اوضاع و شرایط کنونی از ما چه می‌طلبد؟

خانه ﻣﻘﺎﻻﺕ ﺗﺎﺯﻩ

سند ذیل توسط هیات تحریر شعله جاوید، در ماه سنبله ۱۳۹۹ نهائی شده بود؛ ولی متاسفانه توسط (ملیار) از واحد شماره ششم بایگانی گردید و منتشر نشد. ما  با رعایت اصول حزبی و مبارزات جدی در این راه، موانع را مرفوع و نشرات را مجددا از سر گرفته‌ایم که اینک خدمت خوانندگان محترم تقدیم میداریم.

اشغال‌گران امپریالیست و بخصوص نیروهای اشغال‌گر امریکایی از زمانی‌که افغانستان را اشغال نمودند در پی حضور دراز مدت خویش در افغانستان بودند. به همین مناسبت پیمان امنیتی را با رژیم دست‌نشانده امضا نمودند، چه قبل از عقد پیمان امنیتی و چه بعد از آن امریکایی‌های اشغال‌گر قصد بیرون شدن از افغانستان را نداشتند. بعد از عقد پیمان امنیتی رسما و به اصطلاح قانوناً با ایجاد 9 پایگاه استراتیژیک نظامی در نقاط حساس کشور مسلط شدند. نیروهای اشغال‌گر امریکایی می‌خواستند و می‌خواهند که از طریق این پایگاه‌ها ازیک‌سو افغانستان را هم‌چنان تحت کنترل نگه دارند و به انقیاد کامل خویش در آورند و از سوی دیکر نقش مسلط شان را در منطقه و در قبال قدرت‌های منطقه‌یی هم‌چنان حفظ نمایند و تحولات بعدی منطقه و قدرت‌های منطقه یی را از نزدیک زیر نظر داشته باشند و به این ترتیب سلطه جهانی شان را به مثابه یگانه ابر قدرت امپریالیسـتی موجود در جهان حفظ کنند.حضور نظامی اشغال‌گران امپریالیست در افغانستان تمامی تضادهای بزرگ و مهم را در جامعه تشدید نمود، و روز به روز نفرت و انزجار توده‌ها نسبت به اشغال‌گران امپریالیست زیادتر گردید. طالبان که از قبل آمادگی نظامی داشتند وبه نسبت عدم آمادگی نیروهای مائوئیست و انقلابی کشور در میدان‌های جنگ، توانستند که از این نفرت و انزجار توده‌ها استفاده نموده و در میدان جنگ حضور پیدا نمایند و روز بروز مقاومت ارتجاعی شان را تقویه نموده و توسعه بخشند.

جریان پراتیکی در ظرف 19 سال به خوبی بیانگر آنست که  تشدید تمامی تضادهای بزرگ و مهم در افغانستان، پیوسته شدت و توسعه یافته و می‌یابد، این از یک طرف و از طرف دیگربا سربلند نمودن امپریالیزم روسیه تضاد میان قدرت‌های امپریالیستی از شدت بیش‌تری برخوردار گردیده است. تضاد میان امپریالیزم امریکا و متحدین غربی اش از یک‌طرف و امپریالیزم روسیه و سوسیال‌امپریالیزم چین از طرف دیگر بصورت روز افزونی تشدید و گسترش یافته است. مناطق خاورمیانه، آسیای جنوبی و آسیای مرکزی، به شمول افغانستان، شاهد وگواه تشدید و توسعۀ این تضادها است. این وضعیت بحران اقتصادی امپریالیزم امریکا را تشدید نمود.‌ اشغال‌گران امپریالیست امریکایی با ایجاد پایگاه‌های نظامی در افغانستان به فکر کاهش نیروهای نظامی خویش از این کشور گردیدند. آن‌ها چنین محاسبه‌ای داشتند که با ایجاد پایگاه‌های نظامی و کاهش نیروهای نظامی شان از یک سو از تلفات نیروهای نظامی اشغال‌گرشان می‌کاهند و از سوی دیگرمصارف جنگی شان در افغانستان 60 فی‌صد تقلیل خواهد یافت. در آن زمان نیروهای اشغال‌گر امریکایی تقریبا در هر روز سه نفر کشته، زخمی و روانی به‌جا می‌گذاشت و مصارف جنگی نظامی هر سرباز در سال یک میلیون دالر بود. اما این محاسبه هم درست از آب در نیامد، زیرا بعد از کاهش نیروهای نظامی امریکایی در افغانستان گرچه تا حدودی از تلفات نیروهای نظامی شان کاسته شد، اما مصارف جنگی شان قوس سعودی خویش را پیمود، یعنی مصارف هر سرباز امریکایی در افغانستان بیش از سه میلیون دالر در سال رسید.

صف بندی جدید امپریالیستی و تشدید تضاد میان نیروهای امپریالیستی امریکا و متحدین غربی اش با امپریالیزم روسیه و سوسیال امپریالیزم چین دولت توسعه طلب هند را به سمت امپریالیست‌های امریکایی کشانده، این امر سبب گردیده که دولت ارتجاعی پاکستان از امپریالیست‌های غربی تا حدودی دوری گزیند و بیش‌تر با سوسیال امپریالیزم چین و امپریالیزم روسیه نزدیک شود. به همین ترتیب با پیش گرفتن سیاست تحریم اقتصادی امپریالیزم امریکا علیه ترکیه و ایران، این دو کشور نیز با امپریالیزم روسیه و سوسیال امپریالیزم چین نزدیک‌تر گردیده اند.

با توجه به این‌که امپریالیست‌های امریکایی و متحدین غربی شان مداخلات پی‌هم تجاوزکارانه و اشغال‌گرانۀ نظامی امپریالیستی در کشورهای مختلف افریقایی نمودند، با آن‌هم در رقابت‌های اقتصادی با سوسیال امپریالیزم چین میدان را باخته اند. به همین ترتیب دیده می‌شود که حضور نیروهای اشغال‌گر امپریالیست‌های روسی در سوریه و حمایت دولت ارتجاعی اسلامی ایران از سوریه و عراق نیروهای اشغال‌گر امریکایی را وادار به عقب نشینی نموده، در حقیقت در میدان نظامی در سوریه امپریالیزم امریکا شکست خورده است. رژیم بشار اسد نفس تازه‌ای گرفته و تا حدودی سر تاسری گردیده است، به همین ترتیب رژیم دست‌نشانده عراق در حالی‌که مورد حمایت امپریالیزم اشغال‌گر امریکا قرار دارد، اما قویا تحت نفوذ جمهوری اسلامی ایران قرار دارد.

وضعیت فوق الذکر باعث گردیده تا امپریالیزم اشغال‌گر امریکا راه و چاره‌ای برای رفع بحرانی که در افغانستان دامن‌گیرش گردیده بیابد.  

 امپریایزم اشغال‌گر امریکا که از چند سال به این طرف متوجه این بحران گردیده بود به این فکر برآمد که از طریق صلح و مصالحه با طالبان جنگ در افغانستان را خاتمه داده وطالبان را مانند گلبدین مطیع سازد. بناء از سال 1912 به این طرف بارها با طالبان به مذاکره پرداخته است. هر دور مذاکرات صلح نه تنها صلحی در پی نداشت، بل‌که جنگ در داخل کشور را تشدید نمود و تلفات جانی و مالی فروانی بر جا گذاشت.

ما بارها گفتیم که«صلح‌خواهی اشغال‌گران امپریالیست امریکایی و متحدین شان و رژیم پوشالی دست‌نشاندۀ شان در افغانستان، یک ادعای دروغین و بی‌پایۀ امپریالیستی و ارتجاعی است.» توده‌های زحمت‌کش بخوبی شاهد این صلح‌خواهی دروغین، بی‌پایه و ارتجاعی بوده اند. اشغال‌گران امپریالیست امریکایی در این صلح‌خواهی دروغین ارتجاعی در پی هیچ چیزی نیست جز تامین منافع غارت‌گرانه و اشغال‌گرانه و تحمیل انقیاد ملی بر تمامی مردمان  کشور. آن‌چه که قربانی این صلح‌خواهی دروغین و ارتجاعی است فقط منافع ملی کشور و مردمان این سر زمین می‌باشند.ما بارها گفتیم که اشغال‌گران امریکایی با بهانه تراشی‌های متعدد و شرط و شروط وصد اما و اگر کوشش می‌کنند تا طالبان را قانع سازند که حضور دراز مدت شان‌را در افغانستان به پذیرند. یا به عبارت دیگر توافق‌نامه امنیتی بین رژیم دست دست‌نشانده و اشغال‌گران امریکایی را به پذیرند. چنین صلحی برای امپریالیزم روسیه و سوسیال امپریالیزم چین قابل قبول نخواهد بود. و اگر چنین صلحی هم به میان بیاید باز هم جنگ ادامه خواهد یافت و کشور کماکان در اشغال امپریالیست‌ها باقی خواهد ماند. اشغال‌گران امریکایی می‌کوشند تا طالبان را در این پروسه به تسلیمی وادار سازند و موقعیت‌های مختلف دولتی را به آن‌ها واگذار نماید و از این طریق از احیاء مجدد “امارت اسلامی” طالبان جلوگیری بعمل آورد.

چون طالبان در حقیقت نیروی ساخته و پرداخته اشغال‌گران امپریالیست اند، به همین مناسبت اشغال‌گران راه سازش و مصالحه را با آن‌ها در پیش گرفته اند و امید وارند که بتوانند آن‌ها را از طریق مذاکره اقناع نموده و در رژیم دست نشانده شریک سازند. در حقیقت این یکی از اجزای اصلی استراتیژی جدید اشغال‌گران امپریالیست به رهبری امپریالیزم اشغال‌گر امریکا در افغانستان می‌باشد.

اینک پروسه سازش و تبانی اشغال‌گران امریکایی با طالبان پیشرفت نموده و طالبان به اشغال‌گران امریکایی تسلیم گردیدند. طبق “توافق‌نامه صلح” میان طالبان و اشغال‌گران امریکایی باید که پنچ هزار زندانی طالبان و یک هزار زندانی نیروهای رژیم پوشالی تابیست حوت سال 1398 خورشیدی آزاد می‌شدند  و بعد از آزادی زندانی‌ها مذاکرات به اصطلاح بین الافغانی شروع می‌گردید. اما زندانی‌های طالبان آزاد نشدند و رژیم پوشالی با استقلال نمایی‌های کاذب آزادی زندانی‌های طالبان را مشروط به آتش بس دایمی و گفت وگوهای بین الافغانی  نمود، در این حالت بود که طالبان حملات شان را شدیدتر ساخته و جنگ از شدت و حدت بیش‌تری بر خوردار گردید. چرا چنین شد؟ دلیل  آن واضح و روشن است که طولانی ساختن پروسه صلح خواست اشغال‌گران امریکایی بود تا مطمئن شوند که طالبان به آن‌چه تعهد نموده اند پا بندی دارند یا نه. حینی که اشغال‌گران تا حدودی از این ناحیه مطمئن گردیدند به رژیم پوشالی دستور رهایی زندانی‌های طالبان را بطور تدریجی صادر نمودند. رژیم پوشالی طبق دستور بادار عمل نمود، و بیش از چهار هزار زندانی طالبان را از زندان رها نمود. و فعلاً کمتر از 400 نفر زندانی طالب را رژیم پوشالی به بهانه‌های مختلف در زندان نگه داشته است. نگه داری زندانی‌های طالبان باعث گردیده که جنگ ارتجاعی داخلی میان رژیم پوشالی و طالبان بمنظور امتیازگیری‌های بیش‌ترادامه پیدا کند.

سخن‌گوی طالبان در قطر گفت که “گفت وگوی بین الافغانی” مشروط به رهایی زندانی‌های طالبان طبق لیستی که در “امضاء توافق‌نامه صلح” آمده است، می‌باشد. او گفت هر گاه زندانی‌ها تا عید قربان آزاد شوند “مذاکرات بین الافغانی” بعد از عید شروع خواهد شد. طالبان برای نشان دادن حسن نیت به مذاکرات بین الافغانی بطور یک جانبه سه روز عید قربان را آتش بس اعلان نمودند و تعدادی از زندانی‌های رژیم پوشالی را در شب عید رها ساختند. در این میان رژیم پوشالی منتظر دستور بادار ماند که چه کند.

زمانی که بادار برایش دستور رهایی 400 زندانی طالب را داد او از استقلال خواهی‌های کاذب دست کشید و برای عوام فریبی اقدام به تدویر “لوی جرکه مشورتی” نمایشی و فرمایشی نمود و مبلغ هنکفتی را در این راه حیف و میل نمود. در “لوی جرکه مشورتی” تمام کمیته‌های پنجاه گانه به رهایی 400 زندانی طالب رای مثبت دادند. اشرف غنی این شاه شجاع چهارم فوراً فرمان رهایی 400 زندانی طالب را امضاء نمود،اما از امضاء این فرمان چندین روز گذشت طالبان زندانی آزاد نگردیدند. چرا؟

بدلیل این‌که اشغال‌گران امپریالیست و در راس شان اشغال‌گران امریکایی در مورد رهایی طالبان زندانی اظهار نگرانی نمودند و گفتند که رهایی ایشان منافع افغانستان و جهان را ضربه می‌زند، شاه شجاع چهارم چاره‌ای نداشت جز این‌که علیه فرمان رهایی طالبان به ایستد و حرف بادار را تکرار نماید. با رهایی 400 زندانی طالبان مذاکرات بین رژیم پوشالی و طالبان آغاز خواهد شد.   

هر گاه این مذاکرات شروع شوند دقیقاً که اشغال‌گران امریکایی در رژیم پوشالی موقعیت‌های مختلف دولتی را به طالبان واگذار خواهد نمود. این وضعیت بدان معناست که جمهوری اسلامی افغانستان بیش‌تر از قبل اسلامی و بیش‌تر شئونیست ‌گردیده و در چنین حالتی است که جمهوری اسلامی هر چه بیش‌تراستبدادی می‌گردد. بدین معنا که ستم جمهوری اسلامی علاوه بر طبقه زحمت‌کش جامعه و ملیت‌های تحت ستم و زنان جامعه دامن نیروهای ارتجاعی غیر پشتون شامل در رژیم پوشالی و هم چنین تمامی نهادهای اجتماعی و به اصطلاح چپ‌های تسلیم شده را خواهد گرفت، و زمینه فعالیت شان‌را هر چه بیش‌تر محدود و تنگ‌تر خواهد ساخت.

امروز به خوبی آشکار است که تضاد بین امپریالیزم اشغال‌گر امریکا و متحدین امپریالیست‌های غربی شان و امپریالیزم روسیه و سوسیال امپریالیزم چین در افغانستان تا حدودی تشدید گردیده است. این تضاد با تحریم‌های امریکا علیه چین و دست‌گیر(بازداشت) یک دپلمات چینی از شدت بیش‌تری بر خوردار گردید.

زمانی‌که مذاکرات بین طالبان و اشغال‌گران امریکایی در قطر صورت گرفت وزیر خارجه روسیه به دوحه سفر نمود. او مسافرتش را در قطر این‌طور بیان نمود« مسافرتم در دوحه به این علت است تا “مذاکرات صلح” را از نزدیک زیر نظر داشته باشم» این اظهار نظر وزیر خارجه روسیه به این معنا است که دیگر میدان را به امپریالیزم اشغال‌گر امریکا تنها نخواهد ماند. حتی در همان زمان یکی از دپلمات‌های روسی به صراحت بیان داشت که« ما از مذاکرات طالبان و امریکا در پشت درهای بسته هیچ نگران نیستیم، و آتش بس بعد از بیرون شدن نیروهای خارجی به میان خواهد آمد» هم چنین در مورد “صلح” افغانستان او نظرش را چنین بیان کرد«در مورد صلح و ایجاد دولت موقت دولت افغانستان نه، بل مردم افغانستان و احزاب سیاسی تصمیم گیرنده اند» به همین ترتیب وقتی نماینده امریکا در “شورای امنیت سازمان ملل” خواهان تمدید یک سال ماموریت یونیما در افغانستان گردید به مخالفت شدید چین روبرو شد و “شورای امنیت سازمان ملل” به علل اختلافات چین و امریکا نتوانست ماموریت یونیما در افغانستان را برای یک‌سال دیگر تمدید نماید، بل‌که شش ماه تمدید گردید.    

مسایل فوق الذکر به وضوح بیان‌گر آنست که رقابت میان اشغال‌گران امپریالیست و امپریالیزم روسیه و سوسیال امپریالیزم چین در افغانستان تشدید گردیده و روز بروز توسعه می‌یابد. در چنین حالتی “مذاکرات بین الافغانی” هم مدت‌ها طول خواهد کشید و جنگ کماکان با شدت بیش‌تری ادامه پیدا خواهد نمود. در صورت توافق کامل طالبان و رژیم پوشالی هرگاه آتش بسی هم اعلان گردد و اشغال‌گران امریکایی طالبان را با دولت شریک سازند، ممکن جنگ تا حدودی فروکش نماید، اما کماکان ادامه پیدا خواهد نمود.

طالبان با امضاء “موافقت‌نامۀ صلح” با امریکا ثابت ساختند که آن‌ها حاضرند که حد اقل حضور نیروی استخباراتی اشغال‌گران امریکایی را در افغانستان به پذیرند. طالبان با امضاء”موافقت‌نامه صلح” ثابت نمودند که آن‌ها حتی خواستار استقلال نیمه مستعمراتی ناقص مانند زمان امان الله خان نیستند، بل‌که خواهان سلطۀ امپریالیزم، مشخصاً سلطۀ امپریالیزم امریکا، مثل زمان سلطۀ استعمار انگلیس در زمان امیرعبدالرحمان خان، امیرحبیب‌الله خان، امیرمحمد‌یعقوب خان بر افغانستان می‌باشند.

موضوع فوق الذکربعد از امضاء “موافقت‌نامه صلح بین طالبان و امریکا” بخوبی خود را تثبیت نمود و طالبان تلاش ‌ورزیده و می‌ورزند که موافقت‌نامه را مو به مواجرا نمایند به همین علت بعد از امضاء موافقت‌نامه تا کنون هیچ‌گونه حملۀ نظامی بالای نیروی‌های اشغال‌گر انجام ندادند. با آن هم جنگ تحمیلی اشغال‌گرانۀ امپریالیستی بر کشور و مردمان کشور هم‌چنان ادامه دارد و از مردمان کشور قربانی می‌گیرد. جنگ میان طالبان و رژیم دست‌نشانده یک جنگ ارتجاعی به منظور امتیاز گیری است که یقیناً توأم با مداخلات پیدا و پنهان حامیان خارجی شان توام با جنگ‌های استخباراتی ادامه خواهد یافت و ممکن است که سال‌ها هم دوام کند.

هر گاه طبق “توافق‌نامه صلح” میان اشغال‌گران امریکایی و طالبان، اشغال‌گران امریکایی و متحدینش تمامی نیروهای شان را از افغانستان بیرون نمایند، و رژیم پسا توافق میان طالبان و رژیم دست‌نشانده بوجود آید باز هم افغانستان یک کشور مستعمره ـ نیمه فیودالی باقی خواهد ماند. زیرا حضور نیرومند شبکه‌های استخبارتی اشغال‌گران در افغانستان و پا بر جا ماندن “توافق‌نامه امنیتی” ضرورت به نیروی نظامی اشغال‌گران در افغانستان نیست. طبق این توافقات هر زمان که اشغال‌گران امریکایی بخواهند نیروی نظامی به افغانستان اعزام و هر زمانی بخواهند آن‌هارا خارج می‌نمایند. در چنین حالتی اشغال‌گران امریکایی افغانستان را به شیوه پیر کهن انگلیس کنترول خواهند نمود و به هیچ عنوانی حاضر نیستند که افغانستان را از دست بدهند.

اشغال‌گران امریکایی بخوبی می‌دانند که کنترول افغانستان به شیوه دوران استعمار انگلیس به نفع شان است. زیرا هم افغانستان را در سیطره خود نگه می‌دارند و هم به‌تر می‌توانند تحرکات نظامی، سیاسی و اقتصادی امپریالیست‌های روسی، به ویژه سوسیال امپریالیزم چین، و متحدین ارتجاعی آن‌ها را در کل قارۀ آسیا، به ویژه آسیای میانه، آسیای جنوبی و شرق میانه، کنترول نمایند. تجاوز و اشغال‌گری امپریالیست‌ها به رهبری امپریالیزم اشغال‌گر امریکا در افغانستان به همین مناسبت صورت گرفته و خواهان حضور دراز مدت خویش نیز به همین مناسبت می‌باشند.

آن‌چه که امروز برای مائوئیست‌ها اهمیت درجه اول و عمده دارد این است تا زمانی‌که کشور در اشغال کشورهای  امپریالیستی و حاکمیت رژیم پوشالی قرار داشته باشد، تضاد ملی با اشغالگران امپریالیست و رژیم پوشالی شان در افغانستان تضاد عمده می‌باشد. و وظیفه عمده مبارزاتی عبارت از یک مقاومت ملی مردمی و انقلابی همه جانبه جنگی و غیر جنگی علیه اشغال‌گران و رژیم دست‌نشانده شان برای بیرون راندن قهری اشغال‌گران امپریالیست و سر نگونی رژیم پوشالی دست نشاندۀ شان می‌باشد، که باید عملاً و نظراً و به صورت همه جانبه در نظر گرفته شود. چنین حالتی است که می‌تواند به حالت مستعمراتی کشور خاتمه دهد نه یک مقاومت ارتجاعی اسلامی.

تغییری ‌که در وضعیت عینی کشور اشغال شده افغانستان تا حدودی معینی ایجاد گردیده، از همه نیروها و شخصیت‌های مائوئیست کشور می‌طلبد تا هر چه جدی‌تر برای ادای مسئولیت مبارزاتی عاجل کنونی و حل اختلافات تیوریکی بکوشند، و از طریق مبارزات ایدئولوِژیک ـ سیاسی اصولی و نشست‌های رودر رو این وظیفه خطیر مبارزاتی شان‌را پیش ببرند. 

ما بارها گفتیم که :

«حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان وظیفۀ خود می داند که نه تنها بخاطر پاسخدهی اصولی و مناسب به امر کبیر وحدت عمومی نیروهای مارکسیست- لنینیست- مائوئیست کشور در حزب واحد، که در هر حال یکی از وظایف و مسئولیت‌های کلیدی حزب و در عین حال یکی از ضرورت های مبارزاتی مهم آن محسوب می‌گردد، بل‌که در عین حال بخاطر ارائۀ یکی از پاسخ‌های مبارزاتی اصولی و مناسب به اوضاع نسبتاً جدید، برای تامین وحدت سایر مائوئیست‌های کشور با حزب، یک مبارزۀ وحدت طلبانۀ اصولی و مناسب با رفقای متذکره را براه انداخته و پیش ببرد.»

یک‌بار دیگر بخاطر ادای مسئولیت مبارزاتی عاجل و مسئولیت مبارزاتی تخطی ناپذیر در شرایط کنونی بر این امر تاکید می ورزیم. این تاکید به این خاطر است که ما باورمندیم:

«در هر حال، تلاش پی‌گیر برای پیش‌برد مقاومت ملی مردمی و انقلابی همه‌جانبه علیه اشغال‌گران امپریالیست، رژیم پوشالی و اشغال‌گران مرتجع داعشی، در حال حاضر بر محور مبارزۀ تدارکی برای برپایی و پیش‌برد جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی و پس از برپایی آن بر محور پیش‌برد آن، وظیفه و مسئولیت مبارزاتی تخطی‌ناپذیر ما و تمامی نیروهای ملی، دموکرات و انقلابی کشور است. فقط با برپایی و پیش‌برد چنین مقاومت همه‌جانبه و سرتاسری ساختن آن است که می‌توان اشغال‌گران امپریالیستی و ارتجاعی خارجی را از کشور بیرون راند، رژِیم پوشالی را سرنگون ساخت و افغانستان دموکراتیک نوین را بنا نمود. تا زمانی که مقاومت مسلحانه علیه اشغال‌گران و رژیم پوشالی در انحصار طالبان و جنگ مقاومت ارتجاعی و قسمی شان باقی بماند، هر موقعی امکان سازش و تبانی آن‌ها با اشغال‌گران و رژیم دست‌نشانده می‌تواند وجود داشته باشد. بنابرین برپایی و پیش‌برد موفقیت‌امیز جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی نه تنها پیروزی اساسی نهایی مقاومت مردمان کشور علیه اشغال‌گران و رژیم پوشالی را تضمین می‌نماید، بل‌که می‌تواند، و باید، جلو رشد و گسترش گرایشات معامله‌گرانه در سطح کل مقاومت را نیز بگیرد.» (شعله جاوید ـ دور چهارم ـ شماره هجدهم)

حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان در سال 1394 خورشیدی برای حل و فصل اختلافات تیوریکی از تمام مائوئیست‌های کشور خواست که بخاطر تنظیم و پیش‌برد هم‌کاری‌های عملی مبارزاتی یک جلسه مشترک دایر گردد، اما متاسفانه که مائوئیست‌های کشور تا کنون پاسخ مثبتی در این زمینه ندادند و حاضر به گرفتن چنین جلسه‌ای نشدند.

حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان یک بار دیگرخواهان چنین جلسه‌ای برای حل اختلافات تیوریک میان حزب کمونیست( مائوئیست) افغانستان و سایر نیروهای و شخصیت‌های مائوئیست کشور بوده و می‌باشد. ما جداً طرف‌دار پیش‌برد مبارزات ایدیولوژیک ـ سیاسی، چه از طریق پیش‌برد جروبحث‌های تیوریک و چه از طریق نشست‌های رودررو می‌باشیم. شانه خالی نمودن از مبارزات فعال ایدئولوژیک ـ سیاسی و نشست‌های رو در رو چیزی نیست جز سکتاریزم.

ما امید واریم که تمام نیروهای انقلابی  اوضاع و شرایط کنونی و نیاز عاجل مبارزاتی را در این برهه حساس کشور درک نموده و برای حل اختلافات تیوریکی به یک جلسه مشترک آمادگی بگیرند، و کوشش نمایند که در مورد کسانی‌که اشتباه نموده و یا می‌کنند از اشتباهات شان خوشحالی نکنند، بل‌که با انتقاد سالم سازنده به او کمک کنند که اصلاح شوند. این یگانه راهی است که مائوئیست‌ها را در محور یک خط مائوئیستی جمع نموده و متحد می سازد. کسانی که از اشتباه دیگران لذت ببرد در حقیقت به سکتاریزم دامن می زند. مائوتسه دون می گوید:

«اگر افراد اشتباه کنند و شما از بد بختی آن‌ها لذت ببرید، به معنای سکتاریزم است. « کائوکان » نیزچنین کرد و به سقوطش منجر شد… سر انجام او آن‌چنان زمین خورد که دیگر نتوانست بلند شود. تا آن‌جا که به مسئله انقلاب مربوط می‌شود هر چه افراد بیش‌تری در آن شرکت کنند به‌تر است. بجز معدود افرادی که بر اشتباهات شان پافشاری می‌کنند و همیشه در اشتباهی سهم دارند، اکثریت افرادی که مرتکب اشتباه شده اند، می‌توانند اصلاح شوند… آن‌ها می‌توانند درس‌هایی را برای آینده از اشتباهاتشان بیرون بکشند. برعکس افرادی که هر گز اشتباه نکرده اند، آمادگی بیش‌تری برای ارتکاب اشتباه دارند. زیرا آسان‌تر مغرور می‌شوند. باید مواظب بود کسی که برای دیگران چاه می‌کند سر انجام اغلب خود به چاه می‌افتد. اگر ما صادقانه افرادی که مرتکب اشتباه شده اند را معالجه کنیم می‌توانیم حمایت توده‌ای را جلب کرده و پشتیبانی مردمی را بدست آوریم. اتخاذ بر خورد خصمانه یا بر خورد کمک کننده جهت معالجه رفقا، رفقایی که مرتکب اشتباه شده اند، یک معیار برای تشخیص افراد بد طینت و خوش قلب است. سیاست عمومی معالجه بیمار بمنظور نجات بیمار، سیاست عمومی متحد کردن کل حزب است. ما باید این سیاست عمومی را محکم بدست گیریم.» نمونه‌های از دیالکتیک(تفسیرهای مجرد) 1359حال که صحبت از سکتاریزم به میان آمد بحث خود را در مورد سکتاریزم ادامه می‌دهم.

سخنی چند پیرامون سکتاریزم:

بعد از انحلال “سازمان جوانان مترقی” و فروپاشی “جریان دموکراتیک نوین”در اوایل دهه پنجاه خورشیدی اکونومیزم “گروه انقلابی خلق‌های افغانستان” بر جنبش مسلط گردید. تمام سازمان‌های که بعد از انحلال سازمان جوانان مترقی چه قبل از کودتای هفت ثور و چه بعد از آن تا نیمه دهه شصت خورشیدی تشکیل گردید و به فعالیت پرداخت، هیچ‌کدام قادر نگردیدند که خط اصولی رفیق اکرم را دنبال نمایند. بعضی از این سازمان‌ها تاریخا میراث‌دار خصومت با خط اصولی رفیق اکرم بودند مانند “گروه انقلابی خلق‌های افغانستان” و بعدا “سازمان رهایی افغانستان” و بعضی که از این خصوصیت برخوردار نبودند هم نتوانستند و یا نخواستند ادامه دهنده این خط اصولی باشند.

تجارب بیش از یک‌دهه جنگ مقاومت علیه سوسیال امپریالیزم شوروی و رژیم دست‌نشانده شان به‌خوبی بیان‌گر آنست که نیروی چپ در افغانستان(هدف از نیروی چپ نیروی است که سابقه جریان دموکراتیک نوین را دارا می‌باشد) علاوه بر این‌که نتوانستند موثریت و موفقیتی در جنگ مقاومت داشته باشند، بل‌که بطور مطلق در دام تسلیم طلبی ملی و طبقاتی افتادند، که بیش‌ترین سود را احزاب ارتجاعی جهادی از این وضعیت در جریان جنگ مقاومت ضد سوسیال امپریالیزم بردند. علت اساسی این عدم موفقیت نیروی چپ در چه چیز نهفته بود؟

علت اساسی این عدم موفقیت در انحرافات عمیق ایدئولوژیک ـ سیاسی و سخت جانی سکتاریزم سازمان‌های متعدد بود که هیچ‌گاه موفق به اتخاذ استراتیژی اصولی و تاکتیک‌های مناسب برای ایجاد، استحکام و گسترش یک حزب کمونیست مائوئیست نگردید. نادیده گرفتن ایجاد حزب کمونیست به هیچ چیز منجر نمی‌گردد، جز انحراف جدی و عمیق از اصول مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم. این حرکت و عمل‌کرد سبب می‌شود که یک گروه کوچک در خود تنیده بالاخره فروپاشیده و نابود گردد و یا این‌که منجر به یک خط رویزیونیستی تسلیم طلبانه ملی و یا طبقاتی گردد.

امروز جنبش کمونیستی کشور بطور مطلق از سکتاریزم رنج می‌برد، همین علت مانع وحدت مائوئیست‌ها و نیروهای انقلابی کشور گردیده است. این امر(سکتاریزم) برای متحد ساختن خلق کشور نیز زیان می‌رساند. به این ملحوظ است که مائوئیست‌ها تا کنون نتوانسته در جبهات جنگ مقاومت حضور داشته باشند و جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی را رهبری و هدایت نمایند. خالی بودن این جای‌گاه یکی از دلایل پر رونق طالبان در جبهات جنگی است.

سکتاریزم نه تنها وحدت جنبش کمونیستی (مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی) کشور را ضربه می‌زند، بل‌که منافع عمومی را فدای منافع خصوصی می‌نماید. امروزسکتاریزم بر جنبش کمونیستی کشور بسیار حاد است، وظیفه و رسالت همه مائوئیست‌های اصیل است تا برای ریشه کن نمودن آن بطور جدی مبارزه کنند، و از هر آن‌چه که مانع وحدت مائوئیست‌ها می‌شود جلو‌گیری نمایند. یگانه راه رسیدن به وحدت عطف توجه به این وظیفه بزرگ می‌باشد. از این طریق است که می‌توان مبارزه فعال ایدئولوژیک ـ سیاسی را چه از طریق جر وبحث‌های تیوریک و چه از طریق نشست‌های رودررو  بصورت اصولی پیش برد و راه را برای وحدت همه مائوئیست‌های کشور هموار ساخت.

حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان بارها این نیاز عاجل مبارزاتی را در ارگان مرکزی حزب(شعله جاوید) مطرح ساخته  و گفته است:

«حزب ما به خاطر درهم شکستن این سکتاریزم سخت‌جان و سایر اشکال سکتاریزم روی پیش‌برد مبارزات ایدیولوژیک- سیاسی قاطع پیوسته تأکید می‌نماید و جداً طرف‌دار پیش‌برد مبارزات ایدیولوژیک ـ سیاسی، چه از طریق پیش‌برد جروبحث‌های تیوریک و چه از طریق نشست‌های رودررو می‌باشد. فقط لیبرالیزم با این گونه مبارزات مخالفت می‌ورزد و از زیر بار آن شانه خالی می‌کند. این چنین افراد و گروه‌ها هرگز نیاز اساسی عاجل مبارزاتی کشور را درک ننموده و بر سکتاریزم خویش پافشاری می‌نمایند. باید هر چه اصولی‌تر، قاطع‌تر و سریع‌تر بر این سکتاریزم فایق آمد.

باید دقیقاً و عمیقاً درک نمود که سکتاریزم به نفع جنبش انقلابی و توده‌های زحمت‌کش نیست و به نفع اشغال‌گران امپریالیست و رژیم دست‌نشانده تمام می‌شود.

حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان با درک رسالت تاریخی خود بارها از طریق ارگان نشراتی مرکزی حزب (شعلۀ جاوید) هوش‌دارهایش را  مطرح کرده و پیش‌نهادات خود را ارائه نموده است» (شماره بیستم دور چهارم شعله جاوید)

حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان به بسیاری از سازمان‌ها و شخصیت‌های مائوئیست نامه فرستاد و موضعش را بطور همه جانبه مطرح نمود و خواهان نشست های رو در رو گردید و با بساری از سازمان‌ها از طریق افراد شان این پیش‌نهاد را نموده است، اما متاسفانه که هیچ‌یک از این سازمان‌ها و شخصیت‌ها حاضر به نشست رو در رو نگردیده اند.

«حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان با درک عمیق ضرورت و الزام قطعی غیر قابل انصراف مبارزاتی فوق الذکر، نه تنها برای اجرا و پیش‌برد تمامی وظایف و مسئولیت‌های ایدئولوژیک ـ سیاسی،  تشکیلاتی، توده‌یی و لوجستیکی خود درین راستا تلاش پی‌گیر می‌نماید، بل‌که خود را مکلف می‌داند که بخاطر تامین همآهنگی مبارزاتی مقاومت طلبانه میان تمام نیروها و شخصیت‌های انقلابی کمونیست و ملی ـ دموکرات مخالف اشغال‌گران و رژیم پوشالی نیز از هیچ کوشش و تلاشی دریغ ننماید. ما می توانیم ـ و باید ـ هم‌زمان با پیش‌برد تلاش برای ایجاد این چنین همآهنگی مبارزاتی میان این نیروها و شخصیت‌ها، مبارزات ایدئولوژیک ـ سیاسی بخاطر حل و فصل تفاوت‌ها و اختلافات و یا لا اقل ایجاد تفاهم میان شان‌را نیز پیش ببریم. در واقع ایجاد همآهنگی مبارزاتی علیه اشغال‌گران، رژیم پوشالی و تسلیم شدگان قبلا منسوب به جنبش چپ و جنبش ملی ـ دموکراتیک، به مثابه دشمنان عمده، و مقابله علیه طالبان و هم‌قماشان شان به مثابه دشمنان غیر عمده کنونی، می‌تواند زمینه و فضای مناسبی برای پیش‌برد مبارزات ایدئولوژیک ـ سیاسی اصولی، سالم و سازنده بر سر اختلافات ایدئولوژیک ـ سیاسی میان این نیروها و شخصیت‌ها به وجود آورد.»(شعله جاوید ـ دور سوم ـ شماره بیستم)

در شرایط کنونی که طالبان به اشغال‌گران امپریالیست امریکایی تسلیم شدند و تلاش می‌ورزند تا در صف خائنین ملی جایگاهی داشته و از دسترخوان پرخون اشغال‌گران لقمه‌ای نصیب خود گردانند در چنین شرایطی نیاز عاجل مبارزاتی مائوئیست‌ها  برای وحدت چند برابر گردیده و از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. باید این شرایط را درک کرد و مبارزات ایدئولوژیک ـ سیاسی خویش را بر مبنای وحدت ـ انتقاد ـ وحدت پیش برد.

هرگاه در شرایط و اوضاع کنونی کشور برای حل اختلافات ایدئولوژیک ـ سیاسی از طریق جر وبحث‌های سیاسی در نشست‌های رودررو آمادگی نشان ندهیم و روی اتحاد همه مائوئیست‌ها در یک حزب کمونیست مائوئیست تلاش نورزیم، یقینا که از درک شرایط عینی عاجز هستیم. عدم درک شرایط عینی و واقعیات عینی گرایش به سوبژکتویزم است.

« ذهنی گری یعنی حرکت نکردن از واقعیت عینی و از آنچه بر مبنای واقعی امکان پذیر است و در عوض حرکت کردن از آرزوهای ذهنی.» ( مائوتسه دون ـ جلد دوم مجموعه آثار ـ صفحه 342 ـ مصحح ـ عزیزالله علیزادده)

مائوئیست‌هاهمیش تلاش دارند تا بقایای سوبژکتویزم را ریشه کن نمایند. ما زمانی قادر خواهیم شد که بر سوبژکتویزم فایق آئیم که بقایای سکتاریزم را ریشه کن نمائیم. و این اصل را مبدا حرکت خود در جستجوی حقیقت در واقعیات قرار داده و منافع شخصی و گروهی را تابع منافع عمومی بدانیم، فقط از این راه است که می‌توان به وحدت و یک‌پارچگی دست یافت.

«رفقا اگرحرفهايم را مفيد مي‌يابيد آن‌را بكار بنديد، ما بايد به انقلابيون پيروانديشه مائوتسه دون تبديل شويم، نه اعضاي اين گروه یا آن فراكسيون، تفكر فراكسيوني يك خصيصه خرده بورژوائي است اين به معني گروه پرستي، محلي گرايي ودرجدي‌ترين شكلش انارشيزم است.»  چيان چين به نقل از جهاني براي فتح  19 1372)

مائوئیست‌ها نه تنها برای بر انداختن بقایای سکتاریزم درون جنبش کمونیستی کشور مبارزه می‌کنند، بل‌که برای بر انداختن روابط خارجی سکتاریزم نیز مبارزه می‌نمایند. زیرا آن‌ها بخوبی آگاه ‌اند که بدون متحد ساختن خلق زحمت‌کش افغانستان پیروزی بر اشغال‌گران امپریالیست و رژیم دست‌نشانده غیر ممکن است. بناء کادرهای حزبی باید با توده‌ها در آمیزند از آن‌ها بیاموزند و آموخته‌ها را به ایشان بطور منظم و سیستماتیک بیاموزانند. بدون در آمیختن با توده‌ها و متحد ساختن آن کوچک‌ترین گامی نمی‌توان در جهت تدارک و بر پایی جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی برداشت.

عمده‌ترین بقایای سکتاریزم عبارتند از:

1 ـ جاه طلبی ـ چنین افرادی همیشه به فکر محبوب بودن و برتری خویش اند. آن‌ها همیشه طرف‌دار آنند که در مقام اول قرار داشته باشند. هر گاه احساس نمودند که کسی بالاتر از آن‌ها قرار دارد ناراحت می شوند. همیشه مایل اند که منافع عمومی تابع منافع خصوصی و گروهی آن‌ها گردد.این افراد توجه به نیاز‌های عاجل مبارزاتی ندارند. این خصوصیت مانع در راه وحدت مائوئیست‌ها بوده و به سکتاریزم دامن می‌زند.

2 ـ مقام پرستی ـ مقام پرستی نیز شکلی از جاه‌طلبی است. این‌گونه افراد خود را انقلابی و کمونیست می‌دانند، اما همیشه دوست دارند که در کارهای حزبی و سیاسی در راس امور قرار داشته باشند و مسئولیت‌های بزرگ به آن‌ها واگذار شود، آن‌ها از کارهای عادی گریزانند و اگر کدام کار عادی به آن‌ها سپرده شود، فکر می‌کنند که تحقیر شده اند و احساس خستگی می‌کنند. این افراد مبتلا به بیماری برتری طلبی و ریاست جویی اند. این افراد با هر روشی با خواست خود عمل می‌نمایند، سعی می ورزند تا نظرات خود را بر دیگران تحمیل نمایند.

3 ـ ترجیح دادن منافع شخصی و گروهی بر منافع عمومی ـ این افراد کوشش می‌کنند که با صحبت‌های ممتد دیگران را مرعوب نمایند، طوری وانمود سازند که همه چیز را خوب می‌دانند، اما اگر در کدام جایی با افراد واردتری رو به رو شوند کوشش می‌کنند که با سفسطه گویی و پریدن از یک شاخ به دیگر شاخ ضعف خود را بپوشاند. این‌گونه افراد گاهی تظاهر به هم‌کاری با این گروه و گاه با آن گروه می‌نمایند، اما در حقیقت خواهان وحدت با هیچ‌گروهی نیستند، منافع گروهی خود را بر منافع کل جنبش ترجیح می‌دهند. بناء از پیش‌برد جر و بحث‌های تیوریک ونشست‌های رودررو سر باز می‌زنند.

4 ـ پرهیز از انتقاد و انتقاد از خود ـ کسانی که منافع گروهی خود را بر منافع کل جنبش ترجیح می دهند، همان‌طوری که از انتقاد از خود می‌پرهیزند، کوشش می‌کنند که دوستان خود را نیز مورد انتقاد قرار ندهند. چنین افرادی از ترس از دست دادن موقعیت خویش معایب دوستان خود را می‌پوشانند. هر گاه از طرف کدام تشکیلی مورد انتقاد قرار گیرند، یا در مقابل انتقاد سکوت اختیار می‌کنند و یا این که بی مهابا انتقاد را با انتقاد  جواب گفته و سعی می‌کنند تا معایب کوچک را بسیار بزرگ جلوه داده و اگر کدام عیبی را پیدا نکردند انتقاد را با فحش و دشنام پاسخ ‌گویند و بزعم خود یک‌باره خود را از جر و بحث‌های تیوریک و نشست‌های رودر رو راحت سازند.

5 ـ بدگویی و تخریب نمودن ـ افرادی که به سکتاریزم چسپیده اند، علاوه بر این‌که حاضر به پیش‌برد جر و بحث‌های تیوریک و نشست‌های رودررو نیستند، بل‌که سعی می‌کنند تا دیگر افراد، احزاب و سازمان‌ها را در غیاب شان تخریب نموده و به بد گویی افراد و اشخاص به پردازند.  تا حد اقل بتوانند رضائیت افراد پائینی خود را بدست آورند.

خصوصیاتی که فوقا بر شمرده شد خصوصیاتی است که از افکار و عقاید خرده بورژوازی منشاء می‌گیرد و کاملا ضد انقلابی است. این افکار و عقاید هم‌چون خوره‌ای است که جنبش کمونیستی(مارکسیستی ـ لنینینستی ـ مائوئیستی) کشور را مورد ضربت قرار می‌دهد و به نفع اشغال‌گران و خائنین ملی تمام می‌شود.

قابل یاد آوری است که خصوصیات فوق الذکر در افراد عادی و غیر مائوئیست کار دشواری نمی‌باشد، این خصوصیات را به سادگی می‌توان در وجود افرد غیر مائوئیست دید، اما باید این خصوصیات را در نهاد کسانی‌که ادعا مائوئیست بودن را دارند شناسایی نمود، و جدا علیه این گرایشات به مبارزه بر خاست. زیرا این‌گونه افراد با زیرکی خاصی که دارند می‌توانند به مقامات بالای حزبی قرار گیرند، هر گاه به چنین موقعیتی دست یابند، از خیانت ابایی نخواهند کرد، خط اصولی مائوئیستی را به خط رویزیونیستی تبدیل خواهند نمود. تاریخ جنبش کمونیستی جهان از این نمونه‌ها را بسیار دیده و سراغ دارد.

جوهر حقیقی این گونه افراد را می‌توان در روند مبارزه شناخت. بعد از شناخت این خصوصیات باید کوشید که با انتقادات  سالم و سازنده  راه درست را به آن‌ها نشان داد و اخلاق مائوئیستی را در نهاد  شان پایه گذاری نمود.

هرگاه به جنبش مائوئیستی کشور نظری بیاندازیم، بخوبی دیده می شود که انشعاب علیه “سازمان جوانان مترقی” و بر آمد اکونومیزم عریان “گروه انقلابی خلق‌های افغانستان” و بعدا رویزیونیزم سه جهانی “سازمان رهایی افغانستان” از نظر تاریخی عکس العملی بود در مقابل خط اصولی “سازمان جوانان مترقی” و جریان دموکراتیک نوین در اوایل دهه پنجاه خورشیدی که متاسفانه این روند تا کنون ادامه دارد.

در دهه چهل خورشیدی نمایندگان افکار نوین مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی (در آن‌زمان اندیشه مائوتسه دون) تحت رهبری رفیق اکرم علیه امپریالیزم، رویزیونیزم مدرن خروشفی و سیستم فرتوت نیمه مستعمره ـ نیمه فیودالی به مبارزه بر خاستند. آن‌ها علیه شئونیزم ملی،شئونیزم جنسی، تعصبات قومی، مذهبی، لسانی… و هم‌چنین با افکار و عقاید کهن و ارتجاعی با جدیت مبارزه نمودند، علم انقلاب و دموکراسی نوین را بلند نمودند. این جنبش در آن‌زمان تحرک داشت، مترقی، انقلابی و مائوئیستی بود. مبارزه این نسل نو علیه طبقه حاکمه که دانش‌جویان را چه از لحاظ شکل و چه مضمون به سبک دگم آموزش می‌داد قرار داشت. جوانان در آن‌ز‌مان تلاش نمودند تا تمام زشتی‌ها و پلیدی‌های که توسط طبقه حاکمه دامن زده می‌شد به توده‌ها نشان دهند. این یکی از خدمات بزرگ “سازمان جوانان مترقی” و جریان دموکراتیک نوین در آن‌زمان بود.( این بدان معنا نیست که “سازمان جوانان مترقی” و جریان دموکراتیک نوین دارای اشتباهات و انحرافات نبود. حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان اشتباهات و انحرافات سازمان را در شماره چهارم دور چهارم شعله جاوید به بر رسی گرفته است. در این‌جا نیازی به بر رسی آن نیست.)

  بعد از مریضی رفیق اکرم و کناره گیری آن از کار سیاسی، پاسیفیزم بر “سازمان جوانان مترقی” مسلط گردید. تسلط پاسیفیزم در سازمان زمینه ساز سر بلند نمودن اکونومیزم  و انشعاب در “سازمان جوانان مترقی” گردید.

اکونونیزم بخوبی توانست نقش ضد انقلابی خود را ایفا نموده و سازمان را به طرف انحلال سوق دهد. “گروه انقلابی خلق‌های افغانستان” نه تنها ضد خط اصولی رفیق اکرم و “سازمان جوانان مترقی” موضع‌گیری خصمانه نمود، بل‌که به رشد و توسعه سوبژکتویزم، سکتاریزم و اکونیزم کمک شایانی نمود که نتایج آن تا کنون بخوبی مشهود است. این‌ها دگم‌های جدیدی بود که زیر لوای سکتاریزم عمل نمود که رهایی از آن به مبارزه جدی و پی‌گیرنیازمند است. طوری‌که دیده می‌شود سکتاریزم کنونی در حقیقت مانع بزرگی در راه وحدت مائوئیست‌ها بوده و سد راه تدارک و برپایی و پیش‌برد جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی است.

تمام مائوئیست‌های کشور باید درک کنند که وظیفه خطیری در راه یک تحول انقلابی در انتظار آن‌ها است. اگر ما امروز نتوانیم علیه این سکتاریزم مبارزه نموده و بر آن فایق آییم، هیچ‌گاه موفق نخواهیم شد که توده‌های ستم‌دیده را در جهت جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی رهنمایی و رهبری نماییم.

سکتاریزم مغایر با اصول مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی است و پاسخ‌گوی نیازمندی پرولتاریا و توده‌های ستمدیده کشور نیست.

سکتاریزم  انعکاسی  از  ایدئولوژی خرده بورژوازی  در  جامعه است. اگر تعصب و یک‌جانبه نگری انقلابیون خرده بورژوا مهار و اصلاح نگردد، براحتی منشاء پیدایش سوبژکتویزم و سکتاریزم می‌گردد.  مهار نمودن  و محو این سبک کار آسانی نیست.  یگانه  راه از بین بردن این سبک مبارزه ایدئولوژیک ـ سیاسی و اقناع است.

وظیفه همه مائوئیست‌های اصیل و انقلابی است که هر چه بیش‌تر به این امر خطیر توجه نموده و از طریق انتقاد و انتقاد از خود از طریق جر و بحث‌های تیوریک و نشست‌های رودررو بکوشند تا اختلافات خویش را از بین برده و بر سکتاریزم خط بطلان بکشند.

حزب ما معتقد است است که تلفیق اصول با انعطاف یک اصل مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی است. ما باید در شرایط کنونی این اصل را بکار گیریم. هیچ‌کس مقدس نیست. نباید فکر کرد که هر کس پا به عرصه مبارزات کمونیستی گذاشت مقدس و خطا ناپذیر می شود، بناء هیچ‌کس نمی‌تواند عاری از اشتباه باشد. اختلافات هم از همین جا ناشی می‌شود. برای حل اختلافات و جلو گیری از اشتباهات باید با یک دست اصول را محکم گرفته و علیه اشتباهات مبارزه نمود و دست دیگر را برای وحدت دراز نمود. مائوتسه دون به ما می‌آموزد:

«بعضی ها فکر می کنند همین‌که افراد به عرصه کمونیزم پا گذاشتند همگی مقدس می‌شوند و هیچ‌گونه اختلاف و سوء تفاهمی بین آن‌ها نمی‌تواند وجود داشته باشد. یا فکر می‌کنند که حزب نمی‌تواند مورد تحلیل قرار گیرد، یعنی یک‌پارچه و یک‌دست است. و از این رو نیازی به گفتگو نیست. این‌طور به نظر می‌آید که هر کسی به محض این‌که به عرصه کمونیزم پا گذاشت باید صد در صد مارکسیست باشد. در واقعیت، طیف گوناگون از مارکسیست‌ها وجود دارند. مارکسیست‌های صد در صد داریم، 90 درصد، 70 درصد، 60 درصد و 50 درصد. برخی افرد فقط 10 یا 20 درصد مارکسیست هستند. آیا ما نمی‌توانیم دو یا چند نفره در اتاقی با هم گفتگو کنیم؟ با حرکت از خواست وحدت و با روحیه کمک متقابل به گفتگو بپردازیم؟ البته من از گفتگوی درون صفوف کمونیست‌ها صحبت می‌کنم نه گفتگو با امپریالیست‌ها. درحال حاضر آیا ما و 12 کشور دیگر در حال گفتگو با هم نیستیم.آیا در سطح بین المللی بیش از 60 حزب در حال گفتگو نیستند؟ چرا آن‌ها در حال گفتگو هستند. بعبارت دیگر بشرط آن‌که به اصول مارکسیزم ـ لنینیزم خدشه‌ای وارد نیاید، ما برخی نظریات دیگران که قابل قبول باشد را می پذیریم و برخی از نظریات خود مان‌را که بتوان کنار گذاشت، کنار می‌گذاریم. بدین ترتیب ما دو دست داریم. یک دست برای مبارزه با رفیقی که مرتکب اشتباه شده است، و دست دیگر برای گفتگو جهت به وحدت رسیدن با وی. هدف مبارزه حفظ قاطعانه اصول م ـ ل است. این یک دست است.

دست دیگر صحبت بر سر مسئله وحدت است. هدف فراهم آوردن راه خروج برای او و سازش با اوست. این راه را انعطاف پذیزی می‌گویند. تلفیق اصول با انعطاف پذیری یک اصل مارکسیستی ـ لنینیستی است. این وحدت اضداد است.» مائوتسه دون ـ نمونه‌های از دیالکتیک(تفسیرهای مجرد) 1959

نادیده گرفتن این اصول به معنای آنست که اولا شرایط عاجل مبارزاتی درک نگردیده و ثانیا به معنی پا فشاری روی سکتاریزم است. به قول مائوتسه دون سکتاریزم بیان سوبژکتویزم در مناسبات سازمانی است. او می‌گوید: «کلیه افکار سکتاریستی از سوبژکتویزم سرچشمه می‌گیرند و با نیازمندی‌های واقعی انقلاب مغایرت دارند، به همین جهت مبارزه علیه سکتاریزم باید با مبارزه علیه سوبژکتویزم هم‌راه باشد.» ( منتخب آثار ـ جلد ـ سوم ـ صفحه 69)

به همین ترتیب مائوتسه دون در مبارزه علیه سوبژکتویزم و سکتاریزم بر دو اصل تاکید می ورزد باید آن دو اصل را جدا در مبارزات ایدئولوژیک ـ سیاسی در نظر گرفت.

«بالاخره در مقابله با سوبژکتویزم، سکتاریزم و سبک الگوسازی حزبی باید همواره دو اصل را در نظر داشت: نخست “پند گرفتن از اشتباهات گذشته بمنظور اجتناب از برگشت آن‌ها”، دوم “درمان بیماری بمنظور نجات بیمار”. باید اشتباهات گذشته را بدون در نظر گرفتن حساسیت اشخاص افشا کرد، باید جهات منفی کار گذشته را با روش علمی تحلیل نمود و مورد انتقاد قرار داد تا کار آینده به‌ترو با دقت بیش‌تری انجام گیرد، چنین است معنی”پند گرفتن از اشتباهات گذشته بمنظور اجتناب از برگشت آن‌ها”. اما منظور از افشا اشتباهات و انتقاد کمبودها، مانند پزشکی که مرضی را معالجه می‌کند، فقط نجات بیمار است نه تلف کردن وی… اگر کسی مرتکب اشتباه شده، از ترس معالجه مرض خود را نپوشاند، یا در اشتباهات خود آن‌قدر اصرار نورزد که درمان نا پذیر شود، بل‌که صادقانه و شرافتمندانه بخواهد معالجه شود و خود را اصلاح کند،ما از او استقبال خواهیم کرد و بدرمان او همت خواهیم گماشت تا آن‌که رفیق شایسته‌ای گردد. ما در انجام این وظیفه موفق نخواهیم شد هرگاه عنان اختیار از دست بدهیم و او را بکوبیم. در مداوای بیمار ایدئولوژیک و سیاسی هر گز نباید خشونت و تندی به خرج داد، یگانه طریقه‌ صحیح و موثر عبارتست از “درمان بیماری بمنظور نجات بیمار.» ( مائوتسه دون ـ جلد سوم ـ صفحه 71)

با کمال تاسف بسیاری از سازمان‌ها که از مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم و یا مارکسیزم ـ لنینیزم ـ اندیشه مائوتسه دون صحبت می‌نمایند، اما عملا خلاف آن عمل می‌کنند، آن‌ها نه تنها که جهات منفی گذشته شان را با روش علمی تحلیل نمی‌کنند و یا اگر بخواهند آن را بررسی نمایند بسادگی از کنار آن می گذرند، بل‌که انتقاد دیگران را با خشم و نفرت و فحاشی پاسخ می‌گویند. برای آن‌ها گذشته و شان آن‌قدر مقدس است که انتقاد را توهین و اهانت به خود می‌دانند. به همین دلیل نه حاضر به جر و بحث های اصولی تیوریک اند و نه هم به نشست‌های رودررو آمادگی نشان می‌دهند. تا زمانی‌که آن‌ها این حاله مقدس را درهم نشکنند، بیماری شان علاج نا پذیر خواهد بود.

برای “ساما” گذشته شان آن‌قدر مقدس است که نه حاضر اند که این گذشته را از دیدگاه علمی بررسی نموده و مورد انتقاد قرار دهند و نه حاضر به شنیدن انتقاد دیگران در مورد سازمان شان و زنده‌یاد مجید کلکانی اند. آن‌ها از ساما و زنده‌یاد مجید کلکانی بت ساخته اند. در حالی‌که “ساما” بعد از جان‌باختن زنده‌یاد مجید به انحراف عمیق ایدئولوژِیک ـ سیاسی غلطید و برنامه ارتجاعی تازه اندیشان را بنام اعلام مواضع “ساما” پذیرفت و شعار انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی را علم نمود. بر مبنای این شعار انحرافی تن به تسلیمی ملی و طبقاتی داد، بعد از اشغال افغانستان توسط امپریالیست‌ها به رهبری امپریالیزم امریکا نیز تن به تسلیمی داد و در ظرف ده سال همه‌ای شان با هم این تسلیمی را پیش بردند. بعد از ده سال تسلیمی “ساما” به دو بخش ادامه دهندگان و مرکز تقسم گردید، بخش مرکز همان شیوه تسلیمی را پیش گرفت که تا کنون ادامه دارد. و بخش ادامه دهندگان گر چه از تسلیمی مطلق برید و عیه اشغال کشور و اشغال‌گران موضع گرفت، اما به شکلی از اشکال به تسلیم طلبی غلطید. آن‌ها نتوانستند که بین تضاد عمده و غیر عمده و به همین ترتیب دشمن عمده و غیر عمده فرق قایل شوند، تضاد عمده و تضاد اساسی را با هم منطبق دانستند. بعد از یک دوره مبارزات ایدئولوژیک ـ سیاسی حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان علیه این گرایش غلط، ادامه دهندگان نیز دو بخش گردید، یک بخش آن که زیر نام “کمیته فرهنگی ساما” فعالیت می‌نمایند تفاوت میان تضاد عمده و غیر عمده را پذیرفته، که در جلسات رویاروی بعضی از افراد این بخش با یک تن از اعضای حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان به این تفاوت‌ها اذعان نموده اند،( عضو حزب از سه سال به این‌طرف به اعضای بخش “کمیته فرهنگی ساما” چندین بار پیش‌نهاد جلسه مشترک رویاروی را نموده است اما متاسفاه این بخش در این زمینه پاسخ مثبتی نداد) طوری‌که بعداً دیده شد که جلسات شان با عضو حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان فقط ریاکارانه بوده است و آن‌ها در همین مدت فقط تلاش برای جمع و جور نمودن تسلیم طلبان سامایی داشتند، اسناد تسلیم طلبانه شان را پرنت و توزیع می‌کنند به این ترتیب در خدمت تسلیم طلبی ملی قرار گرفته اند.

گرچه “ساما” به چندین بخش منشعب گردیده، اما تمامی شان زیر نام “ساما” فعالیت می‌کنند، و همه شان یک نوع برخورد دگماتیک به گذشته “ساما” دارند. هیچ یک از این گروپ‌ها تا کنون حاضر نشدند که حتی یک کلمه در مورد تسلیمی و تسلیم طلبی‌های ساما به زبان بیاورند چه رسد به تجزیه و تحلیل علمی و انتقاد همه جانبه از این گذشته، البته هر گروپ کوشش دارد تا تسلیمی و تسلیم طلبی را به گردن دیگری بیندازد و خود را تبرئه کند. این روش یک روش غیر علمی و ضد انقلابی است.

به همین ترتیب “سازمان رهایی افغانستان” در سنبله 1397 خورشیدی سندی زیر نام ” با درس‌گیری از اشتباهات، راه مان را جان‌بازانه ادامه دهیم!” در سایت شان نشر نموده اند. این سازمان بزعم خود شان نقدی از گذشته شان نموده است، اما در حقیقت این نقد با زیرکی خاصی صورت گرفته تا روی انحرافات عمیق ایدئولوژیک ـ سیاسی شان پرده ساتری بکشد. این سازمان بخوبی آگاه است که بین اشتباه و اکونومیزم و رویزیونیزم دره عمیقی وجود دارد، اکونومیزم و رویزیونیزم یک ایدئو لوژی بورژوازی است که در جهت مخالف مارکسیسزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم ایستاده است، باید آن‌را بر انداخت و ریشه کن نمود. بدون ایستادن و مبارزه پی‌گیر علیه آن نمی‌توان با امپریالیزم مبارزه نمود. در جریان مبارزه اشخاص  بلا استثنا مرتکب اشتباه می‌شوند، هیح‌کس را نباید بخاطر اشتباهی که کرده نفی کرد، از مارکس تا مائو همه در جریان مبارزه اشتباه نموده اند، با انتقاد و انتقاد از خود آن‌را اصلاح نموده و به پیش حرکت نمودند، گسست و تکامل همین معنی را می رساند.  بنا بقول لنین حتی یک نفر در کل جهان نمی‌توان پیدا کرد که هیچ اشتباهی نکرده باشد. اشتباه به حال مائوئیست‌ها سودمند است، زیرا آن‌ها را درس می دهد. اما رویزیونیزم و اکونومیزم دشمن مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم است و علاوه بر این‌که سودی ندارد، مخرب است و قابل اصلاح نیست، طوری‌که گفته شد باید آن‌را از ریشه بر انداخت. تفاوت میان این دو را باید بخوبی دانست.

اگر به پذیریم که رویزیونیزم اشتباه است، پس مبارزات پی‌گیر و جدی لنین علیه رویزیونیزم و بخصوص برنشتین و کائوتسکی نادرست بوده و به همین ترتیب مبارزات مائوتسه دون علیه رویزیونیزم خروشفی! و اگر ما آن‌را بعنوان اشتباه به پذیریم تمام رویزیونیست‌ها برائت حاصل می‌کنند و مبارزه و طرد شان از صفوف پرولتاریا نا معقول است. با این زیرکی سازمان رهایی می‌خواهد تمام رویزیونیست‌ها و بخصوص رویزیونیست‌های سه جهانی را برائت دهد.

لنین به صراحت گفته که: « رویزیونیزم منافع اساسی پرولتاریا را برای سور و سات رساندن نیازهای بورژوازی قربانی می‌کند»

“سازمان رهایی افغانستان” گذشته رویزیونیستی اش را “اشتباه” قلمداد نموده و بزعم خود آن‌را مورد انتقاد قرارداده است. برخورد انتقادی به گذشته آنست که آن‌راصادقانه و صمیمانه با روش دیالکتیکی نه میتافیزیکی تجزیه و تحلیل نمود و مورد انتقاد قرار داد. انحراف و ارتداد را از ریشه رد نمود، نه آن‌که با آن برخورد سوبژکتویستی و سکتاریستی کرد و زیرکانه آن‌را تبرئه نمود. هرگاه “سازمان رهایی افغانستان” بخواهد مشی درست و اصولی را برگزیند، در قدم اول باید که گذشته سازمانی اش را بعنوان یک مشی اکونومیستی و رویزیونیستی مورد انتقاد قرار داده و به آن گسست کامل نماید. بدون گسست کامل از اکونومیزم و رویزیونیزم صحبت از مارکس تا مائو یک ریاکاری محض است، لیبرالیزم در لباس مارکسیزم است.

« دیالکتیک تاریخ چنان است که پیروزی مارکسیزم در رشته تیوری دشمنان او را وادار می‌نماید که به لباس مارکسیست در آیند، لیبرالیزم میان پوسیده کوشش می‌کند بشکل اپورتونیزم سوسیالیستی خود را احیا نماید. دوره تدارک نیرو برای نبردهای عظیم را آنان به معنی امتناع از این مبارزات تعبیر می کنند،آنان بهبود وضعیت بردگان را برای مبارزه بر ضد بردگی مزدی به این معنی تشریح می‌نمایند که بردگان حق آزادی خود را به پول سیاهی فروخته اند.آنان با جبن و ترس “صلح احتماعی” ( یعنی صلح بابرده داران [بخوان صلح با اشغال‌گران] و چشم پوشی از مبارزه طبقاتی[بخوان از مبارزه علیه اشغال‌گران] و غیره را ترویج می‌کنند.اینان در میان عمال پارلمانی سوسیالیست ‌و انواع پشت میز نشین‌های جنبش کارگری و از روشن‌فکران “سمپاتیزان” تعداد کثیری طرفدار دارند.» ( لنین ـ مقدرات تاریخی آموزش کارل مارکس)

بنا بقول لنین آیا می‌توان رویزیونیزم را یک اشتباه دانست؟ خیر!  رویزیونیزم منافع اساسی پرولتاریا را فدای منافع بورژوازی می‌کند.

“سازمان رهایی افغانستان” همان‌طوری که به اکونومیزم و رویزیونیزم بعنوان یک تیوری ضد انقلابی بر خورد نکرده و آن‌را اشتباه خوانده است. به همان‌طریق از تسلیمی خویش در قبال اشغال‌گران نخواسته گسست نماید. این سازمان در سند” با درس‌گیری از اشتباهات راه مان را جان‌بازانه ادامه دهیم” اشغال‌گران را به عنوان دشمن عمده قلمداد نموده، این نیمی از مسله را می‌رساند، اما نیمه مهم‌تر آن‌را یعنی وظیفه عمده مبارزاتی علیه این دشمن عمده از قلم انداخته است. گذشتن از وظیفه عمده مبارزاتی به معنای آنست که گرچه کشور اشغال است و اشغال‌گران دشمن عمده محسوب می شوند، می توان با این دشمن عمده از طریق مسالمت آمیز و راه پارلمانی مبارزه کرد. چنان‌چه این راه را از زمان اشغال تا کنون ادامه داده است.

زمانی‌که بحث اشتباه در مورد یک فرد و یا یک تشکیل سیاسی به میان می‌آید، به این معناست که فرد و یا تشکیل سیاسی از یک خط درست اصولی مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی بر خوردار است، و در جریان عملی کارها و یا بعبارت دیگر پیاده نمودن خط هم درست عمل نموده و هم غلط. این شیوه با انتقاد و انتقاد از خود حل می‌گردد، یعنی جنبه‌های مثبت مورد تقدیر قرار گرفته و تکامل داده می‌شود و جنبه‌های منفی انتقاد شده و رد می‌گردد. اکونومیزم و رویزیونیزم چون یک مشی ضد مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی است بناء دارای هیچ جنبه مثبت نبوده و تمام عمل‌کردش منفی است باید از ریشه بر انداخته شود و رد گردد. به همین ترتیب تسلیمی ملی و طبقاتی خلاف مشی مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی است، باید آن‌را بعنوان یک خیانت ملی مورد انتقاد قرار داد. مثلا تسلیمی “ساما” چه در زمان جنگ مقاومت ضد سوسیال امپریالیزم و چه زمان اشغال افغانستان توسط امپریالیست‌ها به رهبری امپریالیزم امریکا یک خیانت ملی و ارتداد محسوب می‌گردد. به همین ترتیب اعلام مواضع “ساما” در زمان جنگ مقاومت ضد سوسیال امپریالیزم نیز یک ارتداد بود، زیرا هر دو خلاف مشی مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی قرار داشته و قرار دارد. اما خلط نمودن تضاد عمده و غیر عمده و یا تضاد عمده و تضاد اساسی یک انحراف ایدئولوژیک ـ سیاسی است که اگر به آن بر خورد جدی صورت نگیرد به ارتداد کشانیده می‌شود.

در این مورد یک نکته را نباید نادید گرفت که “سازمان رهایی افغانستان” یک گام نسبت به “ساما” جلو گذاشته است، زیرا این سازمان جرئت نموده که حد اقل گذشته اش را و لو بطور ناقص مورد انتقاد قرار دهد، ما امید واریم که گسست ناقص این سازمان به گسست کامل و قطعی بیانجامد. اما “ساما” تا حال نتوانسته حد اقل این کار را انجام دهد و از حاله مقدس بیرون آید.

“ساما” در زمان جنگ مقاومت ضد سوسیال امپریالیزم شوروی تا زمان جان‌باختن زنده یاد مجید دارای یک برنامه دموکراتیک ضد اشغال بود، نه یک برنامه مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی. با آن‌هم این حرکت و عمل‌کرد ساما مترقی و انقلابی محسوب می‌شد. جنبش‌های ملی ـ دموکراتیک ضد اشغال مترقی و انقلابی است. این جنبش‌ها هم دارای جنبه‌های مثبت است و هم منفی. مثبت آن این است که ضد اشغال است و جنبه منفی آن این‌ است که در مبارزه علیه بورژوازی استوار نیست وتا سرنگونی بورژوازی نمی‌رزمد، زیرا از یک خط مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی بر خوردار نیست، اگر آن‌را یک حزب کمونیست مائوئیست رهبری نکند به بورژوازی می‌غلطد. سازمان‌های آزادیبخش ضد اشغال در جهان و بخصوص خاور میانه شاهد این مدعا است.

هرگاه سامایی‌های که با اشغال قطع رابطه نموده اند، گذشته ساما را با روش‌های دیالکتیکی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند و با درس گیری از جوانب مثبت و منفی آن، جهات مثبت آن را تکامل دهند و جهات منفی را بطور قطع رد نمایند می‌توانند به یک مشی درست و اصولی مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی دست یابند.

حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان امید وار است که این دو سازمان بطور دقیق و علمی گذشته سازمانی شان‌را تجزیه و تحلیل نموده و به آن برخورد انتقادی نمایند، وعلاوه بر مائوئیست‌های کشور این دو سازمان نیز شرایط عاجل مبارزاتی را درک نموده و برای درهم شکستن سکتاریزم حاضر و آماده به جر وبحث‌های تیوریکی و نشست‌های رودررو شوند.      

برای پیش‌رفت این وظیفه بزرگ در قدم اول صداقت امر ضروری است، زیرا عدم صداقت کار را به ناکامی می‌کشاند. افرادی که در مبارزه صادق است از پذیرفتن معایب خود و انتقاد دوست و دشمن وحشتی ندارد. زیرا مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم از واقعیات عینی بیرون آمده است و یک حقیقت است، حقیقت از رد و انکار هیچ ترسی به دل راه نمی‌دهد.

« مارکسیست‌ها نباید از انتقاد هیچ کسی ترس و وحشت داشته باشند. به عکس، مارکسیست‌ها باید خود را در آتش انتقاد و در طوفان مبارزه آبدیده کنند، رشد و تکامل دهند و دایما مواضع نوینی را تسخیر نمایند. مبارزه علیه افکار نادرست مانند واکسیوناسیون است ـ انسان در نتیجه واکسین مصئونیت بیش‌تری در برابر بیماری پیدا می‌کند. گیاهانی که در گلخانه می‌رویند، نیروی حیاتی زیادی نخواهند داشت.» ( مائوتسه دون ـ جلد دوم ـ مجموعه آثار ـ صفحه 450)

مائوئیست‌ها چون بخاطر اهداف والای انسانی و جامعه عاری از ستم و استثمار مبارزه می‌کنند، بخوبی می‌دانند که بدون انتقاد و انتقاد از خود نمی‌توان به خودسازی پرداخت. این افراد نه تنها انتقادات دیگران را می‌پذیرند، بل‌که صادقانه به انتقاد از خود می‌پردازند.

هر گاه کسانی بخواهند نیرنگ بزنند و در کارهای خود از شیوه مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی روی برتابند و از مبارزه فعال ایدئولوژیک ـ سیاسی شانه خالی کنند و برای حل اختلافات تلاش ننمایند فرجام نیکی در انتظار شان نخواهد بود.

مائوئیست‌های اصیل بخوبی می‌دانند که برای مبارزه علیه اشغال‌گران و رژیم پوشالی نیاز به یک حزب کمونیست مائوئیست متحدالمرکز می‌باشد، زیرا حزب اولین سلاح انقلاب است. بدون این سلاح نمی‌تو‌ان به دو سلاح دیگر یعنی ارتش انقلابی خلق و جبهه متحد ملی انقلابی دست یافت.

حزب ما بارها این را یاد آوری نموده که:

«مائوئیست ها مکلف هستند برای ایجاد و ارتقای روز افزون سه سلاح انقلاب مبارزه نمایند. این سه سلاح عبارت اند از: حزب کمونیست مائوئیست، اردوی انقلابی و جبهۀ متحد انقلابی. واضح است که درین میان حزب کمونیست مائوئیست آن سلاح اساسی است که فقط با تکیه بر آن می‌توان برای ایجاد و ارتقای روز افزون دو سلاح دیگر انقلاب نیز کاری انجام داد.

بنابرین مائوئیست‌ها مکلف اند که در صورت عدم موجودیت حزب کمونیست مائوئیست در کشور، قبل از همه برای ایجاد آن حزب مبارزه نمایند. ولی در صورتی که حزب کمونیست مائوئیست در کشور موجود باشد، همۀ مائوئیست ها مکلف هستند که برای پیوستن به آن حزب و تحکیم و گسترش بیش‌تر آن مبارزه نمایند. البته در صورتی که مائوئیست‌های بیرون از حزب، یا بعضی از آن‌ها طبق نظر خودشان در حزب موجود ضعف‌ها، کمبودات، گرایشات منفی یا حتی این یا آن انحراف را ببینند، قبل از همه وظیفه دارند وزنۀ جنبه‌های منفی حزب موجود را با جنبه‌های مثبت آن مقایسه نمایند. در صورتی که درین مقایسه دریافتند که جنبه‌های مثبت حزب موجود نسبت به جنبه‌های منفی آن تا این حد یا آن حد سنگین بوده و از عمدگی برخوردار می‌باشد، درآن‌صورت وظیفه دارند که در مسیر پیوستن به حزب موجود، مبارزۀ اصولی علیه جنبه‌های منفی آن را پیش ببرند تا جنبه‌های منفی حزب موجود حتی الامکان از میان رفته و جنبه‌های مثبت آن حزب بیش‌تر و بیش‌تر تقویت و گسترش یابد. ولی اگر درین مقایسه دریافتند که جنبه‌های منفی حزب موجود نسبت به جنبه‌های مثبت آن تا این حد یا آن حد سنگین بوده و از عمدگی برخوردار است، درآنصورت وظیفه دارند که نه تنها علیه حزب موجود عمدتاً مبارزۀ ایدیولوژیک – سیاسی نمایند، بل‌که در عین حال وظیفه دارند که مبارزات شان را روی تشکیل یک حزب کمونیست مائوئیست جدید متمرکز سازند.»

بناء برای تدارک و برپایی جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی باید به هر گونه فراکسیونیزم و سکتاریزم پایان بخشیم، زیرا فراکسیونیزم و سکتاریزم خلاف اصول مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی بوده و به جنبش کمونیستی کشور مضر است. ما باید بخاطر متحد ساختن مائوئیست‌های کشور علیه سوبژکتویزم، اند ویدالیزم و سکتاریزم با جدیت مبارزه نمائیم. این یگانه راهی است که مائوئیست‌ها می‌توانند متحدا و همآهنگ بخاطر هدف مشترک( بیرون راندن اشغال‌گران، سر نگونی رژیم دست نشانده و استقرار جامعه دموکراتیک نوین) گام برداشته و مبارزه نمایند.

«حزب كمونيست ( مائوئيست ) افغانستان يكبار ديگر تاكيد مي‌نمايد كه ايجاد هم‌سويي و هماهنگي مبارزاتي ميان تمامي نيروها و شخصيت‌هاي انقلابي كمونيست و ملي دموكرات افغانستاني، در هم‌راهي، سازماندهي و بسيج مقاومت طلبانه توده‌هاي پيش‌رو، يك مسئوليت عاجل كنوني و تحكيم و گسترش روز افزون اين هم‌سويي و همآهنگي مبارزاتي يك مسئوليت درازمدت مبارزاتي ملي مردمي و انقلابي است. ما در عين حالي‌كه خود را مكلف مي‌دانيم كه براي اجرا و پيش‌برد اين مسئوليت‌هاي عاجل و درازمدت مبارزاتي، از هيچ تلاش و كوششي دريغ ننماييم، سائر نيروها و شخصيت‌هاي انقلابي كمونيست و ملي دموكرات را نيز در جهت راه اندازي عملي چنين تلاش و كوششي فرا می‌خوانيم.»(شعله جاوید ـ دور سوم ـ شماره بیست و سوم)

مارکسیست لنینیست – مائوئیست‌ها باید این نکته را درک کنند که اوضاع و شرایط کنونی از ما می طلبد که نه تنها برای اتحاد تمامی مائوئیست‌ها تلاش نمائیم، بل‌که موظفیم تمام آن‌هایی را که می توانند در مبارزه علیه اشغال‌گران امپریالیست به متحدین ما بدل گردند، متحد گردانیم. پیش‌شرط ایجاد چنین شرایطی عبارتست از: پیش‌برد یک مبارزه سالم، درست و اصولی، جر و بحث‌های تیوریک و  نشست‌های رودررو، نابود کردن منافع شخصی و گروهی در مقابل منافع عمومی و در ضمن خود را وقف توده‌ها نمودن. 

15 سنبله 1398خورشیدی