پیام تسلیت مائویست‌های افغانستان به مناسبت مرگ رفیق ضیا صدر کمیته مرکزی حزب کمونیست (مائویست) افغانستان

پیام ها

روزیکشنبه یکم سرطان 1399هجری- شمسی مطابق با21 ام ماه جون 2020 میلادی اطلاع یافتیم که رفیق ضیا بنیانگذار و رهبر حزب کمونیست (مائویست) افغانستان دیگر در میان ما نیست.

این خبرجان‌گداز مائویست‌های افغانستان را درغم و اندوه عمیقی فرو برده است.
مائویست های افغانستان علیرغم اختلافات ایدئولوژیک- سیاسی با حزب کمونیست (مائویست) افغانستان مرگ رفیق ضیا این کمونیست پرشوروانقلابی رابه کمیته مرکزی وتمام صفوف وهواداران حزب کمونیست(مائویست)افغانستان درداخل وخارج ازکشوروهمه کمونیستهای واقعی دنیاصمیمانه تسلیت میگویند. ما خود را بتمام معنی شریک ماتم و اندوه حزب کمونیست (مائویست) افغانستان وهمچنین تمام اعضای خانواده واقارب دورونزدیک رفیق ضیا میدانیم.

مرگ رفیق ضیا یک ضایعه عظیم برای حزب کمونیست (مائویست) افغانستان، جنبش کمونیستی کشور و آرمان خلق آزادیخواه ما بحساب میرود. پرولتاریای جهان و خلق تحت استثمار و ستم افغانستان یکی از بهترین رهبران معاصر خود را از دست داده است.
زندگی رفیق ضیا مملو از فراز و فرودهای سیاسی بود. او قبل از آنکه به مارکسیزم- لنینیزم- مائویزم دست یابد و به یک کمونیست انقلابی تبدیل شود ایده‌ها و تئوری‌های را که مدعی‌اند زنجیرهای اسارت خلق را از هم میگسلند، در بوته آزمایش گذاشت. زمانی تصور میکرد که با مخلوطی از افکار اسلامی و عدالت اجتماعی مارکسیستی بگونه ای‌که مجاهدین خلق ایران و افغانستان آنرا تداعی میکنند، میتوان به رنج ها و سیه روزی های خلق پایان داد. اما بزودی دریافت که التقاط و دوالیزم حتی نمیتواند یک جامعه شبه آزاد را بیافریند چه رسد به آنکه جامعه بدون استثمار و ستم را به وجود آورد. او در سال 1358با یکعده از روشنفکران دیگر مانند زنده یاد قاضی ضیا، زنده یاد نادرعلی پویا، زنده یاد انجنیر محمد علی .. و غیره در تاسیس سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما) با زنده یاد مجید کلکانی نقش گرفت. بعد از تاسیس ساما، بعنوان مسئول بخش غرجستان بمنطقه رفت و در جنگ علیه رژیم کودتا نقش فعال گرفت. بعد از تجاوز و اشغال افغانستان بواسطه سوسیال – امپریالیزم شوروی، اوهمه هست و بودش، منجمله زندگی پدر و مادر، برادران و خانواده، خویشاوندان دور و نزدیک، دوستان و رفقایش را بر میز آزادی میهن و استقلال ملی و شعار “یا مرگ یا آزادی” گذاشت. بارها نه تنها در زیر آتش مسلسل ارتش اشغالگر و احزاب اسلامی قرار گرفت بلکه مرگ را در اسارتگاه حزب اسلامی گلبدین بمبارزه طلبید و شکست داد. اما دیری نگذشت که خنجر رهبری ساما را بر پشتش احساس کرد و اطلاع یافت که دستگاه رهبری بدشمن ملی و طبقاتی تسلیم شده و شرف و عزت مردم افغانستان را در قدم “خاد” و “کا. جی. بی” ریخته است. او راه مبارزه با تسلیم طلبی را در پیش گرفت و رهبری تسلیم طلب را که مدعی بود “دشمن همیشه برتری هوائی اش را حفظ میکند” و به این لحاظ راه دیگری جز تسلیم شدن نیست، به مبارزه طلبید. بعد از کنفرانس دوم غرجستان و مشاهده عزم راسخ رفیق ضیا برای پیشبرد خط مقاومت، عبدالقیوم رهبر او را به اروپا فرستاد تا فرصتی برای بالا کشیدن سامائی‌های “بی‌مصرف” غرجستان پیدا کرده و پشت ضیا را از غرجستان خالی سازد. و شاید هم ضیا در اروپا “پناهندگی” بخواهد و هرگز به افغانستان برنگردد و مشکل تسلیم شدن ساما بیغل وغش زیر خاک شود. اما رفیق ضیا نه پناهندگی خواست و نه در خمره ویسکی و ودکا غرق شد. او با استفاده از این فرصت با تشکل‌های مائویستی آسیا و امریکای لاتین در تماس شد و با آنها بگفتگو نشست. در اینجا بود که محدودیت و بیچارگی ناسیونالیزم بورژوائی ساما را بخوبی شناخت. برای او دیگر تنها تسلیم طلبی ساما و جاسوسی آن برای “خاد” یک مسئله نبود، بلکه تمام اندیشه و بینش ساما به مسئله مبدل شده بود. این تسلیم طلبی از ایدئولوژی ساما منشا می‌گرفت، در اینجا دیگر تنها “کودتا- قیام،” ، تنها “اعلام مواضع و جمهوری اسلامی خواهی” ساما انحراف نبود، بلکه سراسر برنامه ساما با آن “مشی مستقل ملی” و بسیار چیزهای دیگر که قبلا درست بنظرمی آمدند، انحرافی و بورژوائی بودند. از این جا بود که می‌شد پی برد چرا برنامه نویس ساما رهبری پرولتاریا در جنگ توده ای را دربرنامه اش از قلم انداخته است!

رفیق ضیا در سال 1985- 1986 بعد از یک دوره طولانی مبارزه داخل تشکیلاتی ساما به این نتیجه رسید که مبارزه درون تشکیلاتی را فقط با کسانی میتوان از پیش برد که آنها نیز به همان معیارها و اصول معتقد باشند، نه با کسانی‌که به اصول اعتقاد نداشته باشند. به این لحاظ او از ساما جدا شد. ساما، نخست ببهانه باز گرفتن اسناد کمیته تحقیق برخانه او حمله برد و بعد از آن کارزار ضد “ضیا” را در داخل صفوف قبل از قبل تسلیم شده اش دامن زد. لیکن رفیق می‌دانست کتله‌ای‌ که بر آن ایدئولوژی انقلابی حاکم نباشد، کتله سرگردان در وادی افکار بورژوائی بوده و وحدت آن پیوندهای ذرات ریگ در مسیر سیل وقایع است. یک چنین کتله‌ای نه در رهائی خلق می‌تواند سهمی ادا کند و نه از نظر استراتیژیک اهمیت دارد. اما به این حقیقت نیز آگاه بود که ویرانی‌های را که ناسیونالیزم و تسلیم طلبی ساما، وابستگی گروه انقلابی به تئوری سه جهان و مائوتسه دون زدایی اخگر و سنتریزم ساوو در افغانستان بجا گذاشته، سال‌های مدیدی ترمیم نخواهند شد.

رفیق ضیا با آشنایی به مرحله تکامل یافته مارکسیزم- لنینیزم- مائویزم و الهام گیری از جنگ کبیرخلق در پیرو خط رفیق اکرم یاری را کشف کرد. این خط همچون خط رفیق ابراهیم “کایپاکایا” در ترکیه و خط رفیق “چارومزومدار”، بطورمستقیم ازانقلاب کبیر فرهنگی پرولتاریائی تحت رهبری مائوتسه دون الهام می گرفت. از این جا بود که معلوم می‌شد سامائی بودن چگونه به قهقرا رفتن است. و چگونه بورژوازی ناسیونالیست افغانستان جنبش چپ انقلابی کشور را از بالا به پائین کشیده و سقوط داده است! به همین لحاظ او مسیرانکشاف و تکامل بخشیدن بکار رفیق اکرم یاری را انتخاب و در سال 1990حزب کمونیست افغانستان را تاسیس کرد. این اولین بار بود که طبقه کارگر در افغانستان حزب پیشآهنگ خود را تاسیس و از “هفت خوان” عبورناپذیر می‌گذشت. این افتخار تاریخی نشان دهنده تکامل کیفی جنبش انقلابی افغانستان است و فقط به رفیق ضیا تعلق دارد و ثمره کارخستگی ناپذیراوست.

رفیق ضیا بعد از تجاوز امپریالیست‌های غربی تحت رهبری امپریالیزم اضلاع متحده امریکا در مقابل دو انتخاب قرار گرفت: انتخاب نخست گزیدن راه هم‌پائی وهم‌گرائی با اشغالگران امپریالیست بود و از این سوراخ بوی نان گرم می آمد. بقایای ساما با نشر کتاب “الگوی دموکراسی…” خدمت به امپریالیزم و استحکام دولت دست نشانده آنرامشروع خوانده و جنگ مقاومت را “خودکشی” و “خیانت به صفوف خود” اعلام کرده بود. سازمان رهائی افغانستان قبل از قبل در کنار احزاب اسلامی و قاتلین داکتر فیض در جلسه ننگین بن شرکت ورزیده و کرسی‌های قدرت را در سنا، پارلمان و دستگاه دولتی در نظر گرفته بود.

چپ افغانستان بطور اکثریت در مقابل اشغالگران امپریالیست و انجوهای رنگین و روغنی‌شان زانو زده و بخش اروپا نشین آن به شفاعت نزد پادشاه مفلوک و مخلوع سابق کشور در روم شتافته بود. این انتخاب خیلی وسوسه انگیز بود!. اما رفیق ضیا انتخاب دوم را که ایستادن در برابر امپریالیزم و فراخوان خلق به جنگ ملی – مردمی و انقلابی بود، برگزید. او با سازمان پیکار برای نجات افغانستان و یک تشکل محلی دیگر متحد شده و حزب کمونیست (مائویست) افغانستان را تاسیس کرد و بر خلاف چپ زانو زده کشور شیشه شرف طبقه کارگر و عزت و غرور خلق آزادی‌خواه کشور را در بازار سیاسی اشغالگران به فروش نگذاشت.

بعد از فروپاشی شدن جنبش انقلابی بین المللی بدست باب اواکیان و مریدان ایرانی‌اش، رفیق ضیا به نبرد رویزیونیزم رفت. اونخستین رهبر کمونیست زمان ما بود که علیه رویزیونیزم باب اواکیان موضع گرفت و الهام بخش هزاران مارکسیست-لنینیست- مائویست در سراسر جهان گردید. به تعقیب آن مبارزه علیه رویزیونیزم را بطور کل و رویزیونیزم امریکائی را بطور ویژه از سطح ایدئولوژیک انکشاف داده تا سطح سیاسی و تشکیلاتی ارتقا داد.

بدینسان رفیق ضیا نتنها جنبش کمونیستی افغانستان را تکامل بخشیده و به سطح عالیتر کمی و کیفی بالا برده است بلکه به جنبش کمونیستی بین المللی نیز خدمات ارزنده‌ای را انجام داده است. مرگ این رفیق ضایعه بمشکل جبران پذیرجنبش پرولتاریایی معاصر بحساب میرود. از همین روست که سگان نواله خوار امپریالیزم و ارتجاع از طریق فیس بوک و انستاگرام به پایکوبی و بیهوده گوئی پرداخته و تصور می‌کنند که مرگ رفیق ضیا مرگ خط رفیق اکرم یاری و بالآخره مرگ کمونیزم درافغانستان می‌باشد. اما حقیقت اینست که رفیق ضیا در وجود طبقه اش حل شده بود و طبقه او برای قرن‌های دیگر زنده خواهد بود. به این لحاظ آرزوی مرگ جنبش پرولتاریائی و امحای نقش رفیق ضیا در تاریخ آن در افغانستان یک توهم طفلانه است. و رفیق ضیا در دل تاریخ، در مبارزه طبقاتی پرولتاریا و در سرفه‌های مسلسل جنگ خلق و تا رسیدن خلق افغانستان به کمونیزم زنده خواهد بود.

اندوه مرگ رفیق ضیا را به انرژی مبارزه برای سرنگونی دشمنان خلق مبدل کنیم!
مرگ برامپریالیست‌های اشغال‌گر و رژیم دست نشانده آن‌ها
تدارک برای جنگ ملی مردمی و انقلابی بهترین یاد از رفیق ضیا است.


مائویست های افغانستان
2سرطان 1399