لینک مستقیم دانلود Word – PDF
مقدمه:
“سازمان رهایی افغانستان” در یک اطلاعیۀ که به تاریخ 22 ثور 1400 خورشیدی در ویبسایت شان درج نموده اند مدعی است که به تاریخ 18 ثور 1400 خورشیدی (8 می 2021 میلادی) اولین کنگره سازمانی خود را تدویر نموده است.
رفقای ما این سند را از وبسایت “سازمان رهایی افغانستان” گرفته اند. در ضمن در پهلوی اطلاعیه “سازمان رهایی افغانستان ” چند سند دیگر زیر نام ” مواضـع «سازمان رهـایی افغانستان» در چند مورد مشخص” همراه با « تاریخچه مختصر جنبش چپ انقلابی افغانستان و سازمان ما» در وبسایت “سازمان رهایی افغانستان ” نیز نشر گردیده است.
از اینکه “سازمان رهایی افغانستان” توانسته بعد از گذشت تقریباً چهل و هشت سال یعنی از زمان انتشار ” با طرد اپورتونیزم در راه انقلاب سرخ به پیش” تا حال اولین کنگره سازمانی خود را دایر نماید و به وضعیت کمیته مرکزی موقت خویش پایان دهد، نمیتوان از آن استقبال نکرد.
حدس ما این بود که شاید “سازمان رهایی افغانستان” بعد از مدتها به این نتیجه رسیده باشد که حد اقل و بطور مختصر یک انتقاد صریح و روشن از عملکرد 48 ساله اش ارائه دهد. اما او این کار را نکرده است. علاوه بر این که این کا را نکرده، بلکه همان مسایل گذشته که مورد انتقاد شعله جاوید قرار گرفته و “سازمان رهایی افغانستان” در مورد آن دم فرو بسته و هیچ چیزی نگفته بود، دوباره روی کاغذ آورده است. باز هم امید است که در اسناد بعدی عملکرد 48 سالهاش را بصورت درست و اصولی انتقاد نماید.
“سازمان رهایی افغانستان” یک بار در سال 1393 خورشیدی سکوت خود را شکست و چند سند بدین مضمون در ویبسایت خود انتشار داد:
حزب
مبارزه مسلحانه
انترناسیونالیزم پرولتری
زنان
اخوان و طالبان
رژیم ایران و مزدورانش
و
چین
حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان اسناد فوق الذکر منتشر شده در ویبسایت “سازمان رهایی افغانستان” را مورد ارزیابی قرار داد و در شمارههای پنجم و هفتم دور چهارم شعله جاوید مورد نقد همه جانبه قرار گرفت. شعله جاوید خواهان پیشبرد مبارزات ایدئولوژیک ـ سیاسی با “سازمان رهایی افغانستان” گردید. اما “سازمان رهایی افغانستان” حاضر به ادامه مبارزه ایدئولوژیک ـ سیاسی نگردید.
«اکنون که سازمان مذکور سکوت مبتنی بر تسلیمی و تسلیم طلبانۀ رویزیونیستی بیشتر از یک دهۀ خود را شکستانده و برای اینکه در مواجهه با مبارزات کمونیستی مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی، تشکیلات سازمانی اش را پابرجا و حتی مسـتحکـم نشان دهد، لب به سخن گشوده اسـت، میتوان مبارزات ایدیولوژیک- سیاسی علیه سازمان مذکور را بصورت مستند و تازه ای پیش برد.» ( شماره پنجم شعله جاوید دور چهارم ـ مقدمه)
اما “سازمان رهایی افغانستان” به مبارزات ایدئولوژیک ـ سیاسی وقعی نگذاشت و اصلاً این مبارزات را پی گیری نکرد و سکوت نمود. برای بار دوم در اواخر سال 1396 خورشیدی “سازمان رهایی افغانستان” سکوتش را شکست و چند مقاله در ویبسایت سازمان منتشر نمود، که در ماه سنبله 1397 خورشیدی ـ سپتامبر 2018 میلادی مقالات را در یک سند زیر نام ” با درسگیری از اشتباهات، راه مان را جانبازانه ادامه دهیم” ترتیب نموده و در ویب سایت سازمان انتشار دادند. باز هم شعله جاوید به نقد این سند زیر نام “نیاز اساسی “سازمان رهایی افغانستان” گسست از اکونومیزم، رویزیونیزم، تسلیم طلبی و خیانت ملی است نه صرفاً «درسگیری از اشتباهات» گذشته” پرداخت و در شماره های 20 ـ 21 و 22 شعله جاوید دور چهارم منتشر نمود. باز هم “سازمان رهایی افغانستان” سکوت نمود و به مبارزات ایدئولوژیک ـ سیاسی نپرداخت. این که برای بار سوم این سکوت را شکسته و کنگره سازمانی خود را تدویر نموده امید است که مبارزات ایدئولوژیک ـ سیاسی ادامه پیدا کند.
اسنادی که به سالهای 1393 و 1396 خورشیدی در ویبسایت “سازمان رهایی افغانستان ” درج گردیده بود، همین اکنون در ویب سایت این سازمان برای بار دوم نشرگردیده است و آنهم نه زیر نام اسناد تاریخی، این بدان معنا ست که اسناد متذکره کاملاً مورد پذیرش کنونی این سازمان قرار دارد. چند سند که سال 1393 خورشیدی زیر نام ” مواضـع “سازمان رهـایی افغانستان» در چند مورد مشخص” نشر گردید، در شماره های پنجم و هفتم دور چهارم شعله جاوید تحت عنوان ” استقبال از موضعگیری جدید “سازمان رهایی افغانستان” بطور کامل مورد انتقاد قرار گرفته و هم چنین سند دیگر “سازمان رهایی افغانستان” زیر نام “با درسگیری از اشتباهات راهمان را جانبازانه ادامه دهیم ” در شمارههای 20، 21 و 22 دور چهارم شعله جاوید زیر عنوان ” نیاز اساسی سازمان رهایی افغانستان گسست از اکونومیزم، رویزیونیزم، تسلیم طلبی و خیانت ملی است نه صرفاً « درسگیری از اشتباهات» ” مورد نقد قرار گرفته است لزومی به نقد و بررسی دوباره این اسناد نیست. برای معلومات بهتر و دقیقترخوانندگان میتوانند به شمارههای پنچم، هفتم، بیستم، بیست و یکم و بیست دوم دور چهارم شعله جاوید مراجعه نماید. در اینجا فقط روی یک سند ” سازمان رهایی افغانستان ” یعنی سند ” تاریخچه مختصر جنبش چپ انقلابی افغانستان و سازمان ما ” و اطلاعیۀ این سازمان مکث مینمائیم. این سند که در سال 1396 خورشیدی نشر گردیده و همین اکنون ” سازمان رهایی افغانستان ” آنرا نه بعنوان یک سند تاریخی، بلکه بعنوان سند مورد قبول کنونی این سازمان در ویبسایت شان منتشر نموده است، ما هم این سند را به عنوان سند مورد قبول کنونی این سازمان مد نظر قرار داده و انتقاد مینمائیم جز این کار نمیتوانیم طور دیگری به آن بر خورد نمائیم.
سازمان رهایی افغانستان
و وارونه جلوه دادن
تاریخچه جنبش کمونیستی افغانستان
یکی از اسناد ارائه شده در ویب سایت “سازمان رهایی افغانستان”، “ تاریخچه مختصر جنبش چپ انقلابی افغانستان و سازمان ما» میباشد که در ابتدای سند گفته شده که این سند « از مصاحبه یکتن از فعالین سازمان ما با یک رفیق ایرانی اقتباس گردیده است.» و در اخیر این سند تاریخ سپتامبر 1996 میلادی قید گردیده است. نشر این سند در ویبسایت “سازمان رهایی افغانستان ” بدان معناست که این سند کاملاً مورد تائید “سازمان رهایی افغانستان ” قرار دارد. ما این سند را بطور دقیق مورد ارزیابی قرار میدهیم تا بیپایه بودن ادعای سند مذکور در مورد تاریخچه جنبش کمونیستی افغانستان و تحریف جنبش کمونیستی (مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی) کشور توسط ” سازمان رهایی افغانستان ” به خوانندگان واضح گردد.
سند بحثش را این گونه شروع نموده است:
«نخستین سازمان جنبش مارکسیستی افغانستان بنام «سازمان جوانان مترقی» در اواسط سالهای ۶۰ همزمان با ایجاد «حزب دموکراتیک خلق افغانستان» (کاملاً وابسته به اتحاد شوروی سابق) به وجود آمد.»
اصلاً این ادعا بیمورد است. نویسنده سند یا از تاریخ ایجاد “حزب دموکراتیک خلق افغانستان” و ” سازمان جوانان مترقی اطلاعی ندارد و یا این که معلومات کافی دارد و می خواهد درهم اندیشی سیاسی نموده و همان الفاظ “گروه انقلابی خلقهای افغانستان” را در مورد “سازمان جوانان مترقی” مبنی بر این که ” سازمان جوانان مترقی “، “علم تکه پارهای از ” حزب دموکراتیک خلق افغانستان” است با زیرکی زمزمه نماید.
مدتی پس از آغاز دموکراسی قلابی ظاهرخانی، تعدادی از عناصر فاسد و میهن فروش وابسته به سوسیال امپریالیزم “شوروی”کنگره ای را در دهم جدی سـال 1343 دایر کردند و در همین کنگره بود که “حزب دموکراتیک خلق افغانستان” بر پایۀ رشد و گسترش سرمایۀ کمپرادور بروکراتیک وابسته به سوسیال امپریالیزم ” شوروی ” ایجاد گردید. اما ” سازمان جوانان مترقی” در 13 میزان 1344 خورشیدی اولین کنگره سازمانی خود را دایر نمود. این سازمان، اولین سازمان مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوتسه دون اندیشه تحت رهبر ی رفیق اکرم یاری پا به عرصه وجود گذاشت. اینجا به خوبی دیده میشود که بین ایجاد دو تشکیل متذکره تقریباً یک فاصله زمانی ده ماهه وجود دارد.
« سازمان رهایی افغانستان ” در سندمتذکره در مورد ” سازمان جوانان مترقی ” چنین میگوید:
«اساساً میتوان گفت که سازمان مذکور براساس ضرورت اشاعه و دفاع از مارکسیزم انقلابی در مقابل رویزیونیزم و سازشکاری حزب دموکراتیک خلق (به رهبری ترهکی و ببرک کارمل) تأسیس شد. وقتی رژیم ظاهرشاه در همین سالها دموکراسی را در حد آزادی بسیار محدود مطبوعات و اجتماعات پذیرفت، سازمان جوانان هم نشریهای بنام «شعله جاوید» بیرون کشید با تمرکز روی پخش اندیشه مائوتسهدون و افشاء و طرد مواضع حزب دموکراتیک خلق و رویزیونیزم شوروی. به موازات آن گردهمایی هایی نیز در کابل و شهر های بزرگ دیگر برپا میکرد که عده کثیری از روشنفکران در آنها شرکت میجستند. تظاهرات و میتنگها به رهبری «شعلهای ها» (طرفداران شعله جاوید به این نام یاد میشوند) از نظر کمیت از حزب دموکراتیک خلق (که معروف ترین و قدیمی ترین تشکل بشمار میرفت) پیشی میگرفت [مقایسه با هم زمان] و با گروه کوچک بنیادگرایان که «جوانان مسلمان» نامیده میشدند قابل مقایسه نبود. در آن سالها این گروه ارتجاعی مذهبی از سوی سازمان های دیگر جدی گرفته نمیشد تا اینکه بعد از کشته شدن سیدال سخندان یکی از کادر های معروف سازمان جوانان به دست شخص گلبدین حکمتیار (رهبر کنونی حزب اسلامی افغانستان) تضاد بین این گروه و شعلهای ها شدت کسب کرده و به زدوخوردهای خونین منتهی گشت.» صفحه اول سند
بحث ” سازمان رهایی افغانستان ” بیانگر آنست که هنوز از جال رویزیونیزم، رهایی نیافته است. بحث از مارکسیزم بدون لنینیزم ـ مائوئیزم صاف و ساده رویزیونیزم است و در حقیت بدین معناست که ” سازمان رهایی افغانستان”هنوز هم در حد دوران رقابت آزاد سرمایه داری باقی مانده است و اعتقادی به تکامل مارکسیزم به مارکسیزم ـ لنینیزم و هم چنین تکامل مارکسیزم ـ لنینیزم به مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم ندارد.
صحبت از ” مارکسیزم انقلابی ” بدون لنینیزم ـ مائوئیزم بحثی رویزیونیستی است. بعد از این که لنینیزم مورد پذیرش قرار گرفت، لنینیزم مرز میان مارکسیزم ـ لنینیزم و رویزیونیزم محسوب میگردید. به همین ترتیب بعد از سرنگونی کشور شوراها و سر بلند نمودن رویزیونیزم مدرن اندیشه مائوتسه دون مرز میان مارکسیزم ـ لنینیزم ـ اندیشه مائوتسه دون و رویزیونیزم به حساب میآمد و فعلا نیز مائوئیزم مرز میان رویزیونیزم و مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم محسوب میگردد.
امروز در جهان فقط رویزیونیستها و بخصوص “حزب کمونیست کارگری ایران” و تروتسکیستها صحبت از “مارکسیزم انقلابی” مینماید. این بحث بدان معناست که ایشان مائوئیزم را اصلاً قبول ندارند، و حتی لنینیزم را نیز در سطح مارکسیزم قبول ندارند. به احتمال قوی که « مصاحبه یکتن از فعالین » ” سازمان رهایی افغانستان” با حکمتیستها و یا تروتسکیستها بوده و یا افرادی از سازمانهای رویزیونیستی سه جهانی(رنجبران ایران).
” سازمان رهایی افغانستان ” با پیش کش نمودن ” مارکسیزم انقلابی ” در حقیقت میخواهد خصومت دیرینه “گروه انقلابی خلقهای افغانستان ” را با مائوتسه بیان نماید.
اعتقاد ما این است که « پیدایش طبقه کارگر پایه عینی ایجاد مارکسیزم را فراهم نمود. مارکسیزم در متن مبارزات کارگران اروپا در اواسط قرن نوزدهم به وجود آمد و در ارتباط نزدیک با مبارزات پرولتاریای بین المللی و در خدمت به آن پرورانده شد.» و دارای سه جز (فسفه، اقتصاد سیاسی و تیورهای سیاسی ) میباشد.
« تکامل سرمایه داری به سرمایه داری انحصاری و پیدایش عصر امپریالیزم، پایه عینی پیدایش لنینیزم و تکامل مارکسیزم به مارکسیزم ـ لنینیزم را بوجود آورد. لنینیزم در جریان رهبری جنبش انقلابی پرولتری در روسیه و مبارزه علیه رویزیونیزم درون جنبش کمونیستی بین المللی و بطور مشخص در جریان رهبری انقلاب اکتبر، بوجود آمد.» و این تکاملات در سه زمینه (فلسفه، اقتصاد و تیوری های سیاسی یعنی سوسیالیزم علمی) بصورت همه جانبه و دقیق صورت گرفته است. و به همین ترتیب « سرنگونی انقلاب پیروز مند پرولتری و احیاء سرمایه داری در شوروی توأم با تغییرات و تحولات جدید در نظام سرمایه داری امپریالیستی، پایه عینی پیدایش مائوئیزم و تکامل مارکسیزم ـ لنینیزم به مارکسیزم ـ لنیزم ـ مائوئیزم را به وجود آورد. مائوئیزم طی رهبری طولانی انقلاب چین، بخصوص انقلاب کبیر فرهنگی پرولتاریایی و رهبری مبارزه جهانی علیه رویزیونیزم مدرن، ایجاد گردید.» تکاملات مائوئیستی نیز سه زمینه فلسفه، اقتصاد و تیورهای سیاسی را در بر دارد.
بناءً ” سازمان جوانان مترقی ” با الهام گیری از انقلاب کبیر فرهنگی در چین و مبارزات وسیع و همه جانبه حزب کمونیست چین تحت رهبری مائوتسه دون علیه رویزیونیزم مدرن در شوروی ایجاد گردید. “سازمان جوانان مترقی” در قدم اول دفاع از مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم(در آنوقت اندیشه مائوتسه دون) در مقابل رویزیونیزم نوخاسته مدرن شوروی را وظیفه اساسی خود میدانست، نه ” دفاع از مارکسیزم انقلابی” در «مقابل رویزیونیزم وسازشکاری حزب دموکراتیک خلق افغانستان.» بر اساس این ضرورت، “سازمان جوانان مترقی ” مبارزات خویش را علیه حزب ” دموکراتیک خلق افغانستان” بعنوان یک حزب وابسته به سرمایه داری بروکراتیک وابسته به سوسیال امپریالیزم شوروی آغاز نمود، نه فقط علیه سازشکاریهای این حزب.
این دید ” سازمان رهایی افغانستان ” دیدگاه تکامل یافته این سازمان نسبت به گذشته چهل سالۀاش میباشد، با آنهم یک دید کاملاً انحرافی این سازمان نسبت به ” سازمان جوانان مترقی ” است. همین دیدگاه انحرافی شان بود که بعد از انشعاب از ” سازمان جوانان مترقی ” به دامن اکونومیزم غلطید و بعد با تکامل منفی به اسلامیزم پناه برد و به دامن رویزیونیستهای چینی افتاد و تیوری سه جهانی را در مشعل رهایی تیوریزه نمود. با آنکه شعله جاوید ارگان مرکزی حزب کمونیست مائوئیست(افغانستان) بطور منظم و مرتب مبارزاتش را علیه اکونومیزم، رویزیونیزم، تسلیم طلبی و خیانتهلی ملی ” سازمان رهایی افغانستان ” پیش برده است، فشارهای ملی و بین المللی تاثیراتی روی ” سازمان رهایی افغانستان ” گذاشته است. همین مواضع ناقض کنونی “سازمان رهایی افغانستان” نتیجۀ مبارزات ملی و بین المللی است، اما این سازمان تا کنون نتوانسته که از جال رویزیونیستی گذشته بطور کامل گسست نماید. ” سازمان رهایی افغانستان ” مدعی است که:
«وقتی رژیم ظاهرشاه در همین سالها دموکراسی را در حد آزادی بسیار محدود مطبوعات و اجتماعات پذیرفت، سازمان جوانان هم نشریهای بنام «شعله جاوید» بیرون کشید.»
سند در مورد ” سازمان جوانان مترقی ” و انتقاد از این سازمان چنین مینویسد:
«در اوایل سالهای ۷۰ گروههای مختلف درون «شعله جاوید» متوجه اشتباهات سازمان جوانان مترقی شده و با طرح انتقادات شان مبارزه ایدئولوژیک وسیعی از بالا تا پایین جریان درگرفت. مهمترین انتقادات از «گروه انقلابی خلقهای افغانستان» (که بعداً نام «سازمان رهایی افغانستان» را بخود گرفت) بود. این امر منجر به جدایی و کار مستقلانه تشکلهای دیگر نیز گردید که مارکسیزم ـ لنینیزم ـ اندیشه مائوتسهدون را قبول داشتند.»
آیا این صحبت حقیقت دارد؟ خیر کاملاً عاری از حقیقت است. زیرا نشریه ” شعله جاوید ” چهار سال بعد از دموکراسی کذائی رژیم ستمشاهی شروع به فعالیت نمود. “سازمان جوانان مترقی تحت رهبری رفیق اکرم یاری و جریده شعله جاوید مرز دقیق میان “حزب دموکراتیک خلق افغانستان” بعنوان یک حزب وابسته به بورژوازی بیروکراتیک رویزیونیزم “شوروی” مبارزاتش را شروع نمود و خط مرز مشخصی میان مارکیسزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم(در آن وقت اندیشه مائوتسه دون) و رویزیونیزم کشید، و مبارزاتش را به درستی در این زمینه پیش برد و به زودی در میان جوانان و تودههای زحمتکش جا باز نمود، و از تمامی جریانهای سیاسی آنوقت پیشی گرفت. متاسفانه که اکونومیزم درون ” سازمان جوانان مترقی” با طرح خط ارتجاعی اکونومیستی خویش مانع این مبارزات گردید و با تبارزات علنی در سال 1351 خورشیدی زیر نام انتقادیون و بعد ” گروه انقلابی خلقهای افغانستان ” با نشر “با طرد اپورتونیزم در راه انقلاب سرخ به پیش رویم ” بطور قطع از خط مشی ” سازمان جوانان مترقی ” و جریان دموکراتیک نوین برید. روی این موضوع بعداً بیشتر صحبت خواهیم نمود.
در پهلوی خط درست و اصولی “سازمان جوانان مترقی” تحت رهبری رفیق اکرم یاری سه خط دیگر(پاسیفیزم، سنتریزم و اکونومیزم) نیز وجود داشت، که بعد از مریضی رفیق اکرم یاری و کنارهگیری آن از مبارزات سیاسی پاسیفیزم کاملاً مسلط گردید و زمینۀ برای رشد اکونومیزم و طرح توطئه برای انحلال “سازمان جوانان مترقی” مهیا شد.
برای معلومات بهتر و دقیقتر در زمینه جنبش کمونیستی افغانستان و نطفههای اولیه آن از خوانندگان میخواهم که به شماره چهارم شعله جاوید، دور چهارم مراجعه نمایند.
باید با صراحت گفت که هیج «مبارزۀ ایدئولوژیک وسیعی از بالا تا پائین» علیه اشتباهات و حتی انحرافات “سازمان جوانان مترقی” صورت نگرفت، بلکه زیر نام انتقاد یک نوع توطئۀ علیه “سازمان جوانان مترقی” و “جریان دموکراتیک نوین” بخاطر انحلال این سازمان، راه افتاد که بالاخره این توطئه و با موفقیت انجام شد. بزرگترین گروه که این توطئه را راه انداخت “گروه انقلابی خلقهای افغانستان” تحت رهبری داکتر فیض بود. “سازمان رهایی افغانستان” مدعی است که «مهمترین انتقادات از “گروه انقلابی خلقهای افغانستان” ( که بعداً نام “سازمان رهایی افغانستان” را بخود گرفت)بود.» ای کاش “سازمان رهایی افغانستان” یک ـ دو نقل از این «مهمترین انتقادات» گروه را در این جا ذکر میکرد تا خواننده دقیقاً درک میکرد که چه اندازه ادعای “سازمان رهایی افغانستان” صحت دارد.
بزرگترین سندی که از “گروه انقلابی خلقهای افغانستان” در مورد “سازمان جوانان مترقی” وجود دارد، سندی است بنام “با طرد اپورتونیزم در راه انقلاب سرخ به پیش رویم” که کاملاً یک سند اکونومیستی و ضد انقلابی است که در همان زمان از طرف “سازمان جوانان مترقی” زیر نام ” انقلاب سرخ است یا اکونونیزم بورژوایی” رد گردید. این سند اصلاً یک سند انتقادی نیست، بلکه سندی است مملو از فحاشی و رکیک گویی علیه “سازمان جوانان مترقی” و رفیق اکرم یاری. در این سند حتی “سازمان جوانان مترقی”، “علم تکه پارۀ از حزب دموکراتیک خلق افغانستان” خوانده شده است.
چون “سازمان رهایی افغانستان” حاضر نگردیده که حتی یک نقل از «مهمترین انتقادات “گروه انقلابی خلقهای افغانستان”» را یاد آوری نمایند، بناءً با بیان دو ، سه نقل و قول از این «انتقادات مهم» از نوشته «باطرد اپورتونیزم… » ماهیت “گروه انقلابی خلقهای افغانستان” برای خوانندگان بهتر روشن میشود. به این نقل و قولهای “گروه انقلابی…” توجه نمائید:
« انتشار شعله جاوید در واقع سر آغاز رسمی مبارزات ضد پرولتری سازمان جوانان مترقی محسوب میگردد.»
« محتوی به اصطلاح ضد رویزیونیستی شمارههای شعلۀ جاوید منحصر بود به چند مقاله پیرامون تزهای عام رویزیونیستی اقتباس شده از نشریات پکن و مطالبی در باره نتایج اعمال سیاستهای رویزیونیستی در برما، هند، مصر و غیره…»
« سازمان جوانان مترقی با همه ادعاهایش نگهدارندۀ همان علم تکه پارۀ رویزیونیستی حزب دموکراتیک خلق بود، منتها با قبای دیگر. عملاً میان جریان شعلۀ جاوید به رهبری سازمان جوانان مترقی و حزب دموکراتیک خلق تفاوتی نبود.»
به این طریق “گروه انقلابی خلق های افغانستان “، سازمان جوانان مترقی، جریدۀ شعله جاوید و جریان دموکراتیک نوین را کاملاً نفی نمود وماهیت “سازمان جوانان مترقی” و جریان شعلۀ جاوید و حزب دموکراتیک خلق را یکی اعلام نمود.
وقتی یک تشکیل ادعای بررسی جنبش کمونیستی کشور را مینماید و با طمطراق سندی زیر نام « تاریخچه مختصر جنبش چپ انقلابی افغانستان و سازمان ما» ارائه میدارد باید تمام کارکرد و فعالیتهای جنبش یعنی نکات مثبت و ضعف جنبش و بخصوص تشکیل خودش را بطور دقیق و همه جانبه بررسی نموده و به جنبش کمونیستی کشور ارائه نماید. اما “سازمان رهایی افغانستان” نه تنها که نخواسته و یا نتوانسته که به بررسی همه جانبه جنبش کمونیستی کشور به پردازد، بلکه حتی نخواسته که حتی یک کلمه علیه اکونومیزم، رویزیونیزم، تسلیم طلبی و خیانت ملی این سازمان بر زبان بیاورد. ارائه چنین اسنادی هیچ چیز دیگری جز درهم اندیشی سیاسی و تشتت ایدئولوژیک ـ سیاسی و خراب نمودن اذهان نسل جوانی که تاریخ جنبش کمونیستی کشور را نمیداند، نیست. یک بار دیگر از خوانندگان تقاضامندم که برای دانستن تاریخ جنبش کمونیستی کشور و نطفههای اولیه این جنبش به شماره چهارم شعله جاوید دور چهارم مراجعه کنند.
” سازمان رهایی افغانستان “
و ادعای
بی اساس مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوتسه دون اندیشه بودن آن
“سازمان رهایی افغانستان” در سند متذکره مدعی است که انتقاد در “سازمان جوانان مترقی ” « منجر به جدایی و کار مستقلانه تشکلهای دیگر نیز گردید که مارکسیزم ـ لنینیزم ـ اندیشه مائوتسهدون را قبول داشتند.»
بدون شک که در سال 1351 خورشیدی و بروز توطئه زیر نام انتقاد از “سازمان جوانان مترقی” و “جریان دموکراتیک نوین، گروپها و محافلی شکل گرفت که هر کدام شان کارهای مستقلانه خود را پیش میبردند، اما هیچ کدام این گروپها و محافل مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوتسه دون اندیشه نبودند، بلکه لفظاً مارکسیزم ـ لنیزم ـ مائوتسه دون اندیشه راقبول داشتند ولی عملاً جهت مخالف را اختیار نموده بودند. از جمله “گروه انقلابی خلقهای افغانستان” به اکونومیزم غلطید و بعد به اسلامیزم روی آورد به رویزیونیزم سه جهانی تکامل منفی نمود. به همین ترتیب “محفل هرات” با بریدن از “سازمان جوانان مترقی” و “جریان دموکراتیک نوین” گر چه به “گروه انقلابی خلقهای افغانستان” نپیوست و مستقلانه کار خود را پیش برد و هیچ سندی در مورد “سازمان جوانان مترقی” و جریان دموکراتیک نوین نیز انتشار نداد، اما عملاً همان شیوه بر خورد “گروه انقلابی خلقهای افغانستان” را با “سازمان جوانان مترقی” و “جریان دموکراتیک نوین و شخص رفیق اکرم یاری را در پیش گرفت. یا عبارت دیگر هر دو تشکیل متذکره بعد از انشعاب، از خط اصولی “سازمان جوانان مترقی” بریدند و راه انحراف را در پیش گرفتند. همین انحراف عمیق ایدئولوژیک سیاسی بود که بعد از کودتای هفت ثور هر دو تشکیل متذکره به اسلامیزم روی آورده و شعار “انقلاب اسلامی” و “جمهوری اسلامی” را برنامهای ساختند. “مشعل رهایی” سند زنده این انحراف و تکامل منفی به رویزیونیزم سه جهانی است. به همین ترتیب طبق ادعای شیر آهنگر:
«در میزان ۱۳۵۷ش اساسات تئوریك یك مشی حاصل آمد و ارائه شد، كه به كلی ترین مسایل ایدئولوژیك وسیاسی پراتیك انقلابی روز پاسخ می داد (اثری به نام “از تضاد چه می دانیم و راه حلش را چه گونه می یابیم؟”). پس ازآن آثاری دیگر به دست آمد، تا این كه درثور ۱۳۵۸ش، درنتیجۀ كار و پژوهش پر ارج رفقای مدبر و آگاه این حوزه، به افتخار تدوین مشی علمی انقلابی نایل شدیم (این اثر برنامه گونه با امضای “آیژک” منتشر شد و به همین نام شهرت یافت). این طرح، مشی مستقل ملی كه مشعلدارش اندیشۀ پرولتاریا است و برآمدی دموكراتیك را اصولی می داند و درپیاده شدنش به جنبش آزادیبخش، در پوششی اسلامی و رادیكال (به مفهوم انقلابی و نه بنیادگرایانه)، هرچند زودگذر ومقطعی، استتار می یابد. (این اثررا درپروسۀ وحدت جنبش، به محافل دیگرهم دادیم و بعداً از آن درتدوین برنامۀ “ساما” بهره گرفته شد).» (ش . آهنگر “محفل هرات”، وارد جنگ مسلحانه میشود ـ صفحۀ 11 ـ 12 ـ تأکیدات از ماست)
این بحث ش. آهنگر در شماره 28 شعله جاوید دور چهارم مورد انتقادد قرار گرفته، نیاز به بررسی دوباره ندارد. خوانندگان می توانند برای معلومات بیشتر به این شماره شعله جاوید مراجعه نمایند.
همین مشی ارتجاعی اسلامیستی “محفل هرات” بود که “ساما” را به ورطه تسلیمی و تسلیم طلبی کشاند که تا کنون از آن رنج میبرد.
بناءً هر دو تشکیل متذکره تا کنون هیچ انتقاد درست و اصولی از گذشته تسلیمی و تسلیم طلبانه و هم چنین رویزیونیستی خود نکرده اند. البته به یک نکته باید اشاره نمود که بین “سازمان رهایی افغانستان” و “ساما” در این زمینه یک تفاوت وجود دارد:
“سازمان رهایی افغانستان” حد اقل بطور ناقص روی گذشته انگشت انتقاد گذاشته است، اما “ساما” تا کنون این کار را نکرده است و کوشیده که گذشته منفی و انحرافی اش را تقدیس نماید.
“سازمان رهایی افغانستان” تمامی اعمال و کردار گذشتهاش را بنام اشتباه پذیرفته است. این موضوع را در کتاب “بادرس گیری از اشتباهات، راه مان را جانبازانه ادامه دهیم” تیوریزه نموده است. بحث حزب کمونیست(مائوئیست)افغانستان این است که اکونومیزم یک مشی ضد مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی است یک ارتداد است نه اشتباه، به همین قسم تیوری سه جهان رویزیونیزم است و اصلاً پیروان این تیوری مرتدینی اند پایگاه پرولتاریا را در چین سرنگون نمودند و انقلاب کبیر فرهنگی را یک فاجعه بزرگ میدانند. شرکت در کنفرانس بن و کمپاین به حامد کرزی و تسلیمی و تسلیم طلبی، خیانت ملی است. روی این مطالب بود که حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان به نقد این مطالب پرداخت و به صراحت بیان نمود که نیاز اساسی “سازمان رهایی افغانستان” گسست از اکونومیزم، رویزیونیزم، تسلیم طلبی و خیانت ملی است نه صرفاً درسگیری از اشتباهات گذشته.
تا زمانی که هر دو تشکیل گذشته انحرافی شان را بطور همه جانبه و دقیق انتقاد ننمایند، عملاً مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم را قبول ندارند و در جهت مخالف آن ایستاده اند.
“سازمان رهایی افغانستان ” در برسی تاریخچه جنبش چپ مدعی است که:
« با آنکه سرنگونی رژیم ارتجاعی داوود بهیچوجه مایه تأسف مردم و جنبش چپ نبود، اما این موجب نشد که کلیه تشکلهای جنبش بلافاصله کودتا را محکوم نکرده و مردم را به مبارزه علیه آن فرا نخوانند. از مدتها پیش تقریباً هیچ آحادی از جنبش در این تحلیل تردید نداشتند که احزاب رویزیونیست پرچم و خلق، بر اساس راه رشد غیر سرمایهداری جز فروش کشور به شوروی و جز پاسداری بهر قیمت از منافع شوروی در افغانستان، نقشی نخواهند داشت.
درین حال بخشهایی از جنبش توانستند به وحدتی دست یابند که متأسفانه موفقیت مهمی در پی نداشت. ولی سازمانهای مختلف هرکدام مبتنی بر تواناییهای شان به مبارزه خود عمق و وسعت بخشیدند. در ۵ اگست ۱۹۷۹ «سازمان رهایی افغانستان» با همکاری چند تشکل اسلامی و ملی قیام مسلحانهای را (مشهور به قیام بالاحصار کابل) براه انداخت که به سختی شکست خورد و رهبران و کادر های زیادی از سازمان ما حین نبرد یا زیر شکنجه دشمن به شهادت رسیدند اما چنانچه در سندی گفتهایم، قیام ۱۴ اسد نشان داد که مارکسیستها در راه دفاع از مردم و استقلال میهن در صف مقدم قرار داشته و بین آنان و رویزیونیست ها دریایی از خون فاصله است.»تاکیدات از ماست
این بحث “سازمان رهایی افغانستان” به هیچ وجه درست نیست، بلکه جعل کاری و توام بادروغ است. بعد از کودتای هفت ثور 1357 خورشیدی “گروه انقلابی خلقهای افغانستان ” نظریه فروکش کردن مبارزات سیاسی انقلابی در افغانستان را مطرح نمود. استدلالش این بود که رژیم کودتا در اثر ریفورم های شان میتوانند روی مبارزات سیاسی سایه افکنده و موقتاً تودهها را رام نمایند. بنا به همین دلیل بود که نه تنها «بلافاصله کودتا را محکوم نکرده و تودهها را به مبارزه علیه آن فرانخواند» بلکه سازشهای “تاکتیکی را در قبال کودتا چیان را پیشنهاد نمود. همین نظریه باعث کردید که کمیته مرکزی مشترک ” گروه انقلابی خلقهای افغانستان” و جناح تحت رهبری مجید فیصله نمایند که مجید باید حالتش را قانونی بسازد. طبق این فیصله مجید به ملاقات دستگیر پنجشیری و از آن طریق حفیظالله امین را ملاقات نماید. حالت زندگی عادی و علنی مجید سه ماه دوام نیاورد، او مجبور گردیده که دوباره مخفی گردد. به همین ترتیب “محفل هرات” که بخش دیگری از انتقادیون بود، نمایندگان شان(رستاخیز، ش. آهنگر، سلطان معلم، قدوس کارمند و ماما غلام محمد) را چند مرتبه با دستههای گل به نزد دستگیر پنچشیری فرستادند. هر گاه “حزب دموکراتیک خلق افغانستان” حاضر به پذیرش سازشهای “تاکتیکی” ایشان میگردید، آنها با جان و دل آماده همکاری با این باند میشدند. از یک طرف “حزب دموکراتیک خلق افغانستان” ایشان را در آغوش نگرفت و از سوی دیگر نظریه “فروکش نمودن مبارزات سیاسی” رنگ باخت. “گروه مشترک…” به خاطر گرفتن روابط بین المللی برنامه سفر به چین را ریختند. در سفر چین نماینده “گروه انقلابی خلقهای افغانستان” تیوری سه جهان را پذیرفت و حمایت رویزیونیستهای سه جهانی را بدست آورد، اما نماینده زنده یاد مجید حاضر به پذیرش تیوری سه جهان نگردید. این امر باعث جدایی زنده یاد مجید از “گروه اقلابی خلقهای افغانستان” گردید. کسانی که بعد از کودتای هفت ثور 1357 خورشید « بلافاصله کودتا را محکوم نمودند و تودهها را به مبارزه علیه آن فرا » خواندند، فقط و فقط مدافعین “سازمان جوانان مترقی” و جریان دموکراتیک نوین، بودند. نه “گروه انقلابی خلق های افغانستان” و “محفل هرات”.
بعد از اینکه خیزشهای تودهیی و حرکتهای تنظیم شده تحت رهبری احزاب جهادی در اواخر سال 1357 و اوایل سال 1358 خورشیدی اوج گرفت “گروه انقلابی خلقهای افغانستان” در یک سند زیر عنوان”رویدادهای اخیر و مواضع ما” از وجه اسلامی جنبش حمایت نمود و شعار جمهوری اسلامی را مورد تائید قرار داد. به تعقیب آن “جبهه مجاهدین مبارز” را ساخت و خواست جمهوری اسلامی را برنامهای ساخت. این انحراف عمیق ایدئولوژیک ـ سیاسی “گروه انقلابی خلقهای افغانستان” او را به مغاک کودتاگری فروبرد. به گفته سند منتشره کنونی “سازمان رهایی افغانستان توجه نمائید: « در ۵ اگست ۱۹۷۹ «سازمان رهایی افغانستان» با همکاری چند تشکل اسلامی و ملی قیام مسلحانهای را (مشهور به قیام بالاحصار کابل) براه انداخت که به سختی شکست خورد.»
“سازمان رهایی افغانستان”بخوبی میداند که کودتای 26سرطان 1352و کودتای 7ثور 1357 خورشیدی توسط “شوروی” سوسیال امپریالستی صورت گرفت و در نهایت امر بطور کامل و گسترده پشت سر “حزب دموکراتیک خلق افغانستان” بخاطر تحکیم موقعیت این حزب و تامین منافع امپریالیستی اش ایستاده بود، با آن هم «با همکاری چند تشکل اسلامی و ملی» در 14 اسد 1358 خورشیدی کودتا را راه اندازی نمود که به ناکامی انجامید و یا بقول این سازمان «به سختی شکست خورد» و تلفات زیادی را متحمل گردید. داکتر فیض احمد توسط رژیم ترهکی دستگیر(بازداشت) شد، اما بطور معجزه آسا از زندان فرار نمود و بعد در پاکستان مستقر گردید.
در کشورهای مستعمره ـ نیمه مستعمره ـ نیمه فیودالی قیام شهری و کودتا خلاف اصول مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی است. در این کشورها بطور عمده جنگ از مناطق روستایی شروع گردیده و یک جنگ تودهیی طولانی است و از طریق جنگ تودهیی طولانی است که محاصره شهرها ممکن و مسیر گردیده و بعد از فتح شهرها انقلاب به پیروزی میرسد.
مائوئیستها به هیچ وجه مخالف سازماندهی خیزشهای مسلحانه در درون قوتهای ارتجاعی نیستند، آنها معتقدند این خیزشها عموماً باید در خدمت جنگ خلق و محاصره شهرها از طریق دهات انجام گیرد. زمانی که جنگ خلق در روستا شکل گرفت قیام های مسلحانه شهری می تواند به نیروهای نظامی ارتجاعی ضربه وارد آورده و راهی برای تسلیح تودههای شهری و روستایی و پیوستن نیروهای قیام کننده به جبهات در روستا از طریق گروپ های چریکی شهری باشد….
کودتا عموماً با تکیه بر مشتی از افسران و سربازان در ارتش ارتجاعی به راه میافتد که به هیچ وجه نتیجۀ مطلوبی ببار نمیآورد. اولاً امکان پیروزی کودتا در کشورهایی مانند افغانستان اصلاً وجود ندارد و به شدت سرکوب گردیده و به خاک و خون کشیده میشود، و ثانیاً، بالفرض که کودتا به پیروزی برسد فقط چند مهره از هیئت حاکمه ارتجاعی تعویض خواهد شد، اما تمام ساختار اصلی دولت ارتجاعی اساساً دستناخورده باقی خواهد ماند، بناءً رژیمی که از طریق کودتا قدرت سیاسی را بدست میگیرد عموماً بر ماشین دولتی کهنه و نیروهای نظامی ارتجاعی متکی است.
در شرایط کنونی حزب کمونيست (مائوئيست)افغانستان به هیچ وجه به بیراهۀ قیام شهری و کودتا به مثابه استراتیژِ جنگی، به خاطر کسب استقلال کشور و آزادي مردمان کشور و به پيروزي رساندن انقلاب دموکراتيک نوين نخواهد رفت. زیرا حزب چنین بیراهههای را غیر اصولی و مردو میداند.
در این جا این پرسش به میان میآید که “گروه انقلابی خلقهای افغانستان” که «با همکاری چند تشکل اسلامی و ملی » کودتای بالا حصار را راه اندازی نمود، اگر این کودتا به پیروزی میرسید بر چه نیروی نظامی متکی میشد؟ آیا عواقب این کودتا بدتر از حاکمان ” حزب دموکراتیک خلق افغانستان ” نبود؟ ضرورت به تشریح ندارد زیرا جوابش بطور واضح روشن مشخص است.
وقتی “سازمان رهایی افغانستان” ادعای بررسی “تاریخچه مختصر جنبش چپ انقلابی افغانستان” و سازمان خود را مینماید، ضرورت بود که حد اقل و بطور مختصر این مسایل را مرور مینمود. زمانی که یک تشکیل ادعای بررسی تاریخچه جنبش کمونیست کشور و بخصوص سازمان خود را دارد، اما از بررسی نکات ضعف، انحراف و ارتداد تشکیلاتیاش به سادگی میگذرد بدین معناست که هنوز از دام گذشته خود رهایی نیافته است.
« اما چنانچه در سندی گفتهایم، قیام ۱۴ اسد نشان داد که مارکسیستها در راه دفاع از مردم و استقلال میهن در صف مقدم قرار داشته و بین آنان و رویزیونیست ها دریایی از خون فاصله است.»
از این که بین مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیستها و رویزیونیزم «دریای از خون فاصله است» هیچ شک و شبهی وجود ندارد، اما میان “سازمان رهایی افغانستان” و رویزیونیزمدرن روسی چنین دریایی وجود نداشت. اولاً این که هر دو تشکیل رویزیونیست و ماهیتاً ضد مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم اند. ثانیاً هر دو در جهت تامین منافع سرمایه داری سوسیال امپریالیستی تلاش ورزیده و ثالثاً تضاد میان هر دو تشکیل به علت تضاد میان رویزیونیزم چین و سوسیال امپریالیزم “شوروی” بوده است.
در بحث فوق الذکر “سازمان رهایی افغانستان” مشخص است که ماهیتا هیچً تفاوتی میان این سازمان و “حزب دموکراتیک خلق افغانستان” وجود ندارد، و اگر تفاوتی موجود است ظاهری است. بدین دلیل:
1 ـ “حزب دموکراتیک خلق افغانستان” کوتا را انقلاب جا میزند و “سازمان رهایی افغانستان” کودتا را قیام میخواند.
2 ـ “حزب دموکراتیک خلق افغانستان” وابسته به بورژوازی بیروکرات سوسیال امپریالیزم روسیه بود و “سازمان رهایی افغانستان” وابسته به بورژوازی بیروکرات سوسیال امپریالیزم چین.
3 ـ “حزب دموکراتیک خلق افغانستان” تلاش نمود تا کشور سوسیال امپریالیستی “شوروی” را یک کشور سوسیالیستی معرفی نماید و “سازمان رهایی افغانستان ” نیز کوشش نمود کشور رویزیونیستی چین را سوسیالیزم جا بزند، به همین علت علیه مائوئتسه دون و انقلاب کبیر فرهنگی موضعگیری نمود .
هر گاه “سازمان رهایی افغانستان” بتواند که این گذشته را بطور همه جانبه انتقاد نماید، در آنصورت می توان گفت که این سازمان در مسیرمشی مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی در حرکت است، در غیر این صورت همان آش است و همان کاسه.
«سازمان رهایی افغانستان” در سند «تاریخچه ….» متذکر گردیده که:
« درین حال بخشهایی از جنبش توانستند به وحدتی دست یابند که متأسفانه موفقیت مهمی در پی نداشت.«
این بحث “سازمان رهایی افغانستان” یک کلی گویی است که هیچ چیزی از آن بدست نمیآید. زمانی که یک تشکیل ادعای نوشتن “تاریخچه جنبش انقلابی چپ ” کشور را می نماید، نباید چنین کلی گویی کند، بلکه باید علل عدم «موفقیتهای مهمی » که جنبش در پی نداشته بطور واضح و روشن بیان نماید.
برای بررسی این مطلب باید به گذشته بر گشت و مختصراً اشارهای به گذشته نمود تا علل عدم موفقیت وحدت در جنبش چپ افغانستان مشخص گردد.
در سال 1351 خورشیدی و انشعاب بخش به اصطلاح انتقادیون از “سازمان جوانان مترقی” و جریان دموکراتیک نوین و انحراف عمیق ایدئولوژیک ـ سیاسی انتقادیون از خط اصولی “سازمان جوانان مترقی” باعث پراکندگی “سازمان جوانان مترقی” و جریان دموکراتیک نوین گردید و به تشتت و سردرگمیهای ایدئولوژیک ـ سیاسی و تشکیلاتی دامن زد. و حتی در سال 1352 خورشییدی بعد از کودتای 26 سرطان این جنبش کاملاً فروکش نمود و بسیاری از انتقادیون در محور رژیم دادوخان حلقه زدند.
علت اساسی که جنبش چپ کشور بعد از کودتای 7ثور نتوانست عکس العمل به موقع و اصولی از خود نشان دهد پراکندگی و سردرگمی ایدئولوژیک ـ سیاسی این جنبش بود. زمانی که هم «بخشهای از جنبش توانستند به وحدتی دست یابند که متاسفانه موفقیت مهمی در پی نداشت» عدم دست رسی به خط اصولی مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی(در آن زمان اندیشه مائوتسه دون) بود، نه چیز دیگر.
“گروه انقلابی خلقهای افغانستان” بخشهای را که در ابتدا با خود متحد نمود بر محور خط اکونومیستی و اسلامیستی بود که در مغاک کودتاگری فرو رفت و در سال 1359 خورشیدی به رویریونیزم تکامل منفی نمود. وحدت بخشهای دیگری که منجر به ایجاد “ساما” گردید نیز با عدول از مشی درست و انقلابی مشی اسلامیستی و تسلیم طلبانه را در پیش گرفت. بقیه تشکلات سیاسی نیز از تشتت ایدئولوژیک ـ سیاسی در رنج بودند و نتوانستند که مرز بین انقلاب و ضد انقلاب را بدرستی مشخص نمایند.
همین سردرگمیهای ایدئولوژیک ـ سیاسی و تشکیلاتی بود که تلفات سنگینی را متحمل گردیدند، باید با صراحت گفت که مسئولیت آن تا حد نسبتاً زیادی بدوش انتقادیون و بخصوص “گروه انقلابی خلقهای افغانستان” و نقش تاریخی منفی شان در ارتباط است.
“سازمان رهایی افغانستان” در «تاریخچه مختصر جنبش چپ انقلابی… » چنین بیان میدارد:
« از کودتای اپریل تا اشغال و بعد از آن، صدها مارکسیست در شکنجهگاهها و زندان مخوف پلچرخی به شهادت رسیدند. چنانچه گفته شد آنان با تجاوز شوروی در شرایط بغایت سختی غافلگیر شدند. از یکسو باید در جنگ ملی شرکت فعال میداشتند و از سوی دیگر حملات سازمان را دفع میکردند. «سازمان رهایی افغانستان» و «سازمان رهاییبخش مردم افغانستان» (ساما) از سازمانهایی بودند که در جنگ آزادیبخش بطور ملموس درگیر بوده و دومی مناطق آزاد شدهای در اختیار داشت و تاریخ هردو سازمان در مبارزه با بنیادگرایان تروریست نیز خونین است. بنیادگرایان و بخصوص حزب اسلامی گلبدین شکار انقلابیون را در داخل افغانستان و یا در پاکستان از یاد نبردند. رفیق داکتر فیض احمد بنیانگذار و رهبر «سازمان رهایی افغانستان» را حزب اسلامی حکمتیار با دستیاری یک خاین در پاکستان به شهادت رسانید. دهها تن دیگر از کادرها و اعضای سازمان ما هم بدست این آدمکشان اختطاف و ترور شدهاند. شایع است که عبدالقیوم رهبر، رهبر «ساما» نیز توسط همین حزب در پاکستان بقتل رسید. اما از خود «ساما» در این زمینه سندی در دست نیست. علاوتاً دهها روشنفکر و آزادیخواه در جبهات و یا در پشاور پاکستان سر به نیست شدهاند. و چون حزب مذکور از حمایت وسیع و کامل ارتش، سازمانهای اطلاعاتی، پلیس و حزب بنیادگرای «جماعت اسلامی پاکستان» برخوردار بود، طبعاً دولت پاکستان به هیچ کدام از این ترورها کوچکترین اعتنایی مبذول نداشتهاست.
هر چند روسها و دولتهای دست نشانده شان و نیروهای بنیادگرا همه در ریشهکن کردن سازمانهای چپ دارای منافع مشترکی بودند و در این راه از هیچ ترور و توطئهای دریغ نکردند، اما میتوان گفت که هیچ یک آنها با وجود ضربات پیهم، نابود نشدند. سازمانهای مارکسیستی افغانستان بعلت شرایط ویژهی کار و مبارزه در جریان جنگ ضد روسی ناگزیر از نفوذ در احزاب ارتجاعی بودند تا بتوانند گذشته از پیوند برقرار کردن با تودهها، به ساز و برگ نظامی دست یابند. کار و مبارزه چپ های میهن ما در بسیاری مناطق اثر خود را بر جا نهادهاست. نام «شعله جاوید» طی چهارده سال جنگ در کشوری که جمعیت آن صد در صد مسلمان اند، فراموش نشد جنگی که احزاب اسلامی آنرا فقط «جنگ اسلام با کمونیزم و کفار» مینامیدند.»
در ختم سند «تاریخچه….» چنین آمده است:
« بعد از برافتادن دولت نجیب و غصب قدرت توسط احزاب بنیادگرا، مهمترین بخشهای جنبش چپ مبارزه برای دموکراسی را در شرایط کنونی در سر لوحه مبارزه ضدبنیادگرایی قرار دادهاند.»
اولاً باید گفت که نام “ساما”، “سازمان آزادیبخش مردم افغانستان” است، نه ” سازمان رهاییبخش مردم افغانستان”. به این نام حتی تشکیلی در افغانستان ایجاد نگردیده است. دوماً این که کاملاً مشخص است که “سازمان رهایی افغانستان” تا کنون به جنگ مقاومت علیه سوسیال امپریالیزم “شوروی” و رژیم دستنشاندۀ شان به جنگ ” آزادیبخش ” می نگرد. و ثالثاً علت این که « تاریخ هردو سازمان در مبارزه با بنیادگرایان تروریست نیز خونین است.« یک ادعای بی پایه است.
همه منسوبین جنبش چپ در افغانستان به خوبی آگاهند که “سازمان رهایی افغانستان” در اولین شماره مشعل رهایی ” جمهوری اسلامی ” و “انقلاب اسلامی” را تیوریزه نمود. طبق همین دیدگاه بود که “سازمان رهایی افغانستان” در کنفرانس بن همراه با بنیادگرایان شرکت نمود و بعداً با شمولیت در رژیم دستنشاندۀ اشغالگران امپریالیست به رهبری امپریالیزم اشغالگر امریکا شرکت نمود و به تحقق شعار “جمهوری اسلامی” و “انقلاب اسلامی” پرداخت و توانست که در تمام ارگانهای دولتی از پائین تا بالا چوکی بدست آورد، و یک جا با بنیادگرایانی هم چو سیاف، ربانی، محقق، خلیلی …. بخشی از “جمهوری اسلامی افغانستان” را تشکیل دهد. همان طوریکه “سازمان رهایی افغانستان” و “ساما” در زمان اشغال کشور توسط سوسیال امپریالیزم “شوروی” از دیدگاه “انقلاب اسلامی” و “جمهوری اسلامی” با بنیادگرایان در صف واحدی قرار داشتند، بعد از اشغال کشور توسط امپریالیستها به رهبری امپریالیزم امریکا نیز از لحاظ استراتیژیک با بنیادگرایان درون رژیم نیز در صف واحدی قرار گرفتند. لذا بحث “سازمان رهایی افغانستان” در مبارزه علیه بنیادگرایی یک دروغ محض و فریب دادن نسل جوان کشور است.
“سازمان رهایی افغانستان” باز هم مغالطه کاری نموده و علت قتل داکتر فیض و با دهها تن دیگر از اعضای این سازمان به دست حزب اسلامی را بیان نمیکند و به سادگی از کنار آن میگذرد. از “سازمان رهایی افغانستان” سوال میکنم که نوشتن “تاریخچه مختصر ….” و به خصوص سازمان خودتان به همین شکل باید بررسی گردد؟ این تاریخ نیست، بلکه افسانههای تاریخی است.
مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیستها در بررسی تاریخ علل ایجاد شرایط و چگونگی علل عینی و مادی که به آن پا داده است بررسی مینمایند، به کلی گویی و افسانه وار نمیپردازند.
حزب کمونیست( مائوئیست) افغانستان علل قتل داکتر فیض و دهها تن از هم رزمانش را در شماره نهم شعله جاوید دورۀ چهارم بصورت همه جانبه بررسی نموده است، خوانندگان میتوانند برای معلومات بیشتر به این شماره شعله جاوید مراجعه نمایند.
“سازمان رهایی افغانستان” مدعی است که:
«سازمانهای مارکسیستی افغانستان بعلت شرایط ویژهی کار و مبارزه در جریان جنگ ضد روسی ناگزیر از نفوذ در احزاب ارتجاعی بودند تا بتوانند گذشته از پیوند برقرار کردن با تودهها، به ساز و برگ نظامی دست یابند.»
با صراحت باید گفت که هیچ کدام از سازمانهای رهایی و ساما مارکسیست نبودند، بلکه سازمانهای دارای مشی اسلامیستی و رویزیونیستی بودند. همین ایدئولوژی اسلامی پیوند شان را با احزاب اسلامی بر قرار نمود. مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیستها هر گز چنین “ناگزیر”ی را با احزاب ارتجاعی مذهبی نمیپذیرند. آنها طبق معیار مائوئیستی در جنگ شرکت میکنند و طبق این معیار جنگ را رهبری و به پیش میبرند.
“سازمان رهایی افغانستان”
و
ادعاهای بی پایه در اطلاعیه 22 ثور 1400 خورشیدی
اینک به اطلاعیه 22 ثور 1400 خورشیدی “سازمان رهایی افغانستان” که به مناسبت اولین کنگره خویش انتشار داده، نظری میاندازیم. ” سازمان رهایی افغانستان ” در اطلاعیه خویش از « تحکیم سازمان در کلیه زمینهها » صحبت میکند و مدعی است که« نخستین کنگره سازمان رهایی افغانستان، مظهر وحدت اصولی و پیوند تیوری با پراتیک» میباشد، دایر نموده است. این سازمان در این اطلاعیه چنین میگوید:
« کنگره مملو از درسهای ارزشمندی از پافشاری روی اصول مارکسیستی و مبارزه قاطع علیه انحرافات ایدئولوژیک در سازمان بود که نهایتا رفقا متفقا بر محور مشی انقلابی سازمان تعهد دوباره سپردند تا آنچه را به روی کاغذ آوردهاند، مجدانه عملی سازند.»
با صراحت باید گفت که «کنگره مملو از درسهای ارزشمند» نبوده و به هیچوجه «روی اصول مارکسیستی» پا فشاری نداشته و «مبارزه قاطع علیه انحرافات ایدئولوژیک» ـ سیاسی و تشکیلاتی راه نینداخته است. زیرا یک تشکیل مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی وقتی به گذشته به دید انتقادی بنگرد، تمام جوانب آن را تحلیل و تجزیه نموده و مورد انتقاد قرار میدهد. نه این که اکونومیزم، رویزیونیزم و خیانت ملی را اشتباه بر رسی نموده و بعنوان انحراف علیه آن موضع بگیرد. ما تا کنون یک سند از “سازمان رهایی افغانستان” در دست نداریم که گذشته اکونومیستی، رویزیونیستی و خیانت ملی خویش را بطور همه جانبه بررسی و انتقاد نموده باشد. مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیستها هیچ باکی از انتقاد از خود ندارند و بطور رک و صریح گذشته شان را مورد انتقاد قرار میدهند. لنین میگوید که یک تشکیل سیاسی باید نسبت به اشتباهاتش جدی بوده و آن را دقیقاً بررسی نماید و بدون پرده پوشی آن را بر ملا سازد. به این بحث لنین توجه نمائید:
« برخورد یک حزب سیاسی نسبت به اشتباهات خود یکی از مهمترین معیارها برای سنجش ارزیابی یک حزب است. با استفاده از این معیارها میتوان تعیین کرد که یک حزب تا چه اندازه جدی است و چگونه در عمل وظایف خود را نسبت به طبقه و تودههای زحمتکش انجام میدهد. قبول اشتباهات بدون پرده پوشی تحقیق برای شناخت علل اشتباه، تجزیه و تحلیل شرایط و عللی که منجر بوجود آمدن این اشتباهات شدند، بحث کلی و همه جانبه برای اصلاح اشتباهات، اینست صفات یک حزب جدی. اینست شیوه ای که حزب باید بر طبق آن وظایف خود را انجام دهد . اینست راهی که حزب باید طبقه، خود و تودهها را مطابق آن آموزش دهد.» ( لنین ـ کلیات جلد 25 ـ صفحه 200 ـ تاکید از ماست)
استالین میگوید:
« اگر ما نمیخواهیم بطور ناگهانی و بی خبر از طریق “اتفاق ها” و یا ” نا آگاهی” های مختلف بوسیله دشمنان طبقه غافلگیر شویم بایدهر چه زودترو سریعتر آن اشتباهات و نقاط ضعفی را که تا به حال پوشیده مانده اند ولی مطمناً وجود دارند بی پرده افشاء کنیم.» ( استالین ـ مقاله “در باره مبتذل کردن شعار انتقاد از خود”) تاکید روی کلمات از استالین است
ما جدی بودن “سازمان رهایی افغانستان” را در مورد شعار دادن مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم زمانی میتوانیم به پذیریم که بدون پرده پوشی گذشته اکونومیستی، رویزیونیستی، تسلیم طلبی و خیانت ملی این سازمان را بررسی و مورد نقد همه جانبه قرار دهد. مائوئیستها هیچگاه گذشته انحرافی و ارتدادی شان را انکار نمیکنند. مائوتسه دون بدرستی این کار را نمود.
«در گذشته کنفسیوس را مطالعه کردم و شش سال روی چهار کتاب و پنج کلاسیک(1) گذراندم. من یاد گرفتم که آنها را از بر بخوانم، اما آنها را نفهمیدم. در آن موقع من عمیقاً به کنفسیوس اعتقاد داشتم و حتی مقالاتی نوشتم(برای تفسیر عقاید او). بعداً به یک مدرسه بورژوایی رفتم، به مدت هفت سال. هفت به علاوه شش میشود 13 سال. من تمام چیزهای بورژوازی، علوم طبیعی، علوم اجتماعی را مطالعه کردم. یک مقدار هم تعلیم و تربیت به من یاد دادند. پنچ سال مدرسه عادی دو سال مدرسه متوسطه هم چنین اوقاتی را که در کتابخانه گذراندم(2) نیز اضافه شد. در آن زمان من به دو آلیزم کانت اعتقاد پیدا کردم و به خصوص به ایده آلیزم او. من اصلاً یک فیودالیست و در عین حال مدافع دموکراسی بورژوایی بودم.
جامعه مرا وادار کرد که در انقلاب شرکت کنم. من چند سال را بعنوان معلم مدرسه ابتدایی و مدیر یک مدرسه چهار سال گذراندم. من هم چنین تاریخ و زبان چین را در یک مدرسه شش ساله تدریس کردم و نیز برای مدتی در یک مدرسه متوسطه تدریس کردم. ولی چیزی نفهمیدم. وقتی به حزب کمونیست ملحق شدم، دانستم که ما می بایست انقلاب را به انجام رسانیم، اما بر ضد چه؟ و چطور می خواستیم این کار را انجام دهیم؟
البته مسلم بود که میبایست انقلاب را بر ضد امپریالیسم و جامعه کهنه انجام داد.
من کاملا نمی فهمیدم امپریالیسم چه نوع چیزی است، درباره این که چطور می توانستیم انقلاب را انجام دهیم هنوز کم فهمیده بودم. هیچ کدام از چیزهای که در طول 13 سال یاد گرفته بودم برای انجام انقلاب مناسب نبود…..» (مائوتسه دون ـ گفتگو در بارۀ مسائل فلسفه ـ تاکیدات از ماست)
این نقد مائوتسه دون از گذشته منفیاش نه تنها که پرستژ و حیثیت مائوتسه دون را پائین نیاورد، بلکه به مدارج عالی ارتقاء داد. کسی که بخواهد گذشته را پنهان و یا تقدیس نماید به هیچ وجه یک انقلابی نیست، چه رسد به این که او را مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست خطاب نمود.
وقتی در اطلاعیه “سازمان رهایی افغانستان” ادعا میشود که « رفقا متفقا بر محور مشی انقلابی سازمان تعهد دوباره سپردند…» به این معناست که اعضای شرکت کننده در کنگره “سازمان رهایی افغانستان” روی اکونومیزم، رویزیونیزم، تسلیم طلبی و خیانت ملی « تعهد دوباره سپرده» اند. زیرا گذشته مشی “سازمان رهایی افغانستان” به هیچ وجه یک مشی انقلابی نه، بلکه یک مشی رویزیونیستی که مدغم به تسلیم طلبی و خیانت ملی است.
“سازمان رهایی افغانستان” در اطلاعیه 22 ثور 1400 مدعی است که:
«کنگره بر پراتیک، تحکیم سازمان در کلیه زمینهها و درآمیختن با طبقات زحمتکش به مثابه اساسیترین وظایف تاکید نمود. سازمان ما در تبلیغ و تهییج، کار بین زنان و بستگان قربانیان جنایات خاینان طالبی و جهادی، دستآوردهای قابل توجهی داشته است، اما آنچه سد راه رشد و استحکام مطلوب تشکیلاتی و ایدئولوژیک آن به حساب میرود، تاثیر اپورتونیزم راست در مقاطعی از حیات سازمان و کندی در جلب و جذب بوده است. ما برآنیم که نیرویی انقلابی بدون داشتن پایگاه تودهای محکوم به فناست. پیام بنیادین کنگره اینست که باید با اتکا بر دیوار لازوال تودهها و با الهام از خون شعلهور رفیقان و تمامی انقلابیون جنبش سرفراز چپ میهن، تشکیلات را پولادین گردانیم.» تاکیدات از ماست
استحکام یک تشکیل کمونیستی قبل از همه به یک خط سیاسی (مارکسیستی ـ لنیستی ـ مائوئیستی) و اصول تشکیلاتی بر همین مبنا نیازمند است و بافت تشکیلاتی باید بر پایه همین اصول تشکیلاتی استوار گردد. همین اصول تشکیلاتی است که با هر گونه اکونومیزم، رویزیونیزم، تسلیم طلبی و خیانت ملی قطع رابطه میکند. بدون چنین اصولی دست زدن به هر گونه فعالیت به اصطلاح تودهیی نشانده دهندۀ یک خط و مشی انحلال طلبانه رویزیونیستی میباشد. بدون قطع رابطه با اکونومیزم و رویزیونیزم نمیتواند از فعالیت تودهیی و تاکتیک انقلابی صحبتی در میان باشد.
« اگر شخصی بدوا با رویزیونیزم قطع رابطه نکند از چگونگی فراگرفتن ماهرانه تاکتیک انقلابی هیچ گفتگویی نمیتواند در میان باشد. » ( لنین ـ چپ روی در کمونیزم »
“سازمان رهایی افغانستان مدعی است که: «سازمان ما در تبلیغ و تهییج، کار بین زنان و بستگان قربانیان جنایات خاینان طالبی و جهادی، دستآوردهای قابل توجهی داشته است، اما آنچه سد راه رشد و استحکام مطلوب تشکیلاتی و ایدئولوژیک آن به حساب میرود، تاثیر اپورتونیزم راست در مقاطعی از حیات سازمان و کندی در جلب و جذب بوده است.»
این بحث “سازمان رهایی افغانستان” ضد ماتریالیزم دیالکتیک بوده و کاملاً ایده آلیستی است. زیرا “سازمان رهایی افغانستان” مسئله بنیاد گرایی را تجریدی، بصورت ایده آلیستی و بعنوان یک مسئله روشنفکرانه که هیچ ربطی به مبارزه طبقاتی و ستم امپریالیستی ندارد مد نظر قرار داده است. این احمقانه است که فکر کنیم جامعهای که بر بنیاد ستم طبقاتی و ستم امپریالیستی و تحمیق نمودن بی پایان تودههای ستمدیده بنا شده است، بنیاد گرایی مذهبی را میتوان با « تبلیغ و تهییج، کار بین زنان و بستگان قربانیان جنایات خاینان طالبی و جهادی» از میان برداشت و «دستآوردی قابل توجهی داشت.»
افغانستان کنونی یک جامعه مستعمره ـ نیمه فیودالی است، و این که امروز یوغ بنیاد گرایی مذهبی بر دوش مردمان کشور سنگینی میکند نتیجه انعکاس یوغ اقتصادی(ستم امپریالیستی و ستم طبقاتی) در جامعه افغانستان است. در ظرف بیست سالی که از اشغال کشور توسط امپریالیستهای اشغالگر به رهبری امپریالیزم اشغالگر امریکا میگذرد، بنیاد گرایی مذهبی در افغانستان چندین برابر رشدنموده و گسترش یافته است.
وظیفه و رسالت ما این خواهد بود تا ذهنیت پرولتاریا و تودههای زحمتکش افغانستان را در مورد ستم امپریالیستی و ستم طبقاتی روشن نمائیم. زیرا ما مبلغ جهانبینی علمی هستیم. ما علیه بنیاد گرایی مذهبی بطور دقیق و اساسی مبارزه میکنیم، اما این مبارزه به هیچ وجه به این معنا نخواهد بود که مبارزه علیه بنیادگرایی مذهبی در درجه اول قرار دارد، بلکه این مبارزه را در تابعیت از ستم امپریالیستی و ستم طبقاتی پیش خواهیم برد.
امروز بورژوازی امپریالیستی تلاش میورزد تا از طریق بنیاد گرایی مذهبی به تفرقه مذهبی دامن زند. این مسئله در افغانستان بخوبی مشهود است که اشغالگران امپریالیست به حمایت بی دریغ از بنیاد گرایی مذهبی به شدیدترین وجه به تفرقه مذهبی دامن زده است. تا به این وسیله ذهنیت تودههای ستمدیده کشور را از مسایل مهم و اساسی یعنی ستم امپریالیستی و ستم طبقاتی منحرف نماید. امریالیستهای اشغالگر در این کار تا امروز در افغانستان موفقیت چشمگیری داشته اند. بیشترین موفقیت اشغالگران امپریالیست توسط تسلیم شدگان و تسلیم طلبان به اصطلاح چپ در افغانستان زمینه سازی شده است.
در بحث “سازمان رهایی افغانستان” یک حقیقت انکار ناپذیر نهفته است، و آن این که این «تبلیغ و تهیج، کار در میان زنان و بستگان قربانیان جنایات طالبی و جهادی» در خدمت اشغالگران امپریالیست و رژیم دستنشانده قرار داشته و در این زمینه « دستآوردهای قابل توجهی داشته است.»
این سیاست ارتجاعی و تفرقه افکنانه امروز توسط نیروهای ارتجاعی و عقب مانده به شکل کشتارهای بیرحمانۀ تودههای ستمدیده کشور پیش برده میشود و زمانی که این سیاست ارتجاعی نتواند از این طریق پیش برود، از طریق ریفرمهای ظریفتری توسط اشغالگران امپریالیست و رژیم دستنشانده پیش برده خواهد شد.
بناءً ما با جدیت علیه این توطئهگری اشغالگران امپریالیست و رژیم دستنشانده مبارزه نموده و با جهان بینی پرولتری علیه آن مقابله مینمائیم. یا به عبارت دیگر ما با جهان بینی پرولتری مبارزات خویش را علیه این توطئهگری امپریالیزم اشغالگر و رژیم دستنشانده در تابعیت از ستم امپریالیستی و ستم طبقاتی پیش خواهیم برد. زیرا تا زمانی که ستم امپریالیستی و ستم طبقاتی وجود داشته باشد، بنیادگرایی مذهبی به اشکال گوناگون تبارز خواهند نمود. ما باید علیه ریشههای اجتماعی بنیاد گرایی مذهبی مبارزه نموده و به روشن نمودن اذهان تودهها بکوشیم و مبارزه علیه بنیاد گرایی مذهبی را در تابعیت از این مبارزه به پیش بریم.
شما هر قدر به تبلیغ و ترویج علیه بنیاد گرایی مذهبی به پردازید و مطالب خواندنی روشنگرانه در این زمینه پخش و اشاعه نمائید، بدون این که علیه واقعیات اجتماعی که از آن بنیادگرایی مذهبی منشاء گرفته است مبارزه کنید، نه تنها نمیتوانید کوچکترین اثری بر ذهنیت تودهها بگذارید، بلکه بیشتر اشغالگران امپریالیست را برای تحمیق هر چه بیشتر تودهها کمک نموده اید. امروز سایتها و فیسبوکهای زیادی است که آتیایزم را تبلیغ میکنند، اما این تبلیغ و تهیج به هیچ وجه اثری روی پایههای اساسی ( مبارزه طبقاتی) ندارد. تبلیغ آتیایزم بنا بقول لنین «در چنین زمانی و در چنین شرایطی فقط افتادن در دام کلیسا و کشیشیان است،کلیسا و کشیشانی که هیچ خواستهای بیش از این ندارند که کارگران شرکت کننده در جنبش اعتصابی بر طبق اعتقادات مذهبی شان تقسیم بندی گردند.
آنارشیستی که به هرقیمت موعظه جنگ علیه خدا مینماید درواقع به کشیشان وبورژوازی کمک میکند( همان گونه که آنارشیستها درواقع همواره چنین میکنند.) یک مارکسیست باید ماتریالیست، یعنی دشمن مذهب باشد. لیکن وی باید یک ماتریالیست دیالکتیسین باشد، یعنی کسی که نه به صورت تجریدی نه با شیوههای مجرد وترویج تئوریک خالص که برای تمام مواقع واماکن مناسب است، مبارزه میکند بلکه به طور مشخص وبرمبنای مبارزه طبقاتی که درعمل درجریان است – مبارزهای که بهتر ازهرچیز دیگر به تودهها آموزش میدهد….» ( سوسیالیزم و مذهب ـ روش حزب کارگران نسبت به مذهب ـ صفحه 11 و 12 ـ تاکیدات از لنین است.)
چرا “سازمان رهایی افغانستان” از « تبلیغ و تهیج، کار در میان زنان و بستگان قربانیان» اشغالگران امپریالیست و رژیم دستنشانده صحبتی نمیکند و دستآوردش را بیان نمیکند. علت آنست که بنیاد مبارزه این سازمان نه علیه ستم امپریالیستی و طبقانی، بلکه علیه بنیاد گرایی مذهبی استوار است، آنهم علیه بنیادگرائی طالبانی.
زمانی که ما بتوانیم تودهها را تعلیم دهیم که از درون واقعیات اجتماعی(طبقات و مبارزه طبقاتی) ریشههای بنیاد گرایی که از آن واقعیات منشاء گرفته در یابند، در آن صورت است که تودهها مبارزات شان را بصورتی متحد، با دسپلین و نقشه مندانه علیه ستم امپریالیستی و ستم طبقاتی به پیش میبرند. با محو ستم امپریالیستی و ستم طبقاتی است که ریشههای بنیاد گرایی مذهبی نابود میگردد. طوری که بیان گردید، این بحث بدان معنا نخواهد بود که تا زمان محو ستم امپریالیستی و ستم طبقاتی نباید علیه بنیادگرایی مذهبی مبارزه نکرد، بلکه به این معناست که مبارزه علیه بنیاد گرایی مذهبی در تابعیت از مبارزه علیه ستم امپریالیستی و ستم طبقاتی پیش برده شود و نباید به فراموشی سپرده شود و یا به حاشیه رانده شود.
“سازمان رهایی افغانستان” در اطلاعیه 22 ثور 1400 خورشیدی مدعی است که: « اما آنچه سد راه رشد و استحکام مطلوب تشکیلاتی و ایدئولوژیک آن به حساب میرود، تاثیر اپورتونیزم راست در مقاطعی از حیات سازمان و کندی در جلب و جذب بوده است.»
با صراحت میتوان گفت که این ادعای “سازمان رهایی افغانستان” کاملاً بی پایه و عاری از حقیقت است. زیرا « آنچه سد راه رشد و استحکام مطلوب تشکیلاتی و ایدئولوژیک» این سازمان گردیده نه «تاثیر اپورتونیزم راست» بلکه رویزیونیزم مسلط بر این سازمان بوده است.
“گروه انقلابی خلقهای افغانستان” در سال 1358 خورشیدی در حرکت کودتایی ناکام بالاحصار سهم گرفت و تلفات زیادی را نیز متقبل گردید. از آن به بعد تمام فعالیتهای مسلحانه “گروه انقلابی خلقهای افغانستان” و سپس “سازمان رهایی افغانستان” تحت پوشش تنظیمهای اسلامی پیش برده شد. با پیروی از خط و مشی رویزیونیستی بود که شعارهای اسلامی بلند گردید و خواست تشکیل جمهوری اسلامی و پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان خواستهای سیاسی استراتیژیک در مشعل رهایی تیوریزه گردید. یا به عبارت دیگر خط و مشی تعیین شده درمشعل رهایی کاملاً اپورتونیزم راست با پیروی از مشی رویزیونیستی است. تا زمانی که “سازمان رهایی افغانستان” با رویزیونیزم مسلط بر سازمان قطع رابطه نکند ممکن نیست که با اپورتونیزم، تسلیمی و تسلیم طلبی بتواند قطع رابطه نماید.
15/5/1400 خورشیدی(6/8/2021 میلادی)