فرياد شب
درشبستاني چنين سرد و خموش
آمدم ، تا شورشي برپاكنم
تاسكوت تلخ ساحل بشكنم
سينه را جولانگه دريا كنم
مست وازخودرفته درميدان رزم
پرمل آزادگي مينا كنم
چون پرستوهاي ناآرام صبح
رازشب را فاش با غوغا كنم
عقده اوهام اين شام سياه
با پيام صبح روشن واكنم
رازصدها رمزمرگ وزندگي
نقش بر گهنامه فردا كنم
دل به توفان بندم وغلطم به موج
دركنارشعله مستيها كنم
عشق ميخواند مرا دربزم خلق
ناخلف باشم اگرحاشا كنم
دقیقاً یک سال است بزرگترین راد مرد تاریخ را از دست دادیم. یک سال است که رفیق ضیاء صدر حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان در میان ما نیست و ما در این مدت همیشه کمبود او را احساس نموده ایم. جای بس تاثر است که در شرایط حساس کشور رفیق ضیاء را از دست دادیم.
رفیق ضیاء نه تنها رهبر فرزانه و خردمند حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان بود، بلکه رهبری بود که از وضعیت تک تک اعضای حزب باخبر بوده و مایه امید همه اعضای حزب بود و اوضاع ملی و بین المللی را به درستی می شناخت. او در برخورد با رفقا صمیمی، اما در عین حال در استراتیژِی قاطع و در برخوردهای تاکتیکی انعطاف از خود نشان میداد. با هر کمبود، نواقص، اشتباه و حتی انحراف بطور جدی برخورد مینمود، استدلالش خیلی دوستانه و صمیمانه بود. او بی نهایت تلاش برای اصلاح رفقا داشت.
ما به خوبی درک نمودیم که نه تنها رهبری توانا، بلکه یک تیوریسن بر جسته در سطح ملی و بین المللی را از دست داده ایم. رفیق ضیاء شخصیتی نادر در سطح منطقه بود و کاملاً متعهد به مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم که بیش از چهل سال عمرش را بطور حرفهای در این راه وقف نمود، بود.
رفیق ضیاء بعد از اشغال کشور برای اتحاد مائوئیست های افغانستان تلاش فروان نمود و بالاخره موفق به ایجاد حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان گردید. بعد از ایجاد حزب حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان تحت رهبری رفیق ضیاء مبارزه علیه اشغالگران امپریالیزم و رژیم دست نشانده، بعنوان دشمنان عمده خلقهای زحمتکش کشور سر لوحه مبارزاتی خود و وظیفه عمده مبارزاتی را در صدر وظایف مبارزاتی خویش قرار داد. او در این مدت بخوبی نشان داد که تسلیمیها و تسلیم طلبان “چپ” به بخشی از نیروهای اشغالگر و رژیم پوشالی تبدیل شده اند، و با جرات اظهار نمود که مبارزه با تسلیمیها و تسلیم طلبان جزء لاینفک مبارزه با اشغالگران امپریالیزم و رژیم دستنشانده است. او تا زمان بدرود حیاتش این مسیر مبارزاتی را به خوبی رهبری و به پیش سوق داد.
رفیق ضیاء نه تنها در سطح ملی علیه انحرافات، اپورتونیزم، رویزیونیزم و تسلیم طلبی مبارزه نمود، بلکه در سطح بین المللی نیز در این راه پیش گام بود. او اولین کسی بود که علیه رویزیونیزم “سنتزهای نوین” آواکیان، رویزیوم “راه پارچندا” و انحراف عمیق “اندیشه گونزالو” ایستاد و مبارزاتش را با جدیت پیش برد و حزب را نیز در این مسیر به حرکت در آورد.
رفیق ضیاء نه تنها به خاطر آزادی طبقه کارگر و بقیه زحمتکشان افغانستان چهل سال زندگی حرفهای خود را وقف مبارزه نمود، بلکه رهایی زنان از قید هر گونه ظلم و ستم در پیوند فشرده رهایی طبقه کارگر نیز قرار می داد. او به خوبی درک نموده بود که بدون جنبش انقلابی زنان هیچ انقلابی نمی تواند به پیروزی برسد. لذا او همیشه جلوههای ستم بر زنان را بر ملا می نمود.
رفیق ضیاء بطور مختصر جلوه های ستم بر زنان را از زمان تجاوز سوسیال امپریالیزم “شوروی” تا کنون را این گونه توضیح نموده است:
« ….. جنایات و ددمنشیهای رژیم و باداران سوسیال امپریالیست شان، اکثریت عظیم زنان افغانستانی را نیز همانند مردان این کشور، در مخالفت با اشغالگران و رژیم دست نشانده شان قرار داد. زنان وسیعا در مقاومت ضد سوسیال امپریالیستی دخیل گردیدند. اما به دلیل سلطه روز افزون نیروهای بنیاد گرای وابسته به امپریالیستهای غربی و ارتجاع منطقه و عرب بر این مقاومت، نقش شان صرفا یک نقش سنتی باقی ماند. این نیروها به زنان اجازه ندادند که فعالانه در مقاومت ضد سوسیال امپریالیستی شرکت نمایند. آنها درین جنگ کشته میشدند، عزیزان شان را از دست میدادند، توسط نیروهای دشمن مورد تجاوز قرار میگرفتند و وسیعا به آوارگی کشانده میشدند. اما اجازه نداشتند که اسلحه بر دارند و بصورت مسلحانه در مقاومت شرکت نمایند. حتی نیروهای چپ مخالف سوسیال امپریالیزم “شوروی” و رژیم دست نشانده اش، که طی چند سال اول مقاومت در مبارزات مسلحانه بصورت نسبتا وسیع شامل بودند، زنان و دختران را وسیعا به فعالیتهای جنگی سوق ندادند و در نتیجه نقش آنها در این بخش از مقاومت ضد سوسیال امپریالیستی نیز قویا غیر جنگی و به اصطلاح صرفا سیاسی، و در همین سطح نیز محدود، باقی ماند. پس از آنکه رهبریهای این سازمان ها به خارج از کشور انتقال یافتند، همین نقش صرفا سیاسی محدود زنان و دختران مربوط به آنها نیز عمدتا یک به یک نقش خارج کشوری مبدل گردید.
وقوع فاجعه هشت ثور 1371 یا تحویلدهی قدرت توسط بقایای رژیم باز مانده از دوران اشغال، به بنیاد گرایان اسلامی و ملیشههای متحد شان و به وجود آمدن ” دولت اسلامی “، یک عقبگرد عظیم در مورد مسئله زنان در افغانستان را رقم زد. این عقبگرد، تقریبا تمامی دستاوردهای بدست آمده جنبش زنان را به سوی نابودی سوق داد. کار زنان شهری در بیرون خانه را وسیعا محدود ساخت، تعداد دختران شامل در دانشگاه ها و مکاتب را وسیعا تقلیل داد و حجاب اجباری را سرتاسری ساخت و زنان جوان و دختران جوان و حتی خورد سال را به گروگانان و غنایم جنگی خانه جنگی های ددمنشانه باندهای مختلف بنیاد گرا تبدیل نمود. حتی دادگاه عالی دولت اسلامی، یک فتوا نامه شرعی مبنی بر بستن کامل مکاتب دخترانه، اخراج دختران و زنان از دانشگاه ها، دفاتر دولتی، کارخانجات و رادیوها و تلویزیون صادر کرد. دولت اسلامی به دلیل تشتت، تفرقه درونی و عدم همآهنگی شدید ارگانهای مختلف آن، قادر نگردید، این فتوا نامه را بطور کامل تطبیق نماید. در واقع تطبیق کامل همین فتوا نامه امری بود که توسط امارت اسلامی طالبان جامه عمل پوشید.
امارت اسلامی طالبان تقریبا تمامی مکاتب دخترانه را بست، دختران را از دانشگاه ها اخراج کرد، تمامی زنان شهری را مکلف به برقع پوشی نمود، کار بیرون از خانه زنان شهری را کاملا از میان برد، مسافرت زنان بدون سرپرست مرد را ممنوع قرار داد و حتی بازار و حمام زنانه را به روی زنان بست. دستههای باند بد نام ” امر به معروف و نهی از منکر ” طالبان در کوچهها و جادههای شهرهای مختلف کشور، شلاق بدست، زنان و دخترانی را که حجاب شان مطابق به میل آنها نمیبود، در ملاء عام شلاق میزدند و تحقیر و توهین میکردند. در همین دوره چند تظاهرات اعتراضی زنان توسط طالبان مسلح به خاک و خون کشیده شدند و تعدادی از زنان معترض به زندان افتادند.
یکی از بهانههای فریبکارانه امپریالیستهای امریکایی و انگلیسی برای تجاوز به افغانستان و اشغال این کشور، از بین بردن شوونیزم غلیظ مرد سالارانه امارت اسلامی طالبان و تامین حقوق زنان بود. این ادعا بخاطری یک بهانه فریبکارانه بود که امارت اسلامی طالبان و تمامی سیاستهای ارتجاعی آن، منجمله شوونیزم غلیظ مرد سالارانه اش، نه در تخالف با سیاستهای امپریالیستهای امریکایی و انگلیسی و وابستگان منطقه یی شان، بلکه در توافق با سیاستهای مذکور، به روی صحنه آمد. شوونیزم غلیظ مرد سالارانه امارت اسلامی طالبان منطبق با سیاست های دوره یی آنها بود و بدون حمایت فعال مستقیم و غیر مستقیم آنها، موجودیت طالبان و امارت اسلامی شان می توانست یک امر قویا غیر محتمل باشد.
علاوتا ادعای مذکور بخاطری یک بهانه فریبکارانه بود که آنها بجای امارت اسلامی طالبان، رژیم دست نشانده ای را رویکار آوردند که نیروها و شخصیتهای مرد سالار شوونیست، بخش اعظم ترکیب آن را تشکیل داده اند. بینش این نیروها و شخصیتهای ارتجاعی و اساس سیاستهای شان، صرفنظر از تفاوتهای جزئی، در واقع همان بینش و سیاستهای طالبان است. به همین جهت با اشغال افغانستان توسط امپریالیستهای امریکایی و متحدین شان و رویکار آمدن رژیم دست نشانده آنها، مسئله زنان به مثابه گروگانی در دست اشغالگران و رژیم پوشالی برای توجیه اشغال کشور و خیانت ملی مورد استفاده قرار گرفت، بدون اینکه کدام تفاوت اساسی در وضعیت تودههای وسیع زنان به وجود آمده باشد.
البته هویدا است که یک قشر کوچک زنان خیانت پیشه، توسط اشغالگران و رژِیم پوشالی پرورانده شده و به صورت نمایشی به روی صحنه آورده شده است تا زن ستیزی بنیاد گرایان حاکم در رژیم دست نشانده را بپوشاند و سندی گردد برای ثبوت ادعاهای فریبکارانه تامین حقوق زنان. افراد شامل در این قشر کوچک پرورانده شده توسط اشغالگران و رژیم دست نشانده، نه تنها به وزارت و وکالت رسانده شده اند، بلکه به مثابه سرمایه داران دلال تازه به دوران رسیده به بازار نیز راه یافته اند.
اما در مقابل این قشر کوچک دست پرورده، تودههای وسیع زنان قرار دارند که وضع شان با دوره امارت اسلامی طالبان کدام فرق اساسی نکرده است. در بعضی موارد مشخص، مثلا مکاتب دخترانه، حمامهای زنانه، تا حدی کار زنان شهری در بیرون از خانه و غیره، تا آنجائیکه به تفاوت تفسیرهای جهادی و طالبی از شریعت مربوط است، کم و بیش وضع زنان بهبود یافته است. اما سنتهای دد منشانهای که توسط امارت اسلامی طالبان ضد شرعی اعلام گردیده و رسما منسوخ شده بودند، از قبیل بد دادن ( دختر خون )، بدل، ملک موروثی دانستن زن بیوه توسط خانواده شوهر زن و غیره، بار دیگر وسیعا احیا شده اند و حتی توسط مقامات بلند پایه رژیم مورد اجرا قرار می گیرند.
نمی توان ادعا نمود که تفنگ بدستان طالب از دست درازی به زنان و تجاوز بر آنها، کاملا بری بوده اند. اما دست درازیها و تجاوزات منسوبین نیروهای امنیتی رژیم و نور چشمیهای مقامات بلند پایه آن، به حدی رسوا و بی شرمانه گسترش یافته است که نه تنها با دوره امارت اسلامی طالبان به هیچ وجه قابل مقایسه نیست، بلکه در تاریخ افغانستان کمتر مثل و مانندی دارد. اختطاف دختران جوان و حتی خورد سال و تجاوز بر آنها، به یک امر روز مره تبدیل شده و کمتر روزی را میتوان سراغ نمود که این قبیل حوادث به وقوع نپیوندد. اختطاف گران و متجاوزین اکثرا گرفتار و محاکمه نمیگردند و آنهائی هم که گرفتار میشوند، در بدل رشوه توسط مقامات قضایی رژیم برائت حاصل میکنند و یا در صورت مجازات توسط مقامات قضایی، مقامات بلند پایه رژیم، منجمله شخص کرزی [فعلاً غنی]، آنها را از زندان رها میسازند.
اشغالگران و رژیم دست نشانده ادعا دارند که زمینههای وسیعی برای اشتغال زنان در بیرون از خانه به وجود آورده اند. این ادعا از چند جهت فریبکارانه و دروغین است. اولا از اینجهت که در سطح کل جامعه زمینه اشتغال گسترش نیافته و روز بروز بر میزان بیکاری افزایش به عمل میآید. ثانیا از اینجهت که زنان و دختران شاغل در بیرون از خانه صرفا یک اقلیت کوچک چند فیصده وابسته به اشغالگران و رژیم دست نشانده را شامل میگردد. ثالثا از اینجهت که با نابودی وسیع صنایع دستی و تولیدات غذایی خانگی، تودههای وسیع زنان روستایی به شدت به سراشیب فقر و بیچارگی افتاده اند. به این ترتیب سیر رو به رشد بیکاری و عدم اشتغال، کل جامعه، منجمله زنان، را تهدید مینماید و اشتغال زنان توسط اشغالگران و رژِیم پوشالی افسانه فریبکارانهای بیش نیست.
دهشت افگنی ها، خانه تلاشیها و بمبارانهای کور نیروهای اشغالگر امپریالیست، معمولا از میان زنان و اطفال قربانی میگیرند. منسوبین این نیروها، اعم از افسر و عسکر، متجاوزین بالقوه و بالفعلی هستند که نه تنها زنان و دختران مناطق جنگی، بلکه پسران و مردان این مناطق، و همچنان زندانیان، را نیز پیوسته مورد تهدید جنسی قرار میدهند.
پناهگاههای مربوط به وزارت امور زنان رژیم که تقریبا در تمامی ولایات کشور به وجود آمده اند، برای زنان گرفتار مصایب، نه مکانهای مصئون و امن، بلکه مکانهای استفاده جویانه جنسی مقامات رژیم از آنها هستند. زن و دختری که یکبار به این ” پناهگاه “ها وارد گردد، بربادی اش کامل و آینده اش کاملا تیره و تار میگردد.
درینجا لزومی ندارد در مورد سیاستهای زن ستیزانه طالبان زیاد صحبت نمائیم. طالبان، همان طالبان دوره امارت اسلامی هستند و اساسا کدام فرقی نکرده اند. آنها در مناطق تحت کنترل شان مکاتب دخترانه را میبندند و زنان را از کار بیرون از خانه در موسسات دولتی و موسسات به اصطلاح کمک رسانی غیر دولتی، منع میکنند. اما این قدر هست که چون مناطق تحت کنترل شان در بیرون از شهرها قرار دارد، دستههای ” امر به معروف و نهی از منکر ” شان فعال نیستند، با پوشش سنتی زنان روستایی مشکلی ندارند و در مورد آنها سختگیری نمیکنند.» (تاکیدات همه جا از من است)
رفیق ضیاء همیشه به زنان می آموخت که اگر میخواهید از قید اسارت رهایی یابید، باید وظایف ذیل را به عنوان وظایف مبارزاتی خویش همیشه در صدر مبارزات تان قرار دهید. او وظیفه عمده مبارزاتی زنان را چنین بیان نموده است:
«– اولین وظیفه و وظیفه عمده جنبش زنان در افغانستان، مبارزه علیه اشغالگران و رژیم دست نشانده و بصورت مشخص مبارزه علیه برنامههای اغواگرانه آنها در مورد زنان است. جنبش زنان یک جنبش مبارزاتی حق طلبانه و عادلانه ضد شوونیستی و ضد ستم است و نباید اجازه داد به مثابه گروگانی توسط اشغالگران و خائنین ملی مورد سوء استفاده قرار بگیرد.
– مبارزه علیه اشکال مختلف شوونیزم مرد سالار که تحت نامهای مذهب، سنت، تقدس خانواده و غیره اعمال می گردد، به مثابه وظیفه خاص جنبش زنان.
– مبارزه برای گسترش جنبش سیاسی سکولار در جامعه مبتلا به بنیاد گرایی چند جانبه افغانستان، یکی از وظایف مهم مبارزاتی جنبش زنان را تشکیل میدهد. بنیاد گرایی، چه در چهره رژیم دست نشانده خود را نشان دهد، چه در چهره طالبان و نیروهای مشابه آن، برای جنبش زنان زهر کشنده است و این جنبش هیچ چاره ای جز مبارزه جدی و پیگیر علیه آن ندارد….» (تاکیدات همه جا از من است)
رفیق تاکید مکرر داشت که هر گاه زنان بخواهند از قید اسارت رهایی یابند، جنبش زنان باید مبارزه علیه ستم جنسی را در پیوند فشرده مبارزات طبقاتی تا سرنگونی کامل سرمایه داری به پیش برد. یا به عبارت دیگر جنبش مبارزاتی زنان در پیوند فشرده و تنگاتنگ مبارزاتی طبقاتی طبقه کارگر و سایر زحمتکشان علیه ستم طبقاتی قرار داشته و در ضمن مبارزه علیه شئونیزم میلیتی و جنسیتی را نیز پیش ببرد.
رفیق ضیاء به زنان آموزش میداد که جنبش مبارزاتی زنان باید با جنبش زنان سایر کشورها ارتباط فشرده بر قرار نماید و متقابلاً یکدیگر را حمایت نمایند
یکی دیگر از توصیه رفیق ضیاء به جنبش انقلابی و مائوئیستی داخل و خارج کشور این بود که باید تلاش نمایند تا جنبش مبارزاتی زنان را تقویت نمایند، او تاکید می نمود که گرچه مبارزه علیه شئونیزم میلیتی و شئونیزم جنسی باید در تابعیت از تضاد عمده کشور و مردمان کشور به پیش برده شود، اما این مبارزه یکی از مبارزات مهم در سطح کل جامعه بوده و به هیچ عنوان نباید به فراموشی سپرده شده و به حاشیه رانده شود و یا این که به بعد از انقلاب ماکول گردد.
آموزش رفیق ضیاء این نکته را به خوبی مشخص میسازد که او به نقش زنان در مبارزه علیه اشغالگران امپریالیست، رژیم دستنشانده و مبارزه طبقاتی چقدر اهمیت قایل بوده است.
امروز در افغانستان بر هیچ کس پوشیده نیست که زن بردۀ خانگی است، شکنجه و توهین و حتا کشتن زن هیچ مجازاتی در پی ندارد و طبق این گفته معروف.« بی حجابی زن از بی غیرتی مرد است» غرور مرد به حساب میآید.
باید جنبش زنان آموزه های رفیق ضیاء را جداً در نظر گرفته و عملاً برای پیاده نمودن آن بکوشند و نقاب کذب را از چهره تمامی مرتجعین و میهن فروشان بردارند و تا سرنگونی قهری نظام ستمگرانه و استثمارگرانه و پیروزی انقلاب دموکراتیک نوین و حرکت بسوی سوسیالیزم به پیش روند.
یاد و خاطره رفیق ضیاء گرامی باد.