست حزب مارکسیست ـ لنینیست ترکیه از رفیق ضیاء این است که “ساما ” هر چه جدی‌تر گام عملی در جهت تشکیل حزب کمونیست افغانستان بردارد و در دومین کنفرانس بین المللی احزاب و سازمان های مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوتسه دون اندیشه شرکت نماید.  

وقتی که رفیق ضیاء به افغانستان بر گشت و روی ایجاد حزب کمونیست افغانستان و شرکت در دومین کنفرانس بین المللی احزاب و سازمان‌های مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوتسه دون اندیشه را مطرح نمود، متوجه شد که رهبری “ساما” هیچ علاقه‌ای به این پیش‌نهاد ندارد. در این زمان رفیق ضیاء متوجه شد که رهبری “ساما” اصلاً خواهان چنین تشکیلی نیست و بیش‌تر علاقه “به تحکیم ارتباط با چین ” به خاطر “دریافت امکانات”  دارد.

 هرگاه رهبری “ساما” پیش‌نهاد رفیق ضیاء در مورد ایجاد حزب کمونیست افغانستان و شرکت در کنفرانس بین المللی را می‌پذیرفت، و با رویزیونیست‌های چین روابطش را قطع می‌نمود، به هیچ‌وچه رفیق ضیاء روابطش را با “ساما” قطع نمی‌کرد، بل‌که مبارزاتش را بطور جدی علیه تسلیم طلبی در درون “ساما” پیش می‌برد.

وقتی که رفیق ضیاء متوجه شد که رهبری “ساما” بیش‌تر تمایل به تحکیم روابط با رویزیونیست‌های چین دارد تا ایجاد حزب کمونیست در افغانستان، در آن زمان رفیق ضیاء تصمیم به قطع رابطه با “ساما” گرفت و به دفاع از ایجاد حزب کمونیست در افغانستان و همکاری با جنبش کمونیستی بین المللی پرداخت.

در عقرب 1364 بخش غرجستان ساما اعلامیه‌ای انتشار داد که در آن از انترناسیونالیزم پرولتری، همکاری با جنبش کمونیستی بین المللی و ایجاد حزب کمونیست در افغانستان به صراحت یاد آوری گردیده و از آن با جدیت دفاع نموده و تاکید جدی بر مبارزه علیه انواع رویزیونیزم نموده است. به قسمتی از این اعلامیه توجه نمائید:

« اين بخش با اعتقاد راسخ به انترناسيوناليزم پرولتري به ايجاد پيوند، همكاري و وحدت با جنبش كمونيستي بين المللي بمثابه ضرورت جدي و اساسي جنبش كمونيستي كشور نگريسته و بر ضرورت مبارزه قاطع عليه اشكال جديد رويزيونيزم و انحراف تاكيد مي ورزد.

اين بخش بر لزوم پيوند بين جنبش كمونيستي كشور و مجموع جنبش مقاومت با مبارزات آزاديبخش ملل اسير بر اساس مبارزات ضد امپرياليستي و ضد ارتجاعي اعتقاد راسخ دارد.

بخش غرجستان ضرورت اساسي تشكيل حزب پيشآهنگ طبقه كارگر كشور را مسئولانه درك كرده و بر ضرورت جدي وحدت جنبش كمونيستي كشور بر اساس مبارزات سالم ايدئولوژيك و همكاري عملي تاكيد مي ورزد. فعال ساختن روابط با بخش هاي مختلف جنبش كمونيستي كشور بر اساس مبارزه سالم ايدئولوژيك و همكاري عملي  براي ما به مثابه يك ضرورت جدي مطرح است. » ســند شــماره چـهارم: اعلامـيۀ سـازمان آزاديبخـش مـردم افغانسـتان- بخش غرجسـتان عقرب 1364

این بحث بعد از سفر اروپا بیان‌گر آنست که مبارزات رفیق ضیاء علیه رویزیونیزم و ایجاد حزب کمونیست در افغانستان و همکاری مشترک با جنبش کمونیستی بین المللی از الویت بر خوردار است. با آن هم رفیق ضیاء هیچ‌گاه مبارزه علیه تسلیم طلبی ” ساما ” را به فراموشی نسپرد و با جدیت علیه آن مبارزه نمود.

در کنفرانس سرتاسری “ساما ” بحث روی تسلیم طلبی و بخصوص تیوری سه جهان از جمله جنجال بر انگیزترین مسایل بحثی میان رفیق ضیاء و رهبری “ساما” بود. رهبری “ساما” معتقد بود که تیوری سه جهان استراتیژی پرولتاریا بین المللی نه، بل‌که استراتیژی پرولتاریای افغانستان و چین است، اما رفیق ضیاء بر عکس، استدلالش این بود که « تیوری سه جهان نه تنها غلط است، بل‌که یک تیوری رویزیونیستی است. این تیوری نه تنها استراتیژِی بین المللی پرولتاریای جهان نیست، بل‌که استراتیژی بین المللی پرولتاریای افغانستان هم نیست. این تیوری استراتیژی بین المللی دار و دستۀ کودتاگر رویزیونیست‌های حاکم بر حزب کمونیست چین به رهبری “نا پشیمان راه سرمایه داری ” است. این تیوری انعکاس آن موضع‌گیری ایدئولوژیک است که مائوتسه دون را می‌کوبد، انقلاب فرهنگی را فاجعه بزرگ می‌خواند، دوباره سازی و اصلاحات اقتصادی را پیش می‌کشد و از چهار مدر نیزاسیون حرف می‌زند.»

بعد از این که بحث و جدل ها به نتیجۀ نرسید رفیق ضیاء به این نتیجه رسید که خط و مشی ” ساما ” یک خط و مشی ضد مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی است و هم‌کاری با “ساما” سودی ندارد و با تعیین خط و مرز میان انقلاب و ضد انقلاب قطع رابطه با “ساما” را در 14 حمل 1365 خورشیدی اعلان نمود.

سکتاریزم و انحلال طلبی

در

درون حزب کمونیست (مائوئیست)افغانستان

 در صفحه اخیر اعلامیۀ فاقد اعتبار زیر نام فریبنده حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان چنین می‌خوانیم:

« بعد از درگذشت رفیق ضیا تعدادی از این افراد و گروهها با ابراز خرسندی از مرگ رفیق ضیا، دست به فحاشی و رکیکگویی در صفحات اجتماعی علیه او زدند. حتی فرصت طلبان داخل حزب نیز تلاش کردند، حزب را تا سرحد یک فرقه سکتاریستی تقلیل دهند. سکتاریزم سیاسی و دگماتیزم فلسفی این افراد کار را به انحلال طلبی تشکیلاتی کشانید و موانع جدی فرا راه فعالیت حزب ایجاد کرد؛ این معضل در نشست عمومی کمیته مرکزی در خزان 1399برطرف شد و کمیته مرکزی و دفتر سیاسی حزب باز سازی گردید.» (اعلامیه فاقد اعتبار زیر نام فریبنده حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان)

هیچ فرد و یا گروهی به اندازه فرصت طلبان داخل حزب از مرگ رفیق ضیاء خرسند نگردید. بعد از درگذشت رفیق ضیاء «ابراز خرسندی …  فحاشی و رکیک گویی» افراد و گروها هیچ اثری نتوانست بر مبارزات پی‌گیر حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان بگذارد. فقط نیروهای فرصت طلب خزیده در درون حزب توانستند  که مبارزات حزب کمونیست (مائوئیست ) افغانستان را به سکتگی دچار نمایند. این فرصت طلبان خزیده در درون حزب کسانی اند که به مدت چندین ماه از نشرات حزب در وبسایت جلوگیری بعمل آوردند و بالاخره استقلالیت شان را اعلان نمودند. این افراد کسانی اند که بعد از اخراج از کمیته مرکزی حزب و اخراج از حزب درزمان حیات رفیق ضیاء با حیله و نیرنگ و یک توبه نامه احیای مجدد حزب را بدست آورده و منتظر فرصت نشستند. این فرصت بعد از بدرود حیات رفیق ضیاء برای شان مسیر گردید. حتی یکی (م) از ایشان در زمان حیات رفیق ضیاء به حزب و رهبری حزب خیانت نمود و خیانتش حتی 9 ماه بعد از درگذشت رفیق ضیاء از طریق حزب کمونیست ایتالیا در ارتباط با حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان افشاء گردید.

این فرد(م) زمانی که از کمیته مرکزی اخراج گردید با حیله و نیرنگ توانست که رفیق ضیاء را بفریبد و به عنوان نماینده حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان در جلسه تدارکی بین المللی جنوری 2020 میلادی شرکت نماید و در جلسه به‌گونۀ ماهرانه و وحشتناکی پیش‌نهادات حزب را تحریف و طبق میل خود به جلسه ارائه نماید.

حال به‌بینیم که سکتاریست کیست و چگونه پای سکتاریزم به انحلال طلبی کشیده شد.

سکتاریست کسی است که مخفیانه دار و دستۀ ی در درون حزب برای خود دست و پا می‌کند و در شرایط مناسب علم استقلالیت در درون حزب را بلند می‌کند و از دستورات دفتر سیاسی و کمیته مرکزی حزب سر باز می‌زند.

چند روز بعد از درگذشت رفیق ضیاء کمیته واحد شماره ششم تحت رهبری” م ” ـ اخراجی کمیته مرکزی در زمان حیات رفیق ضیاء ـ  به اصطلاح انتقاداتی متوجه کمیته مرکزی حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان نمود. کمیته مرکزی مختصراً به جواب شان پرداخت و از “م ” خواست که برای حل اختلاف به پولینوم هفتم کمیته مرکزی حزب شرکت نماید. او به پولینوم هفتم شرکت نکرد،همان طوری که در پولینوم پنجم کمیته مرکزی حاضر نگردید. اما بعد از مدتی داخل کشور آمد آن هم نه برای حل به اصطلاح اختلافات، بل که برای تخریب حزب. او هیچ‌گاه حاضر به جلسات رویارو با کمیته مرکزی و دفتر سیاسی نگردید، بل‌که همراه ” ز ” طرح توطئۀ را ریخت و به دیدار یکایک رفقا شتافتند و توطئه شان از طرف اکثریت اعضای کمیته مرکزی و دفتر سیاسی مردود دانسته شد. آن‌ها فقط توانستند که اقلیتی را با خود همراه بسازند، و با یک حرکت انحلال طلبانه  اعلامیۀ زیر نام «نشست عمومی کمیته مرکزی و نمایندگان واحدهای منطقوی برای بازسازی تشکیلات حزب» در اخیر عقرب 1399 خورشیدی اتشار دادند.

بعد از درگذشت رفیق ضیاء، کمیته منطقه ششم تحت رهبری ” م ” و در پیوند تنگاتنگ با “ز “، هیچ یک از دستورات دفتر سیاسی و کمیته مرکزی حزب را عملی نکردند و به مدت چندین ماه از نشرات حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان در ویب‌سایت شعله جاوید که در کنترول شان بود جلو گیری به عمل آوردند.

کمیته مرکزی حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان و دفتر سیاسی حزب از همان ابتدا مبارزات درونی علیه مخربین حزب شروع نمود که شماره 23الی28نشریه کمونیست بیان‌گراین مدعاست.کمیته مرکزی حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان در شرایط مساعد تمام این اسناد را به دسترس جنبش مائوئیستی افغانستان قرار خواهد داد.

نویسنده و یا نویسندگان اعلامیه مدعی است که « این معضل در نشست عمومی کمیته مرکزی در خزان 1399برطرف شد و کمیته مرکزی و دفتر سیاسی حزب باز سازی گردید.» طوری که گفتم که در اخیر عقرب 1399 خورشیدی اعلامیه شان تحت نام «نشست عمومی کمیته مرکزی و نمایندگان واحدهای منطقوی برای بازسازی تشکیلات حزب» منتشر گردید. از عنوان اعلامیه مشخص است که تشکیل دهندگان به اصطلاح جلسه هیچ بوئی از تشکیلات سیاسی نبرده اند.

کسانی که الفبای مبارزه را بداند، بدرستی درک می‌کند که ادعای نویسنده و یا نویسندگان اعلامیه فاقد اعتبار زیر نام فریبنده حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان تهی از حقیقت است و با نیش‌خند تمسخر آمیز به آن می‌نگرند. زیرا  این نشست نه تنها « نشست عمومی اعضای کمیته مرکزی و نمایندگان واحدهای‌های منطقوی» نبوده، بل‌که نشست دو نفر از اعضای کمیته مرکزی همراه ” ز ” و یک نفر از اعضای حزب که عضویتش در زمان رفیق ضیاء به حالت تعلیق در آمده بود، می‌باشد. این از یک سو و از سوی دیگر، بازسازی کمیته مرکزی و دفتر سیاسی از مسئولیت‌های پولینوم کمیته مرکزی حزب است، نه «نمایندگان و واحدهای منطقوی» حزب.

با صراحت باید گفت که اکثریت اعضای کمیته مرکزب حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان و دفتر سیاسی حزب هیچ اطلاعی از چنین نشستی نداشته اند. چون این حرکت یک حرکت سکتاریستی و انحلال طلبانه بوده است، بناءً از ابتدا تا انتهای این حرکت شان یعنی اعلامیه 28 جوزا هیچ گونه صداقتی بکار نرفته است. زیرا اگر کوچک‌ترین صداقتی وجود می‌داشت چنین ادعای بی سر وتۀ را سر هم بندی نمی‌کردند و از همان ابتدا ادعای اقلیت بودن را می‌کردند. همان طوری که چریک‌های فدایی خلق در ایران این کار را کردند.

در این حرکت انحلال طلبانه فقط یک چیز نهفته بود و یک هدف دنبال می‌گردید، آن‌‌هم تخریب حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان. این حرکت از نظر مائوئیست‌ها کاملاً مردود و شرم آور است. مائوتسه دون می‌گوید که: «ابراز عقیده شایسته استقبال است، اما تخریب وحدت حزبی شرم آورترین چیزاست.»

چه کسی به حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان خیانت نموده است

حال سری به اعلامیه فریبنده به اصطلاح واحد شماره چهارم زیر نام حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان می‌اندازیم. در این اعلامیه چنین می‌خوانیم: « رفیق ضیاء و هم رزمانش راه سرخ آزادی را برای رهایی ستم کشان ترسیم نمود. او با تمام سختی ها و مشکلات همچنان در سنگر مبارزه باقی ماندو مشعل آزادی و مبارزه را بر افراشته نگه داشت، نه مشکلات راه و نه خیانت های هم سنگران و رفقای نیمه راه او را دل سرد نمود.» (اعلامیه به اصطلاح کمیته منطقه شماره چهارم)

از این که نویسنده اعلامیه هیچ توجۀ به دستور زبان دری ندارد و نمی‌داند وقتی جمله با جمع شروع می‌شود باید با جمع ختم شود، می‌گذریم. خواننده وقتی نقل و قول بالا را مطالعه نماید دقیقاً متوجه می‌شود که نقل و قول فوق الذکر از لحاظ دستور زبان دری کاملاً غلط است. نقل فوق باید این گونه تحریر می‌یافت:

« رفیق ضیاء و هم‌رزمانش راه سرخ آزادی را برای رهایی ستم‌کشان [افغانستان] ترسیم نمود[ند]. [آن‌ها] با تمام سختی‌ها و مشکلات و هم‌چنان در سنگر مبارزه باقی ماند[ند] و مشعل آزادی و مبارزه را بر افراشته نگه [داشتند]، نه مشکلات راه و نه خیانت‌های هم‌سنگران و رفقای نیمه راه [آن‌ها] را دل سرد نمود.»

هیچ جای شک و شبهی وجود ندارد که « رفیق ضیاء و هم‌رزمانش راه سرخ آزادی را برای رهایی ستم‌کشان [افغانستان] ترسیم نمود[ند]. [آن‌ها] با تمام سختی‌ها و مشکلات و هم‌چنان در سنگر مبارزه باقی ماند[ند] و مشعل آزادی و مبارزه را بر افراشته نگه [داشتند]، نه مشکلات راه و نه خیانت‌های هم‌سنگران و رفقای نیمه راه [آن‌ها] را دل سرد نمود.»

تمامی اعضای حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان شاهد و گواه آنند که حزب بار بار به اثر خیانت‌های نویسنده اعلامیه به اصطلاح کمیته منطقه چهارم ضربت خورده و هر دفعه بصورت کتلوی تعدادی از اعضا و هوادران حزب از مبارزات انقلابی کناره گیری نموده و اکثریت شان توسط احزاب ارتجاعی به دولت دست‌نشانده جذب گردیدند. اما این مشکلات و خیانت‌های ممتد به هیچ‌وجه کوچک‌ترین اثری روی مبارزات حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان ننهاد. رفیق ضیاء و رفقای همرزمش همچو کوه پا بر جا ایستادند و علیه تمامی موانع مبارزه نمودند. برای این که خواننده بهتر بداند که چه کسی مشکل آفرینی و به حزب خیانت ورزیده، پای صحبت رفیق ضیاء می‌نشینیم:

« البته در یک مورد مشخص باید گفته شود که واقعاً حزب در محل متضرر گردیده است و آن تعطیل شدن مرکز آموزشی در محل و فروش تمام وسایل و تجهیزات کورس‌های آموزشی در محل توسط “ز” و عدم حساب‌دهی وی به واحد پایه‌یی مربوطه و در نتیجه عدم حساب‌دهی واحدپایه‌یی مربوطه به حزب درین‌مورد است که هیچ نتیجۀ دیگری جز گم شدن امکانات مالی حزب در محل نداشته است.» (رفیق ضیاء ـ “مطالبی در مورد جوانب مختلف قضیه رفیق زلاند” ـ تاکیدات از ماست)

دفتر سیاسی حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان تحت رهبری رفیق ضیاء حرکات انحرافی مکرر”ز”و ضربات وارده بر حزب را چنین ارزیابی نموده است:

«فرد مورد نظر در طول چندین سال حضور در حزب، باربار در مناسباتش با دختران مربوط به … زنان، و حتی دختران بیرون از …، مشکل‌آفرینی کرد، مشکل‌آفرینی ای که تقریباً هر بار باعث بیرون رفتن چند یا چندین تن از دسته گردید. دلیل این مشکل آفرینی هیچ‌چیز دیگری نبود جز برخورد شوونیستی بیمارگونه در قبال آن‌ها. به جرئت باید گفت که این فرد برجسته‌ترین فرد وارد کنندۀ ضربات بر … بوده است. این موضوع در سند دفتر سیاسی کمیتۀ مرکزی اول حزب به وضوح مورد بحث قرار گرفته بود و آن‌چنان واضح و روشن مورد بحث قرار گرفته بود که در اکثریت قریب به اتفاق موارد، وی در نوشته اش در اساس بروز مشکلات مربوطه را پذیرفته بود و فقط بعضی جزئیات بعضی از مشکلات ایجاد شده را انکار کرده بود. در واقع به همین جهت بود که در میان روابط …. تقریباً بطور عموم حساسیت‌های شدیدی در مورد وی به وجود آمده بود، حساسیت‌‌هایی که تا حد زیادی هم‌چنان وجود دارد. به همین‌جهت باید گفت که آن‌چه باعث تطبیق مجازات تنزیل موقعیت‌های حزبی وی و محرومیتش از شرکت در کنگرۀ دوم حزب گردید، “اشتباه” یا “اشتباهات” یا حتی “اشتباهات جدی” جنسی نبود، بل‌که انحرافات جنسی مبتنی بر شوونیزم غلیظ بیمارگونه و عیاش‌مشربانه بود. حتی اگر حرکت‌های انجام‌یافته توسط وی در بار اول و بار دوم، با “انعطاف‌پذیری”، عملاً “اشتباه” یا “اشتباهات” قابل اغماض دانسته شد، حرکت‌های بعدی و بخصوص آخرین حرکتش غیر از “انحراف” و “انحرافات” جدی چیز دیگری شمرده نمی شد و نباید شمرده می‌شد.» تاکیدات از ماست

نویسنده اعلامیه به اصطلاح کمیته منطقه چهارم باحرکات مکرر انحرافی از حزب اخراج گردیدو بعد از مدت چند سال در خواستی برای عضویت مجدد به حزب داد و از خود به اصطلاح انتقاد نمود. با این نیرنگ دو باره به عضویت حزب در آمد. بعد از این‌که به عضویت حزب در آمد باز هم مرتکب اشتباهات و انحرافات جدی شد. رفیق ضیاء در نامۀ به رفیق شاعر در مورد انحرافات “ز” چنین می‌نویسد:  

  « موضوع زلاند باید تعقیب گردد و نباید در مورد وی سست گرفته شود. من فکر می‌کنم که پس از آن که با هم دیدیم در خود منطقه یک جلسه گرفته شود و موضوع زلاند تحت بحث گرفته شود و این بحث باید یک بحث همه جانبه باشد و نه صرفاً بحثی در مورد مصاحبه و دیدار با ولسوال و مالستانی و رفاقت با فلان شخص فاسدالاخلاق.»

گزارشی که به همین تازگی به دست ما رسیده نویسنده اعلامیه به اصطلاح کمیته منطقه چهارم، بعد از این که از حزب اخراج گردیده بود باز هم در منطقه در پی فریب رفقای حزبی بر آمده است و از تمامی رفقای منطقه حق العضویت‌ها را جمع آوری نموده و به مصارف شخصی رسانده است. زمانی که رفقا در سال 1400 خورشیدی از اخراج وی و بعد فریب کاری اش با خبر شدند بر وی اعتراض نمودند و راه شان را ازوی جدا نمودند. این بار اول نیست که از امکانات مادی حزب سوء استفاده نموده است، بل‌که در چندین مورد این سوء استفاده از جانب وی سر زده است. باز هم می بینیم که رفیق ضیاء در این مورد چه گفته است:

« البته درین موارد ملاحظاتی نیز می‌تواند در میان باشد. او به محیط روستایی زادگاهی اش با امکانات برگشت و در ضمن بخاطر شرکتش در فعالیت مسلحانۀ تبلیغاتی توده یی، بصورت جدی یا غیر جدی و بر سبیل شوخی، مزد یا حق پولی مطالبه کرد و حد اقل 6000 افغانی پول گرفت.

در گذشـته نیز چـندین بار چنین بوده و یا چـنین شده است. او در کـویته مسئولیت مکتب را بر عـهـده گرفت و این به معنای در دست داشتن امکانات پولی ولو اندک مکتب بود. سپس در شهر غ و از طریق زمینه سازی و کمک رفقای حزبی در آن‌جا، توانست تحصیلات دورۀ مکتبش را به انجام رساند. در کابل نیز تا حد معینی و در اوقات معینی از کمک‌های رفقای حزبی مستفید گردید و توانست تحصیلات دانشگاهی خود را به انجام رساند.

روحیۀ مبارزاتی‌ای که او تا حال از خود نشـان داده اسـت، تا چـه اندازه مربـوط به این امکانات گیری ها بوده است؟ این سوال را نمی توان بطور نهایی جواب داد مگر آن‌که یک آزمایش مشخص در مورد او به عمل آید.»( رفیق ضیاء ـ   “مطالبی در مورد جوانب مختلف قضیه رفیق ” ز” ـ تاکیدات از ماست.)

 زمانی که “ز” تقاضانامه‌ای برای عضویت مجددش به حزب ارائه نمود، دفتر سیاسی حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان تحت رهبری رفیق ضیاء، نقدی بر این تقاضا نامه زیر عنوان «مطالبی در مورد تقاضانامه یا شکایت‌ نامه”ز”»، موضوع حیف و میل دارایی‌های حزب توسط  ” ز ” را چنین ارزیابی نمود:

« البته در یک مورد مشخص باید گفته شود که واقعاً حزب در محل متضرر گردیده است و آن تعطیل شدن مرکز آموزشی در محل و فروش تمام وسایل و تجهیزات کورس‌های آموزشی در محل توسط “ز” و عدم حساب‌دهی وی به واحد پایه‌یی مربوطه و در نتیجه عدم حساب‌دهی واحدپایه‌یی مربوطه به حزب درین‌مورد است که هیچ نتیجۀ دیگری جز گم شدن امکانات مالی حزب در محل نداشته است.»  تاکیدات از ماست

همان طوری که گفته شد نویسنده اعلامیه نه تنها دارایی‌های حزب را حیف و میل نمود، بل‌که بعد از اخراج از حزب هم حق العضویت‌های رفقای حزبی را جمع آوری نموده و حیف ومیل کرده است.

ضرورت به توضیح ندارد که بگویم چه کسی به حزب، به رفیق ضیاء و هم‌سنگران او مشکل آفرینی و خیانت کرده است و چه کسی و یا کسانی ” رفیق نیمه ” راه بوده است. ضرب المثل مشهوری است که «تف سربالا به صورت خود شخص می افتد» تفی که نویسنده اعلامیه به اصطلاح کمیته چهارم سر بالا انداخته دقیقاً به خودش اصابت نموده است

در جای دیگر نویسنده اعلامیه به اصطلاح کمیته منطقه چهارم می‌نویسد:

«حزب ما، حزب کمونیست (مائوئیست) خالی از اشتباهات و کمبودات نبود و نیست و هیچ انقلابی چنین ادعای را ندارد. رفیق ضیا همیشه تاکید داشت که نباید بر روی اشتباهات خاک پوشی کنیم بلکه با درس از همین اشتباهات مصممتر از پیش در مسیر هدف مان گام به جلو گذاشته و پیشاهنگ ستمکشان باشیم و برای تحقق اهداف والایمان از نثار کردن خونهایمان نیز دریغ نکنیم.»( اعلامیه به اصطلاح کمیته منطقه چهارم)

اولاً این که حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان متعلق به نویسنده اعلامیه نیست، و ثانیاً مائوئیست‌ها همیش روی اشتباهات و حتی انحرافات شان انگشت انتقاد می‌گذارند و به هیچ عنوان پرده پوشی از اشتباهات و حتی انحرافات نمی‌کنند، زیرا بدرستی می‌دانند که در جهان حتی یک شخص پیدا نمی‌شود اشتباه نکرده باشد. اما اعلامیه نویس هیچ گاه حق ندارد در مورد اشتباه و خاک پوشی روی اشتباه صحبت نماید، زیرا او اولین شخصیتی در حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان است که نه تنها مرتکب اشتباهات مکرر، بل‌که جنایات نا بخشودنی شده است. او همیش تلاش نموده تا روی اشتباهات و حتی جنایات خود را پرده ساتر بکشد. نقل و قول‌های رفیق ضیاء و فیصله دفتر سیاسی در این مورد که فوقاً تذکر آن رفت بیان کننده همین واقعیات است. حال می بینیم که در همان زمان یکی از کمیته‌های حزبی منطقه اول در این مورد چه دیدگاهی داشته است:

« 4 . رفیق زلاند از دیرگاه به این سو، داعیه مبارزه برای احقاق حقوق زنان مظلوم این سرزمین را داشته و درین راستا به صورت شبانه روزی تلاش ورزیده است. بر این کارنامه ، همه می بالند و دستش را به گرمی می فشارند. اما، گل هایی را که در طول سالها این رفیق آب داده است، حکایت از این امر دارد که ادعاهایی از این دست فقط در سطح شعار بوده است. واقف بودن به برخی ارزش ها و حقوق ؛ مهم است  ولی پایبند بودن و متعهد بدون به آنها مهمتر می باشد. اما متاسفانه این پایبندی نه تنها مشهود نیست، بلکه عملا علیه این ارزش ها حرکت صورت گرفته است. آخرین قضیه ، به خوبی این قضاوت را تصریح می کند . رفتار های به ظاهر مترقی زلاند، و نتایج این رفتار ها را نمی توان جز خیانت،  برخورد ابزاری و فرصت طلبانه نسبت به ارزشهای تصریح شده در اساسنامه نامید. استفاده ی ابزاری از ارزش ها مگر جز فرصت طلبی چیزی دیگر می تواند باشد ؟ بناً تکرار اشتباه ، اشتباه نیست، گناه است و در نهایت جنایتی است نا بخشودنی. آنچه را بار بار از سویی رفیق زلاند رخ داد دیگر نمی توان اشتباه خواند ، بل جنایت است. تجاوز جنسی توام با فریب است. این فریب در هر مرتبه، عضو حزب، داوطلب عضویت، هوادار و یا هم روابط دموکراتیک بخش زنان حزب را آماج قرار داده است.»( کمیته حزبی منطقه اول”فرید، م.اخگر، جاوید و فرهمند ـ “به دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان ـ داد رسی قربانی تجاوز جنسی یا مصلحت اندیشی سیاسی! ـ تاکیدات از ماست)

این اسناد و اسناد دیگر حزبی بیان کننده این واقعیت است که نویسنده اعلامیه به اصطلاح کمیته چهارم هیچ ارتباطی به حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان ندارد. ارائه چنین اعلامیه‌های بی پایه و تهی از حقیقت به معنای فریب نسل جوان و سوء استفاده‌های بیش‌تر از حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان  بوده و می‌باشد. نقل و قول‌های فوق الذکر دقیقاً نشان‌دهنده آنست که فرد مذکور همیشه از حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان برای غرض شخصی خویش سوء استفاده نموده است و هنوز هم این روند ادامه دارد. ما با جدیت در پی افشاء چنین چهره‌های تقلب  کارانه و فریب دهنده از هیچ گونه تلاشی دریغ نخواهیم کرد.

آوانتوریزم عریان

و مخدوش نمودن خط ترسیم شده‌ای

 حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان توسط رفیق ضیاء

بحثی که در ذیل مطالعه می‌کنید بخوبی بیان‌گر چهره آوانتوریزم و چه‌گواریزم نویسنده اعلامیه را مشخص می‌سازد. به این بحث توجه نمائید:

«در چنین شرایط اگر مردم ستم دیده باز هم فریب چنین شعارهای را بخورند ممکن است تا پیش آمدن فرصت دیگر بیش از پیش .قربانی شوند. پس برماست تا در پرتو راهنماییهای رفیق ضیا به جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی دست بزنیم و با ایجاد فضای جنگی انقلابی در راه آزادی و برای پایان دادن به جنگهای ارتجاعی و تبدیل آن به جنگ انقلابی تلاش نمایم و برای جهان عاری از تجاوز و اشغالگری، ستم و استثمار مبارزه نماییم و به دین ترتیب بر مسیر انقلاب و راه رفقای جان باخته‌ی خود مهر تائید بزنیم.» (اعلامیه به اصطلاح کمیته منطقه چهارم)

این یک حقیقت مسلم است که هیچ کشور به استقلال و آزادی حقیقی  نخواهد رسید مگر از طریق جنگ خلق. تاریخ اثبات نموده که هیچ طبقۀ بدون بکار بردن نیروی قهری و استفاده از نیروهای مسلح خویش نمی تواند قدرت سیاسی را به دست آورد. تاریخ مبارزات طبقاتی و ملی در تمام جوامع اثبات ساخته است که هر گونه تبدیلی در حاکمیت‌های سیاسی از طریق توسل به جنگ به عمل آمده است. بر اساس این حکم تاریخ است که مائوتسه دون با صراحت بیان ‌نمود که « قدرت سیاسی از لوله تفنگ بیرون می‌آید» رژیم‌های ارتجاعی برای حفظ موقعیت و تامین منافع خویش به نیروی مسلح متکی است. سر نگونی چنین رژیم‌های بدون درهم شکستن نیروی مسلحش غیر ممکن است. این گفته مائوتسه دون در تمام جوامع طبقاتی قابل تطبیق است: «وظیفه مرکزی و عالی‌ترین شکل انقلاب، کسب قدرت به وسیله نیروی مسلح یعنی حل مسئله از طریق جنگ است. این اصل مارکسیستی در همه جا … صادق است.» افغانستان مثال زندۀ این گونه تغییرات است. طرد استعمار انگلیس در افغانستان از طریق مبارزات مسلحانه ممکن گردید، سقوط دولت امانی و هم چنین سرنگونی رژیم سقوی و تحکیم حاکمیت خاندان طلایی با اتکاء به نیروهای مسلح و توسل به جنگ صورت  گر فته است. کودتای 26 سرطان 1352 خورشیدی بساط ستم شاهی را بر چید.  رژیم داود خان با یک کودتای خونین در 7 ثور 1357 خورشیدی سرنگون گردید، طرد اشغال‌گران سوسیال امپریالیزم “شوروی” و سر نگونی رژیم دست‌نشانده شان (رژیم نجیب)از طریق یک مقاومت گسترده مسلحانه امکان پذیر گردید. به همین ترتیب سرنگونی رژیم جهادی و استقرار امارت اسلامی طالبان نیز با زور اسلحه صورت گرفت و بالاخره سرنگونی امارت اسلامی توسط قوای اشغال‌گر به رهبری امپریالیزم اشغال‌گر امریکا از طریق یک یک جنگ فوق العاده شدید و خونین امپریالیستی متحقق گردید.

مسایل فوق الذکر بیان‌گر آنست که حصول استقلال کشور و آزادی مردمان کشور (طرد اشغال‌گران امپریالیست و سر نگونی رژیم دست‌نشانده) و تصرف قدرت سیاسی یعنی به پیروزی رساندن انقلاب دموکراتیک نوین، از لحاظ استراتیژیک هیچ راه دیگری جز توسل به قهر انقلابی و در یک کلام جنگ خلق وجود ندارد.

در شرایط کنونی افغانستان همگی از ضعف مفرط مائوئیست‌ها آگاهی دارند. این ضعف خود را در ضعف نظامی یعنی فقدان نیروهای مسلح انقلابی نمایان می‌سازد.   

«جنگ خلق جنگی است نقشه مندانه و آگاهانه که برای برپایی و پیش‌برد آن باید فعالیت های مبارزاتی تدارکی لازم و معینی را سازمان دهی کرده و به پیش برد.

اولین وظیفه تدارکی برای برپایی و پیش برد جنگ خلق تدارک ایدئولوژیک ـ سیاسی و تشکیلاتی خود حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان برای آماده شدن در برپایی و پیش برد این جنگ است.

دومین عرصه تدارکی برای بر پایی و پیش‌برد جنگ خلق، تدارک توده یی یعنی پیش برد کار توده یی و سازماندهی توده ها در آن حدی که بتوان با تکیه بر آن‌ها جنگ را آغاز کرده و به پیش برد.

وظیفه مهم دیگر در تدارکی برای بر پایی و پیش‌برد جنگ خلق، شناسایی مناطق مساعد و متمرکز ساختن فعالیت های حزبی و توده‌یی در آن مناطق است.

یکی از فعالیت‌های تدارکی ضروری دیگر برای بر پایی و پیش‌برد جنگ خلق، تدارک لوجیستیکی یعنی فراهم آوری حد اقل وسایل و تجهیزات و امکانات نظامی و غیر نظامی ضروری برای شروع جنگ است.» (اساس‌نامه حزب کمونیست (مائوئیست)افغانستان ـ  مصوب سومین کنگره سراسری حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان ـ صفحه 32 و 33)

وقتی می‌گوئیم که «جنگ خلق جنگی است نقشه مندانه و آگاهانه» بدین معناست که در مرحله فعالیت‌های مبارزاتی تدارکی باید نقشه‌ها و پلان‌های معینی تهیه گردیده باشد و فقط با تطبیق این نقشه‌ها و پلان‌های معین، حزب و توده‌های تحت رهبری اش را قادر می‌سازد تا جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی(در شرایط فعلی شکل مشخص جنگ خلق) را آغاز نماید. زیرا جنگ نمی‌تواند بصورت خود بخودی آغاز شود. بدون پیش‌برد موفقانه فعالیت‌های تدارکی به هیچ عنوان نمی‌توان جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی را آغاز نمود، و اگر احیاناً آغاز گردد، دو راه بیش‌تربرایش وجود ندارد، یا این که به نابودی می‌گراید و یا این که تن به تسلیمی ملی و طبقاتی می‌دهد. در برنامه کنگره وحدت چنین آمده است:

«جنگ مقاومت ملي مردمي و انقلابي جنگي است نقشه مندانه که توسط نيروهاي نظامي ضعيف و کم توان ملي و انقلابي عليه نيروهاي نظامي پرقدرت و وسيع اشغالگران امپرياليست و خاينين ملي مرتجع و دست‌نشانده شان به راه ميافتد. اين جنگ نمي تواند به صورت خود بخودي آغاز شود، بل‌كه برپايي و پيش‌برد آن مستلزم تهيه و تطبيق نقشه‌ها و پلان‌هاي معين و مشخصي است که حزب و توده‌هاي تحت رهبري‌اش را قادر مي‌سازد عملاً جتگ را آغاز نمايند. فقط با پيش‌برد موفقانه فعاليت‌هاي تدارکي است که جنگ مقاومت ملي مردمي و انقلابي مي‌تواند بر پا گرديده و به پيش برده شود. قبل از شروع جنگ، تدارك براي بر پايي آن و پس از آن‌كه بر پا گرديد پيش‌برد اصولي و موفقيت آَميزآن بايد به مثابه محور تمامي اشكال فعاليت‌هاي مبارزاتي حزب و توده ها محسوب گردد. عدم توجه به اين امر در نهايت به هيچ چيز ديگري جز بي توجهي به امر کبير جنگ مقاومت ملي مردمي و انقلابي و استقلال و آزادي کشور و مردمان کشور و انقلاب دموکراتيك نوين تمام نخواهد شد.» تاکیدات از ماست

اینک که آقای تخیل گرای ما می‌گوید: «در چنین شرایط اگر مردم ستم دیده باز هم فریب چنین شعارهای را بخورند ممکن است تا پیش آمدن فرصت دیگر بیش از پیش .قربانی شوند. پس برماست تا در پرتو راهنماییهای رفیق ضیا به جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی دست بزنیم و با ایجاد فضای جنگی انقلابی در راه آزادی و برای پایان دادن به جنگهای ارتجاعی و تبدیل آن به جنگ انقلابی تلاش نمایم…»

معلوم نیست که آقا زاده‌ها در دوران فعالیت تدارکی چه پلان و نقشه‌های تدارک دیده اند!؟ با صراحت باید بیان نمود که نویسنده و یا نویسندگان اعلامیه نه به راهنمایی‌‌های رفیق ضیاء پای بندی دارند و نه به اصول انقلابی مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی. صحبت از راهنمایی‌های رفیق ضیاء فقط یک حیله و نیرنگی است جهت فریب نسل جوان و درهم اندیشی ایدئولوژیک ـ سیاسی میان نیروهای مائوئیست کشور. زیرا رفیق ضیاء در چنین شرایطی و اوضاع درهم و بر هم کشور که حزب از آمادگی‌ محکم و استوار برای تقبل مسئولیت‌های جنگی بر خوردار نیست، به هیچ عنوان شعار دست به سلاح بردن را نداده است.

رفیق ضیاء در مورد برپایی و پیش‌برد جنگ خلق در افغانستان همیشه بر روی پیاده نمودن درست و به موقع  اساسنامه حزب تاکید می‌ورزید. او تاکید داشت که بدون استحکام ایدئولوژیک ـ سیاسی و تشکیلاتی حزب نمی‌توان جنگ خلق را بر پا نمود. او همیش بر روی مسایل تشکیلاتی حزب که در برنامه انعکاس یافته تاکید می‌ورزید: « آمادگي تشكيلاتي حزب براي آغاز جنگ عمدتاً به استحكام تشكيلاتي حزب مربوط است. استحكام تشكيلاتي حزب قبل از همه توسط سياست تشكيلاتي حزب در مورد ساختمان تشكيلاتي حزب معين مي گردد. تشكيلات حزب بايد قسمي ساخته شود که براي آغاز و پيش‌برد موفقيت آميز جنگ انقلابي ملي و طبقاتي مناسب و موزون باشد. اگر اين مناسبت و موزونيت ميان ساختمان عملي تشكيلات حزب و خط ايديولوژيك – سياسي و نظامي تدوين شده و رسماً پذيرفته شده حزب وجود نداشته باشد، خط ايديولوژيك – سياسي و نظامي حزب در واقع فاقد پايه تشكيلاتي لازمه بوده و به يك سلسله ادعاهاي صرف تيوريك و تبليغاتي مبدل مي‌گردد. اما آمادگي تشكيلاتي حزب براي آغاز جنگ صرفاً به استحكام تشكيلاتي حزب خلاصه نمي‌گردد، بل‌كه درجه معيني از گسترش تشكيلاتي حزب را نيز در بر مي‌گيرد. حد بسيار معين و مشخصي براي گسترش تشكيلاتي حزب نمي‌توان در نظر گرفت. ولي اولاً توسط يك حزب چند نفره نمي‌توان جنگ را آغاز نمود و ثانياً در شرايط استبدادي جامعه افغانستان، گسترش وسيع صفوف حزب در شرايط قبل از آغاز جنگ نمي تواند ممكن و ميسر باشد. از اين جهت راه موُثر براي گسترش وسيع صفوف حزب، برپايي و پيشبرد جنگ است» برنامه کنگره وحدت ـ تاکیدات از ماست.

موضوع استحکام تشکیلاتی حزب در دومین کنگره سراسری حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان چنین بررسی گردیده است: « و اما در مورد استحکام تشکیلاتی حزب: خط ایدیولوژیک- سیاسی و خط نظامی رسماً تدوین شدۀ حزب، خط مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی و خط نظامی جنگ خلق است. ولی آیا سیاست عملی ساختمان تشکیلاتی حزب ما با این خط ایدیولوژیک- سیاسی و نظامی موزون و مناسب بوده است؟ به عبارت دیگر آیا تشکیلات حزب ما قسمی ساخته شده و استحکام یافته است که برای برپایی و پیش‌برد جنگ خلق و شکل مشخص کنونی آن یعنی جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی مناسب و موزون باشد؟ به جرئت می توان گفت که نه.  

با تاسف باید پذیرفت که تشکیلات حزب ما از لحاظ کیفی نیز قسمی ساخته و پرداخته نشده است که برای برپایی و پیش‌برد جنگ خلق موزون و مناسب باشد. به همین علت است که شعار جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی علیه اشغال‌گران امپریالیست و خاینین ملی دست نشاندۀ شان و تدارک برای برپایی و پیش‌برد چنین جنگی عملاً و بصورت عمده به یک سلسله ادعاهای صرف تیوریک و تبلیغاتی مبدل شده و اکنون پس از سپری شدن مدت بیش‌تر از ده سال از زمان تشکیل حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان ما هم‌چنان شعار “تدارک برای برپایی و پیش‌برد” چنین جنگی را سر می دهیم. …. این وضعیت نشان می‌دهد که ما در طی بیش‌تر از ده سال گذشته برای جنگ خلق و تدارک برای برپایی آن، حتی به اندازه کافی تبلیغات نکرده ایم و شعار نداده ایم. به عبارت دیگر حزب ما از لحاظ شعار دهی و تبلیغات برای جنگ خلق نیز در طی ده سال گذشته به قدر کافی مستحکم نبوده است » گزارش سیاسی به دومین کنگره سراسری حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان

دومین وظیفه تدارکی برای بر پایی و پیش‌برد جنگ خلق تدارک توده‌یی است. یعنی بردن آگاهی انقلابی میان توده‌ها و آشنا ساختن توده‌ها به ضرورت‌ها و مشخصات تیوری جنگ خلق (شکل مشخص جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی). بدون بردن آگاهی انقلابی(تیوری جنگ خلق) در میان توده‌ها، امکان دارد که بتوانیم توده‌ها را برای بر پایی و پیش‌برد جنگ آماده کنیم، اما این جنگ شکلی از جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی نخواهد بود، در شرایط کنونی که تمام مناطق کشور تحت تسلط رژیم دست‌نشانده و ارتجاع طالبی قرار دارد، یا این جنگ نوعی از جنگ ضد رژیم دست‌نشانده در تابعیت از جنگ طالبانی پیش خواهد رفت و یا این‌که نوعی از جنگ ضد طالب در تابعیت از جنگ رژیم

دست‌نشانده علیه طالبان.  

این بحث بدان معنا نیست که ما مخالف جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی هستیم، بل‌که بدان معناست که حزب کمونیست (مائوئیست)افغانستان هنوز از شرایطی که در اساس‌نامه حزب قید گردیده بر خوردار نیست.

اعتقاد ما اینست که باید در شرایط کنونی این حالت ( حالت تدارک جنگ…)  را برهم زده و برای  به برپایی و پیش‌برد جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی آمادگی  بگیریم. این آمادگی در قدم اول به آمادگی تشکیلاتی و درجۀ معینی از گسترش تشکیلاتی حزب را در بر می‌گیرد. باید با صراحت گفت که حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان چه در زمان حیات رفیق ضیاء و چه بعد از در گذشت رفیق ضیاء به درجه‌ای معینی از گسترش تشکیلاتی حزب که بتواند با تکیه بر آن کمیت جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی را شروع نماید نرسیده است.

یکی از مهم‌ترین گسترش تشکیلاتی کار توده‌یی و سازمان‌دهی توده‌هاست. چون تودها سازندگان تاریخ اند، بدون بسیج، سازمان‌دهی و رهبری توده‌ها پیروزی جنگ خلق و پیروزی انقلاب ملی و انقلاب دموکراتیک نوین غیر ممکن است. بناءً کادرهای حزبی باید در روستا میان توده ها بروند. انجام این مسئولیت بدون پیوند با توده ها غیر ممکن است.

مسئله دیگری برای گسترش حز ب مبارزه جدی، درست و اصولی برای از میان برداشتن اختلافات میان مائوئیست‌ها است. حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان همان طوری که از زمان ایجادش تا کنون این نیاز عاجل مبارزاتی را بدرستی درک نموده و در راه اتحاد مائوئیست ها گام به جلو گذاشت و مبارزات ایدئولوژیک ـ سیاسی اصولی را پیش برده، ما هم این راه را ادامه خواهیم داد.

رفیق ضیاء بارها روی این موضاعات بحث راه می‌انداخت و همیشه تاکید داشت که « در واقع باید گفت که ما تا حال نتوانسته ایم به درجه ای از گسترش تشکیلاتی حزب دست بیابیم که بتوانیم با تکیه بر آن کمیت، جنگ مان را شروع نماییم. در واقع چنین کمیتی در مجموع وجود ندارد. فعلاً ما یک حزب… نفره در داخل و خارج از کشور هستیم و طبعاً نمی توان توسط این حزب “کوچک” جنگ را آغاز نمود. پس باید حزب مان را گسترش دهیم تا بتوانیم کمیت لازم حزبی برای آغاز جنگ را بدست بیاوریم. اما ما نخواهیم توانست این وظیفه را موفقانه انجام دهیم مگر اینکه علل و عوامل عدم اجرای این وظیفه در طی ده سال گذشته را شناسایی کرده و با گسست قاطع از آن علل و عوامل و در پیش گرفتن شیوه های کار اصولی و موثر برای گسترش صفوف حزب کار و پیکار نماییم.»  

نویسنده و یا نویسندگان پیام بخوبی آگاهند که آن‌ها از لحاظ کمی اولاً یک دهم کمیت زمان حیات رفیق ضیاء را ندارند و ثانیاً اکثریت مطلق این اقلیت خارج نشین اند، در این حالت هیچ ارتباط تشکیلاتی منظم و منسجمی میان شان وجود ندارد. بر قراری ارتباط تشکیلاتی شان از طریق تماس های الکترونیکی و تلفنی بر قرار می‌گردد. آن‌ها بدون کمیت و کیفیت شعارهای آوانتوریستی سر می‌دهند و می‌خواهند«دست به جنگ» بزنند!! 

طرح شعارهای و جملات قصار یکی از خصوصیات خرده بورژوازی است. انگلس در مورد خرده بورژوازی چنین می‌گوید:« این طبقه به جز انهدام هر جنشی که بدان سپرده شود، قادر به هیچ کار دیگری نیست. خرده بورژوازی که در لاف زنی ید طولانی دارد، در عمل بی کفایت و در مواقع خطرات احتمالی بزدل وگریز پاست و خصلت تنگ نظرانه در مبادلات تجاری و معاملات مالی به نیکی برازنده اوست که مهر ناتوانی و عدم ابتکار را بر او می‌زند، و بنابر این می‌توان همین صفات را در زندگی سیاسی او سراغ گرفت بدین منوال خرده بورژوازی با کلمات قصار و تمجید شاهکارهایش قیام را ترغیب نموده، به مجردآغاز قیام بر خلاف اراده اش، حریصانه تلاش در جهت کسب قدرت می‌کند، ولی ازاین قدرت جز در انهدام پیروزی قیام استفاده دیگری نمی‌کند.» ( انگلس ـ انقلاب و ضد انقلاب در آلمان ـ مقاله خرده بورژواها ـ تاکیدات از نویسنده است)

همین خصوصیات دو گانه خرده بورژوازی است که از قاطعیت پرولتاریا می‌کاهد. لنین بارها به پرولتاریا از ادغام و امتزاج با طبقات گوناگون هوشدار است. زیرا تزلات خرده بورژوازی در احزاب پرولتری(مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی) موجب دو گرایش می‌گردد. یکی قیام را آماده صلح و مصالحه می‌کند.ـ فلپین، نیپال و پیرو شاهد زنده عمل خرده بورژوازی است ـ و دوم تجدید نظر طلبی را در احزاب پرولتری را دامن می‌زند. ـ مثال زنده آن کشور شوراها، چین، نیپال ….

انقلابی‌گری خرده بورژوازی هیچ‌گونه شباهتی به مبارزات انقلابی پرولتاریا  ندارد، زیرا مبارزات پرولتاریا یک مبارزه منظم و استوار بر قانون علمی مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی است، در حالی که انقلابی‌گری خرده بورژوازی بر هیچ قاونی استوار نیست. انقلابی‌گری خرده بورژوازی در آخرین تحلیل خواهان حفظ مالکیت خصوصی است و با این خصوصیات فقط می‌تواند قیام مسلحانه را به نابودی بکشاند.   

حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان عمدتاً یک حزب روشنفکران شهر نشین است. تمایلات شهر نشینی همین اکنون میان شان بیش‌تر از قبل به نظر می‌رسد. با این خصوصیات حتی نمی‌توان ادعا نمود که حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان کاملاً دارای خصلت پرولتری است، چه رسد به اقلیت بریده از حزب. همین اقلیت که ادعای”دست زدن به جنگ” را در شرایط کنونی دارند، طوری که قبلاً گفته شد بیش‌تر شان در کشورهای اروپایی و امریکایی اقامت گزین اند و تعداد اقلیت شان در داخل شهرها متمرکز شده اند. فعالیت‌های تبلیغاتی شان بیان‌گر  خصلت‌های خرده بورژوامآبانه می‌باشد. در چنین شرایط و چنین حالتی «دست زدن به جنگ» نمونه بارز انقلابی‌گری خرده بورژوازی است.       

  در گزارش سیاسی به دومین کنگره سراسری حزب کمونیست (مائوئیست)افغانستان چنین می‌خوانیم:

« ….حزب ما هنوز هم یک حزب عمدتاً متشکل از روشنفکران شهر نشین است، از لحاظ پراتیک مبارزاتی توده یی روستایی یعنی کار توده یی در میان دهقانان به شدت فقیر است و فعالیت های توده یی شهری اش را نیز تا حال عمدتاً در میان روشنفکران پیش برده است.»

حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان در پرتو راهنمایی‌های رفیق ضیاء به این باور است که با وجود دست‌آورهای در سطح ملی و بین المللی، تشکیلات حزب ما از لحاظ ایدئولوژیک ـ سیاسی و تشکیلاتی هنوز به اندازه کافی مستحکم و گسترده نیست، در کادر سازی و جا نشینان انقلابی موفقیت چشم گیری نداشته ایم، به همین علت مبارزات توده‌یی تحت رهبری حزب کم دامنه است. ما نتوانستیم که در سطح ملی و بین المللی برای جنگ خلق به اندازۀ کافی تبلیغ نمائیم. از لحاظ مالی به مشکلات عدیده‌ای روبرو هستیم و تا کنون نتوانستیم یک راه حل مطمئن برای حل مشکلات مالی پیدا کنیم. در چنین حالتی دست زدن به جنگ احمقانه خواهد بود.

همین فعلاً وضعیت نویسنده و یا نویسندگان اعلامیه خیلی بدتر از حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان است. در چنین وضعیتی  آن‌ها مدعی اند که می‌خواهند در « در پرتو راهنماییهای رفیق ضیا به جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی دست» بزنند!!

 سوال این جاست که چقدر آقازاده‌ها  برای جنگ خلق (شکل مشخص جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی) تبلیغ نموده اند؟ با جرئت باید گفت که هیچ. از تمامی اعلامیه نویسان و مقاله نویسانی که می‌خواهند “به جنگ دست بزنند” پرسان می‌کنیم که در طول حیات 17 ساله حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان چند مقاله به شعله جاویدنوشته اید؟ پاسخی در این زمینه نخواهند داشت، زیرا تمامی شان در ظرف 17 سال حیات حزب حتی به اندازه انگشتان دست به شعله جاوید مقالۀ ننوشته اند، بخصوص نویسنده اعلامیه به اصطلاح کمیته چهارم که می‌خواهد دست به جنگ بزند در 17 سال گذشته هیچ مقالۀ به شعله جاوید ننوشته است و فقط چند مقاله به نشرات دموکراتیک نوشته که با انتقادات جدی رفقا و دفتر سیاسی تحت رهبری رفیق ضیاء مواجه گشته است. در این مورد توجه خوانندگان را به قسمتی از گزارش سیاسی کمیته مرکزی به دومین کنگره سراسری حزب کمونیست (مائوئیست)افغانستان جلب می‌نمایم:    

« فعالیت‌های دموکراتیک توده‌یی ما در بین جوانان، طبق پلاتفورم مبارزاتی تدوین شده و تصویب شده، می‌باید عمدتاً در بین جوانان زحمت‌کش، به ویژه دهقانان جوان پیش برده می‌شد. اما تا حال چنین نشده است. این وضعیت پراتیکی طبقاتی منفی آن‌چنان اسفبار و سنگین است که باری یکی از سرمقاله های نشریۀ جوانان به تیوریزه کردن و تقدیس کردن این محدودیت به شدت زیان آور پرداخت و جوانان روشنفکر، به ویژه روشنفکران دانشگاهی، را در طی دو قرن گذشته موتور محرکۀ تکامل تمامی جوامع روی زمین قلمداد کرد. طرح این موضوع به حدی یک انحراف خطرناک را نشان می داد که حزب نه تنها بحث شفاهی درونی بل‌که حتی بحث تحریری درونی علیه این انحراف را کافی ندانست و به بحث آشکار علیه آن سرمقاله در صفحات ارگان مرکزی حزب (شعلۀ جاوید) پرداخت و آن سرمقاله را به نقد کشید. اما باید بگوییم که مقالۀ شعلۀ جاوید جهت‌گیری طبقاتی خورده بورژوایی سرمقالۀ مذکور را به نقد کشید و خوب هم به نقد کشید، ولی آیا نقد مذکور وضعیت را از لحاظ پراتیکی نیز اصلاح کرد؟ بلی و البته تا حدی و نه بصورت عمده.» برای معلومات بیش‌تر در این زمینه به شماره بیست و سوم شعله جاوید دور سوم مراجعه کنید. تاکیدات از ماست.

از زمانی که این شخص عضویت حزب را دارا بود تا زمان اخراجش از حزب، جهت گیری طبقاتی خرده بورژوا مآبانه وی کاملاً مشهود بوده است. بعد از سپری نمودن چند سال اخراج از حزب این جهت گیری شدیدتر گردیده است. از زمانی که عضویت مجدد حزب را با یک توبه نامه بدست آورد، چند سال می‌گذرد، در این مدت هیچ‌ مقاله‌ای حتی در سطح دموکراتیک و حزبی ارائه ننموده است.

تقریباً هشت ماه بعد از طرح توطئه انحلال طلبی علیه حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان یک مقاله زیر نام “مذاکرات صلح دوحه” و یک اعلامیه تحت نام « اعلامیه حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان در مورد اعلام خروج نیروهای اشغال‌گر امریکایی از افغانستان” درو بسایت فاقد اعتبار شعله جاوید نشر شد، که به احتمال قوی نویسنده اصلی‌اش نیز همین شخص است. هم مقاله و هم اعلامیه تسلیم طلبانه است که از طرف حزب تحت عنوان « نقد اعلامیۀ وبسایت فاقد اعتبار شعله جاوید زیر نام فریبندۀ “حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان و مقالۀ «مذاکرات صلح دوحه» بطور همه جانبه نقد گردیده است.

انقلاب یک ضرورت تاریخی است، به خواست و تمایلات روشنفکرانه بستگی ندارد. زمانی که شرایط عینی و ذهنی برای انقلاب آماده گردد، و حزب کمونیست(مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) حد اقل به بسیج و سازمان‌دهی توده‌ها پرداخته و نقشه‌ها و پلان‌های معین و مشخصی برای انقلاب تهیه نموده باشد، در این حالت انقلاب از امکان به واقعیت میپیوند. مائوتسه دون به صراحت بیان می‌دارد:

«هیچ‌گاه به نبردی که تدارک نشده است،نبردی که فرجامش نامعلوم است دست نزنید: چنین بود شعار معروف حزب ما در دوره جنگ‌های انقلابی گذشته» ( مائوتسه دون در باره تعاونی کردن کشاورزی ـ 31 ژوئیه 1955)  

کم‌رنگ نمودن مبارزات رفیق ضیاء

علیه انحراف عمیق “اندیشه گونزالو”

حال یکی دیگر از این اعلامیه‌ها را مرور می‌کنیم که توسط فرید تحریر گردیده است. به این دو نقل از مقاله فرید توجه نمائید:

«رفیق فقید؛ نه تنها در عرصه مبارزاتی کشور، نقش بر جسته داشت، بلکه در مبارزه علیه انحرافات جدی در جنبش بین المللی کمونیستی، نیز نقش فعال و پیشآهنگ داشت، او حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان را در مبارزه علیه رویزیونیزم حاکم بر حزب کمونیست نیپال و رویزیونیزم پسا م ل م آواکیان و حزب کمونیست انقلابی امریکا، رهبری نمود و مبارزه علیه این انحرافات جدی در جنبش بین المللی کمونیستی را به یک بحث همگانی و قاطع در سطح احزاب و سازمان های کمونیستی مبدل نمود.

همین روی کرد انقلابی و اصولی رفیق ضیاء بود که در رهبری حزب ما و هم در همآهنگی با سایر احزاب و سازمان های کمونیستی جهان، نقاب از چهره، رویزیونیزم پسا م ل م آواکیان و “راه پاراچندا ” برداشت.» (فرید ـ یک سالگی در گذشت رفیق ضیاء و مسئولیت ما ـ جون 2021)

« در انحرافات جدی در درون حزب، و بر خوردهای سکتاریستی، انحرافی، انحلال طلبانه که مثل موریانه حزب را از درون نابود می سازد، با تمام توان مبارزه نمائیم. به فرصت طلبانی که مترصد بودند، تا در نبود رفیق ضیاء، از حزب، سکوی پرش برای خود بسازند، تا با استفاده از آن جایگاه، به حیثیت و اعتبار حزب در سطح ملی و بین المللی صدمه وارد سازند، مبارزه جدی و همه جانبه نمائیم.» (فرید ـ یک سالگی در گذشت رفیق ضیاء و مسئولیت ما ـ جون 2021)

فرید در نقل اولش به درستی نقش رفیق ضیاء را در مبارزات ملی و بین المللی علیه رویزیونیزم “سنتزهای نوین” و

رویزیونیزم پاراچندا بصورت درست بر جسته ساخته است. اما نمیدانم که چرا نقش رفیق ضیاء در مبارزه علیه انحراف عمیق “اندیشه گونزالو” را به فراموشی سپرده است.

تلاش برای خنثی نمودن مبارزات حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان تحت رهبری رفیق ضیاء علیه انحراف عمیق “اندیشه گونزالو” توسط ملیار در سال 2020 میلادی شروع گردید. او در جلسه تدارکی بین المللی در جنوری 2020 میلادی به نمایندگی حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان شرکت نمود، اما او پیش‌نهاد حزب به جلسه تدارکی بین المللی را به طرز وحشتناکی تحریف نمود و بخصوص قسمت موضع‌گیری حزب علیه انحراف عمیق”اندیشه گونزالو”. او این قسمت را طوری دست‌کاری نموده بود که گویا حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان علیه “اندیشه گونزالو” هیچ مشکلی ندارد. بعد از جلسه تدارکی بین المللی صورت جلسه 44 صفحه‌یی به ملیار تسلیم داده می‌شود که به رهبری حزب برساند، اما او این کار را نکرد و فقط قطعنامه جلسه را بعد از چندین ماه به رفیق ضیاء ارسال نمود. ملیار دقیقاً درک کرده بود که اگر صورت جلسه تدارکی بین المللی را به رفیق ضیاء بفرستد، از طرف دفتر سیاسی تحت رهبری رفیق ضیاء، به شدیدترین شکلی مورد مجازات قرار می‌گیرد. اکنون در تمامی مقالات شان دیده می‌شود که لبه تیز مبارزاتی شان علیه رویزیونیزم حاکم بر حزب کمونیست انقلابی امریکا و حزب کمونیست نیپال (مائوئیست) است. این مسئله شک ما را به یقین تبدیل می‌نماید  که خط  فعلی اقلیت انحلال طلب علیه انحرافات “اندیشه گونزالو” نیست. شاید بعد از در گذشت رفیق ضیاء ملیار توانسته باشد آن‌ها را قانع نماید که مبارزه علیه انحراف عمیق”اندیشه گونزالو” غلط است و دیگر نباید علیه “اندیشه گونزالو” بعنوان یک انحراف مبارزه کنند.  

در این قسمت ابتدا در مورد شخص فرید بطور مختصراً روشنایی می‌اندازم و بعد نقل دومی را به ارزیابی بگیرم.

فرید یکی از اعضای بر جسته و فعال حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان بود، او یکی از مدافعین حقوق زنان بود و در موضع‌گیری علیه شئونیزم جنسی در درون حزب نقش به سزایی داشت. زمانی که یک تن از اعضای حزب در سال 1391 خورشیدی علیه کار فرهنگی رفقای زن( موسیقی انقلابی) موضع ضد انقلابی اتخاذ می‌کند و آن‌را “فاحشه‌گری” قلمداد می‌نماید. فرید از برنامه‌های موسیقی توسط رفقای زن به دفاع بر می‌خیزد و مقالۀ تحت عنوان “در آمدی بر دیدگاه‌های شئونیستی جنسی میان رفقا” به رشته تحریر در می‌آورد و این دیدگاه شئونیستی را به نقد می‌کشد. به این بحث فرید توجه کنید:

« مبارزات آزادیخواهانه ی زنان درگذره زمان همواره چالش ها وناهنجاری های خودراداشته ودارد.باآنهم مردان مبارز،انقلابی وآزادیخواه بایدمیارزات ضدشئونیستی را حمایت نمایند وبرای شگوفایی آن نقش ارزنده بگیرند .دربخش برنامه حزب درگفتمان مساله زنان آمده است:

«مردان نه تنهابخاطرالزامات وضرورت‌های عمومی مبارزه انقلابی ،بل‌که به طورمشخص بخاطرمبارزه علیه شئونیزم مردسالارانه‌ای که خود درنهاد دارند، بایدازمبارزات آزادیخواهانه زنان حمایت وپشتیبانی نموده و در جهت تقویت واعتلای این مبارزات بکوشند.»

آنچه دربالاآمده بصورت خیلی جدی به رشداعتلای مبارزات زنان ازجانب مردان اشاره شده است. اما آن‌چه هویدااست که درمیان رفقای ما متاسفانه این امر بصورت همه جانبه عملی نگردیده وبرخی رفقا درتقابل با این پدیده حرکت می‌کنند و درمحیط وپیرامون خانواده شان ازمبارزات وسهم زنان ودختران خانواده‌های شان نیزجلوگیری می‌کنند.که به جرئت می‌توان آن‌را شئونیزم حاکم بردیدگاه رفقا نام نهاد. البته من زدوبندهای جامعه نیمه فیودالی ومستعمره مان رادرک می‌کنم اما این مناسبات هم آن‌قدردست وپاگیرنیست که زنان ودختران منسوب به رفقای ما نتوانند درمسیرمبارزاتی قرارگیرند که متاسفانه همین عدم توجه جدی ودیدگاه شئونیستی حاکم دربین رفقای ما برخی بحث های کاملا شئونیستی وحتا اندیشه های ازنوع تیوکرات های طالبانی رادرمیان رفقای ما ایجاد نموده است.

رفقای ما به کنش، هنجارشکنی وفعالیت‌های رفقای زن شان مثل مردان عقب‌گرا ومرتجع می‌نگرند و حتا بدترازآن . آن‌چه را در رسانه های وابسته به رژیم شاهد هستیم وآ‌نچه رادرمیان دست اندرکاران رژیم اقلا بصورت نمایشی شاهد هستیم در برخی رفقای ما ‌دیدگاه‌های زن ستیزانه ازآن هم فراتررفته است. برخی رسانه‌ها ومحافل رژیم بصورت نمایشی وبرای فریب اذهان زنان مساله آموزش های موسیقی‌ های آن‌گونه برای زنان ودختران دارند. وبرخی ازچهره های دموکرات مآب رژیم ازآن حمایت می‌کنند اما زمانی‌که این پدیده دربین رفقای ما تابو ساخته می شود وموسیقی کارکردن رفقای زن ما “فاحشه گری”قلمداد می گردد و کار و فعالیت فرهنگی هنری آنان چبزی مفت ووقت گذران جلوه می‌کند. این سخن مثل زخم ناسوری است که اگربا آن جدی برخورد نگردد پیامد های ایدیولوژیکی ناگواری رابه بار خواهد آورد …. به یقین گفته  می‌توانم که همه‌ی ما از منسوبین و کادرهای بلند حزب گرفته تا صفوف همه وهمه بگونه‌ی شئونیست هستیم وبرخوردهای شئونیستی مان را درکارها ومحیط خانواده روزمره به نمایش می‌گذاریم. اما این برخورد شئونیستی زمانی شکل وحشتناک به خود می‌گیرد که یکی ازاعضای حزب این بحث رامطرح می‌کند. بناء من توقع دارم که این مساله بصورت جدی پی‌گیری گردد ونه تنها این مساله بلکه دیدگاه شئونیستی حاکم به کل حزب ورفقا مورد بحث وکنکاش قرار گیرد واین مساله سر آغاز مبارزه جدی علیه شئونیزم جنسی حاکم درمیان رفقای ما باشد.»

در سال 1392 خورشیدی زمانی که ” ز ” عضو دیگر حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان بدنبال انحرافات مکرر مرتکب انحراف فساد اخلاقی گردید، و از عمل‌کردش زیر نان “حق دموکراتیک” خود دفاع نمود. در این زمان دفتر سیاسی حزب تشکیل جلسه داد و به اکثریت (نه آراء عموم) برای “ز ” مجازاتی در حد تنزیل موقعیت حزبی و عدم شرکت وی در کنگره دوم حزب را در نظر گرفت، و از اخراجش جلوگیری بعمل آورد. باز هم حلقه حزبی فرید علیه این اقدام دفتر سیاسی حزب، تحت عنوان « به دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان! داد رسی قربانی تجاوز جنسی یا مصلحت اندیشی سیاسی» موضع‌گیری نموده و آن‌را به دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب تسلیم کردند. یک نکته را باید یادآوری نمود که فرید نویسنده اصلی مقاله است و رفقای دیگرش فقط در اصلاح و تعدیلات مقاله سهم گرفتند. این هم قسمت‌های از متن مقاله:

«به دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست ( مائوئیست) افغانستان!

دادرسی  قربانی تجاوز جنسی یا مصلحت اندیشی سیاسی!

«از خیلی دیر به این سو شوربختانه برخوردهای شدید شوونیستی در قبال مبارزات، کنش‌ها و فعالیت‌های مبارزاتی رفقای زن ما از سوی برخی از رفقا صورت گرفته است. کار و پیکار ومبارزات رفقای زن ما با هتک حرمت و تهمت زدن‌ها و الفاظ رکیک استقبال گردید. فعالیت های رفقای زن از سویی برخی رفقا به جای تشویق و ترغیب و حمایت و در صورت اشتباه شان آنان را متوجه و با نقد نمودن در پی اصلاح شان برامدن متاسفانه با اصطلاح ” فاحشه گری” و … استقبال گردید.»

…..

« 4 . رفیق زلاند از دیرگاه به این سو، داعیه مبارزه برای احقاق حقوق زنان مظلوم این سرزمین را داشته و درین راستا به صورت شبانه روزی تلاش ورزیده است. بر این کارنامه ، همه می‌بالند و دستش را به گرمی می‌فشارند. اما، گل‌هایی را که در طول سال‌ها این رفیق آب داده است، حکایت از این امر دارد که ادعاهایی از این دست فقط در سطح شعار بوده است. واقف بودن به برخی ارزش ها و حقوق ؛ مهم است  ولی پای بند بودن و متعهد بدون به آن‌ها مهمتر می باشد. اما متاسفانه این پای بندی نه تنها مشهود نیست، بلکه عملا علیه این ارزش ها حرکت صورت گرفته است. آخرین قضیه، به خوبی این قضاوت را تصریح می کند . رفتار های به ظاهر مترقی زلاند، و نتایج این رفتار ها را نمی توان جز خیانت،  برخورد ابزاری و فرصت طلبانه نسبت به ارزشهای تصریح شده در اساسنامه نامید. استفاده ی ابزاری از ارزش ها مگر جز فرصت طلبی چیزی دیگر می تواند باشد ؟ بنا تکرار اشتباه ، اشتباه نیست، گناه است و در نهایت جنایتی است نا بخشودنی. آن‌چه را بار بار از سویی رفیق زلاند رخ داد دیگر نمی توان اشتباه خواند ، بل جنایت است. تجاوز جنسی توام با فریب است. این فریب در هر مرتبه، عضو حزب، داوطلب عضویت، هوادار و یا هم روابط دموکراتیک بخش زنان حزب را آماج قرار داده است.»

…..

6 . زلاند اما از دیر باز، متاسفانه درین مساله مشکلات جدی داشته است. بدون شک آن‌چه که مطرح می‌گردد متوجه زندگی شخصی رفیق است ، نیک می‌دانیم که زندگی شخصی ما از زندگی سیاسی ما جدا نیست. زلاند اما یک طرف زندگی شخصی اش ، عضو حزب، هوادار، داوطلب عضویت و یا هم از روابط دموکراتیک حزب بوده است. هر بار به اصطلاح از یک سوراخ گزیده شده ایم اما در پی چاره اندیشی نه برامده ایم اگر چاره سنجی بوده بیشتر به اساس مصلحت ها استوار بوده است تا برخورد اصولی و دفاع از جایگاه قربانی. از رابطه های زلاند که نیاز نیست نام برده شود تا اکنون بخش زنان را بصورت کتلوی از حزب دور نموده است، اما رهبری حزب اصلا به این مساله توجه نکرده و یا هم اگر نموده است هم بگونه ی نبوده است که مانع بروز این گونه رویدادهای ناگوار در آینده گردد.

«7. رابطه اخیر و به اصطلاح گل کاری زلاند را می توان جنایتی توصیف کرد که با فریب کاری و سو استفاده از نام حزب و مناسبات کمونیستی صورت گرفته است. زلاند در واقع تجاوز جنسی خویش را با استفاده از روابط رفیقانه، و این که ما کمونیست هستیم ومی توانیم خیلی راحت رابطه جنسی برقرار کنیم را پیش می برد.»

…….

  1. « شاید تجاوز جنسی با زور باشد چیزیکه در گوشه و کنار کشور روزانه به وقوع می پیوندد یا تجاوز جنسی سید واحد بهشتی بر شکیلا در بامیان و قتل او. آن تجاوز بر شکیلا با زور و قتل او انجام گرفته و این تجاوز بر شکیلا با فریب و ترفند  و با استفاده از شعارهای کمونیستی و وعده ی ازدواج. نفس هر دو قضیه تجاوز است بر شکیلاها.
  2. این جا دیگر ما با اشتباه روبرو نیستم. این جا جنایتی اتفاق افتاده ومتهمی هم نیست ، بل ما با مجرمی روبرو هستیم که خودش با مباهات به کارش اذعان می دارد و از آن دفاع می کند و در نهایت با زورگویی به همه پاسخ می گوید و بدون این که از عملکردش پشیمان باشد با تهمت زدن و افترا بستن به قربانی جنسی اش ، عهد و قول و قرارش را مثل همیشه زیر پا می نماید و در پی شکار جدید می برآید.
  3. فیصله رهبری حزب اما در نخست که ” نه تنها به اخراج وی اکتفا نشود بل جزای دیگر هم برایش مدنظر گرفته شود” اصولی بوده است و حتا با کارهای که زلاند انجام داده هم این جزا کافی نیست. اما زلاند  به جای شرمندگی و قبول اشتباه و اصلاح خویش با پررویی و زورگویی با رفقا برخورد می کند و همه را نادیده می گیرد و قربانی جنسی اش را به اصطلاح مثل شی بی ارزش جلوه می دهد و برایش بها نمی دهد و بدتر از همه که از کارش دفاع می‌کند.»

فرید در دومین کنگره سراسری حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان اشتراک نمود و توانست که از کنگره رای اعتماد بدست آورد و عضویت علی البدل کمیته مرکزی را از آن خود بسازد. او از جمله فعالین رفقای جوان کمیته مرکزی حزب بشمار می‌رفت.

زمانی که فرید بدون اطلاع رهبری حزب کشور را ترک نمود و عازم خارج گردید، در پولینوم دوم کمیته مرکزی حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان که در نهم قوس 1394 خورشید تدویر گردید، این حرکتش بنام یک عقب‌گرد آشکار ایدیولوژیک- سیاسی و تشکیلاتی دانسته شد، بناءً از عضویت علی البدل کمیته مرکزی اخراج گردید و جرئت که در کنگره رای گرفته بود وبه عنوان عضو بالقوه بشمار می‌رفت به صفت عضو علی البدل کمیته مرکزی جایش را گرفت.

فرید که در جریان مبارزاتش موضع سفت و محکم علیه شئونیزم جنسی دو تن از اعضای حزب داشت، نمی‌دانم روی کدام ملاحظات اکنون با ایشان همدست شده و در کنار انحلال طلبان ایستاده است. وقتی فرید می‌نویسد:

« در انحرافات جدی در درون حزب، و بر خوردهای سکتاریستی، انحرافی، انحلال طلبانه که مثل موریانه حزب را از درون نابود می سازد، با تمام توان مبارزه نمائیم. به فرصت طلبانی که مترصد بودند، تا در نبود رفیق ضیاء، از حزب، سکوی پرش برای خود بسازند، تا با استفاده از آن جایگاه، به حیثیت و اعتبار حزب در سطح ملی و بین المللی صدمه وارد سازند، مبارزه جدی و همه جانبه نمائیم.» (فرید ـ یک سالگی در گذشت رفیق ضیاء و مسئولیت ما ـ جون 2021)

ایکاش فرید بتواند که به گذشته نظری انداخته و با تجزیه و تحلیل همه جانبه بتواند علیه سکتاریزم و انحلال طلبی موضع‌گیری نماید. اسناد و شواهدی زیاد حزبی وجود دارد که انحراف عمیق ایدئولوژیک ـ سیاسی انحلال طلبانۀ شان را در زمان حیات رفیق ضیاء نشان می‌دهد. این اسناد در شرایط معین به دسترس جنبش مائوئیستی افغانستان گذاشته خواهد شد. یکی از این اسناد تحریف دهشتناک ملیار پیش‌نهاد حزب در جلسه تدارکی بین المللی در جنوری 2020 میلادی است. دیگری نامه‌های رفیق ضیاء در مورد ملیار و زلاند است. بقیه اسناد و فیصله‌های حزبی در مورد هر کدام شان می‌باشد.

فرید باید این نکته را دقیقاً درک نماید کسانی « به حیثیت و اعتبار حزب در سطح ملی و بین المللی صدمه وارد» نه تنها بعد از در گذشت رفیق ضیاء، بل‌که در زمان حیات او نموده اند که به تحریف اسناد حزبی پرداخته اند و بقول خودش مرتکب جنایات نابخشودنی گردیده و باربار حزب را مورد ضربت قرار داده اند. فقط و فقط چنین اشخاصی فرصت طلبانی اند «که مترصد بودند، تا در نبود رفیق ضیاء، از حزب، سکوی پرش برای خود بسازند» و به این طریق ناگهان از عضو عادی حزب به عضویت “دفترسیاسی” نام نهاد ارتقاء نمایند.

پایان

17/5/1400 خورشیدی(8/8/2021 میلادی)

***************************************************************************************************

توضیحات

1 ـ در پیام تسلیت واحد شماره ششم به مناسبت در گذشت رفیق ضیاء چنین می‌خوانیم:

«رفیق ضیاء توجه خاصی به تیوری مائوئیستی تضاد عمده داشت. او هر گز فرصتی برای بر جسته کردن این که تضاد عمده بین امپریالیزم و خلق‌ ها و ملل تحت ستم است،ازدست نداد؛ در رابطه به افغانستان، او تاکید می‌ کرد که تضاد عمده بین اشغال‌گران امپریالیستی و رژیم دست‌نشانده با خلق های کشور است.» تاکید از ماست.

به پیام تسلیت واحد روستایی شماره چهارم که نویسنده اصلی آن زلاند است در این مورد توجه نمائید:

«حزب ما، تحت رهبری رفیق ضیا با جمع‏بندی تیوریکی از جنبش کمونیستی و چپ افغانستان به گسست تاریخی دست زد. شاخص‏های این گسست عرصه‏های بسیار را شامل می‏شوند: تحزب پرولتری، استراتژی مبارزاتی، انترناسیونالیسم پرولتری، تحلیل طبقاتی جامعه افغانستان و تعیین تضاد عمده جامعه و تفکیک آن با تضاد اساسی، تعریف مشخص از تضادهای اجتماعی (ستم بر زنان و ستم ملی) و فعالیت‎های مستقل پرولتری از آن جمله‏اند.» (تاکید از ما است)   

هردو پیام کاملاً تسلیم طلبانه است. پیام اول فقط بحث تضاد عمده خلق با اشغال‌گران امپریالیست و رژیم دست‌نشانده را به میان کشیده است، اما بقیه تضادها را بدست فراموشی سپرده است. اما پیام دومی بحث تضاد عمده و تفکیک آن از تضاد اساسی را مطرح نموده، در این پیام نیز تضاد غیر عمده و وظیفه عمده مبارزاتی از نظر افتاده است.

هر دو واحد در پیام تسلیت به مناسبت در گذشت رفیق ضیاء خواستند تا چهره رفیق ضیاء را در مورد تضاد مائوئیستی مخدوش نمایند.

رفیق ضیاء نه تنها« توجه خاصی به تیوری مائوئیستی تضاد عمده داشت»، بل‌که وظیفه عمده مبارزاتی را در صدر کار قرار می‌داد و در ضمن مبارزه علیه تضاد غیر عمده و تضادهای بزرگ دیگر را هر گز به فراموشی نسپرد.

رفیق ضیاء در قدم اول تفاوت میان تضاد اساسی و تضاد عمده را خوب نمایان ساخت.  و تضاد عمده و غیر عمده را بخوبی از هم تفکیک نمود.

رفیق ضیاء نه تنها تضاد عمده میان خلق‌ افغانستان و اشغال‌گران امپریالیست و رژیم دست‌نشانده را بعنوان تضاد عمده مشخص نمود، و مبارزه با طالبان را در تابعیت از تضاد عمده بعنوان تضاد غیر عمده به پیش برد، بل‌که جنبه عمده ومهم‌تر این تضاد که همانا وظیفه مبارزاتی عمده است نیز مشخص نمود. و هم چنین او همیش یاد آور می‌شد که در پهلوی تضاد عمده و غیر عمده نباید مبارزه علیه دو تضاد مهم دیگر(تضاد شئونیزم ملیت طبقه حاکمه پشتون و تضاد شئونیزم جنسی) را به فراموشی سپرد و یا این‌که به حاشیه راند و به بعد از انقلاب ماکول نمود.

او تاکید داشت که فراموش نمودن تضاد غیر عمده و سایر تضادهای بزرگ که عمده نیستند به معنای تسلیم طلبی طبقاتی است. به این بحث رفیق ضیاء توچه نمائید:

« اولاً باید بصورت دقیق توجه داشت که وظیفۀ مبارزاتی عمده وظیفه‌ای است که باید همیشه در صدر وظایف مبارزاتی قرار داشته باشد و نباید نظراً و عملاً عمدگی آن به فراموشی سپرده شود. ثانیاً باید بصورت شفاف و روشن متوجه بود که تضاد عمده، علیرغم اهمیت درجه اول و محوری آن، فقط یکی از تبارزات بزرگ تضاد اساسی است و تضاد اساسی تبارزات بزرگ دیگری نیز دارد. به عبارت دیگر وظیفۀ مبارزاتی عمده فقط یکی از وظایف مبارزاتی بزرگ است و وظایف مبارزاتی بزرگ دیگری نیز وجود دارند که گرچه غیر عمده هستند، ولی هم‌چنان بزرگ باقی می‌مانند و نمی‌توان آن‌ها را به فراموشی سپرد. یقیناً اجرای این وظایف باید در پیوند و در تابعیت از اجرای وظیفۀ مبارزاتی عمده پیش برده شود. یعنی در اجرای این وظایف می‌توان- و باید- بخاطر مصالح عمومی وظیفۀ مبارزاتی عمده انعطاف‌های مبارزاتی لازم و ضروری‌ را مورد اجرا قرار داد. اما به‌فراموشی‌سپردن کامل ‌و ‌کلی این وظایف چیزی است که نمی‌توان- و نباید- به آن تن داد، زیرا که غیر علمی، غیر دیالیکتیکی و مبتنی بر تسلیم طلبی طبقاتی است.

مثلاً طالبان نیرویی است که علیه اشغال‌گران و رژیم دست نشاندۀ آن‌ها می‌جنگد. تا این‌جا نمی‌توان- و نباید- با آن‌ها عمدتاً هم‌نوایی نشان نداد. اما مواضع ما در قبال طالبان نمی‌تواند- و نباید- صرفاً مبتنی بر این هم‌نوایی باشد، بلکه در درجۀ دوم ناهم‌نوایی‌ها را نیز باید در نظر گرفت. دلایل آن بسیار روشن و واضح است.» ( شعله جاوید ـ شماره هفتم ـ دور چهارم ـ صفحه دوم ـ تاکیدات از ماست)

رفیق ضیاء  به تعقیب صحبتش شش خصلت ارتجاعی طالبان را بیان می‌نماید و به تعقیب بیان شش خصلت ارتجاعی طالبان می‌نویسد که :

« ناگفته روشن اسـت که هیچ نیروی سیاسـی انقلابی نمی تواند- و نباید- مسـایل بزرگ بر شمـرده در فوق را نادیده بگیرد، مگر اینکه یک‌سره از موجودیت مستقل و مبارزات مستقل خود بگذرد و عملاً خود را منحل سازد. واضح است که چنین حالتی غیر از تسلیم طلبی طبقاتی چیز دیگری نخواهد بود.»( برای معلومات بیش‌تر در مورد آراء و افکار رفیق ضیاء در باره تضادها به شماره هفتم دور چهارم شعله جاوید مراجعه کنید ـ تاکیدات از ماست.)

زمانی که خواننده به این شماره شعله جاوید مراجعه نماید دقیقاً درک می‌کند که نویسندگان پیام‌ها چقدر ظریفانه و ماهرانه تلاش نموده تا چهره رفیق ضیاء را در مورد تضاد مائوئیستی وارونه جلوه دهند.