سند ذیل توسط هیات تحریر شعله جاوید، در ماه اسد ۱۳۹۹ نهائی شده بود؛ ولی متاسفانه توسط (ملیار) از واحد شماره ششم بایگانی گردید و منتشر نشد. ما با رعایت اصول حزبی و مبارزات جدی در این راه، موانع را مرفوع و نشرات را مجددا از سر گرفتهایم که اینک خدمت خوانندگان محترم تقدیم میداریم.
بعد از لشکر کشی اشغالگران امپریالیست به رهبری امپریالیزم اشغالگر امریکا به افغانستان و اشغال این کشور توسط آنها، نیروهای ارتجاعی به اصطلاح چپ سر از پا نشناخته و مانند احزاب ارتجاعی جهادی به دنبال اشغالگران امپریالیست به راه افتاده و اشغال کشور را «بارقه امید در چشمان اشکبار ملت افغانستان» خوانده و تجمع خائنین ملی در بن را «مظهر اراده ملت افغانستان» نامیدند، به این ترتیب در صف داوطلبان خدمتگذار اشغالگران امپریالیست ایستادند، احزاب شان را در وزارت عدلیه رژیم پوشالی ثبت و راجستر نموده و از این طریق در بازیهای نمایشی و فرمایشی انتخاباتی شرکت نمودند و در خوان یغمای اشغالگران امپریالیست و رژیم پوشالی شریک شدند و جا ومقامی در رژیم پوشالی برای خود اختصاص دادند.
بعد از اشغال افغانستان توسط اشغالگران امپریالیست یکی دیگر از این تشکیلات “ساما” بود که اشغال کشور را به فال نیک گرفت و به تبلیغ و ترویج دموکراسی کذایی تحمیلی اشغالگران امپریالیست به رهبری امپریالیزم امریکا پرداخت، و در تاریخ 25 حوت 1380 خورشیدی یعنی پنج ماه بعد از اشغال افغانستان “اتحاد ملی آزادیخواهان افغانستان” را ایجاد نمود و “مواضع و اهداف” تسلیم طلبانه اش را بطور منسجم و منظم به رشته تحریر در آورد. چند ماه بعد این نام به نام “حزب آزادیخواهان مردم افغانستان” تغییر نمود. در حقیقت “سازمان آزادیبخش مردم افغانستان”(ساما) به “حزب آزادیخواهان مردم افغانستان” (حاما) تغییر شکل نمود. “ساما”ییها حزب شان را در وزارت عدلیه رژیم پوشالی راجستر نموده و از این طریق در بازیهای شیادانه اشغالگران امپریالیست و رژیم پوشالی شرکت نموده و راه پارلمانتاریزم را در پیش گرفتند.
یکی از کادرهای برجسته و رهبری “ساما” در کتاب ” افغانستان الگوی دموکراسی امریکایی” خط مشی سیاسی تسلیم طلبانۀ رفرمیستی، پارلمانتریستی سازمانیاش را چنین بیان مینماید:
«باید تشکل سرتاسری را بمثابه بدیل سومی در جامعه بنیاد نهاد و هم خود و هم مردم را از سرگردانی، بی برنامگی و قحط شخصیت رهانید. آن بدیل بحیث یک نیروی منسجم با برنامه میتواند در تمام عرصه های ممکن با قدرت و توانمندی حضور بیابد . نمایندگانش درپارلمان بروند و به حیث یک اپوزیسیون نیرومند، در تقابل آنچه نادرست و خلاف منافع مردم است موضعگیری روشن بکنند و طرح های سالم خود را بگوش مردم برساند.» ( و. آئیژ ـ افغانستان الگوی دموکراسی امریکایی… صفحه 213 ـ تاکید روی کلمات از ماست)
« در مسائل دیگری مثل پارلمان و جرگهها و غیره نیز میتوان نماینده فرستاد، اما با برنامهی روشن و موضع انتقادی از همه نا بسامانیها و افشای زد و بندها و خورد و بردها و سیاستهای ضد مردمی حکام وقت.» ( و آئیژ ـ افغانستان الگوی دموکراسی امریکایی… صفحه 225 ـ تاکید روی کلمات از ماست)
دو نقل و قول فوق الذکر بخوبی بیانگر آنست که ساماییها همانطوری در دهه پنجاه خورشیدی از خط اصولی “سازمان جوانان مترقی” و “جریان دموکراتیک نوین” برش نمودند و اعتقاد خود را نسبت به این خط از دست دادند، باز هم به این خط بیباور بوده و راهی که “خلقی” پرچمیها در دهه چهل خورشیدی میپیمودند آنها در دهه هشتاد بعد از اشغال افغانستان توسط اشغالگران امپریالیست به رهبری امپریالیزم اشغالگر امریکا میپیمایند.
زمانیکه این کتاب از طرف شعله جاوید ارگان مرکزی حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان مورد نقد قرار گرفت. تسلیم شدگان “ساما” جای اینکه به مبارزات ایدئولوژیک اهمیتی قایل شوند به فحش و دشنام و حتی تهدید علیه نویسنده و یا نویسندگان مقاله نقد کتاب ” افغانستان الگوی دموکراسی امریکایی” پرداختند، و دشنامنامۀ را نشر نمودند. این دشنامنامه باز هم به بهترین وجه اهداف تسلیمی و تسلیم طلبی شانرا بیان نمود، و این نکته را خاطر نشان ساخت که آنها جداً به دموکراسی تحمیلی اشغالگران باورمند اند و سخت معتقد اند که اشغالگران برای براندازی فیودالیزم و ایجاد یک جامعه بورژوازی به افغانستان آمده است. آنها در دشنامنامه به صراحت اعلام نمودند که: «بگذارامپرياليستهای اشغالگر افغانستان ويران را آباد نمايند و دراين کشورعقبمانده سرمايه داری و طبقه کارگر را رشد و پرورش دهند و توام با آن دموکراسی را رايج سازند وسطح فرهنگی جامعه را ارتقا دهند . به اين ترتيب برای کمونيستها زمينه ايجاد حزب کمونيست و پيشبرد مبارزات کمونيستی فراهم ميگردد.» (دشمنامنامه ” حجت الاسلام “کمونیست”، داروغه “جرگه مارکسیست ـ لنینیستها” ـ تاکیدات همهجا از ماست)
این گفته بدان معناست که ساماییها چشم به الطاف امپریالیزم دارند و معتقدند که بورژوازی امپریالیستی برای سرنگون ساختن فیودالیزم به کمک افغانستان شتافته است!؟ مگر آنان نمیدانند که بورژوازی دیگر خصلت انقلابی خود را از دست داده و جای مبارزه با فیودالیزم بیشتر به نیروهای زوال یابنده قرون وسطایی متکی گردیده است؟ لنین در این مورد چنین میگوید:
«در اروپای متمدن و پیشرو، با تکنیک پیشرو و درخشانش، با فرهنگ غنی و همه جانبه و با مشروطیتش آن لحظۀ تاریخی فرا رسیده که در آن بورژوازی فرمانروا، از خوف پرولتاریا که به طور روز افزونی در حال رشد و استحکام است، از کلیه نظامات عقبمانده، زوالیابـــــنده و قـــــــــــــرون وســـــــطایی پشتیبانی مینماید. بورژوازی در حال زوال برای حفظ بردگی مزدوری که در حال تزلزل است با تمام نیروهای زوالیافته و زوال یابنده متحد میگردد.» (لنین- مجموع مقالات در دو جلد ـ جلد اول ـ قسمت دوم ـ صفحۀ 364- تأکید از ماست)
جامعه افغانستان بخوبی تثبیت کننده بحث فوقالذکر است. حینی که اشغالگران امپریالیست به افغانستان تجاوز نمودند، در قدم اول به عقبماندهترین نیروها یعنی احزاب ارتجاعی جهادی و ملیشههای بدنام متکی شدند، آنها نقش ارتش پیاده اشغالگران امپریالیست را در افغانستان بازی نمودند، از زمان اشغال افغانستان تا کنون اشغالگران امپریالیست بر همین نیروها متکی است. ایجاد “جمهوری اسلامی” در افغانستان و عراق و طرح قانون اساسی اسلامی در هر دو کشور به معنی اتحاد با نیروهای زوال یابنده بوده و هست. به همین ترتیب طرح و به انجام رساندن پروسه به اصطلاح صلح امپریالیزم اشغالگر امریکا با طالبان نیز بیانگر این مدعاست که آنها «از کلیه نظامات عقبمانده، زوال یابنده و قرون وسطایی پشتیبانی و حمایت میکنند» و به هیچوجه آنها نمیخواهند « دراين کشورعقبمانده سرمايه داری و طبقه کارگر را رشد و پرورش دهند و توام با آن دموکراسی را رايج سازند وسطح فرهنگی جامعه را ارتقا» دهند
زمانیکه افغانستان از طرف اشغالگران امپریالیست به رهبری امپریالیزم امریکا اشغال گردید، نیروهای مائوئیست کشور نیاز عاجل مبارزاتی را درک نموده و برای پیشبرد مبارزات علیه اشغالگران امپریالیست بعنوان دشمن عمده کشور و مردمان کشور پروسه نوین وحدت جنبش کمونیستی م ل م افغانستان را راه انداختند که بالاخره منجر به ایجاد حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان گردید، آنها در اولین وحله اعلامیه مشترکی در این زمینه انتشار دادند و بر جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی علیه اشغالگران امپریالیست و رژیم پوشالی تاکید ورزیدند و بالاخره آنرا اساسنامهای ساختند.
کادرهای رهبری “ساما” با این شعار به مخالفت بر خاستند. آنها جای جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی به مبارزات مسالمت آمیز و پارلمانتاریستی روی آوردند و شعار جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی را یک شعار احمقانه خوانند.
«اگرکسی به عنوان يک تاکتيک مبارزاتی روز، همين امروز جنگ مسلحانه را در افغانستان عليه امريکا وحتی عليه اخوان برای انقلابيون مطرح کند، حماقت کرده، تمام رفقای خود را، سازمان و حزب خود را به قتلگاه روان کرده و اين مبارزه نيست. هرگز همين امروز، چنين چيزی در دستور روز قرارندارد.» ( صفحه نهم دشنامنامه “حجت السلام “کمونیست”، جرگه “داروغه مارکسیست ـ لنینیستها” ـ تاکیدات همه جا از ماست)
دشنامنامه “حجت السلام “کمونیست”، داروغه “جرگه مارکسیست ـ لنینستها” گفته ذيل را از کتاب ” افغانستان الگوی دموکراسی امريکائی ” مورد تائيد قرار داده و تاکید میورزد: «هم اکنون که جنگ همه را خسته کرده و ويرانی های زيادی را امپرياليستها و فوندامنتاليستها در جنگهای ويرانگر شان بر کشور ما تحميل کرده اند، طرح شعارجنگ مسلحانه بمثابه يک تاکتيک روز، طرح بسيار احمقانهای است که دشمنان چپ آنرا به چپ نسبت ميدهند .» تاکید از ماست.
تمام این بحثهای ارتجاعی تسلیم طلبانه زمانی صورت میگیرد که “ساما” غرق در تسلیمی ملی است و متحدانه به بلندگوی بورژوازی امپریالیستی اشغالگرانه تبدیل گردیده و حزب خود را در وزارت عدلیه رژیم پوشالی ثبت و راجستر نموده اند.
حال اهداف و مواضع این حزب را در قبال اشغالگران امپریالیست و رژیم پوشالی به ارزیابی میگیریم.
آنها همانطوری که “ندای آزادی” را بسم الله دار کشیدند، “مواضع و اهداف” خویش را نیز با کلمه بسم الله مزین ساخته اند. این حرکت از حرکت تسلیم طلبانه ملی و طبقاتی مبارزاتی شان در زمان جنگ مقاومت ضد سوسیال امپریالیزم “شوروی” سرچشمه گرفته است.هر گاه به “مواضع و اهداف” این حزب توجه نمائید حتي يك كلمه كه آمال ومنافع آتي زحمتكشان را دربر داشته باشد نميتوان يافت . آنها در مقدمه از اشغالگران امپرياليست و ” سازمان ملل متحد ” تشکر و سپاسگذاری نموده اند و اشغال کشور را « طلیعه امید بر چشمان اشکبار ملت زخمی افغانستان» نامیدند. در تمام متن، وظايف اصلي و اهدافي كه در زمينه هاي اقتصادي، سياسي، فرهنگي وسياست خارجي طرح نموده اند اصلا از تغيير ودگرگوني وانتقال قدرت از يك طبقه به طبقه ديگر سخني به ميان نيامده، بلکه تودهها را به پذیرش انقیاد ملی دعوت نموده اند.
« نقش انديشهها، ادب وآن آئينهاي توحيد گرايانه جوشيده از اين ديارنيز در سراپرده تمدن، فرهنگ وارزشهاي معنوي شرق قرار دارد.» ( صفحه اول مقدمه)
هدف نویسندگان از این بحث آنست که نیروهای اسلامیست تحت رهبری اشغالگران را نیروهای متمدن و با فرهنگ و اسلامی جا بزنند و عملکرد طالبان را به عنوان نیروهای قرون وسطایی ضد اسلامی قلمداد نمایند. در حالی که عملکرد طالبان طبق احکام شرعی اسلامی صورت میگیرد و احزاب ارتجاعی اسلامی که زیر لوای اشغالگران امپریالیست خزیده اند خود را با اشغال کشور و اهداف شوم بورژوازی امپریالیستی همنوا نموده و تا حدودی از احکام شرعی اسلامی دوری جسته اند.
آنها بحث خویش را این طور ادامه میدهند:
«زمانيكه جهان وارد عصر جديد ميشد ودر پلههاي توفاني تحولات قرار داشت و نظامهاي مبتني بر اصول دموكراسي شكل مي گرفت در كشور ما گويا هيولاي قرون وسطي ازنو قد بر افراشت در اوج بيگانگي با اين ارزشها كشور را درميان كشمكشهاي خانوادگي و استقرار نظام ملوك الطوايفي به تباهي ميكشاند ودراين راه به تمدن بزرگ اسلامي نيز رحم نميكرد.»
این بحث نیز به معنای تائید رژیم احزاب ارتجاعی جهادی و هم چنین تائید اشغال کشور و رژیمهای پوشالی است. آنها عمدا از «کشمکشهای خانوادگی و استقرار نظام فیودالی» در زمان حاکمیت احزاب ارتجاعی چشم پوشی نموده اند و معتقد اند که اشغالگران به « کشمکشهای خانوادگی و استقرار نظام ملوک الطوایفی» خاتمه میبخشد و کشور را به اوج تمدن میرساند! هر گاه از حقیقت نگذریم دولت مرکزی در زمان حاکمیت احزاب جهادی وجود نداشت و بیشتر کشور به شیوه ملوک الطوایفی رهبری میگردید. اشغالگران امپریالیست به رهبری امپریالیزم اشغالگر امریکا هم تا کنون نتوانسته اند که دولت مرکزی را در افغانستان حتی به سیستم حاکمیت طالبان مستقر سازند. همین فعلاً تفنگ بدستان ملیشی در مناطق زیر تسلط خود بطور خودسر عمل مینمایند و در حقیقت حکومت مرکزی به معنای حقیقی وجود ندارد. چنانچه اشرف غنی از مردم پنجشیر و عبدالله میخواهد که کرام الدین کریم را دستگیر(بازداشت) نموده و به قوه عدلی و قضایی تسلیم نمایند. این به معنای آنست که رژیم پوشالی حتی در ولایت پنجشیر توان اجرای قانون کذایی خود را ندارد.
« کشمکشهای خانوادگی» و جنگهای خانمانسوز در زمان حاکمیت احزاب ارتجاعی جهادی و حاکمیت پوشالی دست نشاندگان امپریالیستهای اشغالگر اگر از زمان حاکمیت ارتجاعی طالبان غلیظ تر نباشد، کمرنگ تر از آن نیست.
جای تاسف اینجاست که تسلیم شدگان و تسلیم طلبان اشغال کشور و وضعیت تاسف بار افغانستان اشغال شده را «بارقه امید در چشمان اشکبار ملت افغانستان» میدانند و به تبلیغ و ترویج این ایده انقیاد طلبانه میپردازند.
آنها از نظامهای که «مبتنی بر اصول دموکراسی شکل گرفته» و «تمدن بزرگ اسلامی» صحبت میکنند، اما توضیح نمیدهد که «در عصر جدید» کدام «نظامها مبتنی بر اصول دموکراسی شکل» گرفته است و «تمدن بزرگ اسلامی» که طالبان بر آن رحم نکرد کدام است.
شاید هدف اصلی تسلیم شدگان از «نظامهای مبتنی بر دموکراسی» همانا جمهوریتهای نام نهاد کشورهای آسیای میانه و «تمدن بزرگ اسلامی» که طالبان بر آن رحم نکرد مجسمه بودا باشد.
مگر آنها نمیدانند که دموکراسی در پیشرفته ترین کشورهای “متمدن” یک دموکراسی کذایی و دم بریده است که یک مشت اقلیت بر
اکثریت جامعه تحمیل نموده و بر آنها ستم روا میدارند؟
شکستن بت بامیان توسط طالبان یک عمل کاملا نادرست و قابل تقبیح است، اما بت بامیان آثار تاریخی است که از تمدن بزرگ بودائیان محسوب میگردد، نه «تمدن بزرگ اسلامی». طالبان اصلاً به «تمدن بزرگ اسلامی» هیچگونه بی احترامی نکردند. آنها نیروهای ارتجاعی قرون وسطایی بودند که بیشتر از همه به نهادینه نمودن جامعه صد در صد اسلامی تاکید داشتند و در مقابل «تمدن بزرگ اسلام» سر تعظیم فرود آوردند.
طالبان با تمام قوا علیه مجسمه سازی، پیکر تراشی و نقاشی ایستادند و تا جایی که امکان داشت به نابودی شان پرداختند، این حرکت و عملکرد شان هیچگاه خلاف اصول اسلامی نبوده و نیست، زیرا اسلام خود بر ضد پیکر تراشی، مجسمه سازی و نقاشی است و این کار را بعنوان شرک محکوم میکند. زمانی که طالبان با تمام قوا دست به چنین کاری زدند، زنان را از تمام حقوق شان محروم ساختند، امپریالیستها و در راس شان امپریالیزم امریکا، این “متمدنترین و پیشروترین” کشورها صدای خود را نکشید و حتی یک مرتبه این حرکت و عملکرد زشت طالبان را بطور نمایشی و فرمایشی محکوم ننمود. جای بس تاسف است که در پشت هر یک از شعارهای کذایی امپریالیستهای اشغالگر منافع طبقاتی شان جستجو نمیگردد، همین علت است که تسلیمی و تسلیم طلبی و انحرافات عمیق ایدئولوژیک ـ سیاسی متبارز میگردد. به این بحث انقیاد طلبانه توجه نمائید:
«حال كه به بساط توحش طالبي و لانه هاي اصلي فساد تروريزم لجام گسيخته از دامان مادروطن برچيده شده و طليعه اميد بر چشمان اشكبار ملت زخمي افغانستان در حال دميدن است. جريانات اصيل ملي ومترقي با داشتن چنين پشتوانه عظيم تاريخي و در آميزي آن با گرايش عمومي مردم مسلمان ما مي توانند دروازه هاي خوشبختي ، رفاه ، پيشرفت و رهايي را يكي پس از ديگري بگشايند .
در اين لحظات حساس و سرنوشت ساز كه بناي فردا درحال پي ريزي است ودست جهانيان به شكل بي مانند براي كمك و اعمار افغانستان نوين دراز است هرگونه سهل انگاري، بي تفاوتي، ندانم كاري و در خود تنيدگي گناه نابخشودني است كه ما را نزد خداوند ( ج ) تاريخ و ملت مسئول مي گرداند.
درست است كه دولتهاي مختلف و قدرت مندي تصميم به اعمار كشور و كمك به ملت مسلمان افغانستان گرفته اند. ولي بدون يك سازمان دهي قوي كارا بر خواسته از ميان مردم که اعتماد و پشتيباني بي دريغانه مردم را در خود داشته باشد. با درنظر داشت عمق وپهناي خرابيهاي همه جانبه نميتواند حرفي از موفقيت اتحاد ملي آزادي خواهان افغانستان با درك شرايط حساس، خطير و سرنوشت ساز جاري با تاكيد بر ضرورت وحدت ملي، دموكراسي و امنيت اصلاح و پيشرفت روحيه وطن دوستي وخدمت به مردم با گامهاي عملي دراين راستا به اثبات رساند.
همزمان با قدرداني از كوششهاي سازمان ملل متحد واستقبال از كمكهاي بدون قيد وشرط خارجي خواهان قاطعيت آنها در دفاع از حقوق مردم افغانستان واستقرار نظام مردم سالار مي باشد.»( صحفات 4 و 5 ـ تاکیدات از ماست)
این نقل قول به خوبی بیانگر اهداف انقیادطلبانه و تسلیمی مطلق”حاما” به اشغالگران امپریالیست و رژیم پوشالی است. در این تسلیمی و انقیاد طلبی “سامایی”ها در مجموع شریک اند. آنها میخواهند کسانی که بانی تروریزم در جهان است ضد تروریزم به مردم معرفی کنند. به نظر ايشان امپريا ليستهای اشغالگر به سركردگي امپریالیزم اشغالگر آمريكا “وظيفه ملي و وجداني” خود دانسته تامردم ستمديده افغانستان و بخصوص زنان را از چنگال طالبان و “تروریزم” آزاد كنند!
ما به خوبی شاهد آنیم که تسلیم شدگان وتسلیم طلبان علنا به تبلیغ و ترویج انقیاد طلبی پرداخته و میپردازند. آنها در واقع نه خواهان موضع گیری قاطع علیه اشغالگران اند ونه هم خواهان قطع رابطه با ایشان و تا هنوز معتقد اند که اشغالگران برای از بین بردن «لانه های فساد و تروریزم» به افغانستان لشکر کشی نموده اند و به این طریق میخواهند اشغالگران امپریالیست و رژیم دست نشانده را ضد تروریست و جلوه دهند و با این ترفند تودهها و بخصوص نسل جوان را به خواب عمیق فرو برند. در حالی که امروز بزرگترین تروریست در سطح جهان و سازماندهندگان اصلی تروریزم در جهان قدرتهای امپریالیستی هستند.
رابرت دريفوس در كتاب “بنيادگرايي مذهبي يا بازي شيطاني” میگوید که سازماندهنده اصلی تروریزم در سطح جهان امپریالیزم امریکا و متحدان امپریالیستیاش میباشد. به این نقل قول وی توجه نمائید:
«آنها چريكهائي بودند كه پس از جنگ به خانههاي شان در الجزاير، مصر، لبنان، عربستان سعودي و آسياي ميانه بازگشتند و آنها جنگ را ادامه دادند. بسياري از آنها مهارتهاي تروريستي مانند ترور، خرابكاري و بمب گذاري را زير دست و بال ايالات متحده و متحدانش آموختند.»
اكثريت مطلق كساني كه از آموزشهاي نظامي امپرياليزم امريكا استفاده نموده اند، همین حالا در افغانستان در زیر چتر امپرياليستهای اشغالگر، رژيم دست نشانده را تشكيل داده اند.
شعار مبارزه “عليه تروريزم” كه از طرف اشغالگران و خاینين ملي طرح گرديده، يك شعار پوچ و ميان تهي است. اشغالگران و رژیم دست نشانده میخواهند با طرح شعار “مبارزه علیه تروریزم” پرده ساتري بر روي تجاوزات و جنايات خویش بکشند. امپرياليزم امريكا با طرح اين شعار میخواست وميخواهد كه هژموني خويش را بر جهان و بخصوص خاور میانه، آسیای میانه و جنوب آسیا تحميل نمايد. تسلیم شدگان و تسلیم طلبان نیز در این زمینه بهترین یار و یاور اشغالگران امپریالیست گردیده اند.
سوال این جاست که آیا واقعاً با براندازی امارت اسلامی طالبان و اشغال کشور « بساط توحش طالبي و لانه هاي اصلي فساد تروريزم لجام گسيخته از دامان مادروطن برچيده شده و طليعه اميد بر چشمان اشكبار ملت زخمي افغانستان در حال دميدن است.»؟ زمانی که اشغالگران امپریالیست و رژیم پوشالی لویه جرگه اضطراری را برای فریب تودههای زحمتکش سرهم بندی نمودند ما همزمان با اشغال کشور با صراحت اعلان نمودیم که اشغالگران امپریالیست نه به خاطر آبادی کشور، بلکه برای کنترول منطقه به عنوان یگانه ابر قدرت جهان افغانستان را اشغال نموده است، تا از این طریق بهتر بتواند کشورهای منطقه و بخصوص روسیه امپریالیستی و چین سوسیال امپریالیستی را زیر نظر داشته و کنترول نمایند. آنها در افغانستان برای دسترسی به این اهداف شوم شان به خائنترین، میهن فروشترین و هم چنین به قرون وسطاترین و زوال یابندهترین نیروها تکیه میکنند. چنانچه این پیش بینی حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان تحقق پذیرفت و اشغالگران امپریالیست تمامی بنیادگرایان مرتجع زوال یابنده هفتگانه و هشتگانه همراه جنایتکاران “خلقی”، پرچمی و ملیشههای بدنام را زیر بال و پر خود گرفت.
حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان بارها در ارگان نشراتی حزب (شعله جاوید) بیان نموده که طالبان دستپروردههای دیروزی امپریالیستهای امریکایی و انگلیسی اند و احتمال سازش شان بسیار زیاد است. این پیشبینی حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان در مورد طالبان هم امروز بخوبی تثبیت گردید. طالبان بعد از “توافقنامه صلح ” به اشغالگران امپریالیست امریکایی تسلیم شدند. و طالبان برای نشان دادن حسن نظر به رژیم پوشالی بطور یکجانبه سه روز عید را آتش بس اعلان نمودند و اعلان کردند که روز پنجشبنه 9 سرطان بقیه زندانیهای نیروی نظامی ارتش پوشالی را از زندان رها میسازند. این حرکت و عملکرد طالبان به معنای آنست که دیر یا زود با رژیم پوشالی مذاکرات را آغاز مینمایند. زمانی که مذاکرات آغاز شود اشغالگران امریکایی تلاش میورزند تا طالبان را در رژِیم پوشالی شریک نمایند. آیا بازهم تسلیم شدگان و تسلیم طلبان خواهند گفت که اکنون« بساط توحش طالبي و لانه هاي اصلي فساد تروريزم لجام گسيخته از دامان مادروطن برچيده شده و طليعه اميد بر چشمان اشكبار ملت زخمي افغانستان در حال دميدن است.»؟ اگر این را نگویند آیا جرئت این را خواهند داشت که این گذشته ننگین را به عنوان خیانت ملی پذیرفته و انتقاد نمایند.
انقیاد طلبان طوری استدلال مینمایند که امپرياليستهای اشغالگر و در راس شان امپریالیزم اشغالگر آمريكا فرشته نجات است و مبارزه جدي وبي امان عليه تروريزم براه انداخته اند!؟ و به خاطر آبادی کشور «بساط توحش طالبي ولانه هاي اصلي فساد وتروريزم لجا م گسيخته » را از «دامان مادر وطن» برچيده اند وآينده تابناكي را براي مردم افغانستان از لحاظ اقتصادي، سياسي بوجود مي آوردند و «دروازه هاي خوشبختي، رفاه، پيشرفت ورهايي را يكي پس از ديگري» ميگشايند! بر مبنای همین دید انحرافی است که مینویسند:
«جريانات اصيل ملي ومترقي با داشتن چنين پشتوانه عظيم تاريخي و در آميزي آن با گرايش عمومي مردم مسلمان ما مي توانند دروازه هاي خوشبختي ، رفاه ، پيشرفت و رهايي را يكي پس از ديگري بگشايند» تاکید از ماست.
هیچ نیرو و «جریان اصیل ملی و مترقی» اشغالگران امپریالیست را بعنوان «پشتوانه عظیم تاریخی» قبول نداشته و آنرا مردود میشمارند. جمله فوق الذکر باید این طور اصلاح گردد: «جریانات انقیاد طلب و تسلیم شده با داشتن چنین پشتوانه عظیم تاریخی و در آمیزی آن با گرایش عمومی مردم مسلمان ما میتوانند دروازههای بدبختی، فقر و بیکاری، فساد و جنایت و انقیاد را یکی پس از دیگری بگشایند». جمله زیر تکمیل کننده جمله فوق الذکر شان است.
«در اين لحظات حساس و سرنوشت ساز كه بناي فردا درحال پي ريزي است ودست جهانيان به شكل بي مانند براي كمك و اعمار افغانستان نوين دراز است هرگونه سهل انگاري، بي تفاوتي، ندانم كاري و در خود تنيدگي گناه نابخشودني است كه ما را نزد خداوند ( ج ) تاريخ و ملت مسئول مي گرداند.»
به جز نیروی تسلیم شده، تسلیم طلب و انقیاد طلب هیچ نیروی قبول ندارد که اشغالگران امپریالیست «بنای فردا» را «پی ریزی» مینماید. ما این مسئله را از همان ابتدای اشغال افغانستان بارها در شعله جاوید تذکر داده ایم. بعد از بیست سال صحت گفتههای ما تثبیت گردیده است. فقط تسلیم شدگان و تسلیم طلبان قبول دارند که «دست جهانیان [اشغالگران] به شکل بیمانند برای کمک و اعمار افغانستان نوین(!) دراز است».
آنها ميخواهند با الفاظ فريبنده، زحمتكشان را انقیاد طلب بار آورده و زير بال وپر امپريالیستهای اشغالگر ونوكران حلقه بگوش شان بكشانند، و زنجير اسارت را بيش ا زحد به دست وپاي شان گره بزنند.
آيا آقايون هيچ فكر كرده اند که اشغالگران امپریالیست «بناي فردا» را براي چه كسي « پي ريزي» نموده و مینمایند؟ باید با صراحت گفت تا زمانيكه اشغالگران امپريالیست و عمالش قدرت سياسي را درافغانستان بدست داشته باشند يقينا كه ” بناي فردا ” براي مشت خائن میهنفروش تسلیم شده، تسلیم طلب و اجير وبي همه چيز «سرنوشت ساز» است نه براي تودههاي زحمتكش.
در حالت اشغال کشور بيان اين مطلب كه «طليعه اميد بر چشمان اشكبارملت در حال دميدن است» ويا اينكه كشورهاي اشغالگر خواستار «افغانستان نوين» اند، حركت بسوي وابستگي كامل و بدون قيد وشرط بوده و بزرگترین خیانت ملی محسوب میگردد. اين موضوع بر هيچكس پوشيده نيست، آنهائي كه طالبان را بر مردم افغانستان تحميل كردند، حالا ميخواهند كه بيش از اينها تودههای زحمتکش را تنبيه كنند ودر اسارت و وابستگي دائمي نگهدارند. وبا شریک ساختن دوباره طالبان در قدرت پوشالی دوام این اسارت را بیشتر از پیش سازند.
تجاوز ذاتا خصيصه امپرياليستهاست. كدام احمقي ميتواند قبول كند كه امپرياليزم اشغالگر آمريكا و هم پیمانان اشغالگر شان با تروريزم مبارزه ميكند، ويتنام و فلسطین هنوز از ياد نرفته و پاناما ، گرانادا، سومالي ، عراق و يوگوسلاوي و هم چنین یمن، عراق، سوریه… را چه كسي فراموش نموده است. كيست كه نداند امپریالیستها به سرکردگی امپریالیزم امريكا از طريق چور و چپاول و غارت كشورهاي تحت سلطه سرپا ايستاده و به سركوب خونين انقلابيون و توده زحمتكش پرداخته و ميپردازند. امپریالیزم امريكا است كه دولت نژاد پرست اسرائيل را از حيث پول و اسلحه تامين ميكند تا با وحشيگري تمام خلق عرب را مورد حمله قرار دهد وفلسطين را باشغال خود درآورد . اين امريكا است كه زير نام “ دموكراسي “ و ” دفاع از ملت عراق ” امروز هزارها نفر از مرد، زن و كودك عراقي را بخاك و خون ميكشد و آنرا “حق مشروع” خود ميداند و…
امروز “آزاديخواهان” مطالب بزرگ و اساسي را بخاطر منافع آني خود فراموش نموده، بدون در نظر داشت عواقب بعدي كه چه خواهد شد، با اشغالگران امپرياليست و رژيم دست نشانده اش درافغانستان همنوا شده ودرراه تحكيم پايههاي دولت دستنشانده كوشا بوده و هستند. اين خطرناكترين نوع اپورتونيزم است كه تودههاي زحمتكش وعدهاي از نسل جوان را فريب داده وبه بيراهه مي كشاند. بدون قطع رابطه با اپورتونيزم، رويزيونيزم ورفرميزم نميتوان از چگونگي فرا گرفتن ماهرانه تاكتيك انقلابی سخني بميان آورد بنا بگفته لنين «مبارزه با امپرياليزم اگر به نحو گسست ناپذيري با مبارزه عليه اپورتونيزم پيوند نداشته باشد سخني پوچ و دروغين بيش نخواهد بود.» ( امپرياليزم بمثابه بالاترين مرحله سرمايه داري – صفحه 231 )
انقیاد طلبان، تسلیم شدگان، تسلیم طلبان وليبرال بورژواها هيچگاه اين نكته را درك نكرده اند كه مائو به هیچ عنوان مدافع “اشتراك قدرت” يعني به معامله نهادن نيروهاي مستقل پرولتري بخاطر چند پست در يك دستگاه دولتي اساس بورژوائي (حتي اگر اين دولت خود را ” مترقي “ ضد فاشيست ويا ضد امپرياليزم هم بخواند) نبود، مائوتسه دون به صراحت اعلام نمود كه : «با نفوذ درچين قدرتهاي امپرياليستي به هيچوجه قصد نداشتند از چين فيودالي يك كشور سرمايه داري بسازند به عكس ميخواستند از آن يك نيمه مستعمره و مستعمره بسازند. » ( استقلال چين و حزب كمونيست چين صفحه 231 )
حال بگذار که تسلیم شدگان داد بزنند که با اشغال افغانستان « طليعه اميد بر چشمان اشكبار ملت زخمي افغانستان در حال دميدن است.» و «دروازه هاي خوشبختي ، رفاه ، پيشرفت و رهايي يكي پس از ديگري» در راه گشایش اند.
امروز بخوبی دیده میشود که تسلیم شدگان و تسلیم طلبان از بیان مسایل فوق هیچ هدفی را دنبال نمیکنند جز این که از حدت تضاد عمده میان خلق افغانستان و اشغالگران امپریالیست و خائنین ملی بکاهند و به این طریق نظریه انقلاب ملی و انقلاب دموکراتیک نوین را باطل اعلام نمایند. آنها آگاهانه در این مسیر گام گذاشتند و تن به تسلیمی داده اند، اگر چنین نمیبود هیچگاه چنین چرندیاتی سرهم بندی نمیکردند. به این چرند توجه نمائید:
«همزمان با قدرداني از كوششهاي سازمان ملل متحد واستقبال از كمكهاي بدون قيد وشرط خارجي خواهان قاطعيت آنها در دفاع از حقوق مردم افغانستان واستقرار نظام مردم سالار مي باشد.»(صفحه 5 ـ تاکید روی کلمات از ماست)
مطلب فوق الذکر بیانگر انحراف عمیق ایدئولوژیک ـ سیاسی و تسلیمی مطلق به اشغالگران امپریالیست و رژیم پوشالی است. این «قدر دانی و استقبال» به معنای قدر دانی و استقبال از اشغال کشور و انقیاد مردمان کشور است. هر طفل مکتب این نکته را بخوبی میداند که «کوششهای سازمان ملل متحد» و کمکهای اشغالگران امپریالیست هیچگاه بدون قید و شرط نبوده و نیست، بلکه به منظور تحکیم منافع اشغالگران و تقویت پایههای رژیم پوشالی است.
آیا واقعا اشغالگران امپریالیست برای «دفاع از حقوق مردم افانستان و استقرار نظام مردم سالاری» به افغانستان لشکر کشی نموده اند؟ این مطلب را از هر طفل دبستانی پرسان کنید، جوابش منفی است. پس چرا “ساما”ییها خواهان «قاطعیت» اشغالگران در افغانستان اند؟ این « قاطعیت» به معنای درهم کوبیدن نیروهای انقلابی و به انقیاد در آوردن هر چه بیشتر مردم افغانستان است. این است فريبكاري و اغواگري !! حزبي كه مقدم تجاوزكاران و اشغالگران امپرياليست را گرامي ميدارد و در واقع با تكيه بر آنها ميخواهد جاي بيشتري در حاكميت پوشالي براي خود باز نمايندآ هیچ جای تعجب نیست که از اشغالگران بخواهد با انقیاد در آوردن مردم افغانستان از خود «قاطعیت» نشان دهند.
در مطالب نقل شده فوق الذکر “حاما” ذره اي از بينش ميهن پرستانه و آزاديخواهانه ضد اشغال سراغ نمي شود، تسلیم شدگان به تمام افكار وعقايد انقلابي پشت پا زده اند و به آستان بوسي اشغالگران امپرياليست و رژیم پوشالی آمادگي كامل خود را اعلام داشتند. این آمادگی را در «وظایف اصلی» شان در ده ماده بطور دقیق تیوریزه نموده اند. اینک «وظایف اصلی » شان را که در ده ماده بیان گردیده بطور کامل تذکر میدهیم تا عمق تسلیمی، انقیاد طلبی و خیانت ملی شان به خواننده آشکار گردد.
« وظایف اصلی:
1 – فعاليت نظري و عملي شايسته در راه تقويت وحدت ملي با در نظر داشت واقعيات جاري كشور.
2 – بسيج مردمي براي دفاع مشروع از استقلال، تماميت ارضي و حق تعيين سرنوشت سياسي.
3 – شركت فعال و سازنده براي تاسيس اردوي ملي.
4 – انسجام و سازمان دهي نيروهاي ملي و طن دوست، آزاديخواه، مومن و مترقي دريك اتحاد سرتاسري از طريق صحبت روشنفكري و مفاهمه.
5 – فعاليت گسترده وآگاهي دهنده در بين مردم جهت حقوق وآزاديهاي مشروع و حفظ دست آورد شان.
6 – فعال ساختن ارگان نشراتي وساير وسايل تبلیغاتی.
7 – كارخستگي ناپذير وفداكارانه در امر بازسازی، عمرانات و خدمات عمومی.
8 ـ ایجاد گسترش شوراها، اتحادیهها و انجمنها برای شرکت قانونی در فعالیتهای انتخاباتی اداره امور، تعیین نمایندگیها، و فعاليتها ي فرهنگي، اجتماعي، خدماتی و…
9 – معرفي وبردن نظريات، پيشنهادات و طرحهاي اتحاد در سطح جهاني، تقويت وحفظ شآن ملي همزمان جذب كمكهاي بدون قيد و شرط جهانی.
10 – تاسيس كميتهها وانجمنهاي خيريه براي رسانيدن كمكهاي عاجل به مناطق ضرورت مند، فاميلهاي بي بضاعت شهدا.» (صفحه 5 و 6 ـ تاکیدات همه جا از ماست)
اين ده ماده “وظایف اصلی و اهداف سياسي “، ” حاما ” را تشكيل ميدهد، که بیانگر عمق انحراف انقیاد طلبانه و خیانت ملی شانرا به نمایش میگذارد. هر یک از مواد فوق الذکر تکمیل کننده دیگری است.
«واقعیات جاری کشور» از نظر انقیاد طلبان همانا فرور ریختن «بساط توحش طالبی و لانههای اصلی فساد و تروریزم» و دمیدن «طلیعه امید بر چشمان اشکبار ملت زخمی افغانستان» میباشد که توسط اشغالگران امپریالیست و در راس شان امپریالیزم اشغالگر امریکا بوجود آمده است. تاکید “حاما” اینست که باید با چنین شرایط با ایجاد گران این شرایط همآهنگ به پیش رفت.
” هدف از ” واقعيات جاری كشور ” همانا ” دميدن طليعه اميد ” وساختار “ افغانستان نوين ” توسط امپرياليزم ورژيم مزدورش مي باشد كه بايد با آن هم آهنگ شد و برای دفاع از « استقلال، تماميت ارضی» کشور «اردوی ملی» را ایجاد نمود!!
در اینجا بخوبی مشخص میگردد که انقیاد طلبان بطور مشخص به مغشوش نمودن مرزهای طبقاتی پرداخته و اشغال کشور را «دست آورد» تودهها محسوب نموده و خواهان آنند تا این «دست آورد را حفظ» نمایند. «حفظ دست آورد» به معنی حفظ اشغال کشور و به انقیاد در آوردن تودههای ستمدیده کشور میباشد.
امروز به خوبی مشخص است که افغانستان مورد تجاوز امپرياليستي قرار گرفته و به يك مستعمره تحت اشغال مبدل گرديده است و رژيم دست نشانده متشكل از خاينين ملي در آن توسط اشغالگران پرورانده شده و ميشود. در چنین شرایطی کدام استقلال، آزادي و تماميت ارضياي ميتواند وجود داشته باشد؟ و کدام احمقی میتواند این را به پذیرد که افغانستان یک کشور مستقل است؟ در شرایط اشغال کشور صحبت دفاع از استقلال، آزادي و تماميت ارضي كشور فقط و فقط به معنای دفاع از اشغال کشور و تامین منافع اشغالگران و رژیم پوشالی است. برای دفاع از استقلال کشور و آزادی مردمان کشور فقط یک راه وجود دارد، طرح شعار جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی و برپایی و پیشبرد این جنگ علیه اشغالگران و رژیم پوشالی بوده و میباشد. تا زماني كه امپرياليست ها در افغانستان حضور نظامي داشته و مقدرات كشور و مردمان كشور را در دست داشته باشند، استقلال، آزادي و تماميت ارضي كشور پامال است. بدون مبارزه عليه اشغالگران امپرياليست و دست نشاندگان شان، ادعاي دفاع از استقلال، آزادي و تماميت ارضي كشور، يك ادعاي عوامفريبانه است.
لب و لباب اهداف انقیاد طلبان “حاما” که در کتابها و مقالات متعدد تیوریزه گردیده عبارت از« ایجاد گسترش شوراها، اتحادیهها و انجمنها برای شرکت قانونی در فعالیتهای انتخاباتی اداره امور، تعیین نمایندگیها، و فعاليتها ي فرهنگي، اجتماعي، خدماتی و…» میباشد.
مطلب فوق الذکر بخوبی بیانگر آنست که “ساما” به افکار و عقاید انقلابی “جریان دموکراتیک نوین” پشت نموده اند. ما حق داشته و داریم که میگوئیم تسلیم شدگان و تسلیم طلبان هیچگاه شعلهیی محسوب نمیشود و هیچگونه پیوندی با “جریان دموکراتیک نوین” ندارد. شعلهییها هیچگاه در دهه چهل خورشیدی که افغانستان یک کشور نیمه مستعمره بود چنین لاطایلاتی سرهم بندی نکردند و انتخابات رژیم ارتجاعی را با بیرون نمودن سند”مرگ بر انتخابات سرکاری” تحریم نمودند. امروز که کشور توسط امپریالیستها اشغال گردیده می بینیم که تسلیم شدگان و تسلیم طلبان «شرکت قانونی در فعالیتهای انتخاباتی» را برنامهیی ساخته و با جدیت برای مشروع جلوه دادن اشغال کشور و رژیم پوشالی در این مسیر گام بر میدارند. وظیفه نیروهای انقلابی است تا این دو صف(صف انقلاب و ضد انقلاب) را مغشوش ننموده و دقیقاً از هم تفکیک نمایند. ادغام و یا مغشوش نمودن این دو صف به معنای کمک به اشغالگران امپریالیست و رژیم پوشالی است. مائوتسه دون به صراحت بیان میدارد:
«در برخورد به مسایل نباید مرزبندی مشخص میان انقلاب و ضد انقلاب، میان موفقیتها و کمبودها را از یاد ببریم. اگر ما این دو مرزبندی را در خاطر داشته باشیم، همیشه قادر به حل مسایل خواهیم بود. در غیر این صورت در باره شناخت ماهیت مسایل دچار آشفتگی خواهیم شد.» (شیوههای کار کمیتههای حزبی ـ منتخب آثار جلد چهارم ـ صفحه 550)
این مسأله به طور جدی خط مرز میان انقلاب و ضد انقلاب و یا به عبارت دیگر مرز میان مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیستها و دشمنان مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم را به طور عریان مشخص میسازد، آنها را به دو صف کاملاً جداگانه و در مقابل هم قرار میدهد. در شرایط کنونی این پرسش به میان میآید که آیا حزب مخفی و غیرقانونی ضروری است یا نه؟ از نظر تسلیمیها، تسلیمطلبان و رفرمیستها جواب منفی است. زیرا آنها چشم امید به اصلاحات اشغالگران و دموکراسی دم بریدۀ شان دوخته اند. آنها همه اعتقادات خود را نسبت به تودهها از دست داده اند. بدین مناسبت از اشغالگران میخواهند که برای به انقیاد در آوردن مردمان کشور از خود “قاطعیت” نشان دهند.
عدم تشخیص تضاد عمده و وظایف عمده مبارزاتی سبب گردیده تا موج عظیمی از تسلیمی و تسلیم طلبی سر بلند نماید و به ساختن احزاب علنی راجستر شده به پردازند و به مبارزات علنی و قانونی رویآورند. در حالیکه تاریخ انقلابات جهان و به خصوص انقلاب 1917 اکتوبر و انقلاب 1949 چین بیبنیاد بودن مبارزات علنی و قانونی را به خوبی نشان داده است و ثابت ساخته است که نیروهاای که به ساختن احزاب قـانـونـی،عـلـنـی و مبارزات علنی و قانونی روی آوردند یا نابود شدند و یا اینکه در صف بورژوازی در مقابل نیروهای انقلابی ایستادند. ما امروز بخوبی شاهد این موضوع هستیم که تسلیم شدگان و تسلیم طلبان در صف اشغالگران امپریالیست و رژیم دستنشانده شان جای گرفته و در مقابل نیروهای انقلابی کشور صف آرایی نموده اند، و بدین ترتیب با هدیۀ ناچیز اشغالگران تن به صلح خفتباری دادند و به رد مبارزات قهری و مسلحانه پرداخته، مبارزات کاملا علنی، قانونی و پارلمانی را به شیوه “حزب دموکراتیک خلق افغانستان” مطرح نموده اند.
مائوتسهدون در اثر معروفش (“دربارۀ تضاد”) ميگويد:
«در جامعۀ طبقاتي، انقلاب و جنگهاي انقلابي اجتناب ناپذيرند، بدون آنها نه جهشي در تكامل جامعه امكان پذيراست و نه ممكن است كه طبقۀ ارتجاعي حاكم واژگون گردد تا مردم بتوانند قدرت دولتي را به دست گيرند.»
به همين ترتيب در اثرِ دیگری به نام “جنگ و مسائل استراتيژي” گفته است:
«وظيفۀ اساسي انقلاب وعاليترين شكل آن در دست گرفتن قدرت دولتي به راههاي مسلحانه است يعني حل مسئله به وسيله جنگ. اين پرنسيپ ماركسيستي– لنينیستي يك اعتبارعمومي دارد و نه فقط در چين بلكه براي ساير كشورها نيز معتبراست…. اما وقتی که امپریالیزم به چین حملۀ مسلحانه میکند، حزب باید کلیه طبقات و کلیه قشرهای اجتماعی کشور را که با متجاوزین خارجی مخالفند، بر ضد دشمن بیگانه در جنگ ملی متحد سازد …» (تاکیدات از ما است.)
در این چنین کشورهای هیچ مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیستی و حتی هیچ نیروی ملی دموکراتی به بازیهای عوامفریبانۀ اشغالگران و رژیم پوشالی تن نداده و به بازیهای انتخاباتی و پارلمانتاریستی سر تعظیم فرود نمیآورد. در کشور اشغال شده افغانستان از دید مائوئیستی پارلمان و مبارزه پارلمانی هم از لحاظ تاکتیکی و هم از لحاظ استراتیزی تحریم است.
حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان از زمان اشغال کشور تا کنون تمام شیوههای انتخاباتی اشغالگران و رژیم پوشالی را تحریم نموده و تحریم مذکور را برنامهیی ساخته است. بر مبنای خط برنامهیی خود علیه کسانی که شیوه مبارزاتی تسلیم طلبانه پارلمانتاریستی را پیشه نمودند به مبارزه پرداخته است.
مبارزه علیه اشغالگران امپریالیست و رژیم پوشالی ممکن نیست مگر با ایجاد حزب غیر قانونی و فعالیت های مبارزاتی غیر قانونی.
لنین به صراحت مخالف ایجاد تشکیلات قانونی است او به صراحت بیان می دارد:
«آن هایی که از “انطباق” سازمان غیر قانونی با جنبش قانونی سخن می گویند، ایدۀ مطلقاً غلط از این تغییر شکل های سازمان غیر قانونی ارائه می دهند. مساله اصلا این نیست! [یعنی مساله اصلاً انطباق سازمان غیر قانونی با جنبش قانونی نیست.] سازمان های قانونی تکیه گاه هایی هستند که امکان می دهند ایده های هسته های غیر قانونی به درون توده ها نفوذ کنند. این ایده بدان معنی است که ما شکل تأثیر گذاری خود را تغییر می دهیم، به این منظور که به این تأثیر گذاری جهت غیر قانونی بدهیم.» (همان اثر صفحۀ 31 ـ تأکیدات از من است)
حزب ما معتقد است که در کشور مستعمره افغانستان میتوان مبارزات علنی را با مبارزات مخفی غیر علنی همنوا ساخت و به پیش برد. یعنی فعالیتهای مبارزات علنی را باید با مبارزات غیر علنی منطبق سازیم، نه بر عکس. یا بعبارت دیگر با اتکاء به مبارزات مخفی و غیر قانونی که جهت عمده مبارزات را میسازد مبارزات و فعالیتهای علنی را به پیش بریم، یعنی به مبارزات علنی جهت غیر قانونی بدهیم.
امروز بر هیچکس پوشیده نیست که امپریالیزم اشغالگر امريكا هيچ مرزي را بخاطر منافعش برسميت نميشناسد. در هرجاي كه لازم ببيند دست به خرابكاري زده و ميزند. “احترام به قوانين بين المللي” كه تاديروز در لفظ ازآن سخن ميراند و خودش ازامضاء كنندگان آن بود. امروز ديگر برايش معني ومفهومي ندارد و خود را مقيد به آن نميداند بلكه از همه میخواهد كه به قوانين امریکا احترام بگذارند فقط تسلیم شدگان و تسلیم طلبان سطحي نگر افغانستان عمداً میخواهند بر روی اهداف شوم اشغالگران امپریالیست پرده ساتر کشیده و انقیاد کشور را «دروازه هاي خوشبختي ، رفاه ، پيشرفت و رهايی» برای تودههای ستمدیده افغانستان وانمود سازند!
در شرايط كنوني وظايف ضروري وعاجل برای نیروهای انقلابی عبارتند از آماده سازي بخش پيشآهنگ طبقه پيشرو و مسلح نمودن این طبقه به ايدئولوژي مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم بخاطر بهره گيري از بحرانهاي واقعي كه جنگهای غیر عادلانه و تجاوزات امپرياليستي براي بورژوازي به ارمغان آورده است . همۀ اينها به معني رهبري تودههاي ميليوني درانقلاب ملی و انقلاب دموکراتیک نوین است. برای اینکار در قدم اول ضرورت به یک خط مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی است، زیرا در قدم اول خط از عمدگی برخوردار است. و در قدم دوم بردن خط میان تودههاست.
بايد اين خط را به درستي شناخت وبكار گرفت. مائوتسه دون به صراحت اعلام نمود كه : «خط حلقه كليدي است، وقتيكه درك شود همه چيز جاي خود را مي يابد»، «يك خط زماني صحيح است كه منافع آمال وجهان بيني طبقه مارا نمايندگي كند.» مائوتسه دون رهبري پرولتاريا در انقلاب دموكراتيك نوين را چنين جمع بندي نموده است :
«ديكتاتوري دموكراتيك خلق به رهبري طبقه كارگر نيازمند است. زيرا فقط طبقه كارگر، دورانديشترين و ازخود گذشتهترين طبقه است و داراي پيگيرترين روحيه انقلابي است. سراسر تاريخ انقلاب ثابت مي كند بدون رهبري، طبقه كارگرشكست ميخورد . وبا رهبري، طبقه كارگر پيروز ميشود. در دوران امپرياليزم هيچ طبقه ديگر، درهيچ كشوري ( تاكيد از ماست ) نميتواند انقلاب راستين را به پيروزي برساند. شاهد اين امر انقلاباتي است كه چندين بار بوسيله خرده بورژوازي وبورژوازي ملي چين رهبري شده وهمگي به شكست انجاميده است.» ( در باره ديكتاتوري دموكراتيك خلق – منتخب آثار فارسي جلد 4 صفحه 611 ) .
همچنين مائوتسه دون نقش حزب پرولتري را در انقلاب چنين بيان ميكند:
«براي انقلاب كردن بايد حزب انقلابي وجود داشته باشد و بدون حزب انقلابي، بدون حزبی مبتني بر تئوري انقلابي ماركسيستی – لنينيستي، و سبک انقلابی مارکسیستی ـ لنینیستی ممکن نیست طبقه کارگر و توده های پهناور خلق را در مبارزه بر علیه امپریالیزم و چاکرانش به پیروزی رهبری کرد.» (نيروهاي انقلابي سراسر جهان متحد شويد وبر ضد تجاوزامپرياليستي مبارزه كنيد – منتخب آثار فارسي جلد 4 صفحه 414)
مائوتسه دون نشان داد كه تنها جنگ چریکی خلق(در شرایط کنونی افغانستان جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی) ميتواند دهقانان خرد شده زير چرخ استبداد فئودالي را بيدار كرده، متحد نموده، سازمان داده وبر سياست كسب قدرت آگاه سازد. تنها جنگ چریکی خلق است كه مي تواند به آنها اعتماد به نفس دهد. شركت شان را د ر مبارزه مسلحانه با كسب قدرت سياسي امكان پذير سازد. وصرفا بوسيله همین جنگ چريكي است كه طبقه كارگر تحت رهبري حزب از طريق شركت خود در جنگ ميتواند متحد شده و با متحد اصلي اش يعني اكثريت عظيم دهقانان دست به پيوند انقلابي بزند، یا به عبارت دیگر تنها جنگ چريكي ميتواند دهقانان را با سياست انقلابي آموزش داده و سازمان دهي نمايد. اين درواقع، اعمال ” چه بايد كرد ؟ “ در كشورهاي تحت سلطه است. اما در شرایط اشغال کشور فقط تسلیم شدگان “حزب همبستگی” و “حزب آزادیخواهان مردم افغانستان” به مسایل اساسی انقلاب و با مبارزه انقلابي پشت نموده اند و به هيچوجه حاضر نيستند كه در مورد آن صحبتي داشته باشند، بلكه بيشتر متمايل به كلي گويي و دعوت به اطاعت كوركورانه و انقیاد طلبانۀ تودهها اند.
هر گاه به “مواضع و اهداف” “حاما” دقیقاً توجه نمائید حتي يك كلمه از اشغال کشور و مبارزه علیه اشغالگران امپریالیست و رژیم پوشالی به چشم نمیخورد. بلكه بيشتر نويد “صلح” و دموكراسي تحمیلی اشغالگران را به تودهها داده و میدهند.
درچنين شرايط حساس نمیتوان علیه تسلیمی و تسلیم طلبی به مبارزه جدی و پیگیر نپرداخت. مبارزه با تسلیمی و تسلیم طلبی در حقیقت دفاع از مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم در مقابل اپورتونيزم ورويزيونيزم بوده و از وظايف عمده انقلابيون محسوب میگردد.
“ساما”ییها ده سال تمام زیر نام “حاما” به فعالیتهای تبلیغی و ترویجی دموکراسی کذایی و تحمیلی اشغالگران امپریالیست پرداختند.
و درک نکردند که محوراساسي سياست امريكا عبارت است از سركوب مقاومت وانقلابات مردم جهان و مشخصا كشورهاي آسياي ميانه وخاورميانه وغارت وچپاول ثروتهاي اين كشورها براي تضمين سرمايه مالي انحصارياش، با پيشبرد اين سياست امريكا ميخواهد مانع آن شود تا اين بحرانهاي سياسي وتلاطمات دراين مناطق به امواج انقلاب نوين تبديل نگردد. در چنین شرایطی “ساما”ییها کتاب و مقالات متعددی نشر نمودند. در این کتابها و مقالات از دموکراسی تحمیلی به شدت دفاع نمودند و به تبلیغ و ترویج مبارزات علنی، پارلمانی و قانونی پرداختند. بعد از ده سال تسلیمی مطلق “ساما” به دو بخش تقسیم گردید. بخش منشعب شده زیر نام “ادامه دهندگان ساما” اعلامیۀ پخش نمودند و در آن اعلامیه حتی یک کلمه در مورد گذشته ننگین تسلیمی شان به اشغالگران امپریالیست بر زبان نیاوردند و تمام گناه تسلیمی را به گردن مرکز انداختند. آنها در هجدهم جوزای سال 1390 خورشیدی کنفرانسی را زیر نام “کنفرانس احیا و تداوم” طراحی نمودند و انشعاب خود را از بخش مرکز اعلان نمودند. حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان در همان زمان با صراحت بیان نمود که بعد از مرگ “قیوم رهبر” “ساما” عملا از هم فروپاشیده است، سازمانی وجود ندارد که احیا شود. این مطلب در شماره 25 شعله جاوید که در سنبله 1390 به رشته تحریر در آمده است بیان گردیده است، امروز بخوبی شاهد پیش بینی حزب کمونیست( مائوئیست) افغانستان در مورد عدم “احیا و تداوم” خط فکری “ساما” هستیم. حزب ما در همان زمان مطلب را اینگونه بیان نمود:
«بدین ترتیب کسانی که ادعای نمایندگی از ” خط فکری ساما ” را دارند، قبل از همه باید روشن سازند که منظور شان از ” خط فکری ساما ” چیست؟ اینها قبل از همه باید یک جمعبندی ” فکری ” از چگونگی تشکیل ” ساما “؛ گذشته ” ساما “، از زمان تشکیل تا زمان رهبری قیوم رهبر با تمام فراز و نشیبها و دستاوردها و تسلیم طلبیهایش، از زمان شروع رهبری قیوم رهبر تا زمان جانباختنش با تمام خرابیها و ” سیاستهای چرخشی و نرمشی و کرنشی و موشمردگیهایش ” و از 22 سال سکوت و ” موشمردگی ” تسلیم طلبانه در قبال رژیمهای ارتجاعی جهادی و طالبی و رژیم دست نشانده کنونی و اشغالگران ایجاد کننده، پرورش دهنده و حمایت کننده اش؛ ارائه کنند تا بتوانند لقب پر طمطراق ” نمایندگان فکری ساما ” را بصورت واقعی کمایی کنند. اینها با ادعای صرف می توانند القاب پر طمقراق بر خود بگذارند، ولی نباید توقع داشته باشند که دیگران نیز ایشان را شایسته آن القاب بدانند.
برعلاوه سامایی که از 22 سال به اینطرف عملا وجود نداشته است و بنا به اعتراف سرمقاله شماره اول دوره پنجم ” ندای آزادی ” در تاریکی و بی زبانی بسر برده است، با ادعای صرف نمی تواند ” احیاء ” شود. ” احیاء ” این سازمان به دور یک برنامه مدون و منطبق با شرایط فعلی ممکن و میسر است و چنین برنامهای فعلا وجود ندارد. برنامه قبلی ” ساما ” در کنگره سال 1359 یعنی 31 سال پیش و در زمان حضور قوای اشغالگر سوسیال امپریالیستی و حاکمیت پوشالی دست نشاندگان آنها تصویب شده است. زبان اعلامیه ” ادامه دهندگان ” نشان میدهد که مدعیان نمایندگی فکری از ساما، همچنان سعی دارند در تقریر کمونیست و مائوتسه دون اندیشه باقی بمانند، ولی در تحریر همچنان زبان آزوپی شان را حفظ نمایند و به اصطلاح ملی – دموکراتیک انقلابی باقی بمانند و به این ترتیب خطی را که پراتیک 32 ساله، بطلان آن را عملا و بار بار نشان داده است، همچنان تعقیب نمایند. اما حتی در چنین صورتی آنها ناچار اند برنامه جدیدی تدوین و تصویب نمایند. ادعای داشتن نمایندگی فکری از یک خط، بدون تدوین و تصویب یک برنامه منطبق با شرایط فعلی فقط میتواند یک یاوه گویی باشد.» (دور سوم ـ شماره 25 ـ صفحه 34 ـ 35 ـ برای معلومات بهتر و بیشتر به این شماره شعله جاوید صفحه 26 مراجعه نمائید)
9 اسد 1399 خورشیدی