اطلاعیه ذیل، به تاریخ ۲۸ نوامبر ۲۰۲۰ ( ۸ قوس ۱۳۹۹ خورشیدی) به مناسبت دوصدمین سالگرد فریدریش انگلس از طرف احزاب وسازمان های م ل م کشور های جهان همچون کشورهای ایتالیا، گالیسیه ایالت هسپانیه، ترکیه، جرمنی، تونس، کلمبیا، اتریش، فرانسه، شیلی،هند، مکزیک، اکوادور، فیلیپین، انتشار یافته است و حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان نیز از جملۀ امضاء کنندگان این اطلاعیه می باشد.
ترجمۀ: کمیتۀ روابط بین الملی ح.ک.م.ا
بیست و هشتم نوامبر سال جاری، دوصدمین سالگرد فریدریش انگلس، یکی از رهبران بزرگ پرولتاریای جهان و بنیانگذار مشترک علم انقلاب پرولتری -همراه با مارکس- میباشد که امروزه به مارکسیزم – لنینیزم – مائوئیزم معروف است.
پرولتاریای انقلابی همه کشورها، با الهام از بنیانگذاران برجستۀ سوسیالیزم علمی ، مارکس و انگلس، مبارزات خود را بهراه انداخته و در طی این دوره، منجر به غنیسازی علم انقلاب و توسعه آن شدند. مرحلۀ قابل عطف و مهم آن، انقلاب سوسیالیستی اکتبر در روسیه است، که عصر انقلاب جهانی پرولتری را به وجود آورد و پیروزی انقلاب در چین که با انقلاب بزرگ فرهنگی پرولتری ادامه یافت، برای پرولتاریا مارکسیزم – لنینیزم – مائوئیزم را اهدا نمود، یک تئوری عالی و ملیح که به شما اجازه میدهد نه تنها قدرت را از طریق قهر انقلابی تودهها، که امروز بهعنوان جنگ خلق سازماندهی میشود، به دست آورید، بلکه برای جلوگیری از احیاء مجدد سرمایهداری ، انقلاب را تحت دیکتاتوری پرولتری و سوسیالیزم نیز ادامه دهید.
امروز، پرولتاریای انقلابی همه کشورها ، مجهز به این سلاح ، ابزارهای مهم استراتژیک برای پیروزی انقلاب جهانی پرولتری، رهبری و پیشبرد مبارزات پرولتاریا و مردم جهان برای شکست دادن امپریالیزم و ارتجاع، از میان برداشتن تمامی اشکال ظلم و استثمار از روی زمین، تا پیشروی به سوی کمونیزم، در ایجاد احزاب خویش و مبارزه برای وحدت در یک ساختار انترناسیونال نوین کمونیستی تلاش دارند.
به همین دلیل است که پرولتاریای انقلابی با شادی و سرور ، دوصدمین سالگرد تولد فریدریش انگلس را تجلیل و خاطره و کارکرد او را جشن میگیرند و آنها را در بین تودههای کارگران و دهقانان سراسر جهان تبلیغ میکنند.
[اگرچه] فریدریش انگلس در یک خانواده سرمایهدار متولد شد اما وی زندگی خود را در مبارزه برای رهایی طبقه کارگر وقف نمود. او همراه با رفیق و دوستش، کارل مارکس، ماتریالیزم دیالکتیک، جهان بینی و روش فکری را به بشریت، به ویژه کارگران، اعطا کرد، و آنها و پرولتاریا را اجازه داد تا درک علمی از تکامل تاریخ داشته باشند. ماتریالیزم تاریخی و شیوه تولید سرمایه داری، و اقتصاد سیاسی مارکسیستی، باعث شد تا با یک اصول صحیح و هماهنگ – در ضدیت با رویاهای اتوپیک “سوسیالیستهای” بورژوا و خرده بورژوا، که از “سرمایهداری بیرحم” انتقاد کردند و هنوز نیز انتقاد میکنند، و تنها به دنبال اصلاح هستند نه نابود کردن آن- سوسیالیزم علمی بوجود آید. از سوی دیگر ، انگلس در روشن ساختن قوانینی که جامعه را به سوی سوسیالیزم و کمونیزم رهنمون می کند، قوانینی که سرمایهداری را محکوم به مرگ مینماید و توسط انقلاب پرولتری آنرا شکست میدهد ، با تأکید بر اینکه این رسالت تاریخی پرولتاریای بینالمللی است، کمک [شایانی] نمود.
انگلس منحیث یک تیوریسن، اولین شخصی بود که اظهار داشت؛ پرولتاریا نه تنها یک طبقهای است که رنج می کشد؛ بلکه نظر به موقعیتش در تولید اجتماعی، مهمترین طبقۀ تحت کاپیتالیزم است. حقیقتی که پرولتاریا را بطور اجتناب ناپذیر ترغیب مینماید تا برای رستگاری و رهایی نهایی و همچنان بر انداختن مالکیت خصوصی بر وسایل تولید بجنگد. این همان چیزی است که به یک اقدام عملی سیاسی به هدف از بین بردن نظام سرمایهداری و ایجاد سوسیالیزم [پرولتر] بدان نیاز دارد. [انگلس] چنین ایده هایی را برای اولین بار در سال 1845م توسط کتاب “وضعیت طبقه کارگر در انگلستان” مطرح نمود، اثری که نه تنها رنجهای طبقۀ پرولتاریا را ، بلکه [به نحو استادانه] اهمیت اجتماعی و رسالت تاریخی آن را نیز تشریح نموده است.
اﻧﮕﻠﺲ همچنان اﻭﻟﻴﻦ کسی بود که مقالاتش را در سالنامه ﻫﺎﻱ ﻓﺮاﻧﺴﻮﻱ – ﺁﻟﻤﺎﻧﻲ، ﺗﺤﺖ ﻋﻨﻮاﻥ ﻣطاﻟﻌﻪ ﻋﻤﻴﻖ اﻗﺘﺼﺎﺩ ﺳﻴﺎﺳﻲ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﻛﺮﺩ، ﺟﺎیی ﻛﻪ وی ﺧﺼﻮﺻﻴﺎﺕ اﺳﺎﺳﻲ اﻗﺘﺼﺎﺩ ﺭﮊﻳﻢ ﺳﺮﻣﺎﻳﻪﺩاﺭﻱ را بعنوان ﭘﻴﺎﻣﺪﻫﺎﻱ اﺟﺘﻨﺎﺏ ﻧﺎﭘﺬﻳﺮ سلطۀ ﻣﺎﻟﻜﻴﺖ ﺧﺼﻮﺻﻲ ﺗﺤﻠﻴﻞ و بررسی نمود. او بود که دوست و رفیقش کارل مارکس را ترغیب کرد تا این مسئله را عمیقاً مطالعه کند، که سرانجام باعث پدید آمدن اثر پربهای “سرمایه” شد ، که پس از مرگ مارکس تکمیلی این کتاب را انگلس عهدهدار شد.
این دو بطور مشترک، در سال 1844م «خانوادۀ مقدس» یا «نقدی بر نقد انتقادی» -یک اثر جدلی- را به رشته تحریر در آوردند. بیشترین [قسمت کتاب] توسط مارکس نوشته شده است، اما نتیجه، از درک مشترک تضادهای اجتماعی و انتقاد از برادران باور[برونو و ادگار]، فیلسوفان متفکر “منتقد” است که هرگونه فعالیت عملی را برای تحول در جهان انکار می کنند و پرولتاریا را توده ای فاقد روحیه انتقادی و بدون اهمیت تاریخی توصیف می کنند.
از همین دوره، کتاب «ایدئولوژی آلمانی»، نیز یک اثر مشترک دیگر از مارکس و انگلس است که در سال 1932 سالها پس از مرگ آنها منتشر شد. با وجودیکه هدف از این کار تسویه حساب با گذشته فلسفی آنها بود ، اما «ایدئولوژی آلمانی» اهمیت زیادی برای پرولتاریای انقلابی داشت و دارد، زیرا با این جدال پرشور و جدی آنها نکبتهای فلاسفه مرتجع و سوسیالیستهای آلمان را برملا ساختند و ویژگیهای اساسی کمونیزم علمی را تعریف کردند.
از آن کار دیده میشود، که مارکس و انگلس در مبارزه طبقاتی پرولتاریا آبدیده شدند و انقلاب، که منجر به ظهور نظام کمونیستی شد، آنها را [به سرمنزل مقصود] هدایت نمود. این انقلاب “تنها به این دلیل که سرنگونی طبقه حاکم از هیچ راه دیگر، جزء از طریق انقلاب، ممکن نیست و سرنگونی و براندازی طبقۀ [حاکم] میتواند به نوبۀ خود شر تمامی فرسودگیها را از بین ببرد و جامعه جدیدی ایجاد کند.” بوقوع پیوست.
در سال ۱۸۴۸م « مانیفیست کمونیست» منتشر شد، که نه تنها اثر مشترک دیگری بود، بلکه اساس مقالۀ انگس، اصول کمونیزم را شکل میداد. مانیفیست، همچنان نمایشی درخشان از درک و روش پرولتاریای انقلابی و توضیح استادانه از ماتریالیزم تاریخی است، جایست که در آن قوانین مطرح شده – بصورت واضح و روشن- پرولتاریا را راهنمایی میکند تا چگونه کمونیزم را در سراسر کره زمین اساسگذاری نمایند. [مانیفیست] برنامهای است که پرولتاریای انقلابی را از همه احزاب سوسیالیست و گرایشهای آنها متمایز میسازد، اثری که اعتبار و ارزش آن دست نخورده باقی مانده است، و باعث تشویق مبارزاتی پرولتاریا و مردم جهان علیه امپریالیزم و تمامی اشکال ارتجاع شده است. عبارتی که در اولین برنامۀ کارگران با آن پایان رسید [هنوز] همچنان در سراسر جهان طنین انداز است؛ آخرین صدای امروز، فریاد نبرد پرولتاریای انقلابی است که برای به راه انداختن دوبارۀ طوفان انقلاب آماده می شوند:
” کمونیستها عار دارند که نظریات و مقاصد خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همۀ نظام اجتماعی موجود، از راه قهری، رسیدن به هدفهایشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی برخود بلرزند. پرولتارها درین میان چیزی جزء زنجیرهایشان را از دست نمی دهند. ولی جهانی را به دست خواهند آورد. پرولتاریای سراسر جهان، متحد شوید! “
در سال 1878م کتاب مشهور «آنتی دورینگ» یا علم انقلاب، اثری جدلی علیه یک پروفیسور منتقد مارکسیزم- ایگن دورینگ- منتشر شد، کتابی است که به بهترین شکل، ماتریالیزم دیالکتیکی و تاریخی و اصول سوسیالیزم را در تمام جنبههای آن بصورت خوانا و واضح تشریح نموده است؛ در بخش اقتصاد سیاسی این اثر دوستش کارل مارکس نیز به آن کمک کرده است. یکی از بخشهای آنتی دورینگ در سال 1880 به عنوان جزوه ای تحت عنوان «از سوسیالیزم تخیلی تا سوسیالیزم علمی» منتشر شد ، اثری عامه پسندی که تکامل اجتماعی را که منجر به سوسیالیزم می شود ، بر خلاف عقاید اتوپیستها ، بطور برجسته توضیح میدهد.
آثار انگلس به اساس تحقیقات وی «درباره دیالکتیک طبیعت» برای اولین بار در سال 1925 م. منتشر شد ، یک مطالعه ناتمام که مربوط به سالهای 1875-1883 است، جایی که رهبری طبقه کارگر نحوه اجرای قوانین دیالکتیکی ماتریالیزم را نیز در خصوصیت پدیده ها به نمایش می گذارد؛ در این اثر ایدههای صریح و خلاقی وجود دارد که نتایج بعدی علوم طبیعی را پیش بینی میکند.
معرفی کلی دیالکتیک طبیعت و بخشی که «نقش کار در گذار از میمون به انسان» را بازی میکند ، شاهکاری از ادبیات انقلابی است که در آن رابطه بین تکامل بشری و علوم طبیعی برای رسیدن به جامعه بورژوازی مدرن توضیح داده شده است، نتیجهگیریهای انقلابی نشان میدهد که بحران اقتصادی و بیماری همهگیر (پاندمیک)Covid-19 – ناشی از بی ثباتی و هرج و مرج نظام سرمایه داری امپریالیستی جامعه بشری را متاثر ساخته – اعتبار آن امروز نسبت به هر زمان دیگر بیشتر گردیده است.
“تنها با سازماندهی آگاهانه تولید اجتماعی، که در آن تولید و توزیع به یک روشی برنامهریزی شده انجام می شود، می تواند بشریت را از لحاظ جنبه اجتماعی بالاتر از بقیه جهان حیوانات قرار دهد، به همان طریقهی که تولید به طور کلی این مسئله را با جنبههای گوناگون برای مردان در نظر داشته است. تکامل تاریخی [نه تنها] یک چنین سازماندهی را روزبروز بیشتر لازم الاجراء میسازد، بلکه با گذر زمان امکان پذیرتر می شود. “
«منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت»، اثر دیگری است که در مورد ماتریالیزم تاریخی در سال 1884م منتشر شد، که به طور سیستماتیک سیر تحول آن نهادهایی را توضیح میدهد که کمونیزم، پس از فروپاشی مالکیت و طبقات خصوصی، جایگزین آنها با شکل و شمایل جدید و متعالی از سازمان اجتماعی خواهد شد، به همین دلیل، دولت و خانواده به همان صورتی که شناخته شده بود، ملغی میشوند. [در این کتاب] توضیحی علمی درباره تبعیض و ستم بر زنان وجود دارد که قویترین پایهگذاری و اساس جنبش زنان پرولتری را تشکیل می دهد:
” برافتادن حق مادری، شکست جهانی – تاريخی جنس مونث بود مرد فرمانروايي خانه را نيز بدست آورد، زن تنزل مقام يافت،سپس برده شد، بنده شهوت مرد وابزار صرف برای توليد فرزندان […] رهایی زن تنها زمانی امکان پذیر خواهد بود، که زن بتواند بصورت وسیع در مقیاس اجتماعی تولید شرکت کند، [زیرا] کار داخل خانه جز مقدار ناچیز وقت او چیزی دیگری مطالبه نمیکند. “
انگلس، در مقالۀ « لودویگ فوئرباخ و پایان فلسفه کلاسیک آلمانی (1886) »، از دید ماتریالیزم دیالکتیک با تفسیر منتقدانه از فلسفه آلمانی ، انحطاط معنوی بورژوازی را نشان داده و معنای نظری و مفهوم علمی پرولتاریا را تعالی بخشیده است.
[این] مرد عظیم، همچنین نوشتههایش ، که قسمت مهمی از آثار نوشتاری او را تشکیل میدهد، در مطالعۀ امور نظامی بود. آثار بسیار کمی است که میتواند با مقالات انگلس درباره وقایع بزرگ نظامی قرن 19 مقایسه گردد، مانند جنگ گاریبالدی در سیسیل ، جنگ کریمه ، جنگ داخلی در ایالات متحده ، شورش های بزرگ 1848 یا جنگ فرانسه و پروس. و نه تنها به دلیل دقت زیادی که او [دربرخورد] با واقعیتها داشت، بلکه این به دلیل پیش بینی های درخشان یک متفکر بزرگ در هنر جنگ است. [این آثار] امروز، هنگامی که بایسته پرولتاریای انقلابی برای برپایی جنگ خلق در سرنگونی قهری دشمنان خود در تمامی کشور ها آماده میشوند، انبار جنگی ِ قدرتمند و ارزشمندی است.
علاوه بر کارهای مهم علمی و روزنامه نگاری عظیم انگلس ، مراسلات وی بسیار ارزشمند است ، به ویژه که با رفیق عزیزش مارکس ، که در آن کار مشترک بنیانگذاران سوسیالیزم علمی را میتوان، هم در تکامل علم انقلاب ، یا در زمینه های دیگر دانش، به عنوان استراتژی و تاکتیک های پرولتاریای مبارز، از همه جوانب مشاهده کرد.
انگلس، به عنوان رهبر سیاسی پرولتاریا، در جوانی، همانند مارکس، به جنبش کارگری پیوست. [هر دو] به لطف تماسهای آنها با سازمانها و رهبران پرولتری، قادر به برقراری ارتباط با اتحادیۀ مخفی آلمان شدند ، اتحادیه که بعداً اتحادیه کمونیستها نامیده شد، و آنها را با آموزههای جدید متقاعد کرد، و به نوبه خود آنها را به تدوین اصول اساسی سوسیالیزم که توسط آنها شرح داده شده بود، مامور نمود، وظیفه ای که در مانیفست کمونیست در سال 1848 م. منتشر شد.
انگلس به طور فعال در موج انقلابی که اروپا را از سال 1848 م. تا 1850 م. لرزاند شرکت کرد. نه تنها با دوست خود مارکس قیام مردمی در آلمان را با سخنان خود از طریق روزنامه “رنیش نوین” ترغیب و تقویت کرد، بلکه در قیام مسلحانۀ مردم سهیم بود و در نبردها برای آزادی جنگید، جایی که او نقش برجسته ای را بازی نمود که – همراه با نوشته های نظامی خود- او را شایسته لقب “جنرال” در میان همرزمانش کرد.
انگلس به عنوان یک مبارز انقلابی پرشور ، مدافع سازشناپذیر منافع پرولتاریا، یک منتقد سرسخت در اشتباهات سوسیالیستهای دروغین، و معلمی خستگیناپذیر از بهترین فرزندان طبقه کارگر بود که همیشه با آنها روابط دوستانه نزدیک داشت و از همه کشورها برای راهنمایی و پشتیبانی به او مراجعه میکردند.
وفاداری وی به طبقه کارگر او را به عنوان رهبر شناخته شدۀ پرولتاریای بین المللی مبدل نمود، نه تنها در تاسیس انجمن بینالمللی کارگران یا انترناسیونال اول بلکه بهعنوان عضو شورای عمومی آن از سال 1870 م. تا انحلال آن در سال 1876م.، و همچنین، در بنیانگذاری انترناسیونال دوم پس از کنگره کارگران پاریس ، که در سال 1889 م. پایههای سازمان نوین بینالمللی پرولتاریای همه کشورها را بنا نهاد، نقش برجستۀ داشت.
سخاوت و سادگی وی باعث شد که انگلس جایگاه مناسبی را به دوست و رفیق خود بدهد ، وی تا آخرین روزهای زندگی خود از آن حمایت مالی کرد تا کار خود را به پایان برساند. اما فردریش انگلس با نور خود می درخشد و به همین دلیل یکی از رهبران پرولتاریا است.
انگلس در 5 آگوست 1895 م. در انگلستان درگذشت که توسط برجسته ترین رهبران جنبش کارگری از کشورهای مختلف احاطه شده بود و پیامهای مربوط به مراسم تشییع جنازه وی از گوشه و کنار جهان رسیده بود. لنین با اشاره به انگلس نوشت:
“پس از دوستش کارل مارکس (که در سال 1883م. درگذشت) ، انگلس بهترین دانشمند و آموزگار پرولتاریای مدرن در کل جهان متمدن بود. […] مارکس و انگلس اولین کسانی بودند که توضیح دادند که سوسیالیزم اختراع خیال بافی نیست ، بلکه هدف نهایی و نتیجه ضروری تکامل نیروهای مولد در جامعه مدرن است. تمام تاریخ ثبت شده تاکنون تاریخچه مبارزه طبقاتی، جانشینی حکومت و پیروزی برخی از طبقات اجتماعی خاص بر دیگران بوده است. و این ادامه خواهد یافت تا بنیاد مبارزه طبقاتی و سلطه طبقاتی – مالکیت خصوصی و آنارشیزم تولید اجتماعی – از بین برود. منافع پرولتاریا خواستار نابودی این بنیادهاست و بنابراین مبارزه سازماندهی شدۀ طبقاتی آگاهانه کارگران باید علیه آنها باشد. “
و در مقابله با سخنان و اظهارات نادرست دشمنان مارکسیزم، که بیهوده تلاش کرده اند مارکس را از انگلس جدا کنند ، کلماتی که در ادای احترام به کارل مارکس پس از مرگ بیان کرد ، کاملاً برای خودش نیز مناسب است:
“مارکس قبل از هر چیز یک انقلابی [تمام اعیار] بود. مأموریت واقعی او در زندگی این بود که ، به هر طریقی یا روش دیگری ، در سرنگونی جامعه سرمایهداری و نهادهای دولتی که به وجود آمده بود ، مشارکت و همکاری نماید، و به آزادی پرولتاریای مدرن کمک کند. [او ] اولین کسی بود که از موقعیت و نیازها و از شرایط رهایی خود آگاهی حاصل نمود. جنگ، جوهر ذاتی او بود. و او با شور و اشتیاق ، با سرسختی و موفقیتی که تعداد کمی از آنها می توانستند رقیب شوند ، مبارزه نمود. “
شکوه و افتخار به فردریش انگلس ، آموزگار و رهبر پرولتاریای جهان!
زنده باد مارکسیزم-لنینیزم-مائوئیزم!
مرگ بر امپریالیزم! آینده از آن سوسیالیزم و کمونیزم باد!
پرولترها و مردم ستمدیده ، در انترناسیونالیزم پرولتری متحد شوید!
به پیش ، اکنون بیش از هر زمان دیگری ، در اتحاد بین المللی کمونیستها در سراسر جهان!
جولای 2020
(سرطان 1399)