در تاریخ اول سرطان 1399 خورشیدی بود که رفیق ضیاء رهبر توانا و خردمند حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان به اثر سکته قلبی چشم از جهان پوشید و به خواب ابدی فرو رفت. ما در ظرف یک سال کم بود رفیق ضیاء را به خوبی حس نموده ایم.
احساس بلاواسطه سیاسی یکجا با درک عمیق تیوریک از ارتباط بین استبداد سیاسی و ستم طبقاتی، رفیق ضیاء را از نظر سیاسی بگونۀ غیر عادی حساس ساخته بود. همین حساسیت او بود که وی را از مبارزات ملی ـ مذهبی به مبارزات کمونیستی(مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی) کشاند.
رفیق ضیاء در نیمه دهه شصت خورشیدی با تحلیل و تجزیه همه جانبه خط “سازمان جوانان مترقی” تحت رهبری رفیق اکرم یاری را از زیر خاکستر دفن شده بیرون کشید و به تکامل جنبه های مثبت آن پرداخت. یا به عبارت دیگر رفیق ضیاء با تحلیل همه جانبه خط “سازمان جوانان مترقی”، از یک سو از جوانب منفی آن گسست نمود و از جانب دیگر جنبه های مثبت آن را تکامل داد.
رفیق ضیاء با این کار درست و اصولی خود مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم(در آن وقت اندیشه مائوتسه دون) را جای گزین رویا و تخیل نمود. او با این کار داهیانه خود نشان داد که درهم شکستن دژ ستمگران بدون سه سلاح انقلاب(حزب کمونیست، ارتش خلق و جبهه متحد ملی) غیر ممکن است.
بناءً رفیق ضیاء با بنیان گذاری “هسته انقلابی کمونیستهای افغانستان” و سپس “سازمان انقلابی کمونیستهای افغانستان” و به تعقیب آن “حزب کمونیست افغانستان” به تشریح مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم پرداخت. او در این راه با جدیت تمام به پیش رفت.
رفیق ضیاء در سال 1993 میلادی(1372خورشیدی) در کنفرانس تاریخی بین المللی جنبش انقلابی انترناسیونالیستی شرکت نمود و در این کنفرانس نقش اساسی در بحثها داشت و یکی از امضاء کنندگان سند “زنده باد مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم” بود.
رفیق ضیاء بعد از تجاوز اشغالگران امپریالیست به رهبری امپریالیزم امریکا و اشغال افغانستان با نشر یک اعلامیه و محکوم نمودن اشغال کشور خواهان وحدت همه مائوئیستهای افغانستان شد. رفیق ضیاء بعد از طی مراحل پروسه وحدت موفق به وحدت سه جناح از مائوئیستهای کشور و ایجاد حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان گردید. او مدت هفده سال حزب را بدرستی رهبری کرد و حزب را در مبارزه با انواع و اشکال رویزیونیزم، اپورتونیزم، اکونومیزم، انحلال طلبی، تسلیمی و تسلیم طلبی آبدیده نمود. او نقش برازندۀ در دفاع از مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم در زمان سر درگمی ایدئولوژیک ـ سیاسی و تیوری های انحرافی تسلیم طلبانه در افغانستان و جهان ایفاء نمود.
بناءً آنچه رفیق ضیاء برای خلق ستمکش افغانستان و جنبش مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی انجام داده است، باید درک روشنی از آموزش مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی او برای جنبش طبقه کارگر و بقیه زحمتکشان افغانستان و جهان داشت.
رفیق ضیاء همیش بر این گفته مارکس و انگلس تاکید میورزید که «نه تلاش خیر خواهانه افرادی شرافتمند بلکه مبارزه طبقاتی پرولتاریای سازمان یافته است که بشریت را از اهریمنانی که بر آن ستم روا میدارد رهایی خواهد بخشید.» او همیشه تاکید میورزید که منافع پرولتاریا خواستار بر اندازی پایههای طبقاتی و سیطره طبقاتی یعنی مالکیت خصوصی و تولیدی بی لگام اجتماعی است. او تاکید داشت که برای این کار باید مبارزه طبقاتی سازمان یافته پرولتاریا علیه مالکیت خصوصی بسیج شوند. او همیشه خاطر نشان می ساخت که مبارزه طبقاتی یک مبارزه سیاسی است.
بر همین مناسبت است که باید نام رفیق ضیاء برای هر کارگر و هر فرد ستمکش افغانستان آشنا شود. و به همین مناسبت است که در مجموع فعالیتهای ما برای بیدار ساختن آگاهی طبقاتی در کارگران و بقیه زحمتکشان کشور باید تصویر دقیقی از زندگی و کار نامه رفیق ضیاء ارائه کنیم.
بدبختانه که بعد از درگذشت رفیق ضیاء انحلال طلبان خزیده در درون حزب برای مدت یک سال موانع عدیدهای جلو حزب کمونیست (مائوئیست)افغانستان ایجاد نمودند و حزب مجبور بود برای برداشتن این موانع کار و پیکار نماید. این کار مانع آن گردید که حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان نتواند تصویر دقیقی از زندگی و کارنامه رفیق ضیاء در سطح ملی و بین المللی ارائه نمایند. با برداشته شدن این موانع حزب مصمم است که این کار را با جدیت تمام به پیش برد و تصویر دقیقی از کارنامه رفیق ضیاء را در سطح ملی و بین المللی ارائه نماید.
تاریخ گواه آنست که امپریالیزم همیشه افرادی را که به منافع شخصی و گروهی خود فکر میکنند تربیه نموده و به لباس مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست در درون احزاب مائوئیست جا به جا می کنند که در شرایط مشخص اگر نتوانند حزب را به انحلال بکشانند، حداقل ضرباتی را متوجه این احزاب نموده و موانعی برای پیش روی شان ایجاد نماید. حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان نمیتواند از این قاعده مستثنی باشد. چنین افرادی هیچ گاه فکر نمیکنند که کار شان بسود حزب و انقلاب هست و یا نیست، آنها طوری عمل مینمایند که مسایل انقلاب و حزب هیچ ربطی به آنها ندارد.
لنین بطور دقیق نشان داده که انحلال طلبی در تمایلات بورژوازی لیبرال ریشه دارد، او بطور واضح نشان داده که انحلال طلبی با افکار بورژوایی در درون حزب رخنه می نماید و تلاش می ورزد مواضع انقلابی حزب را مخدوش نموده و حزب را یا به انحلال بکشاند و یا این که به یک حزب اصلاحات اجتماعی تبدیل نماید. بناءً مبارزه علیه انحلال طلبی حیاتی ترین وظایف را در مقابل احزاب مائوئیست قرار می دهد. مبارزه علیه انحلال طلبی، رویزیونیزم، اپورتونیزم، تسلیمی و تسلیم طلبی جز لاینفک مبارزه با امپریالیزم است.
هر گاه احزاب مائوئیست در مقابل چنین افرادی هوشیاری خود را از دست بدهند و با قاطعیت علیه این گرایش ضد پرولتری نایستند، یقیناً که نمیتوانند خصلت پرولتری حزب را حفظ و پیوسته تکامل دهند. دیر یا زود یا به سمت انحلال میروند و یا اینکه به یک حزب رفرمیست تبدیل میگردند.
حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان، رفیق ضیاء را در شرایط بس حساس کشور از دست داد. بعد از درگذشت رفیق ضیاء حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان از یک سو با انحلال طلبی مواجه گردید و باید با جدیت علیه این انحراف رویزیونیستی به مبارزه بر می خاست و از سوی دیگر طالبان که به اشغالگران امریکایی تسلیم شده بودند، تلاش می ورزند تا از طریق “مذاکرات بین الافغانی” و ایجاد یک رژیم “اسلامی پسا توافق” در خوان یغمای اشغالگران شریک شوند، نیز مبارزه نموده و به افشاگری معاملات شان به اشغالگران امریکایی و رژیم دستنشانده بپردازد.
امروز در افغانستان روشنفکران تسلیم شده و تسلیم طلب خیال پرداز فکر میکنند که با توافق رژیم دست نشانده و طالبان بر سر میز “مذاکرات بین الافغانی” صلح و رفاه عمومی در افغانستان بر قرار میگردد. این همان خواب و خیالی است که تعدادی از خیال پردازان و حتی “نوابغی” در زمانی که مارکس و انگلس تازه تیوریهای خود را بر علیه طبقه حاکمه پایه ریزی مینمودند، میدیدند. در آن زمان آنها این مسئله را مطرح مینمودند: « تنها کافی است فرمان روایان و طبقات حاکمه در مورد بی عدالتی اجتماعی قناعت داده شوند تا صلح و رفاه عمومی بر روی زمین بر قرار گردد.» این افراد به مبارزه طبقاتی پرولتاریا به مثابه یک نیروی اجتماعی مستقل عقیدۀ نداشتند. تسلیم طلبان و خیال پردازان افغانستانی نیز فکر میکنند که با یکجا شدن طالبان و رژیم دستنشانده، صلح و امنیت سرتاسری بوجود آمده و بدبختی از جامعه افغانستان رخت خواهد بست.
در افغانستان امروزی تسلیم طلبان خیال پرداز به همین جهت علیه حزبیت به مبارزه بر خاسته از جنگ انقلابی(جنگ خلق) در افغانستان بی زارند و اعتقاد شان را در مورد سرنگونی قهری طبقه حاکمه از دست داده اند. حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان بارها اعلام نموده است: صلحی که در افغانستان توسط اشغالگران امریکایی، طالبان و رژیم دستنشانده در حال شکلگیری است، صلحی بر مبنای منافع علیای تودههای مردمان کشور و مصالح علیای استقلال کشور نبوده و نیست. امکان دارد که تغییرات فاحشی در رده بندیهای تضادهای عمده و غیر عمده کشور رونما گردد، اما انقلاب کشور کماکان لا ینحل باقی میماند. ما باید به استقبال اوضاع جدید و فرصتهای نوین مبارزاتی بر خاسته از آن، بشتابیم.
حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان بارها گفته و باز هم مکرراً تاکید میورزد که اشغالگران امریکایی خواهان خروج کامل از افغانستان نیستند. خلیل زاد در مصاحبهای تلویزیونی خود بارها تکرار نموده که قوای امریکایی در آمدن به افغانستان از کسی اجازه نخواسته و در رفتن نیز از کسی اجازه نمیگیرد. امپریالیزم اشغالگر امریکا دقیقاً که تمام نیروهای نظامی خود و متفقین خود را از افغانستان بیرون خواهد نمود، زیرا در شرایط کنونی که امپریالیزم اشغالگر امریکا ” توافقنامه استراتیژیک ” و ” توافقنامۀ امنیتی” با رژیم دست نشانده به امضاء رسانده، داشتن پایگاهای نظامی دایمی و حضور نیروهای نظامی در این پایگاها برایش ضرور نیست. زیرا طبق این توافقنامه هر زمانی که بخواهد میتواند مجدداً و به سرعت وارد عمل شود.
امپریالیزم اشغالگر امریکا از یک سو “توافقنامه”هایی که شبیه “توافقنامۀ گندمک ” و “توافقنامه دیورند ” میباشد در دست دارد و از سوی دیگر شبکههای قوی استخباراتی در درون افغانستان و پایگاهای نظامیاش در خلیج فارس بهترین زمینه برای کنترول افغانستان است. امریکا در پهلوی این همه امکانات باز هم در صدد ایجاد پایگاهای نظامی و استخباراتی در داخل خاک پاکستان میباشد. گر چه پاکستان با این درخواست امریکا مخالفت نموده است، به احتمال قوی که با یک معامله میان امریکا و پاکستان این خواست امریکا در پاکستان جامه عمل بپوشد.
یگانه مسئلهای که اشغالگران امریکایی خواهان پیاده نمودن آن هستند، مسئله فوق الذکر است. ترامپ در جریان آخرین سفرش درهند علناً بیان نمود که میخواهد از طریق نیروهای استخباراتی امریکا در افغانستان منطقه را کنترول نماید. بایدن نیز ادامه دهنده همین سیاست در افغانستان است.
استعمار انگلیس با امضاء “توافقنامه گندمک” و “توافقنامه دیورند ” با امیران دست نشانده شان در حدود هشتاد سال بدون حضور قوای نظامی به استثنای جنگ اول و جنگ دوم افغان و انگلیس، افغانستان را در سیطره اشغالگرانه خود نگه داشت.
در شرایط کنونی و بعد از امضای “توافقنامه صلح میان طالبان و اشغالگران امریکایی و رژیم پوشالی” وضعیت دوران استعمار انگلیس در افغانستان تکرار خواهد گردید.
هدف اصلی امپریالیستهای امریکایی این است که افغانستان را بصورت دراز مدت تحت کنترول خود نگه دارند و از طریق افغانستان تحولات بعدی منطقه و قدرتهای منطقهیی را زیر نظر داشته باشند. بدین مناسبت است که امپریالیستهای اشغالگر امریکا تلاش دارند تا یک رژیم اسلامی پسا توافق گوش بفرمان طبق خواست شان ایجاد نمایند. از طریق ایجاد رژیم اسلامی پسا توافق هم حالت مستعمراتی افغانستان حفظ خواهد گردید و هم مصارف هنگفت قوای نظامی شان را در افغانستان به صفر تقرب خواهند داد. اشغالگران امریکایی امیدوارند که پس از ایجاد رژیم پسا توافق اگر نتوانند بطور کلی جنگ اسلامیستها را نابود نمایند، آنرا به حداقل برسانند.
امپریالیزم اشغالگر امریکا کاملاً مطمئن است که در اوضاع بغرنج و فروپاشیدۀ اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشور که در ظرف دو دهه اشغال کشور شکل داده است، نه تنها رژیم پوشالی کنونی، بلکه رژیم اسلامی پسا توافق مجبور است که “توافقنامه امنیتی میان اشغالگران امریکایی و رژیم پوشالی” را تا سال 2034 نیز تمدید نمایند. در چنین صورتی عین وضعیت دوران استعمار انگلیس در افغانستان تکرار خواهد شد. با ایجاد چنین شرایطی نه تنها بهره کشی و ستم بر خلقهای زحمتکش و زنان کشور افزایش خواهد یافت، بلکه عرصه بر نیروهای ارتجاعی غیر پشتون و “چپ” تسلیم شده تنگتر خواهد گردید. زیرا رژیم پسا توافق هم شئونیستتر و هم اسلامیتر از رژیم پوشالی کنونی خواهد گردید.
زمانی که پروسه خروج قوای نظامی اشغالگران امپریالیست از افغانستان تکمیل گردد و “مذاکرات بین الافغانی” به نتیجه برسد، رژیم پسا توافق طالبان و رژیم دست نشانده ایجاد گردد، در چنین صورتی رژیم دستنشانده پسا توافق و اشغالگران امپریالیست حامی و پشتیبان شان به عنوان دشمنان عمده خلقهای کشور آماج مبارزات ملی مردمی و انقلابی زحمتکشان کشور قرار خواهند گرفت. باید جداً توجه نمود که این بحث بدان معنا نیست که در چنین حالتی ترکیب مجموعی دشمنان عمده انقلاب و خلقهای افغانستان تفاوت خواهد نمود، بلکه بدان معناست که آماج مستقیم تاکتیکی روزمره در مبارزات انقلابی در درجه اول رژیم دستنشانده خواهد بود.
با توجه به تمامی مسایلی که فوقاً بر شمردیم، بر پایی و پیشبرد جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی علیه اشغالگران امپریالیست و رژیم دستنشانده کنونی و رژیم دستنشانده پسا توافق در افغانستان غیر قابل انصراف است. فقط از طریق چنین جنگی است که میتوان به انقیاد مستعمراتی کشور خاتمه داد و استقلال اقتصادی و سیاسی کشور را بدست آورد.
از طریق برپایی و پیشبرد چنین جنگی است که میتوان آرمان والای رفیق ضیاء را زنده نگه داشت و درفش رزمنده حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان را از طریق چنین جنگی به اهتزاز در آورد و رویای دیرینه رفیق ضیاء را بر آورده سازیم. ما با تعهد خارایین به منافع علیای کشور یاد و خاطره رفیق ضیاء را زنده نگه خواهیم داشت و در راه تحقق آرمان والای رفیق ضیاء که همانا تطبیق خلاقانه مارکسیزم – لنینیزم – مائوئیزم در شرایط مشخص کشور است، از هیچگونه سعی و تلاشی دریغ نخواهیم ورزید.