11,992 واژه، 63 دقیقه زمان خواندن.
گذشتۀ “حزب کمونیست انقلابی امریکا” و تأثیرات مثبت و منفی آن بر جنبش کمونیستی (مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی) جهان:
در این قسمت ابتدا مختصراً در مورد رویزیونیزم صحبت مینمایم تا دیده شود که رویزیونیزم یعنی چه؟ به تعقیب آن گذشته و حال “حزب کمونیست انقلابی امریکا” تحت رهبری آواکیان را به طور مختصر به بحث خواهیم گرفت تا مشخص شود که آواکیان مائوئیست چگونه به رویزیونیزم گرائید.
رویزیونیزم جریانی است ضد مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی و مظهری از ایدئولوژی بورژوائی در جنبش کمونیستی میباشد. یا به عبارت دیگر رویزیونیزم جریانی است ضد کمونیستی که مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم را از محتوای انقلابی آن تهی ساخته و خصلت انقلابی آن را به دست فراموشی می سپارد. گوشه های تیز و برنده آن را برش می زند تا آن که آن را با ایدئولوژی بورژوازی تطبیق دهد. روی همین علت است که لنین در کتاب “چپ روی در کمونیزم” تأکید می ورزد که: «اگر شخصی بدوا با رویزیونیزم قطع رابطه نکند از چگونگی فراگرفتن ماهرانه تاکتیک انقلابی هیچ گفتگویی نمیتواند در میان باشد.»
تأکید لنین برای قطع رابطه کامل با رویزیونیزم به این دلیل است که رویزیونیزم جریانی است در درون جنبش کارگری که به بهانه انطباق “خلاقانۀ” مارکسیزم بر واقیات موجود پرده انداخته، و در احکام اساسی مارکسیزم تجدیدنظر میکند و به جای اصول اساسی مارکسیستی افکار رفرمیستی بورژوائی را جایگزین مینماید. این است ماهیت حقیقی رویزیونیزم.
مائوتسه دون در 12 مارچ 1957 رویزیونیزم را این گونه بیان نمود:
«دگماتیزم است اگر به مارکسیزم از نقطه نظر میتافیزیک و به مثابه چیزی متحجر نگریسته شود. رویزیونیزم است اگر اصول اساسی مارکسیزم و حقیقت جهان شمول آن انکار شود رویزیونیزم شکلی از ایدئولوژی بورژوازی است. رویزیونیستها فرق بین سوسیالیزم و سرمایه داری، میان دیکتاتوری پرولتاریا و دیکتاتوری بورژوازی را میزدایند، آنچه آنها تبلیغ میکنند در واقع مشی سوسیالیستی نیست، بلکه مشی سرمایه داری است. در شرایط کنونی رویزیونیزم از دگماتیزم هم زیانمندتر است. در جبهه ایدئولوژیک وظیفه مهمی در برابر ما قرار دارد که عبارت است از بسط انتقاد از رویزیونیزم»
روی دلایل فوقالذکر است که مائوتسه دون رویزیونیزم را خطر عمده در جنبش کمونیستی بیان نموده و خواسته تا در جبهه ایدئولوژیک علیه رویزیونیزم به مبارزه برخیزیم. دقیقاً که مبارزه با رویزیونیزم جز لاینفک مبارزه با امپریالیزم است. زیرا رویزیونیزم بهترین مدافعین بورژوازی در درون جنبش کارگری و کمونیستی (مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی) است.
هرگاه به برنامه و اساسنامه حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان مراجعه نمائید به خوبی تمایز میان رویزیونیزم و کمونیزم (مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم) را مشاهده کرده میتوانید. مبارزه حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان از سال های 2006 به اینسو با آواکیان و دنبالهروانان ایرانی ـ افغانستانی آن روی همین نکته متمرکز است. حزب کمونیست امریکا تحت رهبری آواکیان تلاش دارند تا رویزیونیستها را در ردیف کمونیستها به حساب آورند. و به اینطریق محموله بورژوائی خود را زیر نام کمونیزم حمل نمایند.
بنا بقول جناب چکاوک: « سنتز هاي که پس از سنتز مارکس در اين راستا جلو گذاشته شدند، همه براي تکامل علم کمونيزم بودند. ما نميتوانيم يکي را بپذيريم، ديگري را به خوش دل خود رد کنيم.» این است رویزیونیزم تمام عیار. تاریخ به خوبی شاهد است که بعد از درگذشت انگلس رهبران انترناسیونال دوم با پیش گذاشتن «سنتزهای نوین» خود چگونه مارکسیزم را قلب ماهیت نموده و زیر نام مارکسیزم به تبلیع رویزیونیزم پرداخته و به چاکر بورژوازی تبدیل شدند. به همین ترتیب بعد از درگذشت استالین حزب کمونیست شوروی و بعد از درگذشت مائوتسه حزب کمونیست چین به رویزیونیزم گرائید.
تاریخ شاهد و گواه آنست که رویزیونیزم در درون جنبش کارگری شروع به زیانکاری کاری نمود و دامنه نظریات رویزیونیستی خود را در عرصه تئوری و سیاست گسترش دادند و اپورتونیزم را به مثابه خط اصلی خود پذیرفتند. بسیاری از احزاب کمونیستی را از شاهراه مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم به مرداب رویزیونیزم کشاندند. تفرقهای که امروز در در اردوی کمونیستها دیده میشود از نتایج شوم رویزیونیزم است. هار شدن امپریالیزم و ارتجاع، سر بلند نمودن سرمایهداری در کشورهای سوسیالیستی، تضعیف جنبشهای آزادیبخش ملی و سر بلند نمودن بنیادگرایی دینی به جای آنها، همه و همه از نتایج و عملکرد رویزیونیزم ناشی گردیده است. مبارزه حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان با حزب کمونیست انقلابی امریکا تحت رهبری آواکیان نیز به دلیل تسلط رویزیونیزم بر این حزب است.
جناب چکاوک نقلی از برنامه حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان در مورد جنبش انقلابی انترناسیونالیستی بدین گونه بیان میدارد:
« حکما در صفحه 32 و 33 برنامه اش از تشکیل احزاب کمونیستی یاد می کند و می نویسد: « از زمان تشكيل جنبش انقلابي انترناسيوناليستي تا حال احزاب ماركسيست ـ لنينيست ـ مائوئيست جديدي تشكيل گرديده و در چوكات اين جنبش به مبارزات شان ادامه داده اند. حزب كمونيست افغانستان، حزب كمونيست مائوئيست ايتاليا و حزب كمونيست ايران ( ماركسيست ـ لنينيست ـ مائوئيست ) آن احزابي اند كه تشكيل آنها مستقيماً محصول مبارزات جنبش انقلابي انترناسيوناليستي محسوب مي گردد. حزب كمونيست ايران ( ماركسيست ـ لنينيست ـ مائوئيست ) حزبي است كه تجارب چند دهه مبارزات جنبش كمونيستي ايران را در خود فشرده كرده است. اين حزب در پيوند بسيار نزديك با اجراي وظايف انترناسيوناليستي در جنبش انقلابي انترناسيوناليستي، بوجود آمده است . تاُسيس حزب كمونيست ايران ( ماركسيست ـ لنينيست ـ مائوئيست ) تاُثيرات مهمي بر جنبش كمونيستي در منطقه داشته و محرك پيشرفت هاي بيشتر آن خواهد شد… حزب كمونيست نيپال ( مائوئيست ) موفق گرديده است جنگ خلق در نيپال را بر پا نموده و در طول چند سال گذشته به پيشرفت هاي اميدوار كننده اي دست يابد. هم اكنون مناطق وسيعي در نيپال به مناطق پايگاهي انقلابي مبدل گرديده است…
حزب كمونيست انقلابي امريكا، حزبي است كه در متن مبارزات توده يي كارگران و زحمتكشان ايالات متحده حضور فعال دارد و توانمندي انقلابي آن غرض تدارك براي بر پايي انقلاب در آن كشور مايه اميد واري است. حزب كمونيست انقلابي امريكا، حزب انترناسيوناليست كبيري است كه علاوه بر خدمات ارزنده تيوريك براي جنبش بين المللي كمونيستي، نقش شايسته و قاطعي در تشكيل جنبش انقلابي انترناسيوناليستي ايفا نموده و در پيشبرد مبارزات آن فعالانه حضور دارد.» (چکاوک ـ نقد برنامه حکما ـ صفحات 26 ـ 27)
جناب چکاوک نقل فوق الذکر برنامه حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان را این گونه مورد “انتقاد” قرار داده است، به این بحثش توجه کنید:
«اگر برنامه حکما را راهنمای سیاست ها و فعالیت های سیاسی اش بدانیم، به این نتیجه می رسیم که محتوای این دو صفحه سیاست دوگانهی حکما را به نمایش می گذارد و تضاد تئوری و عمل حکما را آشکار می سازد. حکما در برنامه اش از پرولتری، همبستگی و پیشرفت کمونیست ها، جنک رهایی بخش، داشتن پایگاه های انقلابی و نقش شایسته “حزب کمونیست انقلابی امریکا، (که) حزب انترناسیونالیست کبیری است» می نویسد، ولی در سایت اش ضد آن عمل می کند. صحبت بر سر حزب کمونیست (مائوئیست) نیپال نیست، که در سال 1999 در انتخابات بورژوازی شرکت کرد و در سال 2008 تبدیل به حزب حاکم گشت و فاتحه کمونیزم را خواند. صحبت از احزاب انقلابی که تدارک موج دوم انقلاب های پرولتری را می بینند و حکما از آن ها در برنامه اش به نیکی یاد می کند، ولی در سایت اش در برابر آنها جبهه می گیرد.» (چکاوک ـ نقد برنامه حکما ـ صفحات 27)
باید یاد آور شد که که موضع گیری برنامه حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان روی جنبش انقلابی انترناسیونالیستی به صفحات 42، 43 و 44 است نه صفحات 32 و 33 و این نقل از برنامه حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان هست، اما جناب چکاوک اولاً این که آن را پس و پیش نموده و ثانیاً قسمت های که در مورد جنگ خلق در ترکیه و هند بوده، حذف نموده است. در بعضی قسمت ها سه نقطه گذاشته، اما در یک مورد که حذف نموده سه نکته نگذاشته است. من در این جا اول آن قسمتی از برنامه حزب را که جناب چکاوک آن را پس و پیش نموده تذکر میدهم و بعد به تجزیه و تحلیل نقد جناب چکاوک میپردازم. در برنامه چنین میخوانیم:
«… حزب كمونيست نيپال ( مائوئيست ) موفق گرديده است جنگ خلق در نيپال را بر پا نموده و در طول چند سال گذشته به پيشرفتهاي اميدوار كننده اي دست يابد. هم اكنون مناطق وسيعي در نيپال به مناطق پايگاهي انقلابي مبدل گرديده است و توده ها درين مناطق قدرت سياسي را به كف آورده و به پيريزي جامعه انقلابي نوين مصروف اند. پيشرفت هاي جنگ خلق در نيپال مايه اميدواري هاي عظيم براي پرولتاريا و توده هاي جهان بوده و ضربات سختي به پيكر امپرياليزم و ارتجاع وارد مي نمايد .
ـ از زمان تشكيل جنبش انقلابي انترناسيوناليستي تا حال احزاب ماركسيست ـ لنينيست ـ مائوئيست جديدي تشكيل گرديده و در چوكات اين جنبش به مبارزات شان ادامه داده اند . حزب كمونيست افغانستان، حزب كمونيست مائوئيست ايتاليا و حزب كمونيست ايران ( ماركسيست ـ لنينيست ـ مائوئيست ) آن احزابي اند كه تشكيل آنها مستقيماً محصول مبارزات جنبش انقلابي انترناسيوناليستي محسوب مي گردد…»
خواننده به خوبی متوجه میشود که در نقل اصلی برنامۀ حزب، بحث حزب کمونیست نیپال (مائوئیست) قبل از بحث آغاز شدۀ جناب چکاوک آمده است، اما جناب چکاوک بحث حزب کمونیست نیپال (مائوئیست) را بعد از بحث حزب کمونیست ایران و قبل از بحث حزب کمونیست انقلابی امریکا یاد آور شده است. این که جناب چکاوک چرا این کار را نموده و چه هدفی از این کار داشته خودش باید پاسخ گوید. زیرا در برنامه حزب بحث این گونه که جناب چکاوک بیان نموده تنظیم نگردیده است.
جناب چکاوک باید بعد از پاراگراف اول نقل برنامه سه نکته میگذاشت، زیرا یک پاراگراف را حذف نموده است، اما باز هم او این کار را نکرده است. این مطلب به خوبی تقلب جناب چکاوک را در بیان نقل قول ها میرساند. ما قبلاً هم این تقلب کاری و حتی تحریف جناب چکاوک را از نقل قولهای مارکس، لنین و مائوتسه دون را نشان دادیم. حال میپردازیم به اصل مطلبی که جناب چکاوک به اصطلاح به نقدش پرداخته است.
حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان تمام کسانی که ادعای کمونیست بودن را دارند، به عنوان کمونیست نمیشناسد. بلکه بین کمونیستهای کاذب (رویزیونیستها) و کمونیستهای حقیقی (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) تفاوت قایل است. با اولیها به عنوان رویزیونیست مبارزه میکند. معیار دقیق تشخیص حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان در مورد اینکه چه کسی کمونیست کاذب (رویزیونیست) و چه کسی کمونیست حقیقی (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) است، خط مشی برنامه و اساسنامه احزاب و سازمان ها است.
حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان قبل از سال 2006 میلادی حزب کمونیست انقلابی امریکا تحت رهبری آواکیان را یک حزب کمونیست (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) کبیر میشناسد. از خدمات آن به نیکی یاد میکند. زیرا خط و مشی حزب کمونیست انقلابی امریکا بر شالودۀ مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم پی ریزی گردیده بود. بزرگترین خدمات آواکیان به جنبش کمونیستی جهان اثر او بنام «خدمات فناناپذیر مائوتسهدون» است که دو سال بعد از در گذشت مائوتسه دون به رشته تحریر در آمده است. ـ همین اکنون این اثر نه مورد استفاده آواکیان و حزب کمونیست انقلابی امریکا قرار دارد و نه دنباله روانان ایرانی ـ افغانستانی از آن استفاده میکنند. هر گاه جناب چکاوک یک مرتبه این اثر را دقیق مطالعه مینمود چنین چرندیاتی سرهم بندی نمیکرد. ـ در این اثر آواکیان نه تنها خدمات مائوتسته دون را بر جسته ساخته و از تکاملات علمی آن بر مارکسیزم ـ لنینیزم دفاع نموده، بلکه علیه رویزیونیزم نیز به مبارزه بر خاسته است. بعد از انتشار این سند حزب کمونیست انقلابی امریکا تحت رهبری آواکیان در تلاش افتاد تا کمونیستها را بر محور یک هستۀ انقلابی رهبری کنندۀ جمع نمایند. آواکیان و حزبش در سال 1984 میلادی موفق به این کار میگردند و با 15 حزب و سازمان مائوئیستی هسته رهبری کننده جنبش کمونیستی را تحت نام «جنبش انقلابی انترناسیونالیستی» ایجاد مینمایند و بیانیهای این جنبش را به جنبش کمونیستی جهان ارائه میدهند. جنبش انقلابي انترناسيونالستي برمحور 4 سندی که ذیلاً بیان میگردد، تشكيل گرديده است. یا به عبارت دیگر جنبش انقلابی انترناسیونالیستی که با بیانیه جنبش تبارز علنی نمود، با سند “زنده باد مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم و در باره اوضاع جهانی” در سال 1993 و قطعنامه میلینیوم سال 2000 و هم چنین اصول تشکیلاتی(ریم) مراحل تکاملی خود را پیموده است. معیار وحدت احزاب و سازمان های مائوئیستی چهار سندی است که ذیلاً بیان میگردد:
- بيانيه جنبش انقلابي انترناسيونالستي سال 1984.
- زنده باد ماركسيزم- لينينزم- مائوئيزم و درباره اوضاع جهاني سال 1993.
- قطعه نامه ميلنيوم سال 2000
- اصول تشكيلاتي ريم
اصول تشكيلاتي(ريم) برمبناي اصول مارکسیزم – لنینیزم – مائوئیزم پي ريزي شده و به صراحت در آن اعلام گرديده كه مارکسیزم- لنینیزم- مائوئیزم ايدئولوژي رهنما وعمل جنبش انقلابي انترناسيونالستي است.
چهار سند فوق الذکر رهنمای اصولی وحدت میان احزاب و سازمانهای مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست بوده، هست و خواهد بود. هر گاه فردی و یا حزبی بهخواهد این اصول را نقض نماید و خلاف آن عمل نماید، تمامی مائوئیستها مکلف به مبارزه علیه آن میباشند.
تعهدات بینالمللی ما با حزب کمونیست انقلابی امریکا هم مبتنی بر چهار اسند تصویب شدۀ جنبش انقلابی انترناسیونالیستی است و نه اسناد آواکیان و یا “حزب کمونیست انقلابی امریکا.”
هر گاه بحث جناب چکاوک را معیار سنجش قرار دهیم، این نتیجه به دست میآید که هر کس پا به عرصۀ کمونیزم گذاشت، تا ابد کمونیست باقی مانده و خواهد ماند(!) ین دیگر به صورت واضح و روشن دگماتیزم است. زیرا، اولاً تمام کسانی که پا به عرصه کمونیزم میگذارند، کمونیست نیستند. ثانیاً بسیاری کسانی که پا به عرصه کمونیزم گذاشتند و از جمله مارکسیستهای بسیار دانشمند بودند و نسبت به سوسیالیزم هم وفادار بودند، مارکسیزم را هم خود شان خوب آخته بودند و هم به دیگران تعلیم دادند، کمونیست باقی نماندند، مانند کائوتسکی، پلخانف، تروتسکی …. برای این که بطلان بحث چکاوک را مشخص نمائیم ابتدا میبینیم که جنبش مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی (در آن زمان اندیشه مائوتسه دون) افغانستان که در دهه چهل خورشیدی پا به عرصه وجود گذاشت و به زودی به یک جنبش فراگیر تبدیل شد، چگونه در جلو چشم ما به اکونومیزم و سپس به رویزیونیزم سه جهانی تبدیل گردید و چگونه نیروهای که خود را شعلهیی میخواندند، بعد از کودتای هفت ثور 1357 خورشیدی، تسلیم طلبی را پیشه نمودند و به ورطه تسلیمی و تسلیم طلبی ملی و طبقاتی افتادند. و سپس سیر حوادث جنبش کمونیستی جهان را مختصراً مرور میکنیم.
بعد از ایجاد “سازمان جوانان مترقی” در کنار خط اصولی رفیق اکرم یاری، خطوط انحرافی(آوانتوریزم، پاسیفیزم، سنتریزم و اکونومیزم) سر بلند نمود. در همان سالهای که “سازمان جوانان مترقی” تازه سر و صورت گرفته بود، خط آوانتوریستی سر بلند نمود، و از سازمان جدا گردید. بر اثر مبارزات درست و اصولی رفیق اکرم یاری این خط نتوانست تأثیر منفی روی کل جنبش مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی(در آن زمان اندیشه مائوتسه دون) بگذارد. تا زمانی که رفیق اکرم یاری توانایی مبارزاتی اش را از دست نداده بود، پاسیفیزم، سنتریزم و اکونومیزم نتوانست به خط مسلط بر جنبش بدل گردد، اما بعد از مریضی و کناره گیری رفیق اکرم یاری از مبارزات سیاسی، پاسیفیزم توانست رهبری را به دست گرفته و نقش مسلط را بازی نماید. تسلط پاسیفیزم بر سازمان، زمینه ساز سر بلند نمودن اکونومیزم گردید. این جریان ضد مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی بعد از شهادت سیدال سخندان در 29 جوزای سال 1351 خورشیدی زیر نام “گروه انقلابی خلقهای افغانستان” عرض اندام نمود و راه انحرافی را در پیش گرفت. “گروه انقلابی خلقهای افغانستان” با تهمت های ناروا و افتراأت بی حد و حصر و الفاظ رکیک به رفیق اکرم یاری تاختند. آنها با بیرون دادن سند «با طرد اپورتونیزم در راه انقلاب سرخ به پیش رویم» خط ضد انقلابی واکونومیستی خود را تئوریزه نمودند. گرچه سازمان جوانان مترقی به طور درست و همه جانبه توانست جواب این خط ضد انقلابی را در یک نوشته تحت عنوان «انقلاب سرخ است یا اکونومیزم بورژوایی» بدهد، اما نتوانست این مبارزه را به صورت درست و اصولی پیش برد. اکونومیستها(گروه انقلابی خلقهای افغانستان) توانستند که اکثریت جریان دموکراتیک نوین را به دنبال خود بکشند و تأثیرات منفی بر کل جریان دموکراتیک نوین بگذارد. در عقرب سال 1351 خورشیدی با طرح یک توطئه ،گروه هراتیها نیز از بدنه جریان دموکراتیک نوین جدا شدند. گر چه این گروه مانند “گروه انقلابی…” کدام سندی ارائه ندادند، اما عملاً همان حرف های رکیک و زنندۀ “گروه انقلابی خلقهای افغانستان” را در مورد رفیق اکرم یاری زمزمه مینمودندند. بعد از کودتای هفت ثور 1357 خورشیدی، اکونومیزم “گروه انقلابی خلقهای افغانستان” علناً به رویزیونیزم غلطید و تئوری سه جهان را به عنوان خط ومشی استراتیژیک خود پذیرفت و آنرا در مشعل رهایی تئوریزه نمود. و نام “سازمان رهایی افغانستان” را روی خود گذاشت. این گروه با مشی رویزیونیستی عملاً در دامن نمایندگان سیاسی فئودالیزم (احزاب ارتجاعی جهادی) پناه برد و به تسلیم طلبی طبقاتی تن داد. این تسلیم طلبی طبقاتی زمینه ساز آن شد که تعدادی از افراد”سازمان رهایی افغانستان” بعد از مرگ داکتر فیض به تسلیم طلبی ملی روی آورند و به اشغالگران سوسیال امپریالیست و رژیم پوشالی تسلیم شوند. ناگفته نماند که این سازمان بیش از حد تلاش نمود تا تمام اعمال ضد انقلابی خود را به نام “مارکسیزیم ـ لنینیزم ـ اندیشه مائوتسه دون” جا زند.
تعداد دیگری از به اصطلاح انتقادیون که به “سازمان رهایی افغانستان” نپیوستند و مستقل به سازماندهی خود پرداختند مانند “ساما”. نیز تنوانستند که خط ومشی درست و اصولی مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی اتخاذ نمایند. ساما به عنوان یک سازمان ملی ـ دموکراتیک عرض اندام نمود. این سازمان تا زمان حیات زنده یاد مجید یک سازمان ملی ـ دموکراتیک محسوب میگردید، اما بعد از شهادت زنده یاد مجید، با بیرون نمودن “اعلام مواضع ساما” به التقاط گرایی روی آورده و نه تنها تسلیم طلبی طبقاتی را پذیرفت، بلکه علناً موضع تسلیم طلبی ملی را گرفت و نیروهایش را در هرات و شمالی به دولت پوشالی دستنشاندۀ سوسیال امپریالیستها تسلیم نمود. نعیم اظهر و شیر آهنگر سر دستۀ این باند تسلیم شده بودند.
ما به چشم سر مشاهده نمودیم که چگونه جنبش مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی افغانستان به رویزیونیزم سه جهانی و تسلیم طلبی ملی و طبقاتی غلطید. رویزیونیستها، تسلیم شدگان و تسلیم طلبان چگونه با الفاظ به اصطلاح انقلابی و پر زرق و برق تودههای زحمتکش و نسل جوان کشور را فریب دادند و مبارزه جریان ضد مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی را در درون این جریان آغاز نمودند، و بر آموزشهای مارکس، لنین و مائوتسه دون تجدید نظر کردند و در حقیقت آن چیزی که دشمن مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم بود، جای گزین مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم نمودند.
جنبش کمونیستی جهان فرود و فرازهای زیادی را تجربه نموده است. بعد از درگذشت انگلس رهبران انترناسیونالیزم دوم به اصول اساسی مارکسیزم تجدید نظر نمودند، آن ها تجدید نظر طلبی خود را “تئوری نوین” خواندند و مدعی تکاملات مارکسیستی گردیدند. لنین در مورد برنشتین و هیاهوی که پیرامون تجدید نظر طلبی خود راه انداخته بود چنین مینویسد:
« ولی هنگامیکه مارکسیزم عرصه را بر تمام آموزشها کم وبیش جامع خصم تنگ نمود، آن تمایلاتی که درون این آموزش ها قرار داشتند به جستجوی راه های دیگری برای خود افتادند. شکل ها وانگیزههای مبارزه تغییر کرد، ولی مبارزه ادامه داشت. به این ترتیب نیم قرن دوم موجودیت مارکسیزم ( سالهای نود قرن گذشته ) با مبارزه جریان ضد مارکسیستی درون مارکسیزم آغاز گردید.
برنشتین، که سابقاً یکی از مارکسیست های ارتد.کس بود، نام خود را بر این جریان گذارد و با های و هوی زیاد و با جامع ترین بیان اصلاح آموزش مارکس و تجدید نظر در آموزش مارکس یعنی به شکل رویزیونیزم قدم به میدان گذارد. حتی در روسیه که در آن عمر سوسیالیزم غیر مارکسیستی طبعاً ـ به حکم عقب ماندگی اقتصادی کشور و کثرت نفوذ دهقانی که زیر فشار بقایای سرواژ قد خم کرده است ـ طولانیتر از هر جا بود. حتی در این روسیه، مارکسیزم بصورت آشکاری در برابر چشم ما به رویزیونیسم تبدیل میشود. چنانچه در مسئله ارضی ( برنامه مونیسیا لیزاسیون تمام ارضی ) و چه در مسائل عمومی برنامه و تاکتیک سوسیال ناردونیکهای ما بیش از پیش به کمک ” اصلاحات ” وارده در آموزش مارکس بقایای درحال زوال و انحطاط سیستم فرتوتی را که به شیوه خاص خود جامع و اساس دشمن مارکسیزم است، جایگزین مارکسیزم مینماید.
سوسیالیزم ماقبل مارکس شکست خورده است. این سوسیالیزم حالا دیگر نه در زمینه خاص خود، بلکه بعنوان رویزیونیزم در زمینه عمومی مارکسیزم به مبارزه ادامه میدهد.» ( مجموعۀ آثار لنین ـ مارکسیزم و رویزیونیزم ـ تر جمه: مجمد پور هرمزان ـ جلد اول صفحه 83 ـ 84 ـ تأکید از لنین است )
زمانی که برنشتین هیاهو پیرامون تجدید نظر طلبی خود در مورد نظرات مارکس راه انداخت، کائوتسکی کسی بود که علیه تجدید نظر طلبی برنشتین به مبارزه برخاست. هر گاه “چه بایدکرد” لنین را مطالعه نمائید دقیقاً متوجه مبارزات کائوتسکی علیه برنشتین خواهید شد. اما کائوتسکی با این همه دانشی که در مورد مارکسیزم داشت و خدمتی که برای حفظ و پاکیزگی مارکسیزم علیه رویزیویزم برنشتین نمود، باالاخره خودش به رویزیونیزم گرائید.
پلخانف اولین فردی است که به تبلیغ مارکسیزم در درون روسیه پرداخت. لنین در مورد مطالعۀ آثار پلخانف اعضای جوان حزب کمونیست شوروی را چنین مورد خطاب قرار می دهد:
«… به جاست توجه اعضای جوان حزب را بدین نکته جلب کنم که شما نمی توانید بدون مطالعۀ کلیه آثار فلسفی پلخانف ـ و منظورم آموختن واقعی آنهاست ـ امیدوار باشید که به یک کمونیست واقعی و آگاه تبدیل شوید، زیرا در هیچ کجای دنیا دربارۀ مارکسیزم بهتر از آثار او نوشته نشده است.» ( منبع: پشت جلد کتاب “گ. و. پلخانف ـ مسائل اساسی مارکسیزم” ـ ترجمۀ پرویز بابائی و پشت جلد کتاب ” گ. پلخانف (ن. بلتف) ـ تکامل مونیستی تاریخ” ـ ترجمه: جلال علوی نیا ـ سعدالله علیزاده)
با این حال هم کائوتسکی و هم پلخانف از جنبش کمونیستی طرد گردیدند، و لنین از هر دو نفر به عنوان مرتد یاد میکند. هر گاه کسی با دید ناقص و مغز جامد، مانند چکاوک به برخورد لنین با کائوتسکی و پلخانف بنگرد، فوراً حکم میکند که صحبت لنین در مورد کائوتسکی و پلخانف« سیاست دوگانۀ» لنین «را بنمایش میگذارد». او از یک طرف از کائوتسکی و پلخانف به نیکی یاد میکند و از سوی دیگر «ضد آن عمل میکند»(آنها را مرتد میخواند). اصل اصول مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی این است که فقط پراتیک اجتماعی انسانها مهر تأئید و رد بر عملکرد شان میزند. مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیستها معتقد اند که یک حزب کمونیست میتواند به یک حزب رویزیونیستی و یا فاشیستی تبدیل گردد. چنان چه تاریخ گواه آنست که این اتفاق افتاده است. به همین قسم یک کمونیست می تواند به رویزیونیزم تغییر موضع دهد. این مطلب نه تنها در مورد برنشتین، کائوتسکی، پلخانف، خروشچف، تینگ سیا هوپنگ صادق است، بلکه در مورد آواکیان و یا کسانی دیگری نیز صادق خواهد بود.
جز از رویزیونیستها هیچ کس نمیتواند مدعی شود، هر فردی که پا به عرصه کمونیزم میگذارد، کمونیست است و مادام العمر کمونیست باقی میماند. اصول مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی با این حکم صد درصد مخالف است.
حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان سخت معتقد است که آواکیان تا سال 2006 میلادی یک مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست بود. و اثراتی که از خود در این شرایط به جا گذاشته هميشه به عنوان دست آورد گرانبهایي در ادبيات سوسيالستي باقي خواهد ماند. اوج مبارزات آواکیان در جنبش انقلابی انترناسیونالیستی موقعی بوده است که باب اواکیان در حالت آوارگی بیرون از ایالات متحده امریکا بسر می برد و نقش مستقیمی در رهبری جنبش انقلابی انترناسیونالیستی از پشت پرده بازی می کرد. اما از زمان ورودش به امریکا و فعالیتهای علنی او در امریکا روز به روز به سمت انحرافات بیشتری سوق داده شد و تا آنجا پیش رفت که در باطلاق رویزیونیزم غلطید.
زمانيكه” حزب كمونيست انقلابي امريكا” تحت رهبری آواکیان به مارکسیزم- لنینیزم – مائوئیزم باور کامل داشت، موضعگیری جنبش انقلابی انترناسیونالیستی را در مقالاتي درشماره هاي”جهاني براي فتح” خیلی جالب وزيبا بیان مینمود. به طور مثال سری به مقاله مندرج در شماره(30) “جهاني براي فتح” میزنیم، تا موضع این حزب در برابر کسانی که در مورد وحدت صحبت میکنند، اما با جنبش انقلابی انترناسیونالیستی خصومت میورزند چیست؟در این مقاله چنین میخوانیم :
«… اتحاد با چه كسي، روي چه خطي با كدام ايدئولوژي و براي كــدام منظور؟ سياست و رفتاري كه يك نيرونسبت به جنبش انقلابي انترناسيونالستي (ريم) اتخاذ ميكند يك موضوع فرعي نيست. امكان ندارد كه حزبي درمورد انقلاب دركشور خود داراي خط مشي صحيح باشد ولي با ريم خصومت ورزد يانسبت به آن بي تفاوت باشد. برعكس ارزيابي غلط از ريم بايستي به عنوان هشداري به حساب آمده و به عنوان محركي براي كشف وريشه يابي آن جنبه هاي غلط سياسي وايدئولوژي كه برپايه آنها چنان ارزيابي غلطي متكي شده بكار رود.»
درآنزمان”حزب کمونیست انقلابی امریکا ” تحت رهبری آواکیان به مارکسیزم – لنینیزم – مائوئیزم اعتقاد داشت، اعتقادش این بود که برای اتحاد، خط و ايدئولوژي اساس است و نميتوانست باكساني كه راه ارتداد را میپیمایند یعنی منحرفین و مرتدین متحد شود.اما از زمانی که به ایدئولوژی زدایی پرداخت و بر این اعتقاد استوار گردید که «مارکسیزم علم است، نه ایدئولوژی». دیگر مسأله ایدئولوژی برایش مطرح نبوده، بلکه اساس وحدت وحتي عضويت در این حزب فقط وفقط «تمايل به انقلاب» است، نه خط وايدئولوژي. ما شاهدیم که خروشچف چگونه زیر نام “تکاملات خلاقانه مارکسیزم» پایگاه انقلابی پرولتاریای جهانی را نابود نمود و حزب و دولت شوراها را به سمت بورژوازی کشاند. به همان قسم رهبران رویزیونیست سه جهانی پایگاه انقلابی پرولتاریا را در چین سرنگون نمودند. بی جهت نیست که لنین و مائوتسه دون تأکید روی مبارزه با رویزیونیزم نموده اند.
لنین باز هم در مورد رهبران انترناسیونا دوم چنین مینویسد:
« آنچه برای پیشوایان انترناسیونال دوم نظیر کائوتسکی و اتوبوئر و غیره رخ داد، که خود ماركسیستهاي بسيار دانشمند و نسبت به سوسياليزم وفادار بودند، می توانست و( می بایست ) درس مفیدی باشد. آنها لزوم مبارزۀ تاكتيك با نرمش را كاملا درك ميكردند و ديالیكتيك ماركس را خوب مي آموختند و به ديگران هم تعليم ميدادند ( و بسياري از آنچه كه آنها در اين رشته انجام داده اند براي هميشه بعنوان دست آورد گرانبهایي در ادبيات سوسيالستي باقي خواهد ماند)، ولي چنان نا ديالیكتیسين هايي از كار درآمدند و در مورد به حساب آوردن تغيير و تبديل سريع شكلها و مملوشدن سريع شكلهاي كهنه و نو از مضمون چنان ناتواني از خود نشان دادند كه سرنوشت آنها فقط اندكي غبط آورتر از سرنوشت هايدمان، گد و پلخانف است. علت اصلي ورشكستگي آنان اين بود كه ” محوتماشاي” يك شكل معين از رشد جنبش كارگري و سوسياليزم شدند و يك جانبه بودن اين شكل را فراموش كردند و از ديدن آن تحول سريعي كه به حكم شرايط عيني ناگزير شده بود ترسيدند و بر تكرار حقايق ساده و از برشده و در نظر اول بي چون و چرائي نظير: سه از دو بيشتر است، ادامه دادند. ولی سیاست بیشتر به جبر شبیه است تا به حساب و از آنهم بیشتر به ریاضیات عالی شباهت دارد تا به ریاضیات مقدماتی. در واقعيت امر تمام شكل هاي كهنۀ جنبش سوسيالستي از مضمونهاي نوين مملو شدند و لذا در جلو اعداد علامت جديد كه “منها” باشد، پيدا شد. ولي عقلاي ما كماكان با لجاج تمام اصرار ميورزیدند( و اصرار مي ورزند ) خود و ديگران را متقاعد سازند كه ” منهاي سه ” از “منهاي دو” بيشتراست. باید سعی کرد که کمونیستها همین اشتباه را منتها از جانب دیگر تکرار نکنند یا بعبارت صحیحتر باید سعی کرد همین اشتباه را که کمونیستهای ” چپ ” از جانب دیگر مرتکب می شوند سریعتر و زودتر و بنحوی که برای بدن کمتر دردناک باشد بر طرف ساخت. آئین پرستانه خشک مغزانه چپ نیز همانند آئین پرستی خشک مغزانه راست اشتباه است. » ( لنين مجموع آثار و مقالات در يك جلد- چپ روي در كمونيزم- صفحه766 )
ما می توانیم و باید همین صحبت لنین را در مورد آواکیان بنمائیم. ما نمیتوانیم شخصیت مبارزاتی آواکیان و دست آوردهایش را در گذشته نادیده انگاریم. شخص آواكيان يك ماركسيست – لينينست – مائوئيست بود. او یک مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست بسیار دانشمند و نسبت به سوسیالیزم وفادار بود. او در یک مرحله از زندگی مبارزاتی اش مائوئیزم را خوب آموخت و به دیگران هم تعلیم داد. اثرات او ـ قبل از 2006 ـ برای همیشه به عنوان آثار جاودانه و گرانهادر ادبیات سوسیالیستی باقی خواهد ماند. اما او در مرحله دیگری از زندگی سیاسیاش چنان نادیالکتیسن از آب در آمد که سر نوشتش با سرنوشت برنشتین، کائوتسکی، خروشچف، و تین سیاهوپنگ و حتی بدتر از آنها گره خورد.
حزب کمونیست انقلابی امریکا تحت رهبری آواکیان به جاي اين كه ازرهبران” ماركسيست” انترناسيونال دوم درسهاي مفيدي میگرفت، ودرجهت تكامل علمي وخلاق مارکسیزم- لینینیزم – مائوئیزم به پيش حركت میکرد، چندین گام از ايشان عقب رفت ويكسره مارکسیزم- لنینیزم- مائوئیزم را به دور انداخت و باارائه “مانيفست” و”اساسنامه” جدیدش، چاکر بورژوازی از آب در آمد. انحراف و ارتداد آواکیان واقعاً پيشرفتهتر از انحراف و ارتداد رهبران انترناسيونال دوم، رویزیونیستهای مدرن روسی و سه جهانی است.
“حزب کمونیست انقلابی امریکا” تحت رهبری آواکیان با حذف مارکسیزم – لنینیزم – مائوئیزم دیگر حرفی در این زمینه ندارد، اما این حزب کم و بیش – و نه به اندازه کافی و لازم – از مارکس و لنین و مائو حرف می زند. حذف مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم از اسناد “حزب کمونیست انقلابی امریکا” تصادفی نبوده، بلکه آگاهانه صورت گرفته است. آنها مارکس، لنین و مائوتسه دون را به مثابه افراد قبول دارند. لذا استقامت استراتیژیک “حزب کمونیست انقلابی امریکا” و شخص آواکیان رویزیونیستی و پسا مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی است، اما جهت گیریهای تاکتیکی شان استفاده جویانه میباشد.
این که چرا این حزب مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم را از اسناد شان حذف نموده اند، در اساسنامه یا مانیفیست جدید “حزب کمونیست انقلابی امریکا” بصورت مشخص بیان نگردیده است. فقط در یک سند درونی بحثی میان نمایندگان حزب کمونیست ایران ( مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) و حزب کمونیست انقلابی امریکا، دلایل این کار بصورت مشخص توسط طرف حزب کمونیست انقلابی امریکا بیان گردیده است.
ما به کرات گفتیم که “حزب کمونیست انقلابی امریکا” و شخص آواکیان مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم را دور ریخته اند، اما از مارکس، لنین و مائوتسه دون به عنوان افراد حرف میزنند، این جهت گیری را جهت گیری تاکتیکی استفاده جویانه خوانده ایم، چرا؟ به دلیل این که آنها هر گز جرأت این را ندارند که از رو بروی بر مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم حمله کنند و علناً خط رویزیونیستی خود را در مقابل آن قرار دهند، ولی از حملات پوشیده و پنهانی هیچگاه خود داری نمیکنند. این حملات اشکال متعددی دارد. یکی از این اشکال حملات متعدد و معنی دار، این است که خط تمایز میان رویزیونیزم و کمونیزم را می زداید و هر دو را در یک ردیف قرار می دهد. دیگری حـذف ارتش انـقـلابـی خـلـق به عنوان دومین سلاح انقلاب؛ و سومی حذف استراتژی مبارزاتی جنگ خلق و مشخصاً حذف قیام مسلحانۀ عمومی توده یی؛ یعنی حذف استراتژی مبارزاتی برای پیروزی انقلاب سوسیالیستی در امریکا. چهارمی نفی قهر انقلابی و رد دیکتاتوری پرولتاریا…. در این زمینه بعداً بیشتر صحبت خواهیم نمود.
بنا بر این “حزب کمونیست انقلابی امریکا” و شخص آواکیان با استفاده از مارکس، لنین و مائوتسه دون می خواهند طوری وانمود سازند که از آنها پیروی میکنند، به این طریق خط رویزیونیستی خود را انقلابی جا زنند.
آواکیان بزرگترین مقتدر جنبش انقلابی انترناسیونالیستی و بنیان گذار همین جنبش بود؛ او نمونۀ تیپیک بر جستهای است از این که چگونه تصدیق لفظی مارکس، لنین و مائوتسه دون در عمل کار را به آن جا کشاند که مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم را به رویزیونیزم یعنی آموزش بورژوا لیبرالی که “مبارزه طبقاتی”غیر انقلابی پرولتاریا را تصدیق دارد ـ تبدیل گردد. ما این موضوع را در نمونه های برنشتین، کائوتسکی، پلخانف، خروشچف و تینگ سیاهو پنگ به وضوح مشاهده نمودیم.
رویزیونیزم برنشتین، کائوتسکی، پلخانف و …. به کمک سفسطههای آشکار مارکسیزم را تصدیق می کردند، ولی در عمل آن را از مضمون انقلابی تهی میساختند ـ همان گونه که همین حالا جناب چکاوک چپ و راست نقل قول های تحریف شده از مارکس، لنین و مائوتسه دون میآورد و جوهر انقلابی آن را بدور میریزد تا بتواند اهداف رویزیونیستی خود را جایگزین آن بنماید ـ آن ها همه چیز را در مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم تصدیق میکنند به جز طرق انقلابی مبارزه(قهر انقلابی پرولتاریا علیه بورژوازی)، تبلیغ و ترویج و تدارک آن و تربیت توده ها و نسل جوان در این جهت. اما آواکیان و حزب تحت رهبری اش بر خلاف تمام رویزیونیست ها از “تکاملات خلاقانۀ” مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم بحثی ندارد، بلکه از روی بی مسلکی اندیشه، زیر نام “موج دوم انقلاب” و رد انقلاب قهری و رد دیکتاتوری پرولتاریا، می خواهد کمونیزم را با بورژوازی آشتی دهد.
حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان نه تنها علیه رویزیونیزم “سنتز نوین” آواکیان و خط مطروحه رویزیونیستی اساسنامه و مانیفست و اساسنامه جدید حزب کمونیست انقلابی امریکا به مبارزه بر خاسته است، بلکه “اندیشه گونزالو” و “راه پاراچندا” را انحراف از اصول مائوئیستی دانسته و علیه هر دو به مبارزه بر خاسته است. و همین اکنون حزب کمونیستنیپال (مائوئیست) تحت رهبری پاراچندا را نیز به عنوان یک حزب رویزیونیستی میشناسد و علیه آن مبارزه میکند.
زمانی که حزب کمونیست نیپال (مائوئیست) “راه پاراچندا” را مطرح کرد، حزب کمونیست (مائوئیست)افغانستان به آن به مخالف بر خاست، اما حزب کمونیست انقلابی امریکا علاوه بر اینکه آن انحراف نخواند و علیه آن به مبارزه بر نخواست، بلکه مخالفت حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان علیه “راه پاراچندا” را دگماتیستی و ناشی از انجماد تیوریک دانست.
از زمانی که جنبش انقلابی انترناسیونالیستی ایجادگردید، حزب کمونیست پیرو تحت رهبری گونزالو با طرح “اندیشه گونزالو” و حزب کمونیست نیپال(مائوئیست) تحت رهبری پاراچندا با طرح “راه پاراچندا” مدعی تکامل مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم گردیدند. این دو حزب مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم را دور نریختند، بلکه با خام بازی و خام اندازی مدعی تکامل آن گردیدند.
حزب کمونیست پیرو و حزب کمونیست نیپال (مائوئیست) تا جائي كه مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم را بكار بستند بصورت درست و اصولی پیش رفتند، و انقلاب در هر دو کشور را به جلو سوق دادند. اما بعد از آن که “اندیشه” و “راه” را مطرح کردند، و خواستند که آن را در انقلاب بکار گیرند، مرتکب اشتباهات جبران ناپذیر گردیدند و جنگ خلق های پیروزمند هر دو کشور که رو به پیشرفت و پیروزی بود، منجر به شکست نمودند. حزب کمونیست نیپال (مائوئیست) تا آنجا پیش رفت که به رویزیونیزم گرائید. اما این مسأله در قبال “حزب کمونیست انقلابی امریکا” و شخص آواکیان فرق میکند. زیرا که حزب کمونیست انقلابی امریکا نه حزب کمونیست نیپال(مائوئیست) است و نه هم کمونیست پیرو. آواکیان نه پاراچندا است و نه هم گونزالو.
همان طوری که قبلاً بیان گردید، آواکیان نه تنها رهبری حزب کمونیست انقلابی امریکا را به عهده داشت، بلکه بنیانگذار جنبش انقلابی انترناسیونالیستی نیز بود. آواکیان و حزبش رهبری جنبش انقلابی انترناسیونالیستی را عهده دار بودند و نقش کلیدی در رهبری کمیته جنبش انقلابی انترناسیونالیستی از ابتدا تا انتها داشتند. اما انحراف آواکیان و حزب تحت رهبریاش عمیقتر و گستردهتر از انحراف پاراچندا و حزب تحت رهبری او است. حزب کمونیست نیپال (مائوئیست) به اثر انحرافات “راه پاراچندا” به رویزیونیزم،گرائید اما او هیچ وقت مدعی “چهار چوبه نوین” نگردید و مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم را کاملاً دور نریخت. بلکه روی “راه پاراچندا” به عنوان “تکامل خلاقانۀ” مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم پا فشاری نمود، تا این که به گودال رویزیونیزم افتاد. اما آواکیان مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم را انکار نمود، و بیانیه جدید حزب کمونیست انقلابی امریکا به صراحت یک فراخوان مختصر و فشرده جهانی را این گونه بیان نمود:
« به انقلابیون و کمونیست های سراسر جهان! به تمام آنانی که تشنه جهانی کاملا متفاوت و بسیار بهتر هستند! بیایید به هیچ شکلی به گذشته پناه نبریم و پشت آن سنگر نگیریم. بیایید با بصارت بطرف هدف کمونیستی و رهایی بشریت پیش رویم.»
همه به خوبی میدانیم که گذشته ما مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم، کمون پاریس، انقلاب 1917 اکتبر، انقلاب 1949 چین و انقلاب فرهنگی 1947 میباشد. هر گاه کسی اندکی به الفبای مبارزه آشنائی داشته باشد، دقیقاً درک میکند که تأکید بیانیه حزب کمونیست انقلابی امریکا بر این که «به هیچ شکلی به گذشته پناه نبریم و پشت آن سنگر نگیریم»، آنست تا مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم، کمون پاریس، انقلاب 1917 اکتبر ، انقلاب 1949 چین و انقلاب فرهنگی را بنام گذشته مورد تردید قرار داده و زیر نام “موج اول انقلاب” رد نماید،تا بتواند تئوری من در آوردی خود را زیر نام «موج دوم انقلاب» انقلابی جا بزند.
حزب کمونیست انقلابی امریکا این گونه موج اول انقلاب که از کمون پاریس شروع میشود و به انقلاب فرهنگی ختم میگردد پایان یافته تلقی نمود و مدعی “موج دوم انقلاب” تحت رهبری آواکیان گردید.
رفیق ضیاء طرح تئوریک رویزیونیستی حزب کمونیست انقلابی امریکا را با ارائه مانیفیست جدیدش در میزان 1390 خورشیدی این گونه بررسی نمود:
«مارکسیزم – لنینیزم – مائوئیزم را از متن اسناد اساسی و غیر اساسی اش حذف می نماید و یک مانیفیست بیرون می دهد تا گویا جای مانیفیست نوشته شده توسط مارکس و انگلس را بگیرد. چنانچه غیر از کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران ( م ل م ) کسان دیگری هم با آنها بایستند و کمی زور شان بیشتر شود، جهتگیریهای تاکتیکی مارکسیستی – لنینیستی – مائوئیستی شان را هم نفی خواهند کرد و پست مارکسیزم – لنینیزم – مائوئیزم شان را کاملا عریان و بی پرده مطرح خواهند نمود. انحرافات در جنبش بین المللی کمونیستی همیشه به همین صورت آمده و در نهایت کاملا خود را عریان ساخته است. رویزیونیست های چینی در همان فردای کودتای شان تمام حرفهای شان را نگفتند. آنها چهار نفر را – که مائو پنجمین شان بود – در ابتدا تحت شعار اندیشه مائوتسه دون و دفاع از مائوتسه دون دستگیر و زندانی ساختند و پس از آنکه گاردهای سرخ را مجموعا سرکوب کردند، پایان انقلاب فرهنگی و تطبیق شعار چهار مدرنیزاسیون را اعلام کردند.
نادیده گرفتن گذشته تاریخی جنبش بین المللی کمونیستی توسط مانیفیست جدید آر سی کل دوره مبارزات جنبش انقلابی انترناسیونالیستی را نیز در بر میگیرد. در قسمتی از این مانیفیست صرفا تذکر کوتاهی در مورد جنبش انقلابی انترناسیونالیستی به عمل آمده است، آنهم بدون این که کل تاریخ مبارزاتی بیست و چند ساله آن سزاوار یک جمعبندی و لایق یک درس آموزی دانسته شود و حتی بدون این که بطور مشخص سزاوار یک اشاره صریح دانسته شود.»
رفیق ضیاء در ادمه چنین میگوید:
« در رابطه با آر سی پی یک مسئله کاملا مشخص و روشن است: آر سی پی از اساسنامه و مانیفیست جدیدش و همچنان از سایر اسنادش مارکسیزم – لنینیزم – مائوئیزم را حذف کرده است. چرا چنین کرده است؟ اولا به دلیل اینکه از نظر این حزب موج اول انقلاب کمونیستی که چهارچوب بیان تیوریکش مارکسیزم – لنینیزم – مائوئیزم بود به پایان رسیده است و لذا چهارچوب بیان تیوریک آن نیز باید یک چیز پایان یافته و قابل حذف باشد. ثانیا موج دوم انقلاب پرولتری که بعد از پایان یافتن موج اول انقلاب تازه باید شروع شود، قاعدتا باید بیان تیوریک جدید ویژه خود را بعد از بیان تیوریک قبلی داشته باشد. همین پست م ل م یا پسا م ل م است یعنی بعد از م ل م. حالا فرقی نمی کند که آلن بادیو توسط آر سی پی رد شده باشد یا با او همنوایی صورت گرفته باشد. پست مارکسیزم آلن بادیو بصورت برهنه تری بورژوایی است. پست م ل م آر سی پی یک پست م ل م ” کمونیستی ” است یا بعبارت دیگر ” کمونیزم ” آر سی پی پست م ل م است. ” کمونیزم ” قبل از مارکسیزم هم بوده است و آن کمونیزم سوسیالیست های تخیلی بود. حالا گویا کمونیزم بعد از مارکسیزم – لنینیزم – مائوئیزم هم داریم که گویا میخواهد کمونیزم را در یک قالب بندی تیوریک جدید ارائه نماید.»
آواکیان در واقع می خواست برای پسا مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم یا به عبارت دیگر برای رویزیونیزم “سنتز نوین” خود که در حال شکلگیری بود، پیشاپیش یک چهار چوب بین المللی جور نماید. اما تلاش های چندین ساله درین راستا نتوانست موفقیت بین المللی قابل محاسبه ای برای حزب کمونیست انقلابی امریکا بار آورد. در حالی که حزب کمونیست انقلابی امریکا در کمیته جنبش انقلابی انترناسیونالیستی عملاً از موقعیت رهبری برخوردار بود، با آن هم به جز از تعدادی از کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) دیگر کسی از منسوبین جنبش انقلابی انترناسیونالیستی به دنبال «سنتز نوین» آواکیان حرکت نکرد. همین دلیل بود که حزب کمونیست انقلابی امریکا تحت رهبری آواکیان از جنبشی که سالها در سطح بین المللی تحت رهبری اش قرار داشت کنار کشید و آن را بلا تکلیف رها کرد.
حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان بارها در مقالات متعدد، گسست آواکیان و حزب کمونیست انقلابی امریکا را از مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم متذکر گردیده است. ابتدا این مقالات در نشریه درونی حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان نشر گردید و به دسترس تمامی اعضا و هوداران حزب قرار گرفت. این مقالات سپس به دسترس کمیته جنبش انقلابی انترناسیونالیستی قرار داده شد و حزب ما از آن ها خواست تا مقالات را به نشریه درونی جنبش(استره گل) نشر نمایند و به دسترس کل اعضای جنبش قرار دهند. از آن جائی که کمیته جنبش انقلابی انترناسیونالیستی در دست حزب کمونیست انقلابی امریکا و حزب کمونیست ایران (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) قرار داشت، این کار را نکردند، یا به عبارت دیگر مقالات را سانسور نمودند تا اعضای جنبش انقلابی انترناسیونالیستی از آن بی خبر بماند. حزب کمونیست انقلابی امریکا و دنباله روانان ایرانی شان نه تنها که مقالات و اسناد حزب ما را سانسور نمودند، بلکه مقالات رفیق م. دامون که علیه «سنتز نوین» به رشته تحریر در آمده بود نیز سانسور نمودند. این کار نه یک بار و یا دوبار بلکه به مدت چهار سال این سانسور از طرف حزب کمونیست انقلابی امریکا و دنباله روانان ایرانی شان صورت گرفت. بعد از چهار سال حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان به این نتیجه رسید که مبارزات درونی علیه رویزیونیزم «سنتز نوین» آواکیان نمیتواند نتیجه قطعی بدهد. زیرا از یک طرف آنها مقالات ما را سانسور می کنند و از طرف دیگر علناً به تیلیغ و ترویج رویزیونیزم «سنتز نوین» می پردازند. لذا مبارزات را باید به صورت علنی ادامه دهد. همین که اولین مقاله علیه «سنتز نوین »آواکیان به شعله جاوید منتشر گردید، چند روز بعد توسط کارکن کمیته جنبش انقلابی امریکا(یحی) به حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان اطلاع داده شد که در صورت موافقه شما بحث پولینوم چهارم حزب تان را یکجا با بحث متقابل آن از طرف حزب کمونیست انقلابی امریکا در نشریه درونی جنبش می اندازیم.
حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان به اطلاع کمیته جنبش رساند که دیگر وقت این کار گذشته است. ما در ابتدای موضعگیری در پولینوم چهارم، و حتی تا آخرین لحظات قبل از انتشار سند جدید حزب کمونیست ایران ( م ل م )، این تقاضا را داشتیم و خیلی هم خوش میشدیم که جواب رفقای امریکایی همراه با نوشته ما در نشریه درونی جنبش می افتاد. ولی حالا برای ما ثابت شده که در واقع چیزی بنام کمیته جنبش یعنی کمیته رهبری کننده کل جنبش وجود ندارد و چیزی که هست و وجود دارد یک گروپ امریکایی و ایرانی مبلغ برای خط جدید اساسنامه و بیانیه حزب کمونیست انقلابی امریکا است. به این شکل ما با شما دیگر بحث درونی نداریم. نتیجهای که کمیته مرکزی حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان از پیشنهاد حزب کمونیست انقلابی امریکا در مورد پیش برد مبارزات به شکل درونی گرفت این بود که حزب کمونیست انقلابی امریکا و دنباله روانان ایرانیاش میخواهند اتوریته جنبشی خود را به بهانه بحث متقابل درونی علیه ما اعاده کنند، اما ما نمی گذاریم این کار صورت بگیرد. فلهذا حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان مبارزاتش را علیه رویزیونیزم «سنتز نوین» آواکیان به صورت علنی ادامه داد. حینی که مبارزات حزب ما علنی صورت گرفت. رفیق م. دامون از ما خواست تا مقالاتش را در ویب سایت حزب بار گذاری کنیم و ما هم این کار را نمودیم.
با علنی شدن مبارزات حزب ما علیه رویزیونیزم «سنتز نوین » آواکیان رفیق اجیت یکی از رهبران برجستهای حزب کمونیست (مارکسیست ـ لنینیست) ـ که بعدها حزبش به حزب کمونیست (مائوئیست) هند به وحدت رسید و ادغام شد ـ نیز علیه این رویزیونیزم موضع گیری نمود، و به تعقیب آن تمامی احزاب مائوئیست جهان علیه رویزیونیزم «سنتز نوین» آواکیان به مبارزه برخاستند و مواضع شان را به صورت روشن بیان نمودند. همین مبارزات جدی بود که رویزیونیزم نوخاستهای آواکیان را میخکوب نمود و نگذاشت که اتوریته جنبشی برای خود بسازد.
همانطوری که بیان گردید آواکیان بزرگ ترین و مقتدرترین جنبش انقلابی انترناسیونالیستی را بنیان گذاری نمود. او خدمات فنا ناپذیر مائوتسه دون را به رشته تحریر درآورد. در سال 1984 میلا دی بیانیه جنبش انقلابی انترناسیونالیستی که به کمک 15 حزب و سازمان مائوئیستی امضاء گردیده بود منتشر نمود.
حزب کمونیست انقلابی امریکا در سال 1996 میلادی در جلسه مشترک احزاب و سازمان های مائوئیست جهان شرکت نمود و بیانیه «زنده باد مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم و در بارۀ اوضاع جهانی» را امضاء نمود. این حزب در سال 2000 میلادی پای بیانیه میلنیوم را نیز امضا کرد. اما به یک بارگی به همه این ها پشت پا زد و همه را به حال خودش رها نمود و همین اکنون به انحا مختلف به بورژوازی لیبرال را تبرئه میکند، و آنرا میآراید و مانند هر مبلغ و ایدئولوگ بورژوازی در انتخابات سال 2020 در امریکا کنار بایدن این جنایت کار تاریخ ایستاد و به او در انتخابات کمک نمود تا برنده شود. او با این عمل خود هر اندیشهای را در باره انقلاب و هر گامی را به سوی مبارزه مستقیم انقلابی، مورد استهزا قرار داده و میدهد. امروز دنباله روانان آن به شمول جناب چکاوک این وظیفه را به عهده گرفته اند تا هر اندیشهای را در باره انقلاب و و هر گامی را به سوی مبارزات مستقیم انقلابی را مورد استهزا قرا دهند.
طبقه کارگر و نیروهای انقلابی مائوئیست به خوبی آگاهند که بدون جنگ بی امان، علیه این ارتداد، سست عنصری، خوش خدمتی در قبال رویزیونیزم، اپورتونیزم و ابتذال نظری مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم که توسط چنین نمایندگانی دامن زده میشود، نمیتوانند هدف جهانی ـ انقلابی خود را عملی سازند. رویزیونیزم آواکیان پدیدۀ تصادفی نبوده، بلکهکه محصول اجتماعی تضادهای درون جنبش انقلابی انترناسیونالیستی است که آمیزهای از وفاداری لفظی به مارکس، لنین و مائوتسه دون و تبعیت عملی از اپورتونیزم است.
اگر مبارزه حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان و سایر احزاب و نیروهای مائوئیست جهان علیه رویزیونیزم و ابتذال نظری بینظیر آواکیان نمیبود و این مبارزه در درون جنبش انقلابی انترناسیونالیستی دامن نمیخورد، حزب کمونیست انقلابی امریکا و دنباله روانان ایرانی اش میتوانست به سادگی اتوریته جنبشی خود را اعاده نموده و کل جنبش انقلابی انترناسیونالیستی را به دنبال رویزیونیزم خود بکشاند.
هر دو حزب در اولین گام شان بعد از نشر بیانیه و اساسنامه جدید حزب کمونیست انقلابی امریکا به وضوح اعلان نمودند که «موج اول انقلاب که از کمون پاریس شروع شد و به انقلاب فرهنگی چین خاتمه یافته است. دوران آن سپری شده، لذا نیاز به موج دوم انقلاب است.» مانیفیست حزب کمونیست انقلابی امریکا انقلابیون و کمونیستهای جهان را چنین مورد خطاب قرار میدهد : « به انقلابیون و کمونیست های سراسر جهان! به تمام آنانی که تشنه جهانی کاملا متفاوت و بسیار بهتر هستند! بیایید به هیچ شکلی به گذشته پناه نبریم و پشت ان سنگر نگیریم. بیایید با بصارت بطرف هدف کمونیستی و رهایی بشریت پیش رویم.» به تعقیب آن دنباله روانان ایرانی شان کمونیست های ایران را در مقالۀ تحت عنوان « کمونیزم بر سر دوراهی: پژمردگی یا شگوفایی ـ خطاب به همه کمونیست های ایران» چنین مورد خطاب قرار میدهند: «مانيازبه سلاح فكري جديد داريم كه تاواقعيتهاي جهان مادي وراه تغييرآنهاراعميقترهمه جانبه تروصحيحترتوضيح دهد.»
به تعقیقب آن اعلان نمودند که«سلاح ما دیگر زنگ زده شده و به درد انقلاب نمی خورد، نباید پشت آن سنگر گرفت.» این اظهارات به چه معنا است. آیا این ادعا به معنای دو ریختن مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم نیست؟ اگر نیست، پس چیست؟
وقتی از انقلابیون و کمونیستهای جهان خواسته میشود که «به هیچ شکلی به گذشته پناه نبریم و پشت آن سنگر نگیریم» یا وقتی ادعا میشود که«مانيازبه سلاح فكري جديد داريم كه تا واقعيتهاي جهان مادي وراه تغييرآنهاراعميقترهمه جانبه تر و صحيحتر توضيح دهد.» به این معنا است که مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم دیگر از کار افتاده و نمی تواند« واقعيتهاي جهان مادي وراه تغييرآنهاراعميقترهمه جانبه تر و صحيحتر توضیح دهد» به معنای پشت نمودن و اصول اساسی مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم و نفی کامل این اصول است. این دیگر رویزیونیزم تمام عیار است که به چاکر بورژوازی تبدیل گردیده است.
در بحث مانیفیست حزب کمونیست انقلابی امریکا به خوبی مشاهده میکنید که این حزب دیگر صحبتی از رهایی طبقاتی یعنی طبقه پرولتاریا ندارد، بلکه میخواهد «با بصارت بطرف هدف کمونیستی و رهایی بشریت پیش» رود. این صحبت صاف و پوست کند بورژوازی است. زیرا در جامعه طبقاتی نمیتوان خواست مافوق طبقاتی مطرح نمود، نمیتوان عشق و کینه در دل نداشت. نمیتوان همه را یکسان دوست داشت. بنا به قول مائوتسه دون:
«در جهان هیچ عشق و کینۀ بی دلیل وجود ندارد. اما در مورد به اصطلاح “عشق بشریت”، از موقعی که بشریت به طبقات تقسیم گردیده، هر گز چنین عشق کلی و شامل وجود نداشته است، عدهای زیادی از”حکیمان و خردمندان” نیز چنین میکردند، اما تا امروز هیچ کسی آنرا در واقع عملی نساخته است، زیرا که این در جامعه طبقاتی امر غیر ممکن است،عشق واقعی بشریت فقط وقتی میسر خواهد شد که طبقات از سراسر جهان از میان بروند. جامعه را طبقات به گروه های آنتاگونیستی متعددی تقسیم کرده اند، فقط پس از بر افتادن طبقات است که عشق تمام بشریت به ظهور خواهد رسید، عجالتاً چنین عشقی وجود ندارد. ما نمی توانیم دشمنان خود را دوست بداریم، ما نمی توانیم زشتی های جامعه را دوست بداریم، هدف ما بر انداختن آنها است. عقل سلیم این طور حکم می کند؛ آیا ممکن است که بعضی نویسندگان و هنر مندان ما هنوز هم این حقیقت را نفهمند؟ «آثار ادبی و هنری همیشه روشنائی و تاریکی را به نسبت مساوی درست نصف به نصف،عرضه داشته اند» این ادعا حاکی از آشفته فکری بسیار است، این درست نیست که ادبیات و هنر همیشه این طور عمل کرده اند. بسیاری از روشنفکران خرده بورژوایی هر گز روشنایی را نیافته اند. آثار آنها فقط تاریکی را بر ملا میکند…» (مائو ـ منتخب آثار ـ جلد سوم ـ صفحات 135 ـ 136)
این نقل قول مائوتسه دون درست حزب کمونیست انقلابی امریکا تحت رهبری آواکیان و دنباله روانان ایرانی ـ افغانستانی شان را نشانه گرفته است. در مورد آواکیان و حزب تحت رهبریاش و هم چنین دنباله روانان ایرانی شان صحبت به گونهای دیگری است. این دو حزب تا زمانی که مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست بودند، آثار شان به وضوح کامل همیشه بیانگر روشنایی بود، اما از زمانی که به این اصول پشت نمودند، هر گز نتوانستند که بیانگر روشنایی باشند و «آثار آنها فقط تاریکی را بر ملا میکنند.» به همین دلیل است که آنها به اومانیزم غیر طبقاتی رجوع نموده اند و از موضع طبقاتی پرولتری به موضع غیر طبقاتی چرخش نموده اند. هر مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست همیشه در موضع طبقاتی پرولتری قرار دارد و با صراحت اعلان میدارد که ماتریالیزم دیالکتیک در خدمت پرولتاریا است. و همیشه روی رهایی طبقه پرولتاریا پافشاری مینماید نه «رهایی بشریت». دفاع از بشریت در شرایط کنونی در حقیقت دفاع از طبقه ستمگر جامعه است و در ضدیت با اصول اساسی مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی قرار دارد.
در حقیقت مبارزه حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان و به تعقیب آن مبارزه احزاب و نیروهای مائوئیست جهان علیه این رویزیونیزم بود که استقامت تاکتیکی هر دو حزب تغییر نمود و به ظاهر به قبول لفظی مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم اکتفا نمودند، اما در عمل از اپورتونیزم تبعیت نموده و مینمایند.
حزب ما بعد از سال 2006 میلادی توجه خاصی به آثار آواکیان و دنباله روانان ایرانی اش معطوف نمود و در اثر مبارزه ثابت نمود که آنها آموزش مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم را کاملاً تحریف نموده با روح اپوتونیزم دمساز ساخته اند، و در عین قبول انقلاب و کمونیزم در گفتار، در کردار از آن دست کشیده اند و به چاکر بورژوازی تبدیل گردیده اند.
اشتباه اساسی نظریه آواکیان و حزب کمونیست انقلابی امریکا در اساسنامه و مانیفیست شان راجع به دیکتاتوری پرولتاریا، انقلاب و جنگ های انقلابی در واقع همان تحریفات اپورتونیستی آموزش مارکس، لنین و مائوتسه دون در بارۀ دولت و انقلاب جهانی است.این موضوع را حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان در سیمنار وسیع حزبی به طور مفصل به عنوان موضع پسا مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی و رویزیونیستی حزب کمونیست انقلابی امریکا افشاء نمود و از آن به بعد علیه این خط انحرافی به مبارزه برخاست.
این تذکرات الزامی است زیرا حزب ما از سال 2006 میلادی به این طرف مبارزه علیه ارتداد حزب کمونیست انقلابی امریکا تحت رهبری آواکیان و دنباله روانان آن را شروع نموده و آشکارا ثابت ساخته که آواکیان و دنباله روانان شان به رویزیونیزم گرائیده اند.
تحریف دهشتناک مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم توسط آواکیان و حزب تحت رهبری اش را به چه چیزی باید تعبیر نمود؟ هر گاه به خواهیم از نظر فلسفی بحث نمائیم، آن وقت مطلب عبارت میشود از جا زدن رویزیونیزم به جای مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم، و سفسطه جویی به جای دیالکتیک. در این عمل آواکیان با استادی رسیده است. و اگر بخواهیم از نظر عمل سیاسی صحبت نمائیم، آن گاه مطلب عبارت می شود از چاکری به درگاه بورژوازی.
حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان و هم چنان احزاب و سازمان های مائوئیست جهان در مورد رویزیونیزم “سنتزنوین” آواکیان به قدر کافی صحبت نموده اند. در این باره میتوانید به ویبسایت حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان مراجعه نمائید. در این جا لزومی به بحث بیشتر در این مورد را نمیبینم و میخواهیم به طور خلاصه خصوصیات برجسته و مهم رویزیونیستی حزب کمونیست انقلابی امریکا تحت رهبری آواکیان را که در گزارش سیاسی به کنگره دوم حزب ما آمده است، در این جا ذکر کنم.
«رویزیونیزم پسا مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئزم آواکیانی بطور کلی به حذف مارکسیزم- لنینیزم- مائوئیزم، هم از لحاظ لفظی و هم از لحاظ ماهوی از ادبیات حزبی اش [ به ویژه در اساسنامه و بیانیۀ جدیدش]، قرار ذیل دست زده است:
حـذف عـبـارت مارکسـیزم- لنینیـزم- مائـوئیـزم؛
حـذف ارتش انـقـلابـی خـلـق به عنوان دومین سلاح انقلاب؛
حذف استراتژی مبارزاتی جنگ خلق و مشخصاً حذف قیام مسلحانۀ عمومی توده یی؛ یعنی حذف استراتژی مبارزاتی برای پبروزی انقلاب سوسیالیستی در امریکا.
طرح استراتژی مبارزاتی جبهوی بجای استراتژی مبارزاتی جنگ خلق؛
طرح چهارچوب تیوریکی نوین برای جنبش کمونیستی بین المللی؛
دنیای موجود را یک دنیای بنیاداً متفاوت و اساساً متغییر از دنیای زمان مارکس و لنین و مائو دانستن؛
خاتمه یافته تلقی کردن امواج انقلابات پرولتری از زمان کمون پاریس تا انقلاب فرهنگی چین؛
امکان نابودی کلی جنبش کمونیستی بین المللی را مطرح کردن؛
نفی جبر علّی از لحاظ فلسفی و برین پایه نفی ضرورت انقلاب کمونیستی در دنیای کنونی و صرفاً آن را در حد احتمال و امکان مطرح کردن؛
کمرنگ ساختن دیکتاتوری پرولتاریا و کمرنگ ساختن تیوری ادامۀ انقلاب تحت دیکتاتوری پرولتاریا؛
کمرنگ ساختن مبارزات طبقاتی در مجموع و کمرنگ ساختن مبارزات طبقاتی پرولتری بطور خاص در قالب طرحات اومانیستی؛ و…»
مسایل فوق الذکر خصوصیات برجسته و مهم رویزیونیزم مسلط بر حزب کمونیست انقلابی امریکا است. این رویزیونیزم بدترین نمونه در جنبش انقلابی انترناسیونالیستی بوده و هست. و باید با جدیت علیه آن مبارزه شود. زیرا هر جایی که مرداب وجود دارد مکروبهای مضر وجود داردو رشد و نمو مینماید، وقتی خرده بورژوازی متزلزل و هراسان از انقلاب و نیروهای رویزیونیستی وجود دارد، ظهور و رشد بنیادگرایی و نیروهای عقب مانده نیز وجود دارد. هر گاه علیه آن مبارزات جدی و پیگیر صورت نگیرد، دقیقاً که سراپای جامعه را خواهد گرفت.
رویزیونیزم چنان مردابی است که بعد از مرگ استالین در شوروی و به تعقیب آن بعد از مرگ مائوتسه دون در چین زمینه رشد مکروبهای مضر را در سراسر جهان به وجود آورد و بستر مناسبی برای رشد بنیادگرایی به جای جنبشهای آزادیبخش ملی گردید.
هر گاه تاریخ جنبش کمونیستی (مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی) جهان را مطالعه نمائید، ضرباتی که رویزیونیزم بر این جنبش وارد ساخته حتی یک دهم آن را امپریالیزم نتوانسته وارد سازد. از بین بردن پایگاه انقلابی پرولتاریا در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و منهدم نمودن پایگاه انقلابی خلقها و پرولتاریای جهان در چین، نتیجه تبارزات رویزیونیزم است. به همین ترتیب منفعل ساختن هسته رهبری پرولتاریا که با زحمات بی دریغ احزاب و سازمانهای مائوئیست جهان بوجود آمده بود(جنبش انقلابی انترناسیونالیستی) نتیجه بروز رویزیونیزم و تسلط این رویزیونیزم بر حزب کمونیست انقلابی امریکا است.
همان طوری که قبلاً بیان گردید که سه نوع انحراف در جنبش انقلابی انترناسیونالیستی رونما گردید، یکی انحراف عمیق ایدئولوژیک ـ سیاسی “اندیشه گونزالو” بود و دیگری انحراف عمیق ایدئولوژیک ـ سیاسی “راه چاراجندا” که منجر به تسلط رویزیونیزم در درون حزب کمونیست نیپال (مائوئیست) گردید، اما رویزیونیزم مسلط بر حزب کمونیست نیپال (مائوئیست) و انحراف عمیق ایدئولوژیک ـ سیاسی “اندیشه گونزالو” چندان موثر واقع نگردید و نتوانست اثر منفی روی جنبش انقلابی انترناسیونالیستی بگذارد. اما رویزیونیزم ” سنتزهای نوین ” آواکیان نه تنها که مرزهای ایدئولوژیک ـ سیاسی را مخدوش نمود، بلکه ” کمیته جنبش انقلابی انترناسیونالیستی ” و مجله ” جهانی برای فتح ” را ملغی نمود. علت این امر آن بود که کمیته جنبش انقلابی انترناسیونالیستی و انتشار مجله جهانی برای فتح در دست ” حزب کمونیست انقلابی امریکا” و دنباله روانان ایرانی شان بود. این حرکت و عملکرد رویزیونیستی روی جنبش انقلابی انترناسیونالیستی اثرات منفی گذاشت و جنبش را عملاً دو پارچه نمود، و آواکیان و دنباله روانانش که در اقلیت بودند، عملاً در خدمت بورژوازی انحصاری در آمدند. آواکیان با رویزیونیزمش تا آن جا پیش رفت که در انتخابات ریاست جمهوری در کنار بایدن ایستاد و زمینه ساز رشد بیشتر مکروبهای مضر در امریکا گردید.
حال بگذار که جناب چکاوک ما را متهم بکارگیری سیاست دوگانه نماید و بنویسد:
««اگر برنامه حکما را راهنمای سیاست ها و فعالیت های سیاسی اش بدانیم، به این نتیجه می رسیم که محتوای این دو صفحه سیاست دوگانهی حکما را به نمایش می گذارد و تضاد تئوری و عمل حکما را آشکار می سازد. حکما در برنامه اش از پرولتری، همبستگی و پیشرفت کمونیست ها، جنک رهایی بخش، داشتن پایگاه های انقلابی و نقش شایسته “حزب کمونیست انقلابی امریکا، (که) حزب انترناسیونالیست کبیری است» می نویسد، ولی در سایت اش ضد آن عمل می کند.»
هر گاه کسی الفبای مبارزه را بداند دقیقاً درک میکند که حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان و بقیه احزاب مائوئیست جهان پا بند به اصولی اند که در کنفرانس جنبش انقلابی انترناسیونالیستی و جلسات گستردۀ احزاب شامل در این جنبش به تصویب رسیده است، نه ملزم و پابند به اساسنامه و بیانیۀ جدید حزب کمونیست انقلابی امریکا. تعهد ما با حزب کمونیست انقلابی امریکا بر مبنای همین اسناد تصویب شده است. تا زمانی که حزب کمونیست انقلابی امریکا و دنباله روانان ایرانی اش به این اصول پابند بودند، حزب ما از ایشان به نیکی یاد میکرد، اما وقتی که آنها این اصول را زیر پا نمودند، نه تنها حزب ما، بلکه تمامی احزاب مائوئیست جهان علیه حزب کمونیست انقلابی امریکا به مبارزه برخاستند.
از دید آقای چکاوک لنین را هم باید در مورد کار برد سیاست دوگانه اش در مورد کائوتسکی و پلخانف سر زنش نمود و تئوری و عملش را در تضاد باهم مقایسه نمود؟! لنین در یک زمان هر دو نفر را مورد تأئید قرار میداد، اما در زمان دیگر علیه هر دو نفر به مبارزه برخاسته است. چرا؟ به این دلیل تا زمانی که به اصول مارکسیستی پابند بودند با ایشان همنوا بود و ایشان را مورد تأئید قرار میداد و همین که به اصول مارکسیستی تجدید نظر نمودند علیه شان به مبارزه برخاست. مائوتسه دون هم علیه حزب کمونیست (بلشویک) روسیه نیز چنین نمود. رهنمای ایدئولوژی و عمل ما مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم است. هر فرد، حزب و یا سازمانی که بر این اصول استوار باشد مورد تأئید ما قرار دارد، اما زمانی که از اصول انحراف نماید و یا به آن پشت کند علیه آن به مبارزه بر خواهیم خاست.
اسناد تصویب شدۀ جنبش انقلابی انترناسیونالیستی در جلسات گستردۀ احزاب شامل در این جنبش عبارت اند از:
1 – بیانیه جنبش انقلابی انترناسیونالیستی، مصوب کنفرانس بین المللی سال 1984.
2 – زنده باد ماركسيزم- لنينزم- مائوئيزم و دربارۀ اوضاع جهاني، مصوب نشست گستردۀ سال 1993
3 – قطعنامۀ ميلینيوم، مصوب جلسۀ گستردۀ سال 2000
4 – اصول و احکام تشكيلاتي در عملکرد “جاا”.
بطور مشخص، تعهدات متقابل ما با حزب کمونیست انقلابی امریکا، مبتنی بر همین چهار سند فیصله شدۀ جنبش انقلابی انترناسیونالیستی بوده است، نه بیانیه و اساسنامۀ حزب کمونیست انقلابی امریکا.
اصول و احکام تشكيلاتي جنبش انقلابی انترناسیو نالیستی برمبناي اصول مارکسیزم – لنینیزم – مائوئیزم پي ريزي شده و این اصول تشکیلاتی به صراحت اعلام نموده كه مارکسیزم – لنینیزم – مائوئیزم ايدئولوژي رهنما وعمل جنبش انقلابي انترناسيونالستي است. زمانی که در نشست گستردۀ سال 1993 سند زنده باد مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم و در بارۀ اوضاع جهانی به امضاء رسید، فیصله به عمل آمد که در متن بیانیۀ جنبش انقلابی انترناسیونالیستی نیز در همه جا عبارت ” مارکسیزم- لنینیزم- اندیشۀ مائوتسه دون” به عبارت “مارکسیزم- لنینیزم- مائوئیزم” تبدیل گردد. هيچكس حق ندارد كه عهد شكني نمايد.اما حزب کمونیست انقلابی امریکا و”حزب كمونيست ايران(م- ل- م) هم ازلحاظ تشكيلاتي وهم از لحاظ ايدئولوژيك این عهد شكني را نمودند. تا زماني كه حزب کمونیست انقلابی امریکا بر این اصول استوار بود حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان از آن به نیکی یاد مینمود و این حزب مورد تأئیدش قرار داشت، اما از زمانی که عهد شکنی نمودو به اصول تشکیلاتی جنبش انقلابی انترناسیونالیستی پشت نمود و مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم از اسناد حزبی و به خصوص اساسنامه جدید و مانیفیست شان پس نمودند، رسالت و وظیفه حزب ما این بود که علیه این ارتداد به ایستد و مبارزه نماید. همان طوری که لنین علیه ارتداد کائوتسکی، پلخانف و بقیه رویزیونیستها ایستاد و مائوتسه دون علیه ارتداد خروشچف به مبارزه برخاست و چهره رویزیونیستی شان را بر ملا نمود.
جناب چکاوک در مقایسۀ حزب کمونیست نیپال (مائوئیست) با حزب کمونیست انقلابی امریکا چنین دُر فشانی میکند:
«صحبت بر سر حزب کمونیست(مائوئیست)نیپال نیست، که در سال 1999 در انتخابات بورژوازی شرکت کرد و در سال 2008 تبدیل به حزب حاکم گشت و فاتحه کمونیزم را خواند. صحبت از احزاب انقلابی که تدارک موج دوم انقلاب های پرولتری را می بینند و حکما از آن ها در برنامه اش به نیکی یاد می کند، ولی در سایت اش در برابر آنها جبهه می گیرد.»
اولاً باید بگویم که به هیچ وجه از زمانی که خروشچف این رویزیونیست تمام عیار حزب کمونیست(بلشویک) روسیه و دولت پرولتری را به حزب رویزیونیستی و دولت بورژوازی تبدیل نمود و به تعقیب آن در سال 1976 دار و دستۀ رویزیونیست های سه جهانی در چین این کار را نمودند تا کنون که حزب کمونیست نیپال(مائوئیست) به رویزیونیزم گرائید و به تعقیب آن حزب کمونیست انقلابی امریکا مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم را دور ریخت و کمیته جنبش انقلابی انترناسیونالیستی را ملغی نمود و مجله (جهانی برای فتح) را خواباند، به هیچ وجه «فاتحه کمونیزم خوانده» نشده است. زیرا دو سال بعد از درگذشت مائوتسه دون و حاکمیت رویزیونیستها در چین جنگ خلق در پیرو شروع گردید. به تعقیب آن جنگ خلق در فیلیپین و ترکیه آغاز شد و جنگ خلق در هند نیز آغاز گردید و پرولتاریا گر چه پایگاههای انقلابی خود را در روسیه و چین از دست دادند و دولت سوسیالیستی در جهان باقی نماند، و این ضربات بزرگی بود که بر پیگر جنبش کمونیستی(مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی)جهان وارد آمد، اما به هیچ عنوان «فاتحه کمونیزم خوانده » نشد. همین اکنون جنبش مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی نیز از این پایگاهها در هند، ترکیه و فیلیپین برخورداراند. بیان این مطلب که «فاتحه کمونیزم را خواند» فقط زمزمه بورژوازی است که از دهان مبلغین بورژوازی بیرون میآید، و هیچ مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیستی به آن باور ندارد.
فوقاً به طور مفصل بیان نمودیم که حزب کمونیست انقلابی امریکا نه حزب کمونیست نیپال(مائوئیست) است و نه هم حزب کمونیست پیرو. انحرافات این دو حزب کدام اثر منفی روی جنبش انقلابی انترناسیونالیستی بر جا نگذاشت، اما ارتداد حزب کمونیست انقلابی امریکا نه تنها منجر به فروپاشی کمیته جنبش انقلابی انترناسیونالیستی گردید، بلکه مجلۀ «جهانی برای فتح» که در حقیقت سخنگوی پرولتاریای بین المللی بود، نیز خواباند. ارتداد و خیانت آواکیان و حزب کمونیست انقلابی امریکا به پرولتاریای جهان بالاتر از ارتداد و خیانت پاراچندا و جزب کمونیست نیپال(مائوئیست) است. از نظر حزب ما هم حزب کمونیست نیپال(مائوئیست) رویزیونیست است و به پرولتاریای جهانی خیانت ورزیده است و هم حزب کمونیست انقلابی امریکا. اما خیانت و ارتداد حزب کمونیست انقلابی امریکا به سطح خیانت و ارتداد، کائوتسکی، بلخانف، خروشچف و تینگ سیاهوپنگ است.
جالب از همه این است که شرکت حزب کمونیست نیپال (مائوئیست) در انتخابات کشور تحطه سلطه از نظر چکاوک خیانت به امر انقلاب است، اما شرکت حزب کمونیست انقلابی امریکا در یک کشور امپریالیستی و یا به عبارت دیگر کشور قدرتمند درجه یک جهان قابل ستایش.
آنچه که نهایتاً در باره حیله گری”پست و عوضی” که آواکیان در باره جنبش انقلابی انترناسیونالیستی و مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم بکار برده و با یکی از احزاب بورژوازی انحصاری قدرتمند در انتخابات ریاست جمهوری امریکا هم دست گردیده، میتوان گفت که فی الواقع موردیست که به آواکیان و حزب کمونیست انقلابی امریکا مربوط میگردد، نه به مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیستها. هر گاه جناب چکاوک با توجه به این واقعیت ها، آنچه را که اتفاق افتاده است، از نظر دور بدارد و بخواهد که این عملکرد را بنام کمونیزم جا بزند آنوقت مرتکب خیانتی بیحد و حصر گردیده است.
حزب ما نه تنها که شرکت حزب کمونیست نیپال (مائوئیست) را در انتخابات سال 1999 محکوم میکند و آن را یک حرکت انحراف و ضد مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی میداند، بلکه شرکت حزب کمونیست انقلابی امریکا را در انتخابات بورژوازی امریکا این یگانه قدرت امپریالیستی جهان را نیز به شدیدترین وجه محکوم نموده و آن را کاملاً خائنانه و ضد منافع پرولتاریا میداند.
مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیستها همیشه مواضع انقلابی را از مواضع ضد انقلابی جدا مینماید و روی مواضع اصولی، انقلابی و مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی پا فشاری میکنند، و با تئوریهای من درآوردی به مبارزه بر میخیزند، اما اپوتونیستها و رویزیونیستها تلاش مینمایند تا این مرزها را مغشوش نموده و با طفره رفتن از مسایل اساسی مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم، سکوت و کلی گوئی محموله بورژوازی را زیر نام کمونیزم حمل کنند. این جریان یک جریان ضد کمونیستی است که تفرقه افگنی را در جنبش بین المللی کمونیستی دامن می زند. آنها تلاش می ورزند تا برنامه رویزیونیستی خود را به جای برنامه انقلابی و کمونیستی جا بزنند. آنان خط مشی نادرست و رویزیونیستی خود را «سنتز نوین» کمونیستی وانمود میکنند. ـ همان طوری که دیگر مرتدین رویزیونیست این کار را کردند ـ و به این طریق تلاش می ورزند تا تشتت ایدئولوژیک ـ سیاسی را در صفوف جنبش کمونیستی دامن بزنند.
جناب چکاوک که امروز از « تدارک موج دوم انقلاب های پرولتری» صحبت میکند. آیا او حقیقتاً معنا و مفهوم آن را درک کرده و آگاهانه بحث میکند و یا این که معنا و مفهومش را درک نکرده و به دنباله روی از حزب کمونیست ایران(م ل م) آن را دامن میزند؟ اگر او این مطلب را درک کرده و آگاهانه آن را تبلیغ مینماید، واقعاً که به امر رهایی پرولتاریا خیانت میورزد. زیرا او به خوبی می داند که «تدارک موج دوم دوم انقلاب پرولتری» به معنا رد کامل مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم است. این تئوری یک تئوری من در آوردی مانند «تئورهای نوین و خلاقانۀ» بقیه رویزیونیست هاست و اگر درک نکرده و نا آگاهانه به تبلیغ آن پرداخته است، باز هم او نا آگاهانه به امر انقلاب پرولتری خیانت میورزد. در چنین حالتی توصیه ما به جناب چکاوک این است که حد اقل یک بار به صورت دقیق مانیفیست و اساسنامه جدید حزب کمونیست انقلابی امریکا و دو سند ( سند نوسازی جنبش کمونیستی و کمونیزم بر سر دو راهی: پژمردگی یا شگوفائی ـ خطاب به همه کمونیستهای ایران) از دنباله روانان ایرانی، حزب کمونیست انقلابی امریکا را مطالعه نماید، آن وقت به مفهوم حقیقی « تدارک موج دوم انقلابهای پرولتری» پی خواهد برد.
جناب چکاوک باید بداند که بسیاری از احزاب کمونیستی که فعلاً در جهان وجود دارد،احزابی نیستند که دارای جنبه مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی باشند. آنها عموماً محموله بورژوازی را زیر این نام حمل میکنند و در آخرین تحلیل خادم سرمایه داری اند.از لحاظ خط و مشی ایدئولوژیک ـ سیاسی و هم چنین مسألۀ انقلاب موضع حزب ما با موضع این احزاب از ریشه متفاوت است. نمی توان میان این دو، خط و مرز نکشید. هر کسی که به خواهد این خطوط را مغشوش نماید،آگاهانه و یا غیر آگاهانه در مسیر بورژوا رفرمیستی در حرکت است. هر گاه از خط و مشی احزاب رویزیونیستی پیروی گردد مبارزه علیه امپریالیزم و ارتجاع از بیخ و بن لغو میگردد.
فرق رویزیونیزم معاصر با رویزیونیزم حزب کمونیست انقلابی امریکا در این است که اولی زیر لوای مارکسیزم ـ لنینیزم تئوریهای رویزیونیستی شان را «تئوری های نوین» و «تئوری خلاقانه تکامل مارکسیزم ـ لنیزم» خواندند، اما آواکیان و حزب کمونیست انقلابی امریکا با تاکتیک های استفاده جویانه از نام مارکس، لنین و مائوتسه دون، ایزم های شان را دور ریختند و زیر نام «سنتز نوین» چنین اعلام نمودند که« بیایید به هیچ شکلی به گذشته پناه نبریم و پشت آن سنگر نگیریم. »، «سلاح ما زنگ خورده است و به درد انقلاب نمیخورد» و …. و تا هم اکنون این تئوری های رویزیونیستی شان را زیر نام “کمونیزم علمی” به پیش میبرند. حزب ما و سایر احزاب مائوئیست جهان به علت رویزیونیزم روابط خود را با حزب کمونیست انقلابی امریکا قطع نموده و آن را یک حزب به تمام معنا رویزیونیستی خوانده اند.
مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیستها به طور قطع روابط خود را با رویزیونیزم و اپورتونیزم قطع نموده اند، زیرا آنها به خوبی درک نموده اند که آنها عمال امپریالیزم در درون جنبش مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی اند. بی جهت نبود که لنین در این مورد گفت:
« مبارزه علیه امپریالیزم اگر رابطۀ ناگسستنی با مبارزه علیه اپورتونیزم نداشته باشد عبارت توخالی و فریبندهای بیش نیست» (کلیات ـ جلد 22 ـ صفحه 288 ـ چاپ روسی ـ به نقل از نُه تفسیر)
بناءً در شرایط کنونی هم مبارزه علیه امپریالیزم نمیتواند با مبارزه علیه اپورتونیزم و رویزیونیزم پیوند فشرده نداشته باشد. زیرا رویزیونیزم در شرایط کنونی خود را با نیازمندی های امپریالیزم وفق میدهد و در فریب دادن تودهها و نسل جوان به وسیلۀ سخنان فریب کارانه و به ظاهر انقلابی به امپریالیزم کمک میکند و توجه طبقه پرولتاریا، تودههای زحمتکش و نسل جوان را از مبارزه ضد امپریالیستی و قهری منحرف نموده و مبارزه آنها را مختل و تضعیف مینماید.
هر گاه تاریخ جنبش کمونیستی(مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی) را مطالعه نمائید، دقیقاً مشخص میشود که مبارزه میان مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیستها و رویزیونیزم جریان داشته و دارد و جریان خواهد داشت.
جناب چکاوک تلاش مینماید تا مرز میان رویزیونیزم و مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم را از میان بردارد، به همین منظور او همه را کمونیست خطاب میکند، چنین طرحات و بیاناتی در حقیقت به منظور مغشوش ساختن اذهان صورت میگیرد جناب چکاوک با عجز مضحک بر روی امکانات رویائی و نا ممکنههای مه آلود به جلو میخیزد، این جناب عاقبت درهم میغلطد و نقش بر زمین روابط واقعی و حقیقی میگردد.
زمانی که بورژوازی توان مقابله رو در رو با مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم را از دست داد، به جستجوی راه های دیگر مبارزه علیه آن پرداخت، مبارزه ضد مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی را از درون جنبش کمونیستی آغاز نمود.
«سنتز نوین» آواکیان در گفتار از منافع پرولتاریا دفاع مینمابد، اما در کردار به منافع روشنفکران بورژوازی که از انضباط حزبی فرار میکنند خدمت مینماید. بر همین اساس است که در اساسنامه جدیدش در بخش آئیننامه تشکیلاتی خود به صراحت بیان نموده که:
«عضويت درحزب به معناي تعهد مادام العمربه انقلاب ونجات بشريت است»،«وقتي كسي به حزب پيوست ديگرهرگزبايد حزب راترك نكند»، درپروسه سربازگيري جنین مينويسد:«مردمي كه تقاضاي عضويت “حزب كمونيست انقلابي امريكا” رادارند بايد تمايل آتشين به انقلاب داشته باشند». این آئين نامه تشكيلاتي به شدت منشويكي وحتي بدترازمنشويزم است. از هیچ اصولیت انقلابی بر خوردار نیست.
در آئین نامه تشکیلاتی حزب کمونیست انقلابی امریکا اصلاً سنترالیزم دموکراتیک که مائوتسه دون سخت روی آن تأکید می ورزد به چشم نمیخورد.
اصل اساسی یک حزب مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی سنترالیزم دموکراتیک است که در آن سنترالیزم عمده میباشد. تمام اعضای حزب باید از اصول انضباطی واحدی پیروی کنند. فردی که عضویت یک حزب مارکسیستی ـ لنینیستی را میپذیرد، نه تنها که باید اساسنامه حزب را به پذیرد و «تمایل آتشین به انقلاب داشته باشد،» بلکه باید زیر نظر یکی از سازمانهای حزبی فعالانه کار کند، تصمیمات حزبی را کاملاً اجرا نماید، انضباط حزبی را به طور جدی مراعات نمود و حق العضویت خود را مرتب به حزب به پردازد. در غیر این صورت حزب نه حزب مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی، بلکه یک حزب بی در و پیکر بورژوازی است که هر روشنفکر، هر پروفیسور و هر نیروی عامل بورژوازی میتواند عضویت آن را به دست آورد. آئین نامه تشکیلاتی حزب کمونیست انقلابی امریکا دروازه حزب را بر روی تمامی عناصر متزلزل خرده بورژوازی باز نموده است.
آواکیان و حزب کمونیست انقلابی امریکا همان طوری که تعهدات خود را در قبال جنبش انقلابی انترناسیونالیستی شکستند، به همان قسم تعهد اصول منضبط سازماني را نيزنقض نموده اند. حزبی که پابند به اجرای پیگیراصل سازمانی نباشد و هرج و مرج را تقدیس نماید، نباید آن را تأئید نمود، بلکه باید آن را مرتد دانست. حزب کمونیست(مائوئیست) افغانستان تا زمانی که حزب کمونیست انقلابی امریکا بر این اصول پابند بود، این حزب مورد تأئیدش بود و زمانی که بر این اصول پشت پا زد در مقابلش ایستاد و مبارزه خود را علیه آن حزب به پیش برد و این حزب را همین فعلاً به عنوان یک حزب رویزیونیست میشناسد. امید است که جناب چکاوک شیر فهم شده باشد که چرا ما روزی حزب کمونیست انقلابی امریکا تأئید مینمودیم و امروز علیه او به عنوان رویزیونیست موضع داریم.
18/ 4 / 1404 خورشیدی
7 / 7 / 2025 میلادی
