جنگ بین امپریالیزم روسیه و اوکراین در 24 فبروری 2022 بعد از تدارک نظامی چندین ماهه طرفین در گرفت. وظیفهای که امروز پیش روی مائوئیستها و به خصوص نیروهای انقلابی مائوئیست اوکراین و روسیه قرار دارد این است که قبل از همه ماهیت حقیقی جنگ امپریالیستی را آشکار کنند و اکاذیب و عبارت پردازی “میهن پرستانه” نیروهای ارتجاعی در گیر جنگ را که به خاطر تحکیم قدرت طبقات حاکمه در هر دو کشور مطرح می گردد بی رحمانه فاش نمایند. نباید جنبه طبقاتی و سیاسی جنگ را از نظر دور بداریم. بنا به قول لنین «ازنقطه نظر تئوري كاملاً اشتباه بود هرآئينه فراموش ميشد هر جنگي فقط ادامه سياست با وسايل ديگر است.» (1)
از نقل و قول لنین چنین بر میآید که جنگ ذاتاً یک نوع سیاست است. زمانی سیاست به مرحلهای رسید که دیگر به طور عادی پیش نرفت و موانع سر راهش ایجاد گردید، جنگ اجتناب ناپذیر میگردد، زمانی که موانع بر طرف شد، جنگ پایان مییابد. مائو تسه دون سیاست و جنگ را این طور بیان مینماید: “سیاست جنگی است بدون خونریزی، در حالی که جنگ سیاستی است توأم با خونریزی.» یعنی جنگ هم به ذات خود یک عمل سیاسی است. هیچ جنگی را در جوامع بشری نمیتوان یافت که فاقد سیاست بوده باشد. زمانی که روسیه نتوانست موانع پیش آمده را از طریق سیاسی با اوکراین حل نماید، به جنگ توسل جست تا این موانع را از طریق جنگ بر طرف کند.
جنگ کنونی در اوکراین یک جنگ تجاوز کارانۀ امپریالیستی است، که یک طرف آن روسیه امپریالیستی و طرف دیگر زلنسکی و امپریالیزم غرب قرار دارد. این سیاست معلول مجموعۀ مناسبات عصر امپریالیزم و تضاد ذات البینی میان امپریالیزم روسیه و سوسیال امپریالیزم چین از یک طرف و امپریالیزم امریکا و متحدینش از سوی دیگر میباشد. در این میان زلنسکی به عنوان عروسک خیمه شب بازی امپریالیزم امریکا، جنگ اوکراین را رهبری میکند. هر دو گروۀ محارب تلاش میورزند تا طبقه کارگر و تودههای زحمتکش هر دو کشور (روسیه و اوکراین) را تحمیق نمایند.
از یک سو امپریالیزم روسیه تلاش مینماید تا طبقه کارگر و تودهها را بفریبد و به آنها اطمینان دهد که برای حمایت از “جنبش آزادیبخش” جمهوری های خلق دونتسک و لوهانسک و خنثی نمودن “عملیات ضد تروریستی” اوکراین در دونباس در مقابل اوکراین و امپریالیزم امریکا قرار گرفته است. اما در حقیقت هدف امپریالیزم روسیه از تجاوز به اوکراین نه تنها این است که رژیم زلنسکی وابسته به امپریالیزم امریکا را سرنگون نماید، بلکه برای احیای دوباره اتحاد جماهیر روسیه تلاش می نماید و هدفش اینست که ساحه نفوذ روسیه امپریالیستی را تا مرزهای سابق سوسیال امپریالیزم شوروی گسترش دهد. بناءً امپریالیزم روسیه هیچگاه برای حمایت از “جنبش های آزادیبخش” جمهوری های دونتسک و لوهانسک و خنثی نمودن “عملیات ضد تروریستی” اوکراین در دونباس به اوکراین لشکرکشی نکرده، بلکه به خاطر منقاد نمودن ملت اوکراین و ایجاد یک رژیم دستنشانده در کییف به اوکراین تجاوز نظامی نموده است. روسیه امپریالیستی بیش از همه به بردگی مردمان جمهوری های خلق دونتسک و لوهانسک و در مجموع خلق اوکراین علاقهمند است. به همین جهت او به یک رژیم دستنشانده در کییف ضرورت دارد. آنچه برای امپریالیزم روسیه در جنگ اوکراین جنبه اساسی دارد، این است که میخواهد رقیب خود (امپریالیزم امریکا و متحدینش) را در شرق اروپا تضعیف نموده و سیادت شان را در این منطقه متزلزل نماید.
از سوی دیگر زلنسکی به عنوان عروسک خیمه شب بازی امپریالیزم امریکا تلاش مینماید تا طبقه کارگر و تودههای ستمدیده اوکراین را تحمیق نماید و آنها را مطمئن سازد که به خاطر “دفاع از میهن” و در راه آزادی و فرهنگ بر ضد تجاوز امپریالیزم روسیه میجنگد و جنگ از جانب وی “عادلانه” و تدافعی است. امپریالیزم امریکا و متحدینش نیز همنوا با زلنسکی برای فریب اذهان عامه این شعارها را زمزمه میکنند. در حقیقت هدف هر دوگروۀ محارب جز منقاد نمودن ملتهای بیگانه و به خصوص مردم اوکراین، غارت و چپاول منابع طبیعی ملت رقیب، منحرف نمودن طبقه کارگر و توده های مردم از بحران های اقتصادی و سیاسی روسیه، امریکا، اوکراین و اتحادیه اروپا و ایجاد شکاف میان طبقه کارگر و فریب دادن شان با شعارهای فریبنده و منحرف نمودن شان از جنگ واقعاً انقلابی داخلی و نابودی پیش آهنگ طبقه کارگر به منظور تضعیف جنبش انقلابی این طبقه چیزی دیگری نیست. هر دو گروه محارب فقط همین هدف را در جنگ پیش می برند و بس. هر دو گروه از لحاظ غارتگری و درنده خویی دست کمی از یکدیگر ندارند.
لنين گفت : « بنظر من موضوع اصلياي كه معمولا در باره مسئله جنگ فراموش ميكنند وبه اندازه كافي بدان دقت نمينمايند، موضوع اي كه در مورد آن، اين همه مباحث كه حتي من ميخواهم بگويم كه، مباحثات پوچ و بي مورد و بدون اهداف انجام ميگيرد، همانا فراموش كردن اين مسئله اساسي است كه جنگ داراي چه جنبه طبقاتي است ، علت افروخته شدن اين جنگ چيست ، كدام طبقات بدان دست مي زنند وكدام شرايط تاريخي اقتصادي است كه آنرا بوجود آورده است.» (2)
بناءً باید توجه نمود که طرفین درگیر جنگ دارای چه پایه طبقاتی بوده و چه سیاستی را در این جنگ دنبال ميكنند، بايد اقتصاد و سياست جناحهاي درگير جنگ را در زمان قبل از جنگ بررسي نمود، بايد به اين نكته پي برد كه كدام علل وعوامل باعث گرديده است كه آن سياست بواسطه اين جنگ راه خود را بگشايد.
بعد از جنگ جهانی دوم امپریالیستهای غربی برای مهار اتحاد جماهیر شوروی به تاریخ 4 – اپریل 1949 میلادی اتحاد نظامی بهنام سازمان پیمان اتلانتیک شمالی(ناتو) را تشکیل دادند که بعداً کشورهای دیگری مانند ترکیه، یونان، آلمان غربی و اسپانیا به این پیمان نظامی شامل گردیدند و این روند تا کنون ادامه یافته است.
بعد از در گذشت استالین و غلطیدن حزب و دولت شوروی به رویزیونیزم، سوسیال امپریالیزم شوروی در رقابت تنگاتنگ با امپریالیزم امریکا و متحدینش قرار گرفت و به فکر ساختن یک پیمان نظامی در مقابله با ناتو گردید، بالاخره در سال 1955 میلادی موفق گردید که پیمان نظامی ورشو را در مقابل پیمان نظامی ناتو تشکیل دهد. از این به بعد رقابت سختی بین این دو پیمان به رهبری امپریالیزم امریکا و سوسیال امپریالیزم شوروی شروع شد. تا سال 1978 میلادی(1357 خورشیدی) هیچ جنگی میان این دو بلوک صورت نگرفت. بعد از تجاوزگری روسیه به افغانستان و اشغال این کشور توسط قوای نظامی “شوروی“، امپریالیزم امریکا و متحدینش از همان روز اول کودتای هفت ثور 1357 خورشیدی با هم دستی پاکستان تلاش برای جمع و جور نمودن اخوانی ها نمودند تا جبهه علیه سوسیال امپریالیزم ایجاد نمایند. با جمع و جور شدن اخوانیها، قیامهای مردمی از هر طرف علیه کودتا چیان شروع گردید و به زودی جبهات علیه کودتاچیان شکل گرفت و جنگ مقاومت علیه سوسیال امپریالیزم شوروی شروع گردید. از همان آغاز جنگ امپریالیزم امریکا و متحدینش و کشورهای عربی به همکاری ایران و پاکستان به طور قطع پشت جبهات جنگ مقاومت در افغانستان ایستادند. سوسیال امپریالیزم روسیه که بعد از ده سال جنگ در افغانستان با بحرانهای شدید اقتصادی و سیاسی دچار گردیده بود و از طرفی مردم روسیه علیه جنگ روسیه در افغانستان ایستادند، سوسیال امپریالیزم شوروی هیچ راه دیگری، جز عقب نشینی از افغانستان را نداشت.
سوسیال امپریالیزم شوروی که به اثر بحران های اقتصادی و سیاسی و مخالفت مردم روسیه با رژیم حاکمه ضعیف گردیده بود به سمت فروپاشی سوق داده شد.
قبل از فروپاشی امپراتوری سوسیال امپریالیزم شوروی، ناتو تعهد نموده بود که پیمان ناتو را به سمت شرق اروپا و به خصوص کشورهایی که جز پیمان ورشو است گسترش ندهد، اما امپریالیزم امریکا بعد از فروپاشی سوسیال امپریالیزم شوروی به این نتیجه قطعی رسیده بود که دیگر کسی در جهان نمیتواند در مقابل او بایستد، و با اعلان حکومت صد سالۀ خویش فکر میکرد که یگانه قدرتی در جهان است که می تواند هژمونی خود را بر تمام کشورها تحمیل نماید. روی این دلیل تعهد عدم گسترش به سمت شرق را نایده گرفت و به جنگ و تجاوزگری در سراسر جهان و به خصوص اروپا پرداخت.
امپریالیزم امریکا برای تجاوز و جنگ در جهان هیچ مخالفتی را قبول نداشت و حتی برای به رسمیت شناختن لشکر کشی اش به سازمان ملل مراجعه نکرد. سیاست خارجی کلینتون در سال 1996 میلادی متکی بر این بود که اعضای پیمان ورشو باید به ناتو ملحق گردد. او برای این که روسیه را در محاصره مطلق خود قرار دهد، به این سیاست متکی گردید.
بعد از فروپاشی سوسیال امپریالیزم شوروی تا کنون 30 کشور به ناتو پیوستند. امپریالیزم امریکا برای محاصره روسیه به تشدید گسترش ناتو در اروپای شرقی پرداخت. زیرا او میدانست که برای تسلط بر جهان باید بر اروپا مسلط بود. بعد از تجاوز امپریالیزم امریکا به عراق و افغانستان، امپریالیزم امریکا به یک مقاومت و جنگ بی پایان در این کشورها مواجه گردید. این جنگ سبب گردید که امپریالیزم امریکا نتواند به اهدافش برسد.
امپریالیزم روسیه و سوسیال امپریالیزم چین از این موقعیت (جنگ افغانستان و عراق) استفاده اعظمی نموده و روسیه توانست که بر نقاط ضعش غلبه نماید و چین از لحاظ اقتصادی به رقیب اصلی امپریالیزم امریکا مبدل گردید و به احتمال قوی تا چند سال دیگر امپریالیزم امریکا را عقب بزند و مقام اول در جهان را از آن خود بسازد. یا به عبارت دیگر در این دوران امپریالیزم امریکا ضعیف و امپریالیزم روسیه و سوسیال امپریالیزم چین قوی گردیدند.
امپریالیزم روسیه در دوران پوتین قدرت خود را دوباره احیا نمود، و در برابر گسترش ساحۀ نفوذ امپریالیزم امریکا و ناتو ایستاد. او نه تنها در گرجستان و آذربایجان مداخله نظامی نمود، بلکه برای حفاظت از رژیم اسد در سوریه مداخله نظامی کرد و در مقابل امپریالیزم امریکا سرسختانه ایستاد. امپریالیزم روسیه برای تقویت اقتصادی اش با چین نزدیک گردید و همراه با چین یک نهاد مالی بین المللی را ایجاد نمود. گرچه چین هنوز از نظر اقتصادی از امپریالیزم امریکا عقب است، اما چین کنونی به یک منبع مهم تأمین مالی و سرمایه گذاری برای کشورهای تحت سلطه تبدیل گردیده است که از کنترول انحصاری امپریالیزم امریکا خارج است.
درجوامع طبقاتي جنگ نه تنها بين طبقات متضاد در يك جامعه بلكه بين جناحهاي مختلف طبقه حاكمه نيز امكان پذير است. ريشه وعلل اين گونه جنگها را قبل از هرچيزي بايست در چگونگي شرايط اقتصادي زماني ومكاني جناح هاي آن طبقهاي كه درگير جنگ شده اند، جستجو نمود و امتيازات اقتصادي و بالنتيجه سياسي آنها را مورد كاوش قرار داد. درسطح جهان ميتوان اين مطلب را در جنگ بين گروه بندي هاي امپرياليستي ديد و ميتوان جنگ را بخاطر هرچه بيشتر استثمار و بهره كشي از يك كشور وابسته به سرمايه داري امپرياليستي مشاهده كرد كه توسط جناح هاي طبقه حاكمه و مرتجعين كشوری كه از مداخله و پشتيباني امپرياليستها نيز برخوردار است، دامن زده میشود. بناء « ما بايد بتوانيم اين مطلب را به توده ها توضيح دهيم كه شاخص جنبه اجتماعي و سياسي جنگ ” حسن نيت “ افراد و دسته جات و حتي توده هاي مردم نبوده بلكه وضع طبقه ايست كه سياست مي راند. سياست اين طبقه است كه جنگ ادامه آن مي باشد.» (3 )
آنچه امروز در جنگ اوکراین میتوان مشاهده نمود، رقابت ذات البینی میان امپریالیزم امریکا و متحدینش از یک سو و امپریالیزم روسیه و سوسیال امپریالیزم چین از سوی دیگر است. امپریالیزم روسیه در تلاش نظم نوین جدید جهانی امپریالیستی است و امریکا تلاش می نماید که از تقسیم مجدد جهان جلوگیری نموده و نظم موجود را حفظ نماید. در این میان منافع ملی اوکراین و حق حاکمیت اوکراین که از طرف امپریالیزم امریکا و متحدینش مطرح میشود هیچ معنا و مفهوم دیگری جز تامین منأفع امپریالیزم امریکا و متحدینش را در اوکراین ندارد. و به همین ترتیب شعار “دفاع از جنبش های آزادیبخش” جمهوری های خلق دونتسک و لوهانسک و خنثی نمودن “عملیات ضد تروریستی” اوکراین در دونباس از طرف امپریالیزم روسیه یک شعار پوچ و میان تهی است. هر دو گروه امپریالیستی در صدد تأمین منافع خود در اوکراین اند. در این میان فقط مردم اوکراین و منافع ملی اوکراین قربانی می گردد. انقلابیون باید این دو منافع را از یکدیگر تشخیص نمایند.
نیروهای انقلابی اوکراین باید متوجه این امر باشند که شعار ” دفاع از حاکمیت ملی اوکراین” و ” دفاع از میهن” شعاری است که با
خواست امپریالیزم امریکا مطابقت دارد. آنها باید جهت متمایز نمودن انقلاب و ضد انقلاب نکات ذیل را در نظر داشته باشند.
1 ـ مقاصد ارتجاعی امپریالیزم امریکا و زلنسکی که زیر شعارهای “حق حاکمیت اوکراین” و ” دفاع از میهن و منافع ملی اوکراین ” پنهان شده اند، آشکار نمایند. آنها باید به کارگران و زحمتکشان اوکراین خاطر نشان سازند که جنگ کنونی هیچ ربطی به منافع ملی اوکراین ندارد، بلکه در جهت تحکیم منافع امپریالیزم امریکا در اوکراین مطرح میگردد.
2 ـ با استفاده از این تبلیغات باید این نکته را خاطر نشان سازند که این جنگ به هیچوجه میهنی نیست، بلکه جنگی است اسارتبار و جنگی است بر سر تقسیم مجدد جهان بین امپریالیزم امریکا و امپریالیزم روسیه. و هر گاه جنگ به همین شکل دوام پیدا کند سلطه بورژوازی امپریالیسی در اوکراین بیش از پیش مستحکمتر گردیده و بازنده اصلی فقط پرولتاریا و مردم زحمتکش اوکراین میباشند.
3 ـ نیروهای انقلابی در اوکراین باید برای عملی نمودن تبدیل جنگ ارتجاعی امپریالیستی به جنگ داخلی، طبقه کارگر را متشکل سازند. به همین ترتیب نیروهای انقلابی روسیه باید علیه جنگ تجاوزکارانه بهپا خیزند و به طبقه کارگر و توده های ستمدیده آموزش دهند که جنگ روسیه علیه اوکراین هیچگاه حمایت از “جنبشهای آزادیبخش” جمهوریهای خلق دونتسک و لوهانسک و خنثی سازی “عملیات ضد تروریستی” در دونباس نبوده و نیست، بلکه جنگی است به خاطر تقسیم مجدد جهان و منقاد نمودن ملت اوکراین. آنها باید شعار جنگ امپریالیستی را به جنگ داخلی تبدیل نمائید را سرلوحه کار خود قرار دهند و به متشکل نمودن طبقه کارگر علیه جنگ امپریالیستی تلاش نمایند.
وظیفهای که شرایط عینی و تکامل اجتماعی بهطور خودبهخودی در برابر نیروهای مائوئیست اوکراین و روسیه قرار میدهد عبارت است از : تفکیک صف انقلاب از ضد انقلاب، متشکل نمودن طبقه کارگر و تبدیل جنگ امپریالیستی به جنگ داخلی در اوکراین و روسیه. آری، این است آن واقعیتی که نیروهای انقلابی هر دو کشور را مطمئن میسازد که میتوانند شعار فوق را به عنوان رهنما مورد استفاده قرار د هند و از هم طرازی جنگ امپریالیستی و جنگ داخلی در روسیه و اوکراین پرهیز نمایند.
کسانیکه نمیخواهند شعار جنگ امپریالیستی را به جنگ داخلی تبدیل نمائید را مطرح نمایند در حقیقت آگاهانه و یا ناآگاهانه از سیاست زلنسکی که با سیاست امپریالیزم امریکا منطبق است، پیروی مینمایند.
با کشیدن خطومرز میان جنگ امپریالیستی و جنگ داخلی در اوکراین و روسیه، نیروهای انقلابی هر دو کشور میتوانند گروه های اجتماعی بزرگ را بر حسب تمایلات سیاسی آنها تقسیم نموده و نیروهای انقلابی، ملی ـ دموکرات را در مقابل جنگ امپریالیستی متحد نموده و جنگ امپریالیستی را به جنگ انقلابی داخلی تبدیل نمایند.
تبدیل جنگ امپریالیستی به جنگ داخلی تمامی پلانهای شوم امپریالیزم امریکا و امپریالیزم روسیه را خنثی مینماید. این شعار باید صریحاً از طرف نیروهای انقلابی روسیه و اوکراین مطرح گردد و روی آن تکیه صورت گیرد.
امروز در روسیه و اوکراین دو شعار مقابل یکدیگر قرار دارد:
1 ـ شعار ” دفاع از میهن” ، ” دفاع از حق حاکمیت اوکراین” و ” ” دفاع از جنبش های آزادیبخش” جمهوری های خلق دونتسک و لوهانسک و ” دفاع از عملیات ضد تروریستی“ در دونباس.
2 ـ شعار تبدیل جنگ امپریالیستی به جنگ انقلابی داخلی.
امپریالیزم روسیه و امپریالیزم امریکا به خاطر تقسیم مجدد جهان و حفظ منافع و تحکیم سلطۀ استعمارگرانه خود در اوکراین روی شعار اولی متکی اند. مائوئیست ها و نیروهای انقلابی شعار دومی را سر لوحه کار مبارزاتی خود قرار داده و فعالانه از آن حمایت میکنند.
اوضاع و شرایط کنونی در اوکراین و روسیه، پرولتاریای هر دو کشور را بدون چون وچرا به شکلهای غیر علنی تشکیلاتی و تبلیغاتی موظف میسازد. نیروهای انقلابی روسیه و اوکراین باید از ارتباط و ورزیدگی تشکیلاتی طبقه کارگر برای شکل های غیر علنی مبارزه در راه سوسیالیزم که با دوران جنگ سازگار باشد استفاده نمایند و برای اتحاد طبقه کارگر و روس تلاش کنند. شعار تبدیل جنگ امپریالیستی به جنگ داخلی یگانه شعار صحیح است که باید در اوکراین و روسیه مطرح شود. گرچه یک چنین تبدیلی مشکل به نظر میرسد، اما در شرایطی که جنگ صورت واقعی به خود گرفته است، نیروهای انقلابی اوکراین و روسیه نباید از کار تدارکی منظم و مداوم در این زمینه امتناع ورزند.
فقط از این طریق است که پرولتاریا میتواند خود را از چنگال وابستگی بورژوازی برهاند و به اشکال گوناگون در راه آزادی واقعی خلقها و در راه سوسیالیزم با جدیت تمام به پیش رود.
اعتقاد ما این است که تحریکات امپریالیزم امریکا زمینه ساز تجاوز امپریالیزم روسیه به اوکراین گردیده است. امپریالیزم روسیه به خاطر بقای خود و عدم گسترش ناتو در شرق اروپا به اوکراین که در گذشته بخشی از امپراتوری روسیه سوسیال امپریالیستی را تشکیل میداد، تجاوز نظامی نمود. بر این اساس تجاوز به اوکراین برای امپریالیزم روسیه جنبه ضروری پیدا نموده است. در صورت پیروزی امپریالیزم روسیه بر اوکراین، این تجاوزات گسترش بیشتری پیدا خواهد نمود و سیادت امپریالیزم روسیه در کشورهای بالتیک و شرق اروپا مستحکمتر خواهد شد. کسانی که الفبای قوانین تولید سرمایه داری را نمیدانند، نمیتوانند این موضوع را درک نمایند که جنگ کنونی در اوکراین به خاطر تقسیم مجدد جهان میان امپریالیزم امریکا و امپریالیزم روسیه است. تجدید تقسیم بندی جهان در شرایط کنونی به هیچوجه باعث تضعیف و یا نابودی سرمایه داری نمیگردد، بلکه بر عکس به تکامل و سیادت آن کمک مینماید. کسانی نمیتوانند و یا نمیخواهند این را درک کند، تبدیل به ایدئولوگ های بورژوازی امپریالیستی میگردند. اصرار در روی این حقیقت برای مائوئیست ها نه تنها از لحاظ تیوری، بلکه از لحاظ سیاست عملی نیز حایز اهمیت است. زیرا از این جاست که حتمی بودن استقلال کامل طبقاتی حزب پرولتری در اوکراین و روسیه در جنگ تجاوزکارانه امپریالیستی در شرایط کنونی ناشی میگردد. ایدئولوگهای بورژوازی و خرده بورژوازی هرگز نمیتوانند و یا این که نمیخواهند مفهوم و اهمیت این موضوع را درک کنند، به همین علت است که دایماً شعارهای که از زبان بورژوازی تراوش میکند زمزمه مینمایند. که گویا در جنگ ضد امپریالیزم روسیه باید به بسیج همگانی پرداخت تا از کشور اوکراین دفاع نمایند، حال آنکه هیچ چیز خطرناکتر از این اندیشه در جنگ کنونی نیست. «در قرن بیستم در اروپا ( ولو در خاور دور آن) نمی توان “از میهن دفاع کرد” مگر این که با کلیه وسایل انقلابی بر ضد سلطنت ملاکان و سرمایه داران میهن خود، یعنی بدترین دشمنان میهن خویش مبارزه نمود، و لیکاً روس ها نمیتوانند “از میهن دفاع کنند ” مگر این که در هر جنگی طالب شکست تزاریزم باشند، شکستی که برای نه دهم جمعیت و لیکاً روس حکم کم ترین بلا را دارد، زیرا تزاریزم نه تنها بر این نه دهم جمعیت از لحاظ اقتصادی و سیاسی ستم روا میدارد، بلکه با خو دادن آنها به ستم گری نسبت به ملت های غیر و به استتار ننگ خویش از طریق عبارت پردازی های سالوسانه و ظاهراً میهن پرستانه اخلاق شان را تباه میکند، خوار شان میسازد، حیثیت شان را بر باد میدهد و به راه رذالت می اندازد.» (4)
جنگ اوکراین نیز از چنین خصوصیتی بر خوردار است و به هیچوجه جنگ میهنی نیست که از آن دفاع به عمل آید. اولاً اینکه اوکراین یک کشور سرمایه داری پیشرفته (امپریالیستی) است. ثانیاً جنگ امپریالیستی در اوکراین، جنگ غیر عادلانه وارتجاعی است، نه تنها این که منافع طبقه کارگر را در نظر ندارد، بلکه یک جنگ برده کننده است که فقر، ویرانی و خانه خرابی را دامن زده و ستم طبقاتی را چند برابر افزایش میدهد، و ده ها هزار کشته و صدها هزار زخمی و معلول بر جا میگذارد. در صورت پیروزی امپریالیزم روسیه در این جنگ راهزنان مالی روسی سهم بیشتری از غنیمت های بدست آمده به جیب خواهند زد. در غیر این صورت راهزنان مالی امریکایی بیشترین غنیمت را بدست خواهند آورد. جنگ کنونی امپریالیستی مظهر تقاضای تکامل سرمایه داری عالی و بیان کننده عمق تضادهای ذات البینی امپریالیزم و ناگزیری بحران انقلابی را که زائیده امپریالیزم می باشد، نشان میدهد. این جنگ نه تنها این که پایه های سرمایه داری را محو ویا حتی متزلزل نمیکند، بر عکس،این پایه ها را وسعت داده و عمیقتر میسازد، و منعکس کننده منافع بورژوازی است. این موضوع در طول تاریخ و به طور عموم در جنگ های امپریالیستی به اثبات رسیده است. بنا بقول لنین« این جنگ دارای جنبه اشغالگرانه، امپریالیستی، ارتجاعی و برده کننده است، یعنی دارای آن جنبه است که موضوع جایز شمردن دفاع از میهن را از لحاظ نظری به لاطائلات و از لحاظ عملی به مهملات تبدیل میکند. سرو کار با نبرد نهنگان عظیم برای بلعیدن “میهنهای” دیگران است.» (5)
مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم این موضوع را به طور همه جانبه حلاجی نموده و رهنمودهای مشخصی در این زمینه ارائه نموده است. فکر تجسس راه نجات طبقه کارگر در جنگ کنونی اوکراین به منظور طرف داری از یک طرف جنگ، فکری است کاملاً ارتجاعی و ضد منافع طبقه کارگر اوکراین و روسیه. کارگران روسیه و اوکراین نباید طرف هیچ کدام از طرفین جنگ را بگیرند و در مقابل یکدیگر تیر اندازی کنند. بنا به قول لنین « جنایت است اگر کارگران به سوی یکدیگر تیر اندازی کنند.» (6)
یکی دیگر از خصوصیات امپریالیزم افزایش مهاجرت از کشورهای تحت سلطه و وابسته به کشور امپریالیستی است. زیرا امپریالیزم برای بدست آوردن سود بیشتر به چنین کارگرانی (مهاجران) که سطح دست مزد آنها پائین است نیاز دارد. جنگ در اوکراین به این مهاجرت دامن زده و نیازمندی امپریالیستها را در این زمینه تا حدودی مرفوع خواهد ساخت.
تاریخ تثبیت نموده که جنگ های امپریالیستی بیش از همه طبقه کارگر را ضربه زده و آنها را در مضیقه قرار داده است. جنگ کنونی اوکراین هیچگاه به نفع طبقه کارگر اوکراین و روسیه نبوده، بلکه بیش از همه منافع این طبقه را زیر ضربه قرار میدهد و استقلال سیاسی اوکراین را سلب مینماید. زیرا « سرمایه مالی خواهان سیادت است نه آزادی » همین موضوع است که سیاست ایدئولوژی سرمایه مالی موجب تشدید تضادهای امپریالیستی گردیده و برای تجدید تقسیم جهان منجر به جنگ و کوشش برای تسخیر مستعمرات میگردد. امپریالیزم نه تنها تمایل به الحاق کشورهای عقب مانده دارد، بلکه تمایل به الحاق صنعتیترین مناطق را نیز دارد. « آن چه صفت مشخصه امپریالیزم را تشکیل میدهد اتفاقاً سرمایه صنعتی نبوده، بلکه سرمایه مالی است. تصادفی نیست که در فرانسه تکامل بسیار سریع سرمایه مالی با تضعیف سرمایه صنعتی توأم بود، درست همان عاملی بود که از سالهای هشتاد قرن گذشته موجب تشدید فوق العاده سیاست الحاق طلبی(استعماری) گردید.
آن چه صفت مشخصه امپریالیزم را تشکیل میدهد اتفاقاً تنها تمایل به الحاق مناطق زراعتی نبوده، بلکه تمایل به الحاق صنعتی ترین مناطق نیز هست ( اشتهای آلمان برای بلعیدن بلژیک، و اشتهای فرانسویها برای بلعیدن لورن ) زیرا اولاً به پایان رسیدن تقسیم جهان مجبور میکند هنگام تجدید تقسیم به هر زمینی دست دراز شود؛ ثانیاً آنچه برای امپریالیزم جنبه اساسی دارد مسابقه چند دولت بزرگ برای احراز سیادت یعنی اشغال اراضی است که بیشتر از لحاظ تضعیف دشمن و متزلزل ساختن سیادت او انجام مییابد تا منافع مستقیم خویش.» (7)
تضادهای ذات البینی امپریالیزم روسیه و امپریالیزم امریکا منجر به آن شد که حتی به کشور امپریالیستی مثل اوکراین دست دراز نمایند، در این جنگ هر کدام از طرفین درگیر جنگ تلاش مینماید تا رقیب را تضعیف و سیاست وی را در منطقه متزلزل سازد. بناءً حتمی و ضروری است که طبقه کارگر اوکراین و روسیه بطور مستقلانه شعار خود (تبدیل جنگ امپریالیستی به جنگ داخلی) را مطرح نمایند، این یگانه راهی است که منافع طبقه کارگر اوکراین و روسیه را علیه امپریالیزم در جهت نیل به سوسیالیزم بیشتر تأمین خواهد نمود.
امپریالیزم به خوبی میداند هر قدر که فعالیت مستقل انقلابی و ابتکار انرژی طبقه کارگر و بقیه زحمتکشان کمتر نشو و نما کند، و این فعالیت کندتر و با احتیاط بیشتری صورت گیرد به همان اندازه از جنگ غارتگرانه سود بیشتری بدست خواهد آورد، در غیر این صورت ممکن است توده های عامی تحت رهبری پرولتاریا تفنگ را از شانهای به شانه دیگر انداخته و شیوه جنگ را تغییر داده و بر ضد خود بورژوازی امپریالیستی به کار اندازند.
به این جهت دیده میشود که مطبوعات بورژوازی امپریالیستی از یک طرف شعار”دفاع از منافع ملی و حق حاکمیت اوکراین ” را مطرح میکنند و از طرف دیگر شعار ضد نازی ساختن اوکراین را. این بدان علت است که بورژوازی در مجموع از طبقه کارگر هراسان است و تلاش مینماید تا طبقه کارگر و توده های مردم را با شعارهای فریبنده و به ظاهر انقلابی از مسیر انقلاب دور نماید.
مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم به توده ها آموزش نمیدهد که از جنگ دوری جویند و در آن شرکت نکنند و جنگ را به امپریالیزم و نیروهای ارتجاعی واگذار نمایند، بلکه بعکس به آنها میآموزد که با انرژی هر چه بیشتر و بطور مستقلانه در آن شرکت ورزند و برای رسیدن به سوسیالیزم و رساندن انقلاب به هدف نهایی آن به قطعیترین وجه تلاش نمایند تا جنگ امپریالیستی را به جنگ داخلی تبدیل کنند.
مائوئیست ها و نیروهای انقلابی اوکراین و روسیه باید بطور مستقلانه و جدا از هر دو طرف درگیر جنگ شعار جنگ امپریالیستی را به جنگ داخلی تبدیل نمائید را صریحاً مطرح نموده و به مقیاس عظیمی آن را وسعت دهند و باید در راه منافع پرولتاریا و نیازمندیهای مستقیم آنها و در راه شرایطی که نیروهای آنها را برای پیروزی کامل آینده آماده میسازد مبارزه کنند.
حال این سوال پیش میآید که در شرایط کنونی و اوضاع جنگی اوکراین این پیروزی کامل در آینده چقدر ممکن و میسر است؟ در این مورد مائوئیستها به هیچ وجه طرفدار خوشبینی غیر عقلانی نیستند و به هیچ وجه دشواریهای عظیم این وظیفه را در جنگ ارتجاعی امپریالیستی کنونی فراموش نمیکنند، ولی زمانی که اقدام به مبارزه مینمایند بطور قطع خواهان پیروزی در مبارزه اند. ما به خوبی آگاهیم که مبارزه علیه جنگ ارتجاعی امپریالیستی در اوکراین در گام نخست مربوط به نیروهای انقلابی اوکراین و روسیه میباشد. هر قدر که دامنه فعالیت مبارزه انقلابیون اوکراین و روسیه برای متشکل نمودن طبقه کارگر و توده های زحمت کش وسیعتر و گستردهتر باشد به همان اندازه تبدیل جنگ ارتجاعی امپریالیستی به جنگ داخلی ساده تر و پیروزی کامل بر امپریالیزم محتملتر خواهد بود.
بدون شک تمایلاتی که بتواند انقلابیون اوکراین و روسیه را به پیروزی برساند وجود دارد، به احتمال قوی که نفوذ نیروهای انقلابی در اوکراین و روسیه بر پرولتاریا و تودههای عظیم مردم کم خواهد بود، پراکندگی پرولتاریا و توده های مردم در هر دو کشور عظیم است، ولی جنگ به سرعت اذهان عامه را بیدار میکند. در این میان هرگاه نیروهای انقلابی هر دو کشور بتوانند که این بیداری را سمت و سوی انقلابی بدهند و در جهت جنگ داخلی سوق دهند به همان اندازه میتوانند طبقه کارگر و توده ها را به طرف برنامه انقلابی که بطور پیگیر و به نحو جامعی منافع واقعی و حیاتی پرولتاریا را منعکس میکند سوق دهند و نوید بخش پیروزی طبقه پرولتاریا بر بورژوازی باشند.
ثانیاً این پیروزی نیازمند حمایت بین المللی تمام احزاب و سازمان های مائوئیست از نیروهای انقلابی اوکراین و روسیه میباشد. از همین حالا مشخص است که این حمایت بطور قطع وجود دارد، احزاب و سازمان های مائوئیست جهان آنچه در توان دارند در حمایت از نیروهای انقلابی اوکراین و روسیه به منظور تبدیل جنگ ارتجاعی امپریالیستی به جنگ داخلی و پیروزی سوسیالیزم بر کمپ سرمایه داری دریغ نخواهند کرد.
خلاصه: برای این که نیروهای انقلابی اوکراین و روسیه در مبارزه بر ضد جنگ ارتجاعی امپریالیستی به ایستند و این جنگ را به جنگ داخلی تبدیل نمایند باید بقدر کافی متشکل باشند تا بتوانند آگاهی طبقه کارگر و توده ها را تا سطح خودآگاهی انقلابی ارتقاء دهند و آنها را رهبری نمایند، در این صورت بطور قطع میتوان گفت که تبدیل جنگ ارتجاعی امپریالیستی به جنگ انقلابی داخلی در اوکراین و روسیه آسان و پیروزی نهایی از آن پرولتاریای هر دو کشور خواهد بود.
لهیب
حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان
18 حمل 1401 خورشیدی
7 اپریل 2022 میلادی
********************************************************************************
منابع:
1 ـ مجموع آثار لنین ـ جلد دوم ـ ترجمه محمد پور هرمزان ـ صفحه 1231
2 ـ لنین ـ جنگ و انقلاب ـ کلیات آثار جلد 24
3 ـ لنین ـ مجموع آثار منتخب در یک جلد ـ وظایف پرولتاریا در انقلاب ـ صفحه 261
4 ـ مجموع آثار لنین ـ جلد دوم ـ ترجمه محمد پور هرمزان ـ صفحه 1079
5 ـ مجموع آثار لنین ـ جلد دوم ـ ترجمه محمد پور هرمزان ـ صفحه 1087
6 ـ همانجا
7 ـ همانجا ـ صفحه 1190