قسمت اول – دوم – سوم “محفل هرات” چه‌گونه شکل گرفت و چه مسیری را پیموده است؟

ﻣﻘﺎﻻﺕ ﺗﺎﺯﻩ

سندی که همین اکنون تحت عنوان “محفل هرات وارد جنگ  مسلحانه می‌شود” به دست‌رسم قرار گرفته، توسط “شیر آهن‌گر” به رشته تحریر درآمده و امضاء گردیده است. ما این سند را همان‌ طوری‌ که توسط خودش به رشته تحریر درآمده است به همان قسم یعنی قسمت- قسمت، مورد نقد قرار می‌دهیم.

“شیر آهن‌گر” از “محفل هرات” نام می‌گیرد، اما در مورد گذشتۀ “محفل هرات” چیزی نمی‌گوید. او نگفته که “محفل هرات” چه‌گونه و چرا به وجود آمد. بنابرین ناچاریم قبل از این‌که به نقد “نوشته” بپردازیم، در مورد “محفل هرات” روشنی بیندازیم تا خواننده به‌تر به ماهیت “محفل هرات” پی برده و بداند که این محفل چرا و چه‌گونه به وجود آمد.

در 13میزان 1344 خورشیدی “سازمان جوانان مترقی” تحت رهبری زنده‌یاد رفیق اکرم بنیان‌گذاری گردید. این سازمان بنا به مشکلات عدیده‌ای که داشت تا سال 1347 خورشیدی موفق به نشر جریده‌ای که بیان‌گر اهداف سازمان باشد، نگردید. این سازمان در حمل 1347 خورشیدی به هم‌کاری دو محفل دیگر موفق به نشر جریدۀ “شعله جاوید” گردید و از این طریق به تبلیغ و ترویج ایدۀ دموکراسی نوین پرداخت. منسوبین “جریان دموکراتیک نوین” در بین توده‌ها به “شعله‌یی” معروف گردیدند. این جریان به زودی به یک کمیت و نیروی توده‌یی قابل محاسبه تبدیل گردید که پشت رژیم سلطنتی را به لرزه در آورده بود. در همین سال تعدادی از جوانان انقلابی هرات که “شیر آهن‌گر” نیز از جملۀ ایشان بود به “جریان دموکراتیک نوین” پیوستند. آن‌ها مبارزات شان‌را تا اوایل دهۀ پنجاه خورشیدی تحت نام “جریان دموکراتیک نوین” ادامه دادند. دشمنان انقلاب که تاب دیدن این جنبش انقلابی را نداشتند، به فکر توطئه برای انهدام این جنبش انقلابی افتادند.  

بعد از مریضی و کناره‌گیری زنده یاد رفیق اکرم از “سازمان”، دشمنان خزیده در درون سازمان در اوایل سال 1351 خورشیدی طرح و توطئۀ دشمنان انقلاب را، آگاهانه یا ناآگاهانه، در عمل پیاده نمودند. برای اجرای این طرح، به شکلی از اشکال عمل ماجراجویانه را در 29 جوزای 1351 خورشیدی در پوهنتون کابل به راه انداختند، در این ماجرا بود که “گلبدین حکمت‌یار” اخوانی، این جلاد حرفه‌یی “سیدال سخن‌دان” شعله‌یی را به قتل رساند و او را جاویدانه ساخت. این حرکت و عمل ماجراجویانه زمینۀ مناسبی برای داکتر فیض و یارانش مهیا نمود تا “سازمان جوانان مترقی” و “جریان دموکراتیک نوین” را زیر سوال ببرند و زنده‌یاد رفیق اکرم و یارانش را با نام‌ها و القاب گوناگون و با تهمت و افترا (توأم با فحش و ناسزا) مورد تمسخر قرار دهند. در سوم عقرب 1351 خورشیدی عین توطئه در ولایت هرات اتفاق افتاد. این دو حادثه  منجر به انشعاب در درون “سازمان جوانان مترقی” و جریان دموکراتیک نوین” گردید.

    حادثه‌ای که در هرات اتفاق افتاد از چه قرار بود؟

    در روز سوم عقرب حینی ‌که “خلقی”ها از دارالمعلمین عالی هرات به منظور تظاهرات به سوی شهر حرکت کردند، شاگردان مکتب متوسطۀ “موفق” مانند پولیس سدی در مقابل “خلقی‌”ها ‌ساختند. حینی‌که “خلقی”‌ها آن‌جا ‌رسیدند، نه تنها به آن‌ها اجازه ندادند که به راه پیمائی شان ادامه دهند، بل‌که بالای آن‌ها حمله کردند و در جریان زدوخورد یک تن به نام عبدالقادر که یک بچۀ فاسدالاخلاق بود کشته ‌شد. “شعله‌یی”ها که در داخل دارالمعلمین عالی هرات مصروف سخن‌رانی بودند، از این حادثه بی‌خبر بودند. ناگهان “خلقی”‌ها سراسیمه و با شعارهای رکیک و فحش و دشنام به دارالمعلمین برگشتند. “خلقی”ها جرئت نکردند که در داخل دارالمعلمین بالای شعله‌یی‌ها حمله نمایند زیرا تعداد “شعله‌یی”ها خیلی بیش‌تر از “خلقی”ها بود.

    رفقای “شعله‌یی” حیران ماندند و نمی‌دانستند که چه شده، ولی از صبر و حوصله کار گرفتند و آرام از دارالمعلمین به سمت شهر حرکت نمودند. زمانی‌که به دیگران در چوک سینما ملحق گردیدند متوجه شدند که شاگردان متوسطۀ موفق بالای “خلقی”ها بدون کدام دلیل حمله نموده و در زد وخورد یک نفر شان به قتل رسیده است. این حادثه در حالی اتفاق افتاد ‌که در همان سال هم در داخل دارالمعلمین عالی هرات مشترکا از طرف “شعله‌یی”ها و “خلقی”ها اعتصابی به خاطر خواسته صنفی شاگردان لیلیه به راه افتاده بود و هم‌چنین در همین سال تمامی معلمین هرات اعم از شعله‌یی و “خلقی” چند ماه به خاطر اتحادیۀ معلمین هرات اعتصاب نمودند، و هیچ‌وقت در هرات بین “شعله‌یی”ها و “خلقی‌”ها درگیری صورت نگرفته بود. این درگیری را فقط و فقط می‌توان یک توطئه برای پاشاندن “جریان دموکراتیک نوین” حساب نمود.

    “خلقی”های هرات این انتقام را از “شعله‌یی”های لیلیه در دارالمعلمین عالی هرات گرفتند. چون تعداد “شعله‌یی”های لیلیه نسبت به “خلقی”ها کم‌تر بود شبانه به آن‌ها حمله‌ور می‌شوند و چندین تن را زخمی و مجروح نموده و روانۀ شفاخانه می‌نمایند.  

    بعد از این‌که تظاهرات خاتمه می‌یابد، رژیم به دست‌گیری افراد شناخته شده از “شعله‌یی”ها و “خلقی”ها اقدام می‌نماید و روانۀ زندان می‌کند. بعد از سوم عقرب از درون زندان است که سروصدای انتقادیون بلند می‌شود یعنی “جریان دموکراتیک نوین” در هرات عملاً به دو بخش ” انتقادیون” و “مدافعین” تقسیم می‌گردد. در آن زمان است که متوجه می‌شویم که برای فروپاشاندن “جریان دموکراتیک نوین” که از مدت‌ها ارتجاع نقشه می‌کشید توطئه‌ای در راه بوده تا این جریان انقلابی را ضعیف و چند پارچه سازد. در این‌ زمان آقای”ش. آهن‌گر” از جملۀ انتقادیون و در صف مقابل مدافعین قرار دارد.

    “محفل هرات” در چنین حالتی عرض اندام می‌نماید. یا به عبارت دیگر “محفل هرات” به عنوان یک نیروی ضد انقلابی در مقابل “جریان دموکراتیک نوین” و خط اصولی “سازمان جوانان مترقی” عرض اندام می‌نماید.

    یک تن از سابقه داران جریان دموکراتیک نوین که بعد از انتقاد با انتقادیون هم‌راه است موضوع را چنین بیان می‌دارد:

    «بعد از این‌که تعدادی به انتقاد از”سازمان جوانان مترقی” و جریان دموکراتیک نوین می‌پردازند، چندین جلسه در خانۀ من گرفته می‌شود، ابتدا حلقات آموزشی ایجاد می‌گردد و بعداً نام “محفل هرات” بر این حلقات گذاشته می‌شود. در این میان فقط کریم به نام محفل هم‌نوا نبود واصرار داشت که باید حزب را ایجاد نمود.»   

    بعد از طرح توطئه در پوهنتون کابل و هرات زمینه تبارز برای نیروهای ارتجاعی مساعد گردید تا “سازمان جوانان مترقی” و “جریان دموکراتیک نوین” را تضعیف نموده و موجب خرسندی سوسیال‌امپریالیزم و رژیم ارتجاعی ستم‌شاهی گردد. در این زمان داکتر فیض با شرکاء زیر نام انتقاد از “سازمان جوانان مترقی” و “جریان دموکراتیک نوین” در حقیقت راه قهقرایی را پیش گرفته و به دامن اکونومیزم بورژوایی غطیدند و به نام “گروه انقلابی خلق‌های افغانستان” صف خود را از “جریان دموکراتیک نوین” جدا نمودند. آن‌ها با بیرون نمودن نوشتۀ “با طرد اپورتونیزم در راه انقلاب سرخ به پیش‌رویم!” چهرۀ ضد انقلابی خویش را به نمایش گذاشتند و بی‌رحمانه به “سازمان جوانان مترقی” و “جریان دموکراتیک نوین” تاختند و آن‌ را “علم تکه پاره‌ای از حزب دموکراتیک خلق افغانستان” خواندند و رفیق اکرم و یارانش را که از “سازمان جوانان مترقی” و “جریان دموکراتیک نوین” دفاع می‌کردند، به نام‌های “خاین”، “جاسوس”، “درباری”، “شاه‌زاده”….و غیره نام‌ها یاد می‌نمودند. همان‌طوری که امروز تسلیم‌طلبان مدافعین بر حق این جریان را به همان تهمت و افتراء یاد می‌کنند وهیچ شرمی از به کار بردن این کلمات لومپنانه ندارند.

    انتقادیون هرات به گروه داکتر فیض نپیوستند، و مستقل از “گروه انقلابی…” خود را “محفل هرات” نامیدند. گرچه “محفل هرات” نه مانند داکتر فیض و شرکاء سندی ارائه نمود و نه با ” گروه انقلابی خلق‌های افغانستان” پیوست، اما عملاً همان شیوۀ عمل‌کرد “گروه انقلابی…” را پیاده نمود. آن‌ها در کوچه و بازار بر مدافعین “جریان دموکراتیک نوین” می‌تاختند، و همان الفاظ زشت و رکیک “گروه…” را استعمال می‌نمودند. آن‌ها حتی با این الفاظ زشت و لومپنانه بسنده نکرده، بل‌که بر روی مدافعین “جریان دموکراتیک نوین” بدون هیچ شرمی تف می‌انداختند.

    انتقادیون اعم از “گروه انقلابی…” و “محفل هرات” آگاهانه برای پاشاندن “جریان دموکراتیک نوین” کمر بسته بودند و با این حرکت و عمل‌کرد دشمنان طبقاتی “جریان دموکراتیک نوین” را خرسند نمودند. آن‌ها (گروه و محفل هرات) که روزی “سازمان جوانان مترقی” و “جریان دموکراتیک نوین” را آمال و آرزوی توده‌های زحمت‌کش افغانستان می‌خواندند و برای آن تبلیغ می‌کردند، به یک‌باره‌گی در پی تخریب آن برآمدند و مهر “خائن”، “اپورتونیست”، و… بر آن زدند و آن‌را «علم تکه پاره‌ای از حزب دموکراتیک خلق افغانستان» خوانده و به یک‌باره‌گی بر ایدیولوژی مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم (در آن وقت اندیشۀ مائوتسه‌دون) پا گذاشتند. نتیجه آن شد که “گروه انقلابی” به اکونونومیزم بورژوایی غلطید و تکامل منفی بیش‌تری نموده و به رویزیونیزم سه جهانی روی آورد، و “محفل هرات” با رد ایدیولوژی انقلابی مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی به “تازه‌اندیشی” روی آورد و حامل و عامل جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی گردید. 

     ما خوب به خاطر داریم که مدافعین”جریان دموکراتیک نوین” اول می سال 1352 خورشیدی را در هرات با یک راه‌پیمائی با شکوه تجلیل نمودند، اما” انتقادیون” که آقای “ش. آهن‌گر” یک تن از کادرهاای که در آن‌زمان در راس انتقادیون هرات قرار داشت، برای تخریب تظاهرات اول می سال 1352 خورشیدی دست به کار شدند تا آن ‌را مختل نمایند. افراد گماشته شدۀ شان، در همه جا و در کنار تظاهرات سروصدای‌های خاینانه‌‌ای به راه انداختند و تظاهرکنندگان را به نام‌های “جاسوس”، “خاین”، “درباری”… و غیره به مردم معرفی می‌کردند و به سمت شان تف می‌انداختند. اما تظاهرات با همان شکوهش راهش را ادامه داد و حمایت توده‌ها را تا ختم تظاهرات با خود داشت.

    این حرکت و عمل‌کرد ضد انقلابی انتقادیون، در سطح کل کشور، زمینه‌ساز کودتای 26 سرطان 1352 داودخان تحت رهبری سوسیال‌امپریالیزم گردید. بعد از کودتای داودخان “سازمان جوانان مترقی” که ضربۀ مهلکی از طرف انتقادیون خورده بود، دیگر نتوانست به پیش حرکت کند تا این‌که در سال 1354 خورشیدی عملاً منحل گردید.

    بعد از انحلال “سازمان جوانان مترقی”، “گروه انقلابی خلق‌های افغانستان” و ” محفل هرات” چه کردند؟ آن‌ها نه تنها نتوانستد کوچک‌ترین گامی به جلو بردارند، بل‌که ده‌ها گام از”شعله‌یی”ها به عقب رفتند. اولا‌ً آن‌ها جای این‌که از سازمان برش نموده گامی به جلو بردارند و برای ایجاد حزب کمونیست افغانستان تلاش نمایند، به گروه‌‌گرایی و محفل‌بازی افتادند. در حالی که انقلابیون به خوبی آگاهند که گریز از حزبیت و تداوم گروه‌گری و محفل‌بازی سکتاریزم و یک عمل ضد انقلابی است. باید همیشه کوشید که برای ایجاد حزب کمونیست محفل و گروه را فدای حزب ساخت نه آن‌که حزب را فدای گروه و محفل نمود. دوما‌ً “محفل هرات” بعد از کودتای 26 سرطان 1352 خورشیدی دوروبر غلام‌علی آئین والی هرات جمع شدند و با خیرات ناچیز از قبیل دو سه چوکی مدیریت لیسه‌ها و دو سه چوکی نظارت در ریاست معارف خوشنود شده و در لاک خود خزیده و از مبارزه دست کشیده و از “محفل هرات” فقط نامی باقی ماند و تا زمان کودتای ننگین 7ثور 1357 خورشیدی این محفل کوچک‌ترین حرکتی از خود نشان نداد. بعد از کودتای ننگین 7 ثور 1357 خورشیدی اگر “خلقی”ها آن‌ها را در بغل می‌گرفت یقیناً هیچ‌گونه حرکتی خلاف کودتا از خود نشان نمی‌دادند. تاریخ افغانستان به خوبی شاهد و گواه تسلیمی و تسلیم‌طلبی شان هم در زمان اشغال افغانستان توسط سوسیال‌امپریالیزم روس و هم در شرایط کنونی می‌باشد. چون “خلقی”‌ها آن‌ها را از خود راند، بناءً “محفل هرات” به فعالیت شروع نمود. “ش. آهن‌گر” نیز مهر تایید بر این بحث زده است. او قسمت اول مقاله‌اش(“محفل هرات وارد جنگ مسلحانه می‌شود”) را این طور شروع نموده است:

«قبل از كودتاي  ۷ ثور ۱۳۵۷ ش تقريباً خوابي سخت گران و چندين ساله دامنگير ملت ما بود. نيروهاي سياسي اش فرومانده در دهليز و دالان هاي تاريك تاريخ، وجامعه پاي گير آبستني ديرپا و دور از زادني پرآوا. تك جوانه هاي روئيده نيز مصاب به بيماري هاي دروني افتراق آور و كرختي زا. فقدان برنامۀ روشن سياسي، ايدئولوژيك، تشكيلاتي و . . . مشخصۀ اين پيچ سياست نيروهاي پيشرو جامعۀ افغانستان بود. تك فريادهاي گويا را هم هياهوي درهم و بر هم راه مي گرفت؛ كه ناگاه عفريت خون آشام كودتاي ثور چنگال خونينش را بر دروازه كوبيد و تفت متعفن نفس استعمار فضاي ميهن را آگنده ساخت.»

    “ش. آهنگر” با بی‌اعتنایی از کنار بحثش می‌گذرد و توضیح نمی‌دهد که چرا «قبل ازکودتا ي ۷ ثور ۱۳۵۷ ش تقريباً خوابي سخت گران و چندين ساله دامنگير ملت ما بود. نيروهاي سياسي اش فرومانده در دهليز و دالان هاي تاريك تاريخ، وجامعه پاي گير آبستني ديرپا و دور از زادني پرآوا. تك جوانه هاي روئيده نيز مصاب به بيماري هاي دروني افتراق آور و كرختي زا. فقدان برنامۀ روشن سياسي، ايدئولوژيك، تشكيلاتي و . . . مشخصۀ اين پيچ سياست نيروهاي پيشرو جامعۀ افغانستان بود.»؟

    مسئول این همه نابسامانی کیست؟ “ش. آهن‌گر” نمی‌خواهد به پاسخ چنین پرسش‌هاای جواب گوید. به همین دلیل است که از کنار آن‌ها به سادگی می‌گذرد تا نسل جوان و توده‌ها را گول زده و آن‌ها را از مسیر اصولی و انقلابی منحرف نموده و به راه‌های ضد انقلابی رهنمون سازد.

    تاریخ افغانستان و توده‌های ستم‌کش کشور بخوبی به یاد دارند که “جریان دموکراتیک نوین” از سال 1347 الی سال 1351 خورشیدی بزرگ‌ترین جنبش سیاسی کشور محسوب می‌گردید و از به‌ترین پای‌گاه توده‌یی برخوردار بود. اما از سال 1351 خورشیدی الی کودتای ننگین 7 ثور 1357 خورشیدی در لاک خود فرو رفت و زمینه‌ساز دو کودتای ارتجاعی به رهبری سوسیال‌امپریالیزم در افغانستان گردید. چرا شور و شعف انقلابی یک‌باره جایش را به یأس و ناامیدی داد، و همه  «نيروهاي سياسي اش فرومانده در دهليز و دالان هاي تاريك تاريخ، وجامعه پاي گير آبستني ديرپا و دور از زادني پرآوا. تك جوانه هاي روئيده نيز مصاب به بيماري هاي دروني افتراق آور و كرختي زا.»؟

    تمام این نقاط ضعف و منفی را باید در نهاد شوم و زهر آگین “گروه انقلابی…” و “محفل هرات” جست‌وجو نمود. آن‌ها بعد از انتقاد به “سازمان جوانان مترقی” و جریان دموکراتیک نوین، جای این‌که گامی فراتر از “سازمان جوانان مترقی” بگذارند و جنبه‌های اصولی سازمان را رشد و تکامل دهند و در جهت ایجاد حزب کمونیست افغانستان گام بردارند، برعکس از سازمان بریدند به “گروه”گرایی و “محفل” بازی روی آوردند و به تبلیغ و ترویج ایده‌های ضد انقلابی (ضد مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی (در آن وقت ضد اندیشۀ مائوتسه‌دون) پرداختند. این حرکت و عمل‌کرد خاینانه باعث گردید تا « نيروهاي سياسي اش فرومانده در دهليز و دالان هاي تاريك تاريخ، وجامعه پاي گير آبستني ديرپا و دور از زادني پرآوا. تك جوانه هاي روئيده نيز مصاب به بيماري هاي دروني افتراق آور و كرختي زا.» گردند و از «فقدان برنامۀ روشن سياسي، ايدیولوژيك، تشكيلاتي» رنج ببرند.

    “ش. آهن‌گر” به خوبی آگاه است که در سرطان 1348 خورشیدی “جریان دموکراتیک نوین” با حمایت توده‌های ستم‌کش در چهار سوق (چارسو) شهر کهنه هرات حمله وحشیانه پولیس را درهم شکستند، حتی بی بی سی این مطلب را با صراحت اعلان نمود که «ظرف 24 ساعت شهر خالی از پولیس و در دست متعلمین هرات بود». (گزارش رادیو بی بی سی ـ سرطان 1348)

    این پای‌گاه در اثر تخریب “گروه انقلابی…” و “محفل هرات” از دست رفت و توده‌ها بدون یک برنامۀ انقلابی سیاسی ـ ایدیولوژیک ـ تشکیلاتی ماندند.

    طوری‌که در بالا متذکر شدیم مسئول این همه نابسامانی‌ها انتقادیون اعم از “گروه انقلابی…” و “محفل هرات” بودند. ما بعد از این این باندها را نه انتقادیون، بل‌که انحلال‌گر می‌نامیم. زیرا انحلال‌گران خواهان نظم و تشکیل انقلابی و به خصوص حزب کمونیست  (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) نیستند، بل‌که خواهان یک تشکیل بی‌در و پیکر اند. لنین انحلال طلبی را بدتر از اپورتونیزم می‌داند. زیرا اپورتونیزم خواهان حزبیت است، این حزبیت را در چوکات بورژوازی می‌خواهد، اما انحلال‌طلبان از حزبیت گریزانند و خواهان انحلال حزب و تشکیل انقلابی هستند و به یک تشکیل بی در و پیکر پناه می‌برند.  این حرف لنین به خوبی در افغانستان در مورد انحلال‌طلبان وطنی ما کاملاً صادق بوده و می‌باشد، زیرا عمل‌کرد انحلال‌طلبان در سال 1351 خورشیدی سبب فروپاشاندن “جریان دموکراتیک نوین” گردید و « تك جوانه هاي روئيده نيز مصاب به بيماري هاي دروني افتراق آور و كرختي زا.» نمود، و آن‌ها را از یک «برنامۀ روشن سیاسی، ایدئولوژیک، تشکیلاتی» به سوی «فقدان برنامه روشن سیاسی، ایدیولوژیک، تشکیلاتی» سوق داد.     

    همان‌طوری که گفتیم که “ش. آهن‌گر” هیچ‌گاه حاضر نیست تا این جوانب منفی خود و شرکایش را انتقاد نماید، بل‌که مداوماً تلاش می‌ورزد تا این گذشتۀ ننگین را تقدیس نماید. هدف “ش. آهن‌گر” از نوشتن چنین مطالبی دقیقاً تقدیس گذشتۀ انحرافی و ضد انقلابی شان است.

    آن‌ها (گروه انقلابی… و محفل هرات) همان‌طوری که از “جریان دموکراتیک نوین” بریدند و از گرفتن نام”شعله‌یی” و “جریان دموکراتیک نوین” نفرت داشتند و این نفرت را علناً در صحنۀ عمل به اجرا گذاشتند، همان‌طوری که در گذشته جزء منسوبین “جریان دموکراتیک نوین» نبودند، فعلاً هم جزء منسوبین “جریان دموکراتیک نوین” محسوب نمی‌گردند. مگر این‌که با گذشتۀ شان وداع گویند و آن‌را دقیقاً تجزیه و تحلیل نموده و جداً به آن برخورد انتقادی نمایند. کسانی که از این گذشته بریده اند جزء منسوبین”جریان دموکراتیک نوین” محسوب می‌گردند.

    هرگاه خواننده به تمام نوشته‌های “ش. آهن‌گر” و شرکاء توجه نماید به روشنی  در می یابد که آن‌ها نه تنها هیچ‌گاه به گذشتۀ شان برخورد انتقادی نکرده و نمی‌کنند، بل‌که کوشش می‌نمایند تا گذشتۀ شان‌را تقدیس نمایند. به همین علت هم هست که تاب شنیدن انتقاد را ندارند. هر گاه از ایشان انتقادی صورت می‌گیرد، بدون آن‌که سر به گریبان نموده و متوجه اشتباهات و انحرافات شان گردند، به یاوه‌گویی می‌پردازند و فکر می‌کنند که با اتهامات ناروا و فحاشی می‌توانند حقایق را پوشانده و دیگرگون جلوه‌گر سازند. آن‌ها نه تنها گذشتۀ شان را انتقاد نمی‌کنند و آن‌را تقدیس می‌نمایند، بل‌که به جعل تاریخ نیز می‌پردازند. این جعل تاریخی نـه یک‌بـار، بـل‌کـه بـار بار از طرف “ش. آهن‌گر” و شرکاء صورت گرفته است. ما این جعل‌کاری را بعداً برملا خواهیم نمود.

    “ش. آهن‌گر” برای این‌که خود را شخصیت برجسته نشان دهد حقایق را کتمان می‌کند و به جعل حقایق دست می‌زند. به این گفته “ش. آهن‌گر” توجه نمائید:

    «زمینه های دیگری که می توان آن ها را پیامد جنبش ۲۴ حوت هرات خواند، عمق نفرت بی حد و حصر مردم از رژیم خلق – پرچم (تاکید از ش. آهنگر است) و باورکامل مردم بر ضد مردمی بودن و خونخوار بودن این رژیم بود…. این نفرت عمیق و این باور کامل مردم هرات، آنچنان که دربخش های قبل گفتیم ریشه در کار تاریخی روشنگرانۀ روشنفکران صادق هرات (محفل هرات) (تاکید از ماست) و پایه در واقعیت وعمل، در برخوردهای روزمرۀ وابستگان حزب و دولت خلقی – پرچمی  نسبت به مردم داشت و نیازی به تبلیغ و کار تبلیغاتی بیشتری به اثبات آن نبود. لذا تحریک مردم علیه رژیم، دیگرهنر تبلیغاتی نمی خواست؛ چون خود خلقی – پرچمی ها هم در هر برخورد شان مردم را علیه خود تحریک می کردند.» (صفحۀ دوم سند)

    در این‌جا هیچ شکی وجود ندارد که یکی از زمینه‌های قیام 24 حوت هرات «عمق نفرت بی حد و حصر مردم از رژیم خلق – پرچم و باورکامل مردم بر ضد مردمی بودن و خونخوار بودن این رژیم بود.» اما چیزی که در این‌جا قابل یاد آوری است اینست که “ش. آهن‌گر” برای جلوه دادن شخصیت خود حقایق را وارونه جلوه می‌دهد. او از یک‌طرف می‌گوید که:

«قبل از كودتاي  ۷ ثور ۱۳۵۷ ش تقريباً خوابي سخت گران و چندين ساله دامنگير ملت ما بود. نيروهاي سياسي اش فرومانده در دهليز و دالان هاي تاريك تاريخ، وجامعه پاي گير آبستني ديرپا و دور از زادني پرآوا. تك جوانه هاي روئيده نيز مصاب به بيماري هاي دروني افتراق آور و كرختي زا. فقدان برنامۀ روشن سياسي، ايدئولوژيك، تشكيلاتي و . . . مشخصۀ اين پيچ سياست نيروهاي پيشرو جامعۀ افغانستان بود.» و از سوی دیگر می‌نویسد که : «این نفرت عمیق و این باور کامل مردم هرات، آنچنان که دربخش های قبل گفتیم ریشه در کار تاریخی روشنگرانۀ روشنفکران صادق هرات (محفل هرات)» دارد. خواننده به خوبی تناقض گویی “ش. آهن‌گر” را مشاهده می‌کند. اگر «خوابي سخت گران و چندين ساله دامنگير» نیروهای سیاسی بوده است، پس «ریشه در کار تاریخی روشنگرانۀ روشنفکران صادق هرات (محفل هرات)» در کجاست. این بحث‌های متناقض طوری‌که قبلا بیان داشتیم، بیان‌گر آنست که “ش. آهن‌گر” می‌خواهد خود را گل سر سبد جا زده و از خود یک شخصیتی بسازد، اما او نمی‌داند که چشم‌پوشی از حقایق نه تنها این‌که او را به یک شخصیت تبدیل نمی‌کند، بل‌که شخصیتش را از این هم بیش‌تر له می‌کند. حقایق از این قرار است که ریشه‌های تاریخی نفرت عمیق توده‌های ستم‌کش هرات علیه “خلقی” ـ پرچمی‌ها در تبلیغ و ترویج “جریان دموکراتیک نوین” نهفته است، نه “محفل هرات”. این تبلیغ و ترویج علیه “حزب دموکراتیک خلق افغانستان” نه تنها در یازده شماره شعله جاوید انعکاس یافته، بل‌که از سال 1347 الی 1351 خورشیدی بطور همه جانبه در اعتصابات، تظاهرات و محافل صورت گرفته است. “ش. آهن‌گر” و محفلش حتی یک نمونه‌ای از چنین تبلیغ و ترویجی نمی‌تواند به خواننده‌گان ارائه نماید.

    نیروهای انقلابی کشور به خوبی آگاه اند که در طول دوران جنگ مقاومت علیه سوسیال امپریالیزم روس توده‌های زحمت‌کش افغانستان در همه جا از نیروها و شخصیت‌های قبلا منسوب به “جریان دموکراتیک نوین” بنام “شعله‌یی” استقبال می‌نمودند، نه “محفل هرات”. این استقبال توده‌های بیان‌گر آنست که تبلیغ و ترویج “جریان دموکراتیک نوین” در اذهان توده‌ها پا بر جا مانده و نفرت عمیق شان را نسبت به رژیم مزدور پرورش داده است. این گفته “ش. آهن‌گر” کاملا صحیح است که خوابی سخت گران چندین ساله آن‌ها را در دهلیزهای تاریک تاریخ زمین‌گیر نموده بود. آن‌ها هیچ‌گونه تحرکی بعد از فروپاشی “جریان دموکراتیک نوین” نداشتند و فقط خرسند از این بودند که این جریان را متلاشی نمودند و امیال دشمنان طبقاتی توده‌های زحمت‌کش را بر آورده ساختند.

اینک به نقل قول دیگر سند”ش. آهن‌گر” مراجعه می کنیم تا دیده شود که هدف نویسنده از این سند چیست. به این نقل قول توجه کنید:

    «با خواندن این سند تاریخی، که بخشی از کارکرد جنبش انقلابی کشوراست (امید است گزارشات محافل و مناطق دیگر نیز در دسترس قرار بگیرد)، خواننده پی خواهد برد که برای آزادی میهن و نجات جنبش خود جوش مردم از دستبرد امپریالیسم و ارتجاع،  روشنفکران مبارز و انقلابی افغانستان در همه عرصه های مبارزه، درداخل و خارج کشور چه جانفشانی ها کرده اند و با نثار جان شان چه بهای بزرگی پرداخته اند؛ ولی با یورش سبعانه و بی رحمانۀ امپریالیسم و ارتجاع، به خون کشیده شده و سرکوب شدند، و به قول عامیانه زورشان به امپریالیسم جهانی و ارتجاع جهانی تا دندان مسلح وحشی و خونریز، که شما تا هم اکنون شاهد وحشت و خونریزی شان درکشور ما و در سراسر جهان هستید، نرسید. با این حال، بازهم انقلابیون کشور ما به دلیل کمزوری شان تسلیم طلبی پیشه نکردند و به هیچ متجاوز ومداخله گر، وکلاً به هیچ اجنبی سرتسلیم فرود نیاوردند (صفحۀ پنجم سند ـ تاکیدات از ماست)

    شرکت نیروهای قبلا منسوب به “جریان دموکراتیک نوین” کشور در جنگ مقاومت علیه سوسیال‌امپریالیزم اشغال‌گر و رژیم مزدورش قابل قدر است و اجرای عملی رسالت تاریخی شان محسوب می‌گردد. اما این جنگ باید مستقلانه به پیش برده می‌شد که نشد، بزرگ‌ترین اشتباه تمامی نیروهای قبلا منسوب به “جریان دموکراتیک نوین” همین عدم استقلال شان بود، که از همان آوان شکل‌گیری‌اش ملهم به تسلیم‌طلبی طبقاتی بود.

    آیا بحث “ش. آهن‌گر” واقعی است؟ ما این بحث را دور از واقعیت می‌دانیم. “محفل هرات” از همان آوان شروع جنگ مسلحانه تن به تسلیم ‌طلبی داد. طوری‌که “ش. آهن‌گر” خود مدعی است:

    «كار به دو قسمت جداگانه و پيوسته به هم (سازماني وجبهه اي) مجزا گشت. رهبری کار وحدت جنبش(سازمان سازی) به زنده یادان نعیم “ازهر” و انجینیر قدوس و رهبری کار جبهه ای و جبهه سازی به انجینیر”آهنگر” سپرده شد، که بعدها زنده یاد ماما غلام محمد نیز به آن پیوست و تا رفتنش به جبهه، مسئولیت کار تشکیلاتی ایران را به عهده گرفت. هدف اولیۀ كارجبهه اي، “بازكردن جاي پايي براي روشنفكران درجبهه”  تعيين گرديد (چون جبهه سازی مستقل درتوان ما نبود). درحالي كه كوچك ترين امكان مادي، از قبيل پول و يا سلاح دردست نداشتيم، براي باز كردن راه در جبهه، از زوايائی چند، دست به كار شديم.» (صفحۀ 4 سند)

    اولاً باید در مورد نعیم”ازهر” و تسلیم‌طلبی‌هایشً صحبت نمود و به تعقیب آن در مورد تسلیم‌طلبی “محفل هرات” تحت رهبری “ش. آهن‌گر” خواهیم پرداخت.

طبق گفتۀ “ش. آهن‌گر” مسئولیت «کار سازمانی» از طرف “محفل هرات” به نعیم “ازهر” سپرده می‌شود، بناءً او در رأس تسلیم‌طلبی‌های”ساما” که با “ش. آهن‌گر” روابط بسیار نزدیک دارد قرار دارد. چنان‌چه بعد از این‌که دفتر سیاسی “ساما” ضربه می‌خورد، او با صدیق “هری” به جیپ “خاد” سوار شده در کلکان به ملاقات تسلیمی‌های “ساما” می‌روند و به آن‌ها می‌گویند که اگر ما را در جریان می‌گذاشتید امتیازات بیش‌تری می‌توانستید از دولت بگیرید، اما حالا خیر است شما همین‌طور با دولت ادامه دهید. نعیم “ازهر” یکی از کادرهای برجسته و رهبری‌کنندۀ “ساما” است. چنان‌چه “ش. آهن‌گر” در توصیف او چنین می‌گوید:

«در پروسۀ وحدت جنبش کار می کردند، به همراه اکثریت محافل جنبش چپ، به ایجاد سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما) از طریق “کنفرانس موسس” توفیق حاصل کردند. چند ماهی بعد از ایجاد “ساما”، با آمدن زنده یاد نعیم “ازهر” به ایران، که درآن زمان رهبری “ساما” را عملاً به دوش داشت، حوزۀ غرب، با جبهات متعدد مسلحانه و تشکیلاتش به طور کامل، به سازمان مدغم شد.» (صفحۀ 4 سند)

    طراح مشی”تازه‌اندیشی” با برآمد “اسلامی” در حقیقت نعیم “ازهر”، انجینر قدوس و “ش. آهن‌گر” هستند و به همین طریق طرحات تسلیم‌طلبی در “ساما” نیز توسط آن‌ها زیر نام “تاکتیک” ریخته شده و دامنۀ آن از هرات به کوه‌دامن کشیده می‌شود. صدیق”هری” نفر دوم نعیم”ازهر” می‌باشد.

    زمانی‌که دفتر سیاسی “ساما” ضربه می‌خورد، رژیم پوشالی اصلاً به سراغ نعیم “ازهر” که در حقیقت کادر بلند پایۀ دفتر سیاسی است نمی‌رود. او مدت‌ها بعد از ضربه خوردن دفتر سیاسی دست‌گیر می‌شود. بعد از این‌که رژیم موفق می‌شود که به اتاقش در هوتل کابل وسایل استراق سمع جابه‌جا کند و تعدادی از سامایی‌های مرتبط با او در اتاقش در مورد تسلیم‌شدن به رژیم از وی جویای حال می‌شوند و او به توضیح مسئلۀ تاکتیکی می‌پردازد و آن‌ها را قانع می‌کند که تسلیم‌شدن ما تاکتیکی است. رژیم وقتی این سند را به دست می‌آورد به دست‌گیری‌اش اقدام می‌نماید. حینی‌که در این مورد از وی سوال می‌شود او ابتدا منکر می‌شود، اما وقتی که اسناد را برایش ارائه می‌کنند چاره‌ای جز دفاع از خود ندارد. به همین سبب است که او یک‌جا با سایر افراد دفتر سیاسی “ساما” و سایر زندانیان “ساما” اعدام نمی‌شود و در سال بعد اعدام می‌شود‌ و رژیم بعد از اعدامش جنازۀ او را به خانواده اش تسلیم می‌کند و این اولین و آخرین جنازه است که رژیم فاشیست به خانواده‌اش تسلیم می‌نماید.

«بعد از ضربت خوردن کمیتۀ نشرات و دستگیری رفقای دفتر سیاسی- به استثنای نعیم- در جلسۀ اضطراری که از طرف تعدادی از رفقا دائر گردید ضمن انتخاب افراد تازه ای برای دفتر سیاسی فیصله می گردد که اعضای رهبری سازمان بنا به موجودیت خطـرات امنیتی در کابل، باید به کوهدامن نقل مکان نمایند. بعد از رفتن اعضای رهبری سازمان به کوه‌دامن رفت و آمد “داکتر صدیق” از کابل به کوهدامن در ارتباط نزدیک با “نعیم ازهر ” شروع می گردد.» (اسناد تاریخی ـ صفحۀ 8)

    این نقل قول به خوبی بیانگر آنست که صدیق در روابط تنگاتنگ با نعیم “ازهر” قرار دارد. طوری‌که نعیم “ازهر”، صدیق و احمد مسئول حمل سلاح از کابل به جبهه انجینران در هرات اند. این سلاح و مهمات از طریق دولت با طیاره به هرات رسانده می‌شود. ما این موضوع را در قسمت تسلیم‌طلبی‌های هرات بیش‌تر خواهیم شگافت.

    “محفل هرات” بعد از این‌که علیه خط اصولی”سازمان جوانان مترقی و “جریان دموکراتیک نوین” موضع خصمانه گرفت، از مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم (در آن‌زمان اندیشه مائوتسه دون) به طور قطع برید، بناءً در سال 1357 خورشیدی دارای هیچ‌گونه خط ومشی نبود، به همین سبب برای کودتا‌چیان 7 ثور گل بردند و کودتا را مبارک‌باد گفتند. عدم مشی انقلابی، توان تفکیک تضادها را از آن‌ها گرفت و آن‌ها را در قدم اول به کام تسلیم‌طلبی طبقاتی انداخت و بعداً در مسیر تسلیم‌طلبی ملی رهنمون ساخت و تا همین اکنون از بی برنامه‌گی رنج می‌برند و در این گودال دست‌وپا می‌زنند. مسئول درجه یک این تسلیمی و تسلیم‌طلبی طبق گفتۀ “ش. آهن‌گر” که مسئول “جبهه سازی” در هرات بوده، خودش می‌باشد.

    “ش.آهنگر” برای این‌که تسلیم‌طلبی‌اش را تبرئه نماید، می‌گوید که:

    «(چون جبهه سازی مستقل درتوان ما نبود.) درحالي كه كوچك ترين امكان مادي، از قبيل پول و يا سلاح دردست نداشتيم، براي باز كردن راه در جبهه، از زوايائی چند، دست به كار شديم.»

    وقتی “ش. آهن‌گر” می‌گوید که «چون جبهه سازی مستقل در توان ما نبود» به این معناست که هیچ چاره‌ای جز تسلیم‌شدن به احزاب جهادی و رژیم پوشالی برای به دست آورد “امکانات” وجود نداشت!! این مطالب را “ش. آهن‌گر” بعد از چهل سال می‌نویسد، اما او هیچ‌گاه نگفته که از این تسلیمی چه دست‌آوردی داشته است. “ش. آهن‌گر” دقیقا می‌داند که این تسلیمی جز زیان هیچ سودی برای جنبش انقلابی و توده‌های زحمت‌کش نداشته، بل‌که ضرباتی را متوجه جنبش انقلابی کشور نموده است. چرا “ش. آهن‌گر” جنبۀ منفی این حرکت تسلیم‌طلبانه را بررسی نمی‌کند؟ علت روشن است. او با تقدیس تسلیم‌طلبی‌های گذشته می‌خواهد تسلیمی و تسلیم‌طلبی‌های کنونی‌اش را نیز تبرئه نماید. آیا “ش. آهن‌گر” نمی‌داند که هر زمان توده‌های زحمت‌کش بخواهند تحت رهبری ستاد فرمان‌دهی پرولتاریا یعنی حزب کمونیست (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) جنگ انقلابی را شروع نماید از «کوچکترین امکان مادی» برخوردارنیستد؟ آیا حزب کمونیست حق دارد بنا به چنین دلیلی  خود را به نیروهای ارتجاعی و یا دولت‌های ارتجاعی به خاطر گرفتن “امکانات مادی” تسلیم نماید؟ جواب کاملاً منفی است. چرا “ش. آهن‌گر” چنین نمود؟ زیرا او اعتقادش را به مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم از دست داده است، نه می‌خواهد و نه می‌تواند قضایا را از دیدگاه مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی بررسی نماید. لذا با سفسطه گوئی می‌خواهد به تسلیم‌طلبی‌‌های خود و شرکاء پردۀ دود آلود کشیده و آن‌را تبرئه نماید.

    شروع حرکت” محفل هرات” به رهبری “ش. آهن‌گر” زیر لوای “حرکت انقلاب اسلامی” مولوی محمد نبی “محمدی” صورت گرفت، که یک تسلیم‌طلبی طبقاتی در قبال دشمنان غیرعمده محسوب می‌گردید، بعداً این تسلیم‌طلبی تکامل منفی نمود و به تسلیم‌طلبی و تسلیمی ملی در قبال اشغال‌گران سوسیال‌امپریالیست و رژیم دست‌نشانده شان منجر گردید. (در این زمینه در قسمت‌های بعدی مفصل‌تر صحبت خواهیم نمود.)

    در شرایط کنونی که کشور در اشغال امپریالیست‌های اشغال‌گر به رهبری امپریالیزم امریکاست، آیا کسی و یا تشکیلی حق دارد که بگوید که: «چون جبهه‌سازی مستقل در توان ما نیست»، باید به خاطر راه‌اندازی جنگ ملی تن به تسلیم‌طلبی طبقاتی بدهیم و زیر بیرق طالبان دست به جنگ بزنیم؟ خیر! هرگاه کسی چنین ادعای نماید دقیقاً تن به تسلیم‌طلبی طبقاتی داده است. وقتی یک نیروی انقلابی در چنین حالتی قرار می‌گیرد وظیفۀ او در قدم اول ایجاد حزب کمونیست و بعداً استحکام و گسترش آنست. زیرا بدون حزب کمونیست نه می‌توان ارتش انقلابی را سازمان داد و رهبری نمود و نه هم جبهۀ متحد ملی را.

    باور ما اینست که یک حزب کمونیست (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) با تفکیک تضادها و مبارزه علیه دشمنان عمده و در تابعیت از آن مبارزه علیه دشمن غیر عمده و هم چنین مبارزه علیه تسلیمی و تسلیم‌طلبی و نیروهای متزلزل و بی‌اراده و فاش نمودن چهره‌های آن‌ها به عنوان دشمنان توده‌های ستم‌دیده استحکام یافته و گسترش می‌یابد.   

    “ش. آهن‌گر” طبق ادعای خودش که در آن‌زمان مسئول “جبهه سازی” بوده است و بعداً به عنوان کادر برجستۀ “ساما” و حتی تا معاونیت “قیوم رهبر” در “ساما” ارتقاء نمود و تا هنوز ادعای رهبری را دارد، نمی‌دانست و نمی‌داند که برای راه‌انداختن جنگ انقلابی سه سلاح نیاز است و اولین و ضروری‌ترین این سلاح حزب کمونیست است و سلاح دوم ارتش انقلابی خلق و سومی جبهۀ متحد ملی تحت رهبری حزب کمونیست می‌باشد؟ وارونه نمودن این سه سلاح به بهانه‌های شرایط مشخص کشور پشت کردن به منافع پرولتاریا و توده‌های زحمت‌کش افغانستان بوده و صریحاً رد مائوئیزم یعنی سومین مرحلۀ تکاملی مارکسیزم ـ لنینیزم می‌باشد. عدم این بینش ماتریالیستی دیالکتیکی بود که”ش. آهن‌گر” را در منجلاب اپورتونیزم فرو برد و تمام نیروهای تحت رهبری‌اش را به کام تسلیم‌طلبی ملی و طبقاتی کشاند.

قسمت دوم

    طوری‌که در قسمت اول بیان نمودیم انتقادیون (انحلال طلبان) با حرکت ضد انقلابی (ضد مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی) خویش فقط و فقط دشمنان طبقاتی “شعلۀ جاوید” را خوشنود نمودند، و بعد از فروپاشی”سازمان جوانان مترقی” و “جریان دموکراتیک نوین” آن‌ها را خواب گران فرا گرفت. آن‌ها از سال 1351 الی 1357 خورشیدی نه تنها علیه سوسیال امپریالیزم “شوروی” و حزب مزدورش (حزب دموکراتیک خلق افغانستان) مبارزه نکردند و این مبارزه را فقط به عنوان دشمنان درجه یک شان علیه زنده یاد رفیق اکرم و مدافعین “شعلۀ جاوید” ادامه دادند، بل‌که بعد از کودتای ننگین هفت ثور 1357 خورشیدی با همان دید غلط، “محفل هرات” از خوش‌حالی در جامه نگنجید و شتابان دروازه‌های کادرهای بلند پایۀ “حزب دموکراتیک خلق افغانستان” را کوبیدند و با نثار دسته‌های گل کودتای ننگین را برای شان مبارک باد گفتند. آن‌ها امیدوار بودند که “حزب دموکراتیک خلق افغانستان” آن‌ها را دیگر “شعله‌یی” قلم‌داد نکند و در بغل بگیرد و سهمی در رژیم شان به آن‌ها عطا کند.

    اما رژیم فاشیست هرگز این فکر را نکرد که آن‌ها به‌ترین نیروی حاضر و آمادۀ خدمت اند و آن‌ها را از دروازۀ شان ناامیدانه راند. این حرکت تسلیم‌طلبانه دو سال بعد یعنی در سال 1359 خورشیدی جامۀ عمل پوشید و “محفل هرات” روی خون رفقای خود پا نهاده و در شرق هرات جبهه را کاملاً به اشغال‌گران سوسیال‌امپریالیست شوروی و رژیم مزدورش تسلیم نمود و در رکاب دشمنان عمده با دشمنان غیرعمده از در ستیز برخاست و تعداد زیادی از نیروهای رزمنده و ضد اشغال را، که پی نبرده بودند رهبران نشسته در مشهد و در رأس شان “ش. آهن‌گر” به خون شان معامله نموده اند و آن‌ها را در این جبهه به خاطر منافع اشغال‌گران و رژیم دست‌نشانده قربانی نمودند. همان‌طوری که گفتیم این موضوع را در قسمت‌های بعدی بیش‌تر خواهیم شگافت.

    “ش. آهن‌گر” در قسمت دوم نوشته‌اش فقط متن اصلی گزارش سیاسی‌ای را که در دهم دلو1361خورشیدی به مرکزیت “ساما” فرستاده بود نقل نموده است.

    خواننده هرگاه به متن اصلی گزارش “ش. آهن‌گر” به مرکزیت “ساما” توجه نماید به خوبی درک می‌کند که این گزارش نیست بل‌که یک ستایش‌نامه است که می‌خواهد خود را بزرگ جلوه‌گر سازد. همین بزرگ‌سازی‌های تقلبی او را تا معاونیت اول منشی عمومی “ساما” بلند برد. اما این جعل کاری او را با فرق بر زمین کوفت. گزارش به خوبی بیان‌گر آنست که “ش. آهن‌گر” حتی در گزارش دلو 1361 خورشیدی تسلیمی جبهۀ انجینران هرات را از مرکزیت “ساما” پنهان نموده است. او طوری گزارش به مرکزیت فرستاده که گویا همه چیز در هرات مرتب و منظم است و هیچ اتفاقی هم نیفتاده است، در حالی‌که از همان ابتدا که پای “محفل هرات” به جبهۀ شرق سرک هرات باز می‌شود توأم با تسلیمی و تسلیم‌طلبی در قبال اشغال‌گران سوسیال‌امپریالیست شوروی و رژیم پوشالی بود. در سال 1360 خورشیدی تسلیمی “محفل هرات” در شرق سرک هرات کاملاً علنی گردیده بود. اما “ش.آهن‌گر” در این مورد چیزی به زبان نیاورده است. این گزارش هویت و چهرۀ اصلی “ش. آهن‌گر” را به خوبی بیان می‌دارد.

    می‌خواهیم ابتدا در مورد گزارش‌دهی مختصراً تبصره‌ای بنماییم.

    در مورد گزارش‌دهی :

    افرادی که گزارش می‌دهند، مکلف اند که تمام مسایل را مو به مو یعنی تمامی جنبه‌های مثبت و منفی را ارائه نماید که رهبری در تاریکی قرار نداشته باشد و از تمامی مسایلی که در پایین می‌گذرد بی‌خبر نماند تا این‌که بتواند در اسرع وقت از خطاها و انحرافات جلوگیری نموده،  تشکیل و جبهه را به سمت پیروزی رهنمون سازد.

    گزارش یک جبهه نظامی باید شامل فعالیت‌‌های نظامی، سیاسی، اقتصادی، تبلیغاتی، فرهنگی، گرایشات سالم و ناسالم، اختلاف نظرها، انضباط و بی انضباطی نیروهای نظامی، نکات ضعف و قوت خود و دشمن، حالت روحی و روانی نیروهای خود و دشمن و شیوه‌های اصلاح انحرافاتی که در درون و بیرون جبهه رخ داده است، باشد. در غیر این صورت تشکیل دچار بحران و هرج و مرج می‌گردد. همان‌طوری که نه تنها جبهۀ انجینران در هرات، بل‌که “ساما” در کل به این بحران و هرج و مرج افتاد و نه تنها رهبری”ساما” نتوانست در چنان شرایطی راه حلی برای آن بیابد، بل‌که خودش با تسلیمی‌های کوه‌دامن هم‌نوا گردید. این وضعیت اسف‌ناک به آن حد رسید که  بعد از جان‌باختن قیوم رهبر عملاً “ساما” از هم فرو ریخت و کادرهای باقی‌مانده در پاکستان به شمول “ش.آهن‌گر” آهنگ کشورهای غربی را نمودند و تا کنون زندگی شان‌را در آن دیار سپری می‌کنند. زمانی‌که جبهۀ انجینران در غرب کشور در وضعیت وخیمی قرار گرفت، رهبری نشسته در ایران نتوانست راه حلی به آن بیابد و آن‌ها را از مهلکه برهاند، بل‌که این بحران فقط توسط یک تن از فرماندهان نظامی که عضو”ساما” نبود، فقط پیوند جبهه‌ای با “ساما” داشت با ابتکار خودش حل گردید و جان سی تن را نجات داد. در قسمت‌های بعدی به این موضوع بیش‌تر تماس خواهیم گرفت.

    از گزارش “ش. آهن‌گر” به خوبی هویداست که رتق و فتق امور در جبهۀ‌ هرات به انحصار “ش. آهن‌گر” بوده است، و در این زمینه تصمیم‌گیری در مسایل مهم جبهۀ غرب کشور به وسیلۀ شخص “ش. آهن‌گر” صورت گرفته است. لذا مسئولیت تمام تسلیمی و تسلیم‌طلبی در هرات به دوش “ش. آهن‌گر” بوده و هست و تا زمانی که “ش. آهن‌گر” به این گذشتۀ انحرافی خود برخورد انتقادی ننماید تاریخ او را محکوم نموده و خواهد نمود.

    حالا گوشه‌ای از این گزارش را به خوانش می‌گیریم تا تقلب‌کاری وی به خوبی هویدا گردد. به این قسمت از گزارش توجه نمایید:

«3 ـ درمورد جبهۀ انجینران وجبهات غرب سرك دونوع تحلیل و برخورد را مشاهده می كنید، جبهۀ انجینران به عنوان یك پیكرۀ ارگانیك ارزیابی و تحلیل شده است و ازعملكرد افراد معینی حرفی درمیان نیست. به دلیل این كه جبهۀ انجینران یك جبهۀ مستقل است، كه تركیبش عمدتاً و رهبری اش مطلقاً، ازرفقا است و درعین جبهه بودنش یك ارگان تشكیلاتی است كه با طرحی واحد و ایده ای یگانه به میدان می رود. علاوتاً درگیر و دارجنگ تحمیلی دشمن براین جبهه، كارنامۀ خونین هریك از رزمندگان قهرمان شهید و یا شاهد آن، فزونتر ازشهنامه است؛ چه آن ها یك سال و اندی، شب و روز زیر آتش متقاطع دشمن، رستمانه جنگیده و سنگر دار بوده اند. این مختصر گنجایش آن اسطوره را ندارد.» (صفحۀ 6 و 7 سند)

“ش. آهن‌گر” وضعیت جبهه انجینران را دقیقاً می‌داند و عمداً گزارش آن‌را به مرکزیت سازمان وارونه جلوه می‌دهد. وی جبهۀ انجینران را «به عنوان یک پیکر ارگانیک… که با طرحی واحد و ایده‌ای یگانه به میدان می‌رود» به مرکز سازمان معرفی نموده و آن‌ را یک “جبهۀ مستقل” نامیده است.

    اولاً ـ طوری‌که “ش. آهن‌گر” در مورد جبهه گفته است، جبهه دقیقاً دو پارچه است. یک پارچۀ آن اعضای”ساما” است و پارچۀ دیگر افرادی است که با گرو‌پ‌های شان در شرق سرک به “سامائی”‌ها پیوسته اند. “ساما” عمیقاً در مسیر تسلیم‌طلبی گام برمی‌دارد و صرفاً دو نفر از اعضای “ساما” که با تسلیم‌طلبی مخالف اند که عبارت اند از: محمد آخند زاده و استاد واجد. تا زمانی‌که این دو نفر زنده اند “رهبری” به طور مخفی با خاد ارتباط دارد. بعد از جان‌باختن این دونفر، “سازمان” علناً به خاد تسلیم می‌گردد و تانک‌های دولتی به منطقۀ شان می‌آید. از آن زمان به بعد در درون جبهۀ انجینران تضاد عمیقی در مورد تسلیمی “ساما” وجود داشت و همیشه کشمکش بین افراد جبهه و “سازمان” وجود داشت و “سازمان” از این طریق به طور جدی زیر فشار قرار ‌گرفت. در چنین وضعیتی مسئول نظامی جبهه توسط یک نامه خواهان رهنمود از “رهبری مشهد” می‌گردد و “رهبری مشهد” مسئول نظامی جبهه را از قطع رابطه با دولت منع می‌کند. زمانی‌که نامه می‌رسد مسئول نظامی جبهه نامه را به “…” که تازه به جبهه رفته بود نشان می دهد. (…) در مدتی که به جبهه بود هرگز سلاح جبهه را به علت تسلیمی “ساما” به اشغال‌گران سوسیال‌امپریالیست شوروی و رژیم مزدورشان به شانه نکرد. “…” او می‌گوید:

    «در نامه تذکر جدی رفته بود که هرگز روابط خود را با x (هدف از اکس روابط با شیرآقای چونگر و خاد است) قطع نکنید. مسئول نظامی برایم گفت: “از پایین فشار است تا روابط را قطع کنم و رهبری دستور می‌دهد که رابطه را حفظ نمایم، مجبورم که طبق دستور رهبری عمل نمایم”» این شخص همین فعلاً شاهد زنده است.   

    ثانیاً ـ جبهه اصلاً مستقل نیست، از یک‌ طرف با جمعیت‌العلمای مولوی محمدنبی محمدی رابطه دارد و از طرف دیگر با رژیم دست‌نشاندۀ اشغال‌گران سوسیال‌امپریالیست. جبهه‌ای که از دوطرف توسط “رهبری” در دام تسلیمی افتاده “مستقل” بودنش در کجاست؟

    “ش. آهن‌گر” معنای مستقل را دقیقاً می‌داند، برای این‌که مرکزیت سازمان را گول بزند و تسلیمی و تسلیم‌طلبی‌هایش را بپوشاند، جبهه را “مستقل” جا می‌زند.

    “ش. آهن‌گر” در گزارش می‌نویسد که:

«علاوتاً درگیر و دارجنگ تحمیلی دشمن براین جبهه، كارنامۀ خونین هریك از رزمندگان قهرمان شهید و یا شاهد آن، فزونتر ازشهنامه است؛ چه آن ها یك سال و اندی، شب و روز زیر آتش متقاطع دشمن، رستمانه جنگیده و سنگر دار بوده اند. این مختصر گنجایش آن اسطوره را ندارد.»

    “ش. آهن‌گر” در گزارشش باید این مطلب را روشن می‌نمود که آن‌ها «یک سال و اندی، شب وروز زیرآتش متقاطع» هم‌گام با ارتش پوشالی رژیم دست‌نشانده با دشمن غیرعمده (جمعیت اسلامی) «رستمانه جنگیده و سنگردار بوده اند.» چرا گزارش وارونه ارائه می‌گردد؟ به این دلیل تا چهرۀ تسلیم‌طالبانه‌اش افشاء نگردد. چون در زمان ارائۀ گزارش مبارزۀ سخت در درون “ساما” به خاطر تسلیم‌طلبی‌های کوه‌دامن در جریان بود، هرگاه “ش. آهن‌گر” گزارش را دقیق می‌نوشت خودش و حوزۀ غرب “ساما” نیز آماج مبارزۀ مذکور قرار می‌گرفت. لذا او نه تنها گزارش را وارونه جلوه داد،‌ بل‌که به‌ترین مهره‌ای را که از طرف “رهبری مشهد” با “خاد” هرات رابطه داشت، با خود به کنفرانس سرتاسری “ساما” برد.

    طوری‌که گفتیم “ش. آهن‌گر” نه تنها گذشتۀ سازش‌کارانه‌اش را نقد نمی‌کند، بل‌که آن‌را تقدیس نموده و وارونه جلوه‌گر می‌سازد. به این قسمت گزارش توجه نمایید:

    «آری ! ازهمان نخستین دم تحمیل این رژیم ضد خلقی برمیهن ما، تحلیل دوستان پیشتاز ما این بود كه: “دهارۀ كودتاگران، بردگان آستان بوس وجبهه سا برآستان سوسیال امپریالیسم روس اند، و رژیم شان مزدور و مجری سوسیال كلونیالیسم. باید به ساز ارباب كرملین نشین برقصند وبه اشارۀ شلاق او، ازهیچ جنایتی دریغ نخواهند كرد. واژه های “سوسیالیسم” ، “دموكرات” ، “ضد .. .” و . . . سراب های آبگینۀ اغوای مردم اند. خاستگاه حاكمیتش به شكل عریان چوب بست تامین منافع كمپرادوری بوروكراتیك وابسته به سوسیال امپریالیسم  خونخوار است وهیچ رابطۀ آشتی پذیری نمی تواند با خلق وهمراهانش داشته باشد؛ ولذا سلاح مان را بیشتر حدادی كنیم.» (صفحۀ نهم سند)

    ما به “ش. آهن‌گر” با صراحت می‌گوییم که به هیچ‌وجه «تحلیل دوستان پیش‌تاز» تان از «رژیم ضد خلقی» چنین نبوده است. اگر “تحلیل” تان از «رژیم ضد خلقی» چنین می‌بود، اولاً با دسته‌های گل به حضور کادرهای بلند رتبۀ “ضد خلقی” نمی‌رفتید و کودتای ننگین هفت ثور را برای شان تبریک نمی‌گفتید. ثانیاً جبهات نظامی هرات و کوه‌دامن را به “رژیم ضد خلقی” تسلیم نمی‌کردید و توافق نامه‌های ننگین را با ایشان به امضاء نمی‌رساندید. گزارش “ش. آهن‌گر” کاملاً عاری از حقیقت است. یک گزارش زمانی از حقیقت برخوردار است که هم بخش وصفی‌اش و هم بخش تحلیلی‌اش مبتنی بر واقعیت‌ها باشد.

    زمانی‌که سران “محفل هرات”با چشم‌سر مشاهده نمودند که: «رژیم ضد خلقی» به مبارک‌باد شان توجه‌ای نکرد و آن‌ها را از بارگاه خود راند. آن وقت به خاطر حفظ جان خود به این فکر افتادند تا «سلاح» شان ‌را «بیش‌تر حدادی» نمایند. با این‌که سلاح شان‌را «حدادی» نمودند، با آن هم تجارب گذشته را فراموش نموده و دوباره به درگاه «رژیم ضد خلقی» با«سلاح حدادی شده» خویش سرِتعظیم فرود آوردند و تسلیم گردیدند.!!

    سند تحریری کنونی “ش. آهن‌گر” ممکن است برای نسل جوان و بقیه نیروهاای که از وضعیت جبهۀ هرات خبر ندارند خوش‌بینی ایجاد نماید، اما برای انقلابیون و مردم هرات که شاهد صحنۀ تسلیمی و تسلیم‌طلبی “رهبری ایران نشین” بوده اند نه تنها جالب نیست، بل‌که با دیدۀ نفرت به آن می‌نگرند.

    “ش. آهن‌گر” در قسمت آخری گزارشش مدعی است که آن‌ها بر مبنای یک «مشی روشن، بر مبنای جهان‌بینی علمی پرولتری و ملهم از واقعیات عینی جامعه» حرکت نموده اند. به این قسمت گزارش توجه نمایید:

    «بااین حال شركت درجنبش توده ها وبسیج شان، و پاسخ به صادقان پاكباز و پیشتازان پیشمرگی كه بی صبرانه چشم به روزی دوخته بودند كه عاشقانه درراه میهن و آرمان شان جانبازی كنند، رسالت ما تشخیص شد. انجام این امر خطیر ـ  برآوردن این مامول درهمچو شرایطی كه اجمالش  را گفته آمدیم، مستلزم داشتن مشی روشن، برمبنای جهانبینی علمی پرولتری وملهم ازواقعیات عینی جامعۀ ما، بود تا بتواند ما را ازدگماتیسم میراثی گذشته برهاند؛ وهم برپاسیفیسم و پاسیویتۀ معمول و دنباله روی روشنفكرازجنبش خودبخودی غلبه كند و از لغزش به چپ و راست درامان دارد. این ضرورت، ما را به عمق بیشتر كشاند و به جدیتی بهترفراخواند و مـی توان گـفـت ازاینجا وارد نخستین مرحلۀ كار جدید می شویم :» (صفحۀ 10 سند ـ تأکید از نویسندآ سند است)

    باور ما اینست که: «جهان‌بینی علمی پرولتری» در جامعۀ ما و جهان عبارت از مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم است، که ایدیولوژی رهنمای اندیشه و عمل هر حزب کمونیست را تشکیل می‌دهد و این ایدیولوژی است که حزب و توده‌های زحمت‌کش را به سمت پیروزی رهنمون می‌سازد.

    همین که از سیاست نام می‌بریم، باید مشخص نماییم که این سیاست از کدام ایدیولوژی الهام می‌گیرد و در خدمت کدام طبقه قرار می‌گیرد. در جامعه و جهان طبقاتی کنونی هیچ ایدیولوژی فراتر از طبقات و مبارزات طبقاتی وجود ندارد.

    هرگاه از مارکسیزم- لنینیزم- مائوئیزم دفاع نکنیم و دامنش را از تسلیمی، تسلیم‌طلبی، اپورتونیزم، ریفورمیزم و اشکال گوناگون رویزیونیزم پاک نگه نداریم، به طبقۀ کارگر و انقلاب خیانت نموده و آگاهانه و یا ناآگاهانه به ارتجاع و امپریالیزم خدمت می‌نماییم.

    زمانی که از “مشی” پرولتری صحبت می‌کنیم، باید تبلیغ و ترویج ما در پرتو تیوری مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی به خاطر ایجاد حزب کمونیست و استحکام و گسترش آن صورت گیرد. بدون چنین حزبی جنبش توده‌های زحمت‌کش به شکست منجر می‌گردد. تاریخ افغانستان و به خصوص دوران جنگ مقاومت علیه سوسیال‌امپریالیزم اشغال‌گر شوروی به خوبی بیان‌گر این مدعاست. بحث “مشی پرولتری” بدون تبلیغ و ترویج آن پا در هوا و میان تهی است. ما تا کنون نه تبلیغ و ترویج پرولتری از “محفل هرات” دیده ایم و نه هم از “ساما” و به همین ترتیب حتی یک سند تحریری که محتوی چند پاراگراف از “جهان‌بینی علمی پرولتری” باشد از هیچ یک شان ندیده ایم.

    کسانی که خود را انقلابی می‌خوانند و از انقلاب و از “مشی پرولتری” صحبت می‌کنند، اما در عمل روح تیوری انقلابی را می‌کشند و در عمل ضد انقلاب و تیوری انقلابی حرکت می‌کنند، خیلی ببخشید! چنین افرادی انقلابی نه، بل‌که ضد انقلابی اند که به انقلاب و آرمان انقلابی خیانت می‌کنند.

وقتی”ش. آهن‌گر” می‌گوید که:

«…مستلزم داشتن مشی روشن، برمبنای جهانبینی علمی پرولتری وملهم ازواقعیات عینی جامعۀ ما، بود تا بتواند ما را ازدگماتیسم میراثی (تاکید از ماست) گذشته برهاند؛ وهم برپاسیفیسم و پاسیویتۀ معمول و دنباله روی روشنفكرازجنبش خودبخودی غلبه كند و از لغزش به چپ و راست درامان دارد.»

    درین جا دقیقا متوجه می‌شویم که “ش. آهن‌گر” با گذشتۀ “شعله‌‌یی” بودنش وداع نموده است، زیرا او و شرکاء با تدوین مشی تازه‌اندیشی، “انقلاب اسلامی” و “جمهوری اسلامی” را «واقعیات عینی جامعه» افغانستان قلم‌داد نموده و انقلاب دموکراتیک نوین را «دگماتیزم میراثی گذشته” ‌دانسته و به آن پشت نموده اند. تدوین این “مشی” نه تنها که آن‌ها را از غلطیدن به راست و چپ نجات نداد، بل‌که بدتر از غلطیدن به راست و چپ، آن‌ها را به تسلیمی و تسلیم‌طلبی طبقاتی و ملی کشاند که تا هنوز نتوانسته اند خود را از این منجلاب نجات دهند.

    “ش. آهن‌گر” در مشهد دسته‌های سینه‌زنی را ایجاد نموده و به تبلیغ و ترویج “اسلام مبارز، پیش‌رو و مترقی” پرداخت و از “تشیع علوی سرخ” به دفاع برخاست. این مسئله نه تنها در سطح “رهبری محفل هرات” دامن خورده بود، بل‌که در مجموع دامن “ساما” را نیز گرفت. در چنین حالتی باید خط اصولی “سازمان جوانان مترقی” و جریان دموکراتیک نوین «دگماتیزم میراثی گذشته» معرفی گردد. به‌تر خواهد بود که خط ایدیولوژیک ـ سیاسی “ش. آهن‌گر” و شرکاء و هم چنین علت جدایی “محفل هادی محمودی” از “ساما” را از زبان خود هادی محمودی بشنویم:     

     «ما در آمد و شد با هم‌رزمان دیگر پنهان نمی‌کردیم که با وجود هم‌کاری در “ساما”اختلاف‌های در سطح فکری ایدئولوژیک داریم. و این معلوم است که اختلاف ایدئولوژی خودش در تشکیلات اثرش را وارد آورده و صف واحد سازمانی را شکل نمی‌دهد.

وقتی ملاحظه نمودیم که جناح مخالف از یک “دموکراسی” بی دم و بال صحبت می‌کند و طرفدار یک  جمهوری اسلامی است، ما جدا از “دموکراسی پرولتاریا ” و دیکتارتوری دموکراتیک انقلابی کارگر ـ دهقان بدفاع بر خاستیم و سرحد جدایی ما آشکار شد.

ما درک کردیم که آن جناح از “اسلام مبارز”، “اسلام پیشرو”، “اسلام مترقی” … بدین جهت دفاع می‌کنند که از علوی‌های سوریه الهام گرفته و پیرو حزب “بعث” سوریه می‌باشند. شما در مشعل رهایی که “گروه انقلابی” مدعی بود از حالت گروهی ارتقاء کرده به “سازمان”! دست یافته است، این تصانیف اسلامی را به صراحت می‌بینید و ملتفت می‌شوید”ساما” و “گروه انقلابی”از نظر ایدئولوژیک از کدام ایده‌ها الهام می‌گیرند و چطور از ماتریالیزم دیالکتیک بریده و به ورطه ایده آلیزم میتافیزیک میغلطند» (هادی محمودی ـ جنبش انقلابی پرولتاریا و بوالهوسی های روشن‌فکران خرده بورژوا ـ بخش “ما شکل گرفتیم” ـ صفحه 243 ـ 244)

قسمت سوم

    “ش. آهن‌گر” در قسمت سوم سندش از «تدوین مشی» و «تحکیم پیوند و تدارک جنگ مسلحانه» صحبت می‌کند، تاریخ شروع این مرحله را اسد 1357 و ختم آن‌ را میزان 1358 خورشیدی می‌گوید. او بحثش را این‌طور شروع می‌کند:

    «تدوین یك مشی درجوی كه جلوه ای از آن را باز گفتیم، حساس ترین وظیفۀ تاریخی بود كه بردوش روشنفكرافغانستان سنگینی می كرد. چه رونده ای بدون مشی، رهنورد بی خود و آواره ای است كه سردرگم ، گاه به راهی،  و گه به چاهی می رود؛ و زخمی كه ازین سردرگمی، … درقسمت هائی ازجنبش، به تومور خبیثه ای تبدیل شد، تراوش گند آلودش اعضایی ازپیكره را به فساد كشید. ما خود، ناظران این گندیدگی ها وضایعات بودیم و به اصطلاح شانس (؟) به یاری ما رسید كه ازین ورطه دامن كشیدیم.» (صفحۀ 10 سند ـ تأکید از ماست)

    این بحث “ش. آهن‌گر” که: «چه رونده ای بدون مشی، رهنورد بی خود و آواره ای است كه  سردرگم ، گاه به راهی،  و گه به چاهی می رود» کاملاً به جا است. اما سوال این‌جاست که چه نوع مشی می‌تواند انسان را از « سردرگمی» نجات دهد تا راه به چاهی نبرد؟ طوری که ما شاهدیم “مشی” تدوین شده توسط “محفل هرات” نه تنها آن‌ها را از سردرگمی نجات نداده، بل‌که آن‌ها را با فرق به داخل چاه انداخته است. از “تدوین مشی” اسلامیستی” که توسط “محفل هرات” تدوین گردیده بود، نمی‌توان انتظار به‌تری داشت. با کمال تأسف “ش. آهن‌گر” تا کنون از این تلخ‌ترین تجارب چیزی نیاموخته است.  تدوین هرگونه مشی به غیر از مشی مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی توده‌های زحمت‌کش را از”راه به چاه” رهنمون می‌شود. سؤال دیگر  این است که مسئول «زخمی كه ازین سردرگمی، … در قسمت هائی ازجنبش، به تومور خبیثه ای تبدیل شد، تراوش گند آلودش اعضایی ازپیكره را به فساد كشید.» چه کسانی اند؟ “ش. آهن‌گر” نمی‌خواهد در این مورد صحبتی داشته باشد. گرچه در این مورد قبلاً صحبت گردید، اما ناگزیریم که یک‌بار دیگر در این مورد اشاره‌ای بنماییم.

    “سازمان جوانان مترقی” و جریان دموکراتیک نوین تحت رهبری این سازمان با تمام کم‌بودات، اشتباهات و انحرافات از یک مشی مدون و اصولی برخوردار بود. زمانی‌که بحث انتقادات (که به‌تر است آن را اتهامات بنامیم) به وجود آمد، انتقادیون به جای این‌که کم‌بودات، اشتباهات و انحرافات را نشانی نمایند و در جهت تکامل مشی اصولی سازمان راه بپیمایند، با تمام قوا علیه خط اصولی سازمان و جریان دموکراتیک نوین به پا خاستند. آن‌ها نه تنها نتوانستند خط اصولی سازمان را ارتقاء دهند، بل‌که خود به بی‌برنامه‌گی روی آوردند و زادۀ «تومور خبیثه» در پیکر سازمان و جنبش دموکراتیک نوین گردیدند. همین “تومور خبیثه”ای ‌که انتقادیون موجد آن بودند، خود شان را به فساد و تباهی کشید که تا امروز این فساد و گندیده‌گی به طور کاملاً علنی در وجود “ساما” و “سازمان رهایی…” در قبال اشغال‌گران امپریالیست و رژیم دسنت‌نشانده شان مشهود است. ما با صراحت می‌گوییم: ” مشی” که توسط “محفل هرات”، ” تدوین ” شده نه تنها آن‌ها را از ورطۀ “فساد” نجات نداده، بل‌که بیش‌تر از پیش آن‌ها را به فساد آلوده ساخته است. ما شاهد این فساد گستردۀ “ساما” در زمان اشغال‌گران سوسیال امپریالیست و تسلیمی و تسلیم‌طلبی ملی و طبقاتی “ش. آهن‌گر” و شرکاء بودیم و به همین ترتیب شاهد تسلیمی و تسلیم‌طلبی شان در زمان اشغال‌‌گران امپریالیست به رهبری امپریالیزم اشغال‌گر امریکا در وجود احزاب راجستر شده و تسلیمی و تسلیم طلبی‌های “سازمان رهایی” و “ساما” هستیم. در نقل‌قول‌های بعدی “مشی” که توسط “محفل هرات” تدوین گردیده بیش‌تر خواهیم شگافت و توضیح خواهیم داد که این”مشی” کاملاً یک مشی انحرافی است. حال به قسمت دیگر گزارش “ش. آهن‌گر” توجه نمایید:  

    «در میزان ۱۳۵۷ش اساسات تئوریك یك مشی حاصل آمد و ارائه شد، كه به كلی ترین مسایل ایدئولوژیك وسیاسی پراتیك انقلابی روز پاسخ می داد (اثری به نام از تضاد چه می دانیم و راه حلش را چه گونه می یابیم؟”). پس ازآن آثاری دیگر به دست آمد، تا این كه درثور ۱۳۵۸ش، درنتیجۀ كار و پژوهش پر ارج رفقای مدبر و آگاه این حوزه، به افتخار تدوین مشی علمی انقلابی نایل شدیم (این اثر برنامه گونه با امضای “آیژک” منتشر شد و به همین نام شهرت یافت). این طرح، مشی مستقل ملی كه مشعلدارش اندیشۀ پرولتاریا است و برآمدی دموكراتیك را اصولی می داند و درپیاده شدنش به جنبش آزادیبخش، در پوششی اسلامی و رادیكال (به مفهوم انقلابی و نه بنیادگرایانه)، هرچند زودگذر ومقطعی، استتار می یابد. (این اثررا درپروسۀ وحدت جنبش، به محافل دیگرهم دادیم و بعداً از آن درتدوین برنامۀ “ساما” بهره گرفته شد).» (صفحۀ 11 ـ 12 سند ـ تأکیدات از ماست)

    هرگاه طبق گفتۀ “ش. آهن‌گر” مشی‌ که توسط شان ارائه گردید «که به کلی ترین مسایل ایدئولوژیک و سیاسی پراتیک انقلابی روز پاسخ می‌داد»، پس دست‌آوردش کجاست؟ چرا “محفل هرات” و “ساما” از زمان مشی تدوین  شده «که به کلی‌ترین مسایل ایدئولوژیک و سیاسی پراتیک روز پاسخ می‌داد»در سال 1357 خورشیدی تا کنون نتوانسته خود را از تسلیمی و تسلیم‌طلبی برهاند؟  مشی که «به کلی‌ترین مسایل ایدئولوژیک و سیاسی روز پاسخ» دهد روز به روز به طرف تکامل مثبت حرکت می‌کند پس چرا در “ساما” ازین تکامل مثبت خبری نیست. “مشی تدوین شده” توسط “محفل هرات” نه یک مشی انقلابی بل‌که یک مشی ارتجاعی ملی اسلامی، که در خدمت امپریالیزم و سوسیال امپریالیزم “شوروی” قرار گرفت و توده‌ها را سمت و سوی ارتجاعی داد، بود. برای رهبری یک انقلاب به حزب انقلابی نیاز است حزبی که به تیوری‌های مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی مجهز باشد. این موضوع را تاریخ انقلابات جهان به خوبی اثبات نموده است.

    «بالاخره تجربه کمون ثابت کرد که پرولتاریا برای گرفتن قدرت و استقرار دیکتاتوری خود و استحکام آن باید حزب کارگری داشته باشد که بنا بر تیوری و روش مارکسیستی ایجاد گشته و به مشی انقلابی مارکسیستی مجهز باشد.

    هنگامی‌که مارکس و انگلس به جمع‌بندی این تجربه پرداختند بدون هیچ ابهامی اظهار داشتند: «پرولتاریا به عنوان طبقه در مبارزه بر علیه نیروهای مشترک طبقات دارا، نمی‌تواند نقش فعالی ایفاء نماید مگر با تشکیل حزب سیاسی مشخص و متمایزی که با احزاب گذشته ‌ای که به وسیلۀطبقات دارا تشکیل شده فرق داشته باشد»

    «علل اصلی شکست کمون پاریس، فقدان رهبری حزب انقلابی کارگری واحد بود که بر اساس مارکسیزم حرکت کرده و خط مشی صحیحی ارائه دهد. در آن زمان مواضع رهبری کمون توسط بلانکیست‌ها و پرودونی‌ها اشغال شده بود؛ بین اعضای کمون حقیقتاً مارکسیست‌های واقعی وجود نداشت. بلانکیست‌ها هم به اندازه پرودونی‌ها از تیوری غلطی پشتی‌بانی می‌کردند که مانع تحقق اتحاد بین آن‌ها در زمینۀ سیاسی و تشکیلاتی و برقراری رهبری قاطع و ترسیم مشی صحیح می‌شد و آن‌ها را به ارتکاب اشتباهاتی در زمینۀ مسایل تعیین‌کننده می‌کشاند که سرانجام همین اشتباهات منجر به شکست کمون گردید.» (تاریخ جنبش کمونیستی بین‌المللی ـ گروه نویسندگان شانگهای ـ صفحۀ 119 ـ 120 ـ  مترجم بهمن احمدی ـ  تأکیدات از ماست)

    “ش. آهن‌گر” به جای این که به جمع‌بندی تجارب جنگ‌های 4 دهۀ اخیر و به خصوص جنگ مقاومت ضد سوسیال امپریالیزم “شوروی” بپردازد و علل اصلی شکست “چپ شعله‌یی” در این جنگ را در فقدان رهبری حزب انقلابی طبقۀ کارگر و مجهز به سلاح مارکسیزم ـ لنینیزم ـ مائوئیزم ببیند و تیوری‌های غلطی را که منجر به این شکست گردیده بررسی نماید و اذعان کند که علل اصلی شکست مذکور در فقدان مشی انقلابی مائوئیستی و تدوین مشی اسلامیستی است، بدون هیچ‌ پرده پوشی و با صراحت تمام می‌نویسد که:                                             

    «درمیزان ۱۳۵۷ش اساسات تئوریك یك مشی حاصل آمد و ارائه شد، كه به كلی ترین مسایل ایدئولوژیك وسیاسی پراتیك انقلابی روز پاسخ می داد.»

    تاریخ انقلابات جهان ثابت ساخته که اولین وظیفۀ اصلی انقلابیون طبقۀ کارگر دقیقاً عبارتست از ایجاد حزب کمونیست (مارکسیست ـ لنینیست ـ مائوئیست) برای گردآوری نیروهای انقلابی، به منظور آن‌که خود را از لحاظ ایدئولوژیک ـ سیاسی و تشکیلاتی، برای پاسخ‌دهی مثبت به جنبش‌ها و خیزش‌های آینده، آماده سازد. بدون چنین حزبی اصلاً طبقۀ کارگر نمی‌تواند در رأس خیزش‌ها و جنبش‌های انقلابی قرار گرفته و آن‌را رهبری نماید و هر قیام، جنبش و خیزشی بدون رهبری چنین حزبی منجر به شکست می‌گردد. تجارب چهار دهه جنگ در افغانستان به خوبی بیان‌گر این مدعاست. 

    برای آن‌که طبقۀ کارگر آمادگی برای هر نوع شرایط و برای رهبری توده‌های زحمت‌کش داشته و از هر جنبش و خیزش توده‌ها بتواند به نفع زحمت‌کشان بهره برداری نماید به چنین حزبی نیاز دارد.

    “ش. آهن‌گر” اساسات تیوریکی این مشی را در «اثری به نام از تضاد چه می دانیم و راه حلش را چه گونه می یابیم؟”» می‌داند، اما او هیچ‌گاه نمی‌خواهد بگوید که از این “اثر” چه چیزی را آموخته است و راه حلش را “چه‌گونه” یافته است. او و شرکاء راه حل این تضاد را لفظاً در 51 درصد مبارزه با سوسیال‌امپریالیزم اشغال‌گر و 49 درصد با احزاب جهادی یافتند، اما عملاً با 51 درصد متحد شده علیه 49 درصد (جمعیت اسلامی) جنگ و مبارزه را شروع نمودند. هرگاه “ش. آهن‌گر” و شرکاء تضاد اساسی و عمدۀ جامعه را دقیق درک می‌نمودند، هیچ‌گاه تحت رهبری جمعیت‌العلمای مولوی محمد نبی محمدی در جنگ شرکت نمی‌کردند و علاوه بر آن در مقابل دشمن عمده تسلیم نمی‌شدند. این درک از تضاد و راه حلش را در این قسمت گزارش به‌تر می‌توان درک نمود. به این قسمت توجه نمایید:

    «درثور ۱۳۵۸ش، درنتیجۀ كار و پژوهش پر ارج رفقای مدبر و آگاه این حوزه، به افتخار تدوین مشی علمی انقلابی نایل شدیم (این اثر برنامه گونه با امضای “آیژک” منتشر شد و به همین نام شهرت یافت). این طرح، مشی مستقل ملی كه مشعلدارش اندیشۀ پرولتاریا است و برآمدی دموكراتیك را اصولی می داند و درپیاده شدنش به جنبش آزادیبخش، در پوششی اسلامی و رادیكال (به مفهوم انقلابی و نه بنیادگرایانه)، هرچند زودگذر ومقطعی، استتار می یابد. (این اثررا درپروسۀ وحدت جنبش، به محافل دیگرهم دادیم و بعداً از آن درتدوین برنامۀ “ساما” بهره گرفته شد.)»

    “ش. آهن‌گر” می‌گوید که در ثور 1358 خورشیدی «به افتخار تدوین مشی علمی انقلابی نایل شدیم» (!) آیا واقعا “مشی” که به امضای”آیژک” منتشر شد، مشی علمی و انقلابی بود، یا مشی ارتجاعی و انحرافی؟  این مشی نه تنها علمی و انقلابی و اصولی نیست، بل‌که یک مشی ضد علمی و انحرافی است، مشی تدوین شده با امضای “آیژک” مشی‌ی است که بعد از کنفرانس سرتاسری “ساما” به نام مشی تازه‌اندیشانه (رویزیونیستی) معروف گردید. سند برنامه گونه که با امضای “آیژک” منتشر شد، طبق گفتۀ “ش. آهن‌گر”«مشی مستقل ملی [است] که مشعل‌دارش اندیشۀ پرولتاریا است و برآمدی دموکراتیک را اصولی می‌داند و در پیاده شدنش به جنبش آزادی‌بخش، در پوششی اسلامی… استتار می‌یابد.» و بعداً از آن در «تدوین برنامۀ “ساما” [و مشخصاً اعلام مواضع “ساما”] بهره گرفته شد.»

    این‌ها ارتجاعی‌ترین افکار و منحط‌‌ ‌‌‌ترین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شیوۀ تفکر است که مربوط به همان افق “تازه‌اندیشی” در چوکات مشی اسلامی است و تازه‌ترین افقش همان “مشی مستقل ملی” و “ایدیولوژی مستقل ملی” است، تفکر و مشی‌ی که به رد کمونیزم پرداخت. “تازه اندیشان” در کنفرانس سرتاسری “ساما” با صراحت اعلان نمودند که:

    «برنامۀ شان را آگاهانه به اعلام مواضع مسمی نموده اند.»

    در جامعۀ طبقاتی هیچ فکر و اندیشه‌ای نیست که بر آن مهر طبقاتی نخورده باشد. لذا در جامعۀ طبقاتی افکار و اندیشه‌ای نمی‌تواند وجود داشته باشد که از منافع این یا آن طبقۀ اجتماعی نمایندگی ننماید. غیر از اندیشۀ مارکسیستی ـ لنینیستی ـ مائوئیستی هر اندیشه دیگری تحت هر نام و نشانی که مطرح گردد متعلق به پرولتاریا نیست. نمی‌توان در جامعۀ طبقاتی زیست ولی در ورای طبقات اجتماعی زندگی نمود.

    طرح “مشی مستقل ملی” که به امضای “آیژک” تدوین و منتشر گردیده بود، به ادامۀ تکامل منفی خود در “ساما” به “ایدیولوژی مستقل ملی” ارتقای منفی یافت و به رد کمونیزم در “کنفرانس سرتاسری “ساما” پرداخت. “ولید” به عنوان سخن‌گوی حوزۀ غرب “ساما” در کنفرانس مذکور علیه دو سخن‌گوی اصلی “تازه‌اندیشان” موضع‌گیری کرد و علیه آن‌ها ایستاد و کماکان در “ساما” باقی ماند. اما در عین‌حال علیه مشی اعلام مواضع‌ به موضع‌گیری مخالف دست نزد و برعلاوه انتقادی نیز بر یکی از فرمول‌بندی‌های سابق شان به عمل آورد. او در مورد “برآمد” و “پوشش” اسلامی چنین گفت:

    «ما در آن موقع “برآمد و پوشش اسلامی” را مطرح کردیم. امروز می‌توانم بگویم که آن فرمول‌بندی تا حدی نادرست بوده است. فرمول‌بندی درست “مشی پرولتری، برآمد دموکراتیک و پوشش اسلامی” است» (عبارت درج شده درین جا از لحاظ مفهوم دقیق است، ولی از لحاظ کلمات قابل استفاده در عبارت دقیق نیست. خوانندگان می‌توانند درین مورد به بخش سخن‌رانی “ولید” در کنفرانس سرتاسری “ساما”، که در مجموعۀ اسناد بخش غرجستان، هستۀ انقلابی کمونیست‌ها و سازمان کمونیست‌های انقلابی موجود است مراجعه نمایند.)

    بنابرین ادعای امروزی”شیر آهن‌گر” مبنی بر اتخاذ “مشی پرولتری، برآمد دموکراتیک و پوشش اسلامی” توسط “آیژک” بخشاً یک ادعای دروغین است. طبق ان چه “ولید” در کنفرانس سرتاسری “ساما” بیان نمود، آن‎ها در اسناد اولیۀ شان از «مشی پرولتری و برآمد و پوشش اسلامی» حرف می‌زده اند. اما “شیر آهن‌گر” در نوشتۀ کنونی اش حاضر نشده است حتی موضوع مذکور را به روشنی مطرح نماید و انتقادی را که در “کنفرانس سرتاسری ساما” علیه خودشان مطرح نمود، یک‌بار دیگر در نوشتۀ جدیدش صراحت دهد. اما واقعیت این است که “ساما” در عین حالی که از لحاظ برنامه‌یی برآمد دموکراتیک داشت، برآمد اسلامی نیز داشت که شاهد زندۀ آن وجود اعلام مواضع اسلامی (به عنوان درفش بیرونی ساما) در پهلوی برنامۀ دموکراتیک (به عنوان درفش درونی ساما- یعنی برنامه‌ای که نباید برافراشته شود بل‌که درونی حفظ گردد) است.  

    سخن‌گویان اصلی “تازه اندیشان” در “کنفرانس سرتاسری ساما” مشی پرولتری را رد کردند، اما “ولید و شرکاء” در آن کنفرانس ظاهراً “مشی پرولتری” را رد نکردند، بل‌که فقط “برآمد اسلامی” را رد کردند. برعلاوه سخن‌گویان اصلی “تازه اندیشان” آشکارا “پوشش اسلامی” را رد کردند و خواهان یک برآمد اسلامی راستین گردیدند، در حالی که “ولید و شرکاء” کماکان روی “پوشش اسلامی” اصرار داشتند. (درین مورد نیز می‌توانید به سخن‌رانی‌های قیوم “رهبر”، “ولید” و سخن‌گویان اصلی “تازه اندیشان” در کنفرانس سرتاسری ساما، که در مجموعۀ اسناد بخش غرجستان، هستۀ انقلابی کمونیست‌ها و سازمان کمونیست‌های انقلابی موجود است، مراجعه کنید. درین اسناد نه تنها مقایسۀ سخنان “ولید” با “سخن‌گویان اصلی تازه اندیشان” دل‌چسپ است؛ بل‌که مقایسۀ سخنان “ولید” و “قیوم رهبر” نیز خیلی دل‌چسپ است.)

    آن چه را “شیرآهن‌گر” زمزمه می‌کند، مشی ارتجاعی‌ای بود که در خدمت نیروهای ارتجاعی قرار گرفت و ارتجاع از آن بهره گرفت نه توده‌های زحمت‌کش جامعه. این “مشی مستقل ملی” از ھمان ابتدا طرف‌دار “برآمد و پوشش اسلامی” بود و خواستش تشکیل یک سازمان ملی اسلامی با برنامۀ اسلامی، انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی.

    مشعل‌دار” مشی مستقل ملی” به هیچ‌وجه مشی پرولتری نبوده و نیست، بل‌که این مشی یک مشی التقاطی است دارای سه ضلع است و نمونۀ تاریخی آن “حزب مردم پاکستان” تحت رهبری بوتو بوده است. “حزب مردم پاکستان” شعار می‌داد که:

    «دین ما اسلام، سیاست ما دموکراسی و اقتصاد ما سوسیالیزم است.»

    “سازمان مجاهدین خلق ایران” نیز به گونۀ نسبتاً متفاوتی از “حزب مردم پاکستان” حامل این مشی التقاطی بوده و هستند.

    زمانی‌که “مشی مستقل ملی” تدوین گردید، “محفل هرات” به سراغ محافل دیگر رفت. در نتیجۀ چندین جلسه میان محافل مختلف “چھار گروه متحده” (محفل شاهپور، محفل اشرف، محفل شمال (محفل پویا و دادفر) و محفل ھرات) به صورت نسبی شکل گرفت. این چهار گروه به “تازه اندیشان”(رویزیونیست‌ها) در درون “ساما” مشهور اند. “چھار گروه متحده” به سراغ جناح داکتر ھادی محمودی رفتند و با آن جناح پیرامون تشکیل یک سازمان به بحث پرداختند. زمانی‌که زنده یاد مجید از “گروه انقلابی …” انشعاب نمود، دو جناح متذکره (محفل هادی محمودی و چهار گروه متحده) به سراغ محفل زنده یاد مجید رفتند و بحث و تبادل نظر میان شان شروع گردید. جناح “چھار گروه متحده” که “محفل هرات” یک بخش آن بود طرف‌دار “برآمد و پوشش اسلامی” بود و خواستش تشکیل یک سازمان ملی اسلامی با برنامۀ اسلامی و “مشی مستقل ملی” و البته توأم با گرایشات به اصطلاح ترقی‌خواھانه (همان برنامۀ امضا شده توسط آیژک که “ش. آهن‌گر” در فوق یادآوری نموده است). جناح تحت رھبری داکتر ھادی محمودی اندیشۀ مائوتسه دون را قبول نداشت و خود را صرفاً مارکسیست- لنینینست می‌دانست و طرف‌دار تشکیل یک سازمان مارکسیست- لنینیست بود. جناح تحت رھبری زنده یاد مجید که به صورت شفاھی مارکسیزم- لنینیزم- اندیشۀ مائوتسه‌دون  را قبول داشت، طرف‌دار تشکیل سازمانی با برآمد و برنامۀ دموکراتیک بود. جناح “چھار گروه متحده” که در واقع پیش‌گام‌ترین جناح در شکل‌گیری اولیۀ “ساما” محسوب می‌گردد، خواهان برنامۀ اسلامی و برآمد و پوشش اسلامی بود. به همین علت هم بود که  نشانه‌ھای اولیۀ خط رویزیونیستی “تازه اندیشی” از ھمان ابتدای شکل‌گیری “ساما” مشھود بود.

    “ساما” در”کنفرانس مؤسس” خود در اوایل سال 1358خورشیدی که توسط سه جناح تشکیل گردید، اعلامیۀ موجودیت خود را که به نام “اعلامیۀ ساما” معروف است انتشار داد. کل برنامۀ اسلامی چهار گروه متحده بر مبنای این تیوری که «اسلام لوای مقاومت ملی مردم ما علیه سیاست امحای هویت ملی ما توسط امپریالیزم روس» است طراحی گردیده بود. در واقع این مشی اسلامیستی چهار گروه متحده  در “اعلامیۀ مؤسس ساما” متبارز گردید. در آن اعلامیه می‌خوانیم که: 

»    امپریالیزم روس اسلام را به مثابۀ سدی در برابر سیاست امحای ھویت ملی مردم ما مورد تعارض قرار داده و با مقاومت ملی زیر لوای اسلام مواجه شده است»

    سوال این‌جاست که “شیر آهن‌گر” چرا بعد از 41 سال این مشی رویزیونیستی را می‌ستاید و هیچ‌گونه برخورد انتقادی با آن نمی‌کند؟ علت اصلی آنست که او تا کنون نتوانسته از این بند رهایی یابد. هرگاه با طرح این مشی آن‌ها توانسته اند:

    «از این ورطه (ورطۀ فساد و گندیدگی) دامن کشند» چرا دست‌آوردهایش را بیان نمی‌کنند؟ خواننده به خوبی می‌داند مشی که به اصطلاح یک آش شله قلم‌کار از دموکراسی غربی، اندیشۀ پرولتاریا و دین اسلام باشد، هیچ دست آوردی جز تلخ‌ترین تجربه را به ارمغان نمی‌آورد. بدین علت است که”شیر آهن‌گر” نمی‌تواند دست آوردی را ارائه نماید. این طیف افراد به قول لنین محرک غریزه‌های ناپسندی اند و جماعت را با عوام‌فریبی به راهی سوق می‌دهند که بعداً تلخ‌ترین آزمایش‌ها می‌تواند آن‌ها را به خطای شان آگاه سازد. (نقل به مفهوم ـ مجموع آثار و مقالات- چه باید کرد؟)

    این طیف افراد را لنین حامل بدترین نوع اپورتونیزم خطاب می‌کند و بدترین اپورتونیست‌ می‌نامد. چرا؟ زیرا بدترین اپورتونیست آن‌هایی اند که به قول لنین بعد از تلخ‌ترین آزمایش‌ها به خطای خود پی می‌برند. جای بدبختی این‌جاست که عوام‌فریبان وطنی ما بعد از «تلخ‌ترین آزمایش‌ها» به «خطای شان آگاه» نگردیده اند. آن‌ها بعد از همه شکست‌ها هنوز نتوانسته اند درک کنند که این همه شکست‌ها ناشی از مشی “تازه اندیشانۀ”شان است.

    اصول مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی به ما می‌آموزد که هیچ ایدیولوژی مستقل ملی‌ای از طرف طبقۀ کارگر و جنبش آن نمی‌تواند مطرح باشد، بل‌که فقط تلفیق تیوری‌های عام مارکسیزم- لنینیزم- مائوئیزم با پراتیک مشخص انقلاب در کشور مطرح است و نه ایدیولوژی دیگر مانند “ایدیولوژی مستقل ملی” و “مشی مستقل ملی”. تجارب تاریخی متعدد ثابت ساخته است که هر جنبشی بدون رهبری ستاد فرمان‌دهی طبقۀ کارگر (حزب کمونیست مائوئیست) سمت و سوی رفرمیستی و پارلمانتاریستی را می‌یابد. ما به خوبی شاهدیم که “مشی مستقل ملی” و “ایدیولوژی مستقل ملی”، “ساما” را به طور عام و “محفل هرات” را به طور خاص  در راه رفرمیستی و پارلمانتاریستی انداخت. “شیر آهن‌گر” و شرکاء نه تنها تجارب گران‌بهای پرولتاریای بین المللی را دور انداخته اند، بل‌که تا کنون نتوانسته اند که از تلخ‌ترین تجارب چهار دهۀ گذشته که ناشی از مشی اپورتونیستی تازه اندیشانۀ “محفل هرات” و انعکاس آن در “ساما” بوده است درس بگیرند و این تلخ‌ترین نتایج را از دیدگاه انتقادی بررسی نمایند.

ادامه دارد