سند ذیل توسط هیات تحریر شعله جاوید، در ماه اسد ۱۳۹۹ نهائی شده بود؛ ولی متاسفانه توسط (ملیار) از واحد شماره ششم بایگانی گردید و منتشر نشد. ما با رعایت اصول حزبی و مبارزات جدی در این راه، موانع را مرفوع و نشرات را مجددا از سر گرفتهایم که اینک خدمت خوانندگان محترم تقدیم میداریم.
با تجاوز امپریالیستها به رهبری امپریالیزم اشغالگر امریکا در افغانستان موج عظیمی تسلیمی و تسلیم طلبی از”چپ” و راست سربلند نمود.اكثريت نمايندگان فكري فئوداليزم یعنی احزاب جهادی هفتگانه (به استثنای حزب اسلامی گلبدین) و هشت گانه و ملیشههای بدنام نقش نیروی پیاده نظام اشغالگران امپریالیست را در افغانستان بازی نمودند. بعد از اشغال افغانستان نیروهای “چپ” (خلقی پرچمیها و به اصلاح شعلهییها) نیز به مبلغ و مروج اشغالگران امپریالیست تبدیل گردیده و هر کدام احزاب شان را ساختند و در وزارت عدلیه رژیم پوشالی ثبت و راجستر نمودند. آنها نه تنها این کار را کردند، بلکه سعی نمودند که از طریق نوشتن کتابها و مقالات متعدد تسلیمی شان را موجه جلوه دهند. آنها با نوشتن کتابها و مقالات متعددخط مشی تسلیم طلبانه رفزمیستی و پارلمانتاریستی را ارائه نمودند.
اوضاع و شرایطِ 19 سال گذشته به خوبی نشان داده که تسلیم شدگان در حد توان کوشیده اند در خدمت اشغالگران امپریالیست و رژیم پوشالی قرار داشته باشند و در طولانی شدن بیشتر حالت اشغال کشور و عمر رژیم پوشالی سهم تسلیم طلبانه خودرا ادا نمایند.
تودههای ستمدیده افغانستان با داشتن حس میهن دوستی با اشغالگران امپریالیست به مخالفت برخاستند، طالبان که نیروی شان کاملاً منهدم نگردیده بود خود را دوباره جمعوجور نموده و از روحیه میهن پرستی تودهها استفاده کرده و به تقابل جنگی علیه اشغالگران امپریالیست پرداختند. در چنین شرایطی تسلیم شدگان “چپ ” و بخصوص “ساما”ییها و “سازمان رهایی افغانستان” نتوانستند بین تضاد اساسی و تضاد عمده تفکیک قایل شوند و هر دو تضاد را با هم منطبق گرفتند، عدم تفکیک این دو تضاد سبب گردید تا جای تضاد عمده و غیرعمده را بدل نموده و با قرون وسطایی خواندن طالبان در صف اشغالگران امپریالیست بایستند. ما در همان زمان این هوشدار باش را دادیم که در چنین وضعیتی خطر تسليم طلبي ملي بيشتر از خطر تسليم طلبي طبقاتي است، و گفتیم نيرویي كه مقاومت قسمی ارتجاعی عليه اشغالگران امپریالیست را راه اندازی نموده (طالبان) یک نيروي متحجر و آغشته به شئونيزم غليظ ملیتي و جنسیتي است و با صراحت گفتیم که هر آن و لحظه امكان سازش طالبان با امپرياليستهای اشغالگر نيز وجود دارد؛ بناءً نيروهاي ملي، دموکرات و انقلابي هيچگاه حاضر به پذيرفتن رهبري طالبان نيستند، این از یک سو و از سوی دیگر تجارب تلخ تسلیمی و تسلیم طلبی طبقاتی در دوران جنگ مقاومت ضد سوسیال امپریالیزم”شوروی” آموخته است که از تسلیم طلبی طبقاتی هیچ کس جز نیروهای ارتجاعی نفع نمیبرد. بناءً در چنین اوضاع و احوالی خطر تسليم طلبي طبقاتي نه تنها كم، بلكه غيرممكن است. خطري كه جامعه ما را تهديد مي كند. تسليم طلبي ملي در قبال اشغالگران امپریالیست و رژيم پوشالي است. چنانچه بعد از چندین سال مقاومت قسمی ارتجاعی، حزب اسلامی تحت رهبری گلبدین به اشغالگران امپریالیست و رژیم پوشالی تسلیم گردیده و در صف دشمنان عمده کشور و مردمان کشور جای گرفت.
امروز رژیم پوشالی متشکل از تکنوکرات آمده از غرب، بنياد گرايان و نمايندگان فكري و سیاسی فيوداليزم ( جهادي ها)، “شعله” یيهاي تسليم شده و خلقي – پرچميها است. دیر یا زود طالبان نیز به این پروسه خواهند پیوست.
حزب ما از همان ابتدای مقاومت قسمی ارتجاعی طالبان تضادها را بخوبی تفکیک نمود، و مبارزاتش را علیه اشغالگران امپریالیست و رژیم پوشالی به عنوان دشمن عمده کشور و مردمان کشور آغاز نمود. اما مبارزه علیه جنگ مقاومت ارتجاعی قسمی طالبان را به فراموشی نسپرد و علیه آن مبارزاتش را بعنوان دشمن غیر عمده بخوبی پیش برد، و با صراحت اعلام داشت که جنگ مقاومت قسمی طالبان تامین کننده منافع علیای کشور نبوده و نیست، چنین مقاومتی اصلاً نمیتواند کشور را بطور کامل آز اد نماید.
حزب كمونيست (مائوئيست) افغانستان در 18 قوس سال 1388 زير عنوان ” نياز به اداي يك مسئوليت مبارزاتي عاجل” كه در شماره 23 شعله جاويد دور سوم به چاپ رسيده، موضع خود را در قبال اشغالگران امپریالیست، رژيم پوشالي و طالبان چنين بيان نموده است :
« بطور خلاصه بايد صريحاً بيان داشت كه فقط و فقط يك مقاومت سرتاسري همه جانبه جنگي وغيرجنگي پيروزمندانه عليه اشغالگران و رژيم دستنشانده شان از طريق اخراج قهري قوتهاي اشغالگر و سرنگوني رژيم پوشالي، قادر است به حالت مستعمراتي در افغانستان خاتمه دهد. اما برخلاف دوره جنگ مقاومت ضد “شوروي”، اين بار كل اوضاع و شرايط كشوری و منطقهيي و بينالمللي نشان ميدهد كه يك مقاومت ارتجاعي اسلامي نميتواند قوتهاي اشغالگر را از كشور خارج نموده و رژيم دستنشانده اشغالگران را سرنگون سازد. اين چنين مقاومتي شايد بتواند سال ها دوام يابد، اما نميتواند حتي در سطح مقاومت ضد سوسيال امپرياليستي يك فرجام پيروزمند نسبي داشته باشد، پيروزي نسبياي كه به فرض محال تحقق يافتن، خود فاجعه ديگري از نوع فاجعه هشت ثوري گذشته خواهد بود.
طالبان و حزب اسلامي گلبدين خود نيروهایي اند كه در اصل توسط امپرياليستهاي امريكائي، انگليسي و وابستگان منطقه يي آنها ساخته و پرداخته شده اند. به همين جهت جستجو راه سازش و مصالحه با آنها ، يكي از اجزاي اصلي استراتيژي جديد اشغالگران امپرياليست به سردمداري امپرياليستهاي امريكائي در افغانستان را تشكيل ميدهد. آنها نيروهاي امتحان دادهاي هستند كه نتايج فاجعه بار حاكميتهاي ارتجاعي شان، مردمان ما را تا مغز استخوان سوزانده است و قسما هم اكنون نيز ميسوزاند. ايدئولوژي و برنامه سياسي به شدت ارتجاعي، شوونيستي، جاهلانه و استبدادي آنها خود به خود زمينههاي مناسب فريبكارانه براي عادلانه جلوه دادن طرحات اشغالگران فراهم ميسازد. اين ايدئولوژي و برنامه سياسي، نه تنها قادر نيست تمامي افراد و نيروهاي مخالف اشغالگران و رژيم دستنشانده را، از ميان تمامي اقشار طبقات و مليتها و اقليتهاي ملي، در يك مقاومت سرتاسري بسيج نمايد، بلكه آنها خود آگاهانه در پي چنين بسيج مبارزاتي مقاومت خواهانه سرتاسري نيستند.
آنها نه تنها به هيچوجهي قادر نيستند خشم زنان، يعني نيمي از پيكر جامعه، عليه اشغالگران و دست نشاندگان شان را رها سازند، بلكه زن ستيزي مشمئز كننده شان خود زمينه ساز اجراي طرحات فريبكارانه دشمن اشغالگر و رژيم پوشالي در قبال زنان است. محدوديت اجتماعي مليتي آنها ذاتي وغير قابل التيام است و اميدواري اشغالگران و دستنشاندگان شان در تحميل قطعي انقياد دراز مدت بر مردمان ما را بيشتر مي سازد.با توجه به تمامي اين مسايل، برپایی و پيشبرد يك مقاومت ملي مردمي و انقلابي سرتاسري، بر محور مقاومت مسلحانه و به بيان روشن تر جنگ مقاومت ملي، مردمي و انقلابي، عليه اشغالگران امپرياليست و خائنين ملي، نه تنها از لحاظ پيوند دادن مقاومت ضد اشغال با انقلاب اجتماعي مورد نياز در افغانستان، يك ضرورت و الزام قطعي و غير قابل انصراف است، بلكه خاتمه بخشيدن به انقياد مستعمراتي و حصول استقلال سياسي افغانستان نيز بدون برپائي و پيشبرد چنين مقاومتي يك امر ناممكن به نظر ميرسد.»(تاکید از من است)
پیش بینی حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان بعد از ده سال تثبیت گردید که اشغالگران امپریالیست و بخصوص اشغالگران امریکایی در جستجوی راه سازش و مصالحه با طالبان بر آمدند و بالاخره موفق به امضاء توافقنامۀ با طالبان گردیدند.
توافقنامهای که میان امپریالیزم اشغالگر امریکا و طالبان امضاء گردید به وضوح نشان دهنده آنست که طالبان به امپریالیزم اشغالگر امریکا تسلیم گردیده اند. امضاء این توافقنامه اميدواري اشغالگران و رژیم دست نشانده را در تحميل قطعي انقياد دراز مدت بر کشور و مردمان کشور بيشتر از پیش ساخته است.
همان طوری که بارها ترامپ گفته که با بیرون نمودن نیروهای نظامی خود ما میخواهیم تا حضور نیرومند استخباراتی خویش را برای کنترول منطقه در افغانستان حفظ نمائیم.
توافقنامه به خوبی بیانگر آنست که طالبان حضور نیرومند استخباراتی اشغالگران امپریالیست را با سکوت پذیرفته اند. طالبان تبانی با اشغالگران امپریالیست را نسبت به تقابل با ایشان ترجیح دادند، طالبان تلاش میورزند تا مناسبات دوستانهای که در توافقنامه صلح از آن تذ کار رفته است به مناسبات خصمانه تبدیل نگردد، به همین دلیل است که طالبان خواهان تطبیق مو به موی توافقات با اشغالگران امریکایی است. و جنگی که امروز طالبان با رژیم پوشالی به پیش میبرد از یک سو جنگ ارتجاعی داخلی به منظور امتیازگیریهای بیشتر است و از سوی دیگر جنگ استخباراتی میان اشغالگران امپریالیست به رهبری امپریالیزم اشغالگر امریکا و کشورهای منطقه و در راس آن امپریالیزم روس و سوسیال امپریالیزم چین میباشد. دیر یا زود طالبان به میز مذاکرات با رژیم پوشالی خواهد نشست و در دستر خوان پر خون و یغما مانند گلبدین شریک خواهند شد. از آن به بعد جنگهای استخباراتی در کشور شدیدتر از حالا به پیش خواهد رفت.
ما بخوبی شاهدیم که قبل از امضای توافقنامه،همکاری نظامی و استخباراتی اشغالگران امریکایی و طالبان در حملۀ چند وقت قبل نیروهای طالبان بالای نیروهای داعش- شاخۀ خراسان در ولایت ننگرهار صورت گرفت.
وقتی که طالبان متعهد شدند که خاک افغانستان علیه امنیت داخلی ایالات متحده مورد استفاده قرار نمیگیرد، بدین معناست که طالبان علیه سیاستهای ایالات متحده در سطح جهان و خود ایالات متحده امریکا و حتی افغانستان مبارزه نمیکنند.آنهابعد از امضای توافقنامه بخوبی نشان دادند که نه تنها علیه سیاستهای اشغالگران امریکایی مبارزه نمیکنند، بلکه همنوا با سیاستهای شان حرکت میکنند.
ما بارها اینرا خاطر نشان ساختیم که طالبان به سلطه نیمه مستعمراتی امریکا مشکلی ندارند.طالبان با “امضاء موافقنامه صلح” با امریکا این را بخوبی ثابت ساختند که آنها حتی خواهان استقلال ناقص یعنی کشور نیمه مستعمره افغانستان به شکل دوران امانی نیستند، بلکه خواهان سلطه امپریالیزم و بخصوص سلطه امپریالیزم امریکا مانند دوران عبدالرحمن خان، امیر یعقوب خان و حبیب الله خان در افغانستان میباشند. در چنین حالتی ممکن به قوای اشغالگران در افغانستان نیازی نباشد و حضور نیرومند استخبارتی امپریالیزم و بخصوص امپریالیزم اشغالگر امریکا در افغانستان حفظ گردد. بر اساس توافقنامه امنیتی اشغالگران امریکایی با رژیم پوشالی هر زمانی که آنها بخواهند میتوانند قوای نظامی خود را بکشند و هر زمانی که بخواهند میتوانند قوای خود را به افغانستان اعزام نمایند.
این بدان معنا خواهد بود که عین وضعیت دوران استعمار انگلیس در افغانستان تکرار خواهد شد. شرایط اقتصادی ـ سیاسی که دو دهه اشغال کشور شکل داده است، رژیم اسلامی پسا توافق نیز ناچار است که خواهان ادامه توافقنامه امنیتی و تمدید آن تا سال 2034 گردد.
در شرایط کنونی طالبان تسلیم طلبی ملی را نسبت به جنگ علیه اشغالگران امریکایی ترجیح دادند، و آنرا با جان و دل پذیرفتند. این تسلیم طلبی ملی افغانستان را به تامین منافع اشغالگران امپریالیست به رهبری امپریالیزم امریکا خواهد کشاند و افغانستان را برای مدت مدیدی در چنگال اشغالگران امپریالیست نگه خواهد داشت و تودههای ستمدیده را به بردگی کشانده و کشور را طرف انقیاد ملی بیشتر سوق خواهد داد.
امروز این گرایش نه تنها در افکار و عقاید بورژوازی، بلکه در احزاب و سازمانهای خرده بورژوازی تسلیم شده و تسلیم طلب و هم چنین طالبان بوضوح تظاهر نموده و عملاً خود را نشان داده است.سرچشمه اصلی تسلیم طلبی ملی در تسلیم طلبی طبقاتی نهفته است.
تسلیم طلبی طبقاتی در جنگ مقاومت علیه سوسیال امپریالیزم “شوروی” ذخیره تسلیم طلبی ملی بوده است که در زمان جنگ مقاومت علیه سوسیال امپریالیزم “شوروی” به تسلیم طلبی ملی ارتقا نمود، و در شرایط کنونی این تسلیم طلبی خود را به بهترین شکلی نمودار ساخته است.
فیودالان بزرگ و بورژوازی بزرگ همانا کانون تسلیم طلبی ملی اند. با تسلیم شدن طالبان تمامی قیودالان و بورژوازی اعم از کوچک و بزرگ همراه با خرده بورژوازی در زیر چتر اشغالگران تن به تسلیمی داده اند و به طرفداران اشغالگران امپریالیست پیوسته اند.
این تسلیم طلبی زیانمند ترین گرایشی است که به خائین ملی و رژیم پوشالی کمک میکند، و اشغال کشور و انقیاد کشور را طولانیتر میسازد. برای تامین آزادی تودههای زحمتکش افغانستان باید علیه تسلیم طلبی ملی و طبقاتی به مبارزه بر خاست و این مبارزه را در تمام شئون کار خود گسترش داد.
در شرایط کنونی که جو تسلیمی و تسلیم طلبی به اوج خود رسیده این سوال مطرح است: آیا باید علیه اشغالگران امپریالیست به رهبری امریالیزم اشغالگر امریکا و رژیم پوشالی کنونی و پسا توافق به مبارزه بر خاست و تودهها را تا سطح جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی ارتقاء داد و یا اینکه تا سطح خائنین ملی پائین آمد و تن به تسلیمی و تسلیم طلبی ملی در قبال اشغالگران امپریالیست و رژیم پوشالی داد؟
چرا ما این مسئله را با کمال جدیت مطرح میکنیم؟ به این دلیل:
از یکطرف برتری مادی اشغالگران امپریالیست و رژیم پوشالی که حتی طالبان را به تسلیمی واداشت، و از طرف دیگر جار و جنجالهای سازمانهای تسلیم شده و تسلیم طلب بر سر “قطع مبارزه ملی” علیه اشغالگران و رژیم پوشالی زیر نامهای که «شرایط برای ایجاد حزب کمونیست» مهیا نیست، و «طرح شعار جنگ در شرایط کنونی یک شعار احمقانه است» و «باید گذاشت که اشغالگران افغانستان ویران را آباد کنند…». تمام اینها شرایطی را برای تسلیمی و تسلیم طلبی در افغانستان بوجود آورده است.
حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان اولی را بر گزیده است، چرا؟ به دلیل اینکه:
تاریخ افغانستان و جهان ثابت ساخته که هیچ کشوری به آزادی و استقلال نمیرسد مگر از طریق جنگ خلق. (در شرایط کنونی افغانستان از طریق جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی) بدون جنگ استرداد استقلال افغانستان هیچگاه اشغالگران حاضر نیستند که استقلال کشور و آزادی مردمان آنرا به رسمیت بشناسند، چنانچه در طول 8 دهه پیر کهن استعمار انگلیس حاضر به این کار نگردید. استقلال کشور در سال 1919 میلادی از طریق جنگ بدست آمد. و حتی اشغالگران سوسیال امپریالیست هیچگاه حاضر به شناختن استقلال کشور نشد، این بار هم استقلال کشور از طریق جنگ بدست آمد. میان دو جنگ مقاومت(جنگ علیه استعمار انگلیس و جنگ علیه سوسیال امپریالیزم) و هم چنین دو استقلال( استقلال کشور در زمان امان الله و زمان جهادیها) تفاوت چشمگیری وجود دارد، و به همین ترتیب وجوح مشترکی نیز وجود دارد.
در شرایط کنونی وظیفه و رسالت حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان است که تمام مساعی خود را در راه تحکیم و گسترش حزب و در جهت بیرون رفت از تدارک برای برپایی جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی بکار برد.ایفای وظیفه مذکور شرایط اساسی است برای تبدیل جنگ ارتجاعی کنونی به جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی.
مائوتسه دون میگوید:
«ادامه دهندگان امر انقلاب پرولتاریایی در جریان مبارزه توده یی پا به عرصۀ هستی میگذارند و در توفانهای انقلاب رشد نموده و آبدیده میشوند. کادرها را باید در جریان طولانی مبارزه تودهیی آزمود و شناخت و ادامه دهندگان امر انقلاب را از میان آنان برگزید.»
13 اسد 1399 خورشیدی